نقد و بررسی کودک آزاری در ایران
نقد و بررسی کودکآزاری در ایران
جواد سبحانی
کودکانی که آزاردیده بزرگ میشوند : جامعه
ایران در چند دهه اخیر تغییرات اجتماعی شتابان و با سمت و سوی متفاوتی را تجربه
کرده است. ابعاد و سویه منفی این تغییرات اجتماعی از سوی جامعهشناسان و
اندیشمندان حوزه فرهنگ و سیاستمداران با مفاهیم و نظریههای متفاوتی از قبیل آنومی
(ناسازگاری)، «سازگاری عرفی»، «فروپاشی اجتماعی»، «بحران ارزشها»، «بحران هویت»
و… صورتبندی و تجزیه و تحلیل شده است. آنچه در این صورتبندیها مشترک است
افزایش حجم و کثرت مسائل و مشکلات اجتماعی در دهه اخیر است و در این میان پرداختن
به مسائل و مشکلات اجتماعی کودکان به عنوان پدیدهای ناشی از مجموعه تحولات فرهنگی
و جمعیتی در دوره اخیر است.
نتیجه تحولات جمعیتی چند دهه اخیر…
افزایش حجم کودکان و نوجوانان و شکلگیری
ساختار جمعیتی بسیار جوان در جامعه ایران بوده است به طوری که هماکنون ۲۹ درصد از
جمعیت کشور را افراد زیر ۱۸ سال تشکیل میدهند.
شیوع مسائل و مشکلات اجتماعی در بین کودکان
و نمود آن به اشکال مختلف نظیر کودکان فراری، کودکان کار و خیابان، کودکان بزهدیده
و بزهکار، قاچاق و فروش کودکان، درگیر شدن کودکان در رفتارهای آسیبزا نظیر فحشا و
سوءمصرف موادمخدر و… موجب شده است مسائل و مشکلات کودکان مورد توجه محققان و
اندیشمندان حوزه فرهنگ و فعالان اجتماعی قرار گیرد از طرفی شکلگیری گروهها و
تشکلهای مردمی در حمایت از حقوق کودکان و طرح پدیدهای جدید تحتعنوان حقوق کودک
در عرصه نهادها و افکار عمومی جامعه موجب طرح جدیتر این مباحث شده است.
یکی از مسائل جدی مبتلابه کودکان که در چند
سال اخیر در عرصه رسانهها و افکار عمومی مطرح بوده و به آن پرداخته شده است مساله
کودکآزاری و در مفهوم عام آن خشونت علیه کودکان است.
به طور کلی در مطالعه مسائل و مشکلات
اجتماعی موضوعاتی از قبیل تعریف یا تعاریف، علل، راهحلها و پیامدهای مسائل
اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرد. در تعریف مسائل اجتماعی به معیارهایی همچون
ابعاد عینی و ذهنی مسائل، تعارض آن با ارزشها و امور مطلوب اکثریت یا بخشهایی از
مردم یک جامعه، نارضایتی مردم و نیاز به تغییر و راهحل تاکید شده است. در بیان
کلی مسائل اجتماعی «پدیدهها و وضعیتهای ساختاری یا کنشی هستند که در تضاد با
ارزشهای اکثریت یا بخشی از مردم قرار دارند و مردم در جریان تعامل خود به طور
مستقیم یا غیرمستقیم تحتتاثیر آنها قرار گرفته و خواهان تغییر آن وضعیتها
هستند.» در واقع مسائل اجتماعی با دردسرهای شخصی متفاوتند.
در رویکردهای اخیر جامعهشناسی از جمله
رویکرد «بر ساختگرایی اجتماعی» «Socialconstractionism»
موضوع چگونگی و فرآیند تعریف مساله اجتماعی و اینکه چه کسانی در این فرآیند نقش
دارند از اهمیت کلیدی برخوردار است. برحسب این رویکرد، تعریف و برساختن یک پدیده
یا وضعیت و کنش بهمثابه مساله اجتماعی، چگونگی تبیین علل، راهحلها و پیامدهای
آن را تحتتاثیر جدی قرار میدهد.
از این دیدگاه «مسائل اجتماعی، آنی و
ناگهانی برساخته نمیشوند بلکه آنها دارای تاریخی طبیعی بوده و در فرآیند تعامل
اجتماعی گروهها و در چارچوب توافقات، تضاد منافع و روابط قدرت، تعریف و برساخته
میشوند اینکه چه کسانی، با چه منافع، قدرت و نفوذی و چگونه یک وضعیت را مساله
اجتماعی تعریف میکنند بسیار مهم است، چه ممکن است قدرتمندان و اقشار و گروههای
مسلط دردسرهای شخصی خود را به عنوان مساله اجتماعی همگانی تعریف و طرح کنند و
وضعیت وخیم و ناگوار و ضعف فرودستان را دردسر خود آنان و امری بهنجار و طبیعی جلوه
دهند.»
سیرایت میلز (۱۹۵۹). در فرآیند تعریف یک
وضعیت بهمثابه مساله اجتماعی گروههای مختلفی مشارکت و تعامل دارند؛ مدعیانی که
یک وضعیت را به عنوان مساله اجتماعی مطرح میکنند ممکن است گروههای بیطرف، ذینفعها
و نخبگان، صاحبان قدرت، گروههای اصلاحطلب، سازمانهای اقتصاد و سیاسی قدرتمند و
رسانهها باشند. توجه به این امر بهویژه در جوامعی که در معرض تغییرات اجتماعی
سریع و دگرگونیهای ارزشی هستند در بررسی مسائل اجتماعی اهمیتی اساسی دارد. این
امر در رابطه با مشکلات حقوق و منافع کودکان و مساله کودکآزاری و خشونت علیه
کودکان با توجه به مناقشات و ابهامات موجود در زمینه تعریف کودک و دوران کودکی
ایدهآل، حقوق و جایگاه او در جامعه ایران اهمیت ویژهتری مییابد.
تعریف و تبیین مسائل و مشکلات اجتماعی مبتلا
به کودکان در درجه نخست به مساله تعریف کودک، دوران کودکی ایدهال و ارزشهای
موجود در این حوزه و حقوق و جایگاه کودک در جامعه بستگی دارد. با توجه به اینکه
تعاریف و تصاویر موجود درباره مقولات مذکور در حوزههای فرهنگی سنتی و مدرن بر
خردهفرهنگهای متفاوت جامعه ایران با استانداردها و معیارهای بینالمللی از جمله
کنوانسیون جهانی حقوق کودک متفاوت است اما نکته اساسیای که در این زمینه قابل
تامل جدی است این است که آیا کودک متعلق به جامعه است و به عنوان شهروندی مستقل از
خانواده و سایر هویتهای جمعیاش صاحب حقوق به رسمیتشناختهشدهای هست یا خیر؟
در این صورت مسوولیتهای جامعه خارج از حوزه
مناسبات کودک و خانوادهاش، در قبال او چیست و سایر نهادهای اجتماعی تا چه حد میتوانند
در وضعیت روابط کودک با خانوادهاش مداخله کنند؟ یا اینکه کودک هویت و حقوقی مستقل
از خانواده نداشته و روابط او با جامعه و حقوق او صرفا به عنوان عضوی وابسته و
متعلق به خانواده به رسمیت شناخته میشود؟ نوع پاسخ به این سوالات، تعاریف تبیینها
و راهحلهای مسائل کودکان را تحتتاثیر قرار میدهد.
ناقص و نارسابودن مفهوم کودکآزاری
وضعیت ناگوار و تهدیدکنندهای که اکنون
عمدتا در قالب اصطلاح کودکآزاری، مفهومسازی، صورتبندی و… رایج شده است وضعیت
عام و ریشهایتری است که در قالب مفهوم «خشونت علیه کودکان» بهتر و عمیقتر قابل
تعریف و توصیف است چراکه مفهوم آزار کودک تداعیکننده صدمه عمدی رساندن به کودک در
اشکال بدنی روانی و جنسی است که با نشانگان عینی و جسمانی همراه باشد و صرفا در محدوده
کوچکی از روابط کودک با اطرافیانش اتفاق میافتد. این نوع صورتبندی شکلهای عام،
پنهان و ریشهای خشونت علیه کودکان در اشکال مختلف غفلت از کودک و نادیدهگرفتن
حقوق مختلف او در نهادهای اجتماعی را پنهان میسازد. فقر و محرومیت کودکان از فرصتهای
زندگی شایسته که ناشی از ترتیبات نهادی و تاریخی است در ذیل این مفهومسازی و صورتبندی
به حاشیه رانده میشود.
تشخیص و طرح ناکافی و ناکارآمد مصادیق و
موارد کودکآزاری
مفهومسازی رایج در باب کودکآزاری موجب شده
است مصادیق و موارد آن در سطح بسیار محدودی طرح و مورد توجه قرار گیرد. حتی در
مفهوم محدود کودکآزاری نیز تنها اشکال آزار جسمی و جنسی کودک مطرح و بزرگنمایی میشود
در حالی که اشکال آزار روانی و پیامدهای روانی آزار جنسی و جسمی کودکان مطرح و
بررسی نمیشود.
موارد و مصادیق کودکآزاری که در عرصه افکار
عمومی، رسانهها و حتی محافل علمی و آکادمیک بازنمایی و بررسی شدهاند در اغلب
موارد به محدوده روابط خانوادگی برمیگردد و خشونتی که در شکل محرومیت اجباری
کودکان از تحصیل، اجبار کودکان به کار، رها شدن کودکان در خیابانها، قاچاق و
خریدوفروش کودکان و … وجود دارد نادیده انگاشته میشود. آیا محرومیت خروج یک
میلیون و ۴۰۰هزار کودک از چرخه تحصیل و روی آوردن یک میلیون و ۸۰۰ هزار کودک به
کار و خرید و فروش اخیر نوزادان در تهران، کرج و اصفهان و خشونتی که در کارگاهها
و خیابانها علیه کودکان صورت میگیرد – با توجه به اینکه موارد مذکور در متن صریح
قانون حمایت از کودکان و نوجوانان مصوب آذر ۱۳۸۱ جزو مصادیق کودکآزاری محسوب شدهاند
– از موارد آشکار آزار و سوءرفتار با کودک نیست؟
تصاویر تیپیک جهتدار و ناقص از کودکآزاران
در رویکرد موجود در باب کودکآزاری، تصاویری
که از کودکآزاران بازنمایی میشود جهتدار و یکسویه است. تصاویر موجود معمولا
کودکآزاران را غالبا از طبقه پایین، دارای اختلالات و بیماریهای روانی و از
جنسیت و نقش خاص غالبا مردان و پدران نشان میدهند در حالی که غفلت و بیتوجهی
نسبت به کودکان پنهانترین شکل آزار و سوءرفتار با کودکان است که در قشر مرفه به
بهانه آزادی و رشد خلاق کودکان کموبیش رایج است اما بسیار کمتر در جامعه به نقد و
بررسی و بازنمایی آن پرداخته میشود.
بهعنوان مثال خشونت و سوءرفتاری که علیه
کودکان بهواسطه حضور آنها در فضای سایبر بهویژه اینترنت و همچنین استفاده از بازیهای
خشونتآمیز کامپیوتری اعمال میشود از جمله پدیدههای خطرناک رایج در این قشر است
و کارشناسان علوم تربیتی و رفتاری همواره نسبت به پیامدهای ناگوار آن هشدار میدهند.
نقایص موجود در تبیین علل و عوامل کودکآزاری
و خشونت علیه کودکان
در این زمینه میتوان به نقایص نهادها اشاره
کرد از جمله انتزاعگرایی و فقدان دیدگاههای متنگرایانه تاریخی – اجتماعی:
واقعیت این است که خشونت به عنوان یک فرآیند و امری سیال دارای ریشه و پیشینه
تاریخی – فرهنگی بوده و در سازمان و ترتیبات نهادی هر جامعهای تنیده شده
است.جامعه ایران در کلیت تاریخی و اکنونیت خود در معرض تعارضات و تناقضات برآمده
از سنت و مدرنیسم و توسعه نامتوازنی است که به شکلهای مختلف به ایجاد و گسترش
نابرابریها، محرومیتها و حذفهای اجتماعی گروههایی از مردم از چرخه رشد اقتصادی
و مزایای ناشی از آن منجر شده است.
به حاشیه رانده شدن و پرتاب شدن حداقل ۵/۱۲
میلیون نفر از جمعیت کشور به زیر خط فقر مطلق و ۵/۱۶ میلیون نفر فقیر نسبی در
شرایط کنونی عامل ساختاریای است که به اشکال مختلف، تعادل در مناسبات خانوادگی
فقرا را برهم زده و مناسبات کودک و خانواده را از روابط حمایتی، عاطفی و تربیتی
کافی به سمت روابط ناکافی، آزاردهنده، اقتصادی و استثماری سوق میدهد.
نگاه یکسویه و تبیین عمدتا جرمشناختی از
کودکآزاری
اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون جهانی
حقوق کودک مبتنی بر حقوق عام و زیربنایی انسانها و بهویژه کودکان است که این حقوق
در قالبهایی نظیر حقوق آموزشی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مطرح هستند که آنها را
باید در نظامات نهادی یک جامعه و فرآیندهای موجود در آن جستوجو و نقد کرد. پیگیری
تقلیلگرایانه حقوق کودک و عمده کردن زاویه کیفر و جرمشناختی در قالب آن به نوعی
نادیدهانگاشتن عوامل و نیازهای زیربنایی ذکر شده در متن کنوانسیون حقوق کودک است.
بهواقع باید پذیرفت که خود قانونگذار نیز
تاکید دارد که مداخلات قانونی معطوف به مجازات باید به عنوان آخرین اقدام و نه حتی
راهحل مورد توجه قرار گیرد و در این عرصه است که حوزههایی نظیر حقوق ترمیمی و
نظام مجازاتهای جایگزین و حمایتهای قانونی و اجتماعی در اولویت پیشگیری از خشونت
و همچنین کاهش پیامدهای زیانبار آن قرار میگیرند در حالی که در پرتو دیدگاه رایج
درباره کودکآزارها مداخلات قانونی صرفا به مجازات کودکآزار تاکید دارد و کمتر
ملاحظات پیشگیرانه را شامل میشود.
منبع:کتنون سلامت ژین