عمر مختار شیر صحرا (زندگینامه و شخصیت وی)
عمر مختار شیر صحرا (زندگینامه و شخصیت وی)
نویسنده: دکترعلی محمد صلابی /ترجمه: محمدشعیب دلاوری
تولد: عمر مختار در سال ۱۸۶۲م و به گفتهای در سال ۱۸۵۸م در یک خانواده متدین چشم به جهان گشود. پدرش مختار بن عمر از قبیله منفه و از خاندان فرحات بود.
عمر مختار در لطبنان که در منطقه به نام جبل اخضر (کوه سبز) قرار دارد؛ متولد شد او در یک خانواده متدین پرورش یافت. خانوادهای که در آن غیرت، اخلاق بلند و صفات ستودنی مسلمانان که از آموزههای حرکت اسلامی السنوهیه فرا گرفته بودند، حاکم بود. پدرش در راه سفر حج وفات کرد. او در حالت بیماری به رفیقش سید احمد غریانی (برادر مرشد عام خانقاه جنزور واقع در شرق طبرق) وصیت نمود که به برادرش برساند که تربیت دو پسرش عمر و محمد را به وی سپرده است.
شیخ حسین غریانی به خاطر برآورده کردن آرزوی پدرشان، تربیت آنها را به عهده گرفت و در شهر زاویه آنها را به مدرسه قرآن شامل کرد. و بعداً او به آموزشگاه جغبوب ثبت نام کرد تا اینکه به محصلین قبیله أخوان و دیگر قبائل به پیوندد.
او در سنین کودکی خود تلخی یتیمی را چشید و این ازمجموعه خوبیهایی بود که بر قلب آکنده از ایمان و دوستی خدا و پیامبر او رسیده بود طوریکه در تمام کارهایش به پروردگار یکتا پناه میبرد و در همین سنین طفولیت او بود که نبوغ و استعداد سرشار او نمایان گشت. و این استادان او را واداشت تا به او در آموزشگاه جغبوب توجه بیشتری ورزند. آموزشگاهی که مناره دانش و مجمع اندیشمندان، فقهاء، ادباء و آموزگارانی است که بر تعلیم و تربیت و آماده ساختن فرزندان برتر مسلمانان نظارت میکردند. تا آنان را برای بدوش کشیدن رسالت جاویدان اسلام آماده کنند و بعد از سالیان زیادی فراگیری دانش و تربیت آنان را به مناطق قبائلی افریقا و لیبیا میفرستادند تا اینکه تعالیم و مفاهیم ابتدائی دینی را به مردمان آنجا بیاموزند. او هشت سال در آموزشگاه جغبوب ماند و از علوم دینی چون فقه، حدیث و تفسیر خود را سیراب نمود.
مشهورترین اساتیدی که وی در مقابل آنان زانوی تلمذ زده بود، سید زروالی مغربی، سعید جوانی، علامه فالح بن محمد بن عبدالله و اساتیدی دیگر بود و همگی به ذکاوت، برتری عقلی، وقار و عشق ورزی او به دعوت، گواهی دادند. او کارهای روزمرهاش را چنان انجام میداد که همصنفانش علاوه بر درسها کارهای مشابهی را در اوقات معین انجام میدادند و در انجام اعمالش مخلص و با جان و دل به اداء حقوق دیگران و انجام وظایف خود میپرداخت. همصنفان او به یاد ندارند که او کار امروزش را به فردا گذاشته باشد.
بدین سان او به جدیت، پایداری و پایایی، و صبر شهرت یافت و هنوز جوانی بیش نبود که ویژگیهای او توجه اساتید و دوستانش را به خود جلب کرد.
استادان حالات و اخلاق هریکی از شاگردان را به امام سید محمد مهدی گزارش میدادند. امام سید محمد مهدی خصائل و ویژگیهای عمر مختار را ستود.
عمر مختار به آگاهی و آشنائی وسیعی در مورد جامعهای که در آن میزیست، و شناخت عمیقی پیرامون طبقه ای که در آن قرار داشت، و به معرفت گسترده در رابطه رخدادهای قبائل و زمان وقوع آنها دست یافت. در رشته نسبشناسی و پیوندهای قبیلهای، عرفها، عادات و موقعیتهای آنها مهارت حاصل کرد. و حل و فصل کشمکشهای صحرائی و نیازها و خواستههای آن اوضاع را از جامعهای که در آن پرورش یافته بود، آموخت همچنانکه به راههای صحرائی راههای مواصلاتی برقه به مصر، سودان، جغبوب و کفره آشنا شد.
او با وجود انواع گوناگون گیاهان در منطقه برقه، آنها و ویژگیهای آنها را میشناخت. و بنابر تجارب صحرائی که داشت، در مورد بیماریهای چهارپایان و روش تداوی آنان مهارت داشت. و اینها آگاهیهایی بود که از راه تجربه طولانی و توجه عمیقی بدست آورده بود. او نشانهها و ویژگیهای هر قوم و قبیلهای را میدانست. این نشانهها علامتهایی بودند که بر شتران، گوسفندان وگاوها برای تشخیص صاحبان آنها وجود داشت. در واقع این معلومات حاکی از هوشیاری و هوشمندی وی از دوران جوانی اوست.
صفات و ویژگیها
او قد میانهای اندکی مایل به بلندی داشت. نه خیلی چاق و نه خیلی لاغر بود. صدای گرفته، لهجه صحرائی، استوار و بیانی شیوا داشت سخنانش هماهنگ بود و ملالآور نبود. هنگام سخن گفتن دندانهای پیشین او بر اثر لبخند زدن و خنده باوقار و آرام نمایان میگشت.
ریش انبوهی داشت و آنرا از اوان نوجوانی گذاشته بود. از دیگر ویژگیهای ایشان وقار، جدیت در کارها، سنجیدهگوئی و پایداری در شروع کارها، میتوان نام برد و این ویژگیها با رشد سنی او رشد میکردند.
عبادت و تلاوت
عمر مختار بر ادای نمازها در اوقاتشان بسیار حریص بود. و روزانه قرآن را تلاوت میکرد.
از هنگامیکه امام سید محمد سنوسی به وی گفته بود: ای عمر! ورد تو قرآن است، او هفته یکمرتبه قرآن را ختم مینمود.
داستان از این قرار است که محمد طیب اشهب بیان میکند: روزی درمکانی به نام چاه ساره که در صحرائیکه بین کفره و سودان است، قرار دارد. عمر مختار از محمد حسن سبکری نگهبان امام محمد سنوسی اجازه دخول خواست هنگامیکه او پیش امام سید محمد آمد، در دست امام مصحفی بود که آنرا به عمر مختار داد و گفت: چیزی غیر از این هم میخواهی؟
گفتم: سرورم! تعداد زیادی از برادران اذکاری را که شما تجویز کردهاید، میخوانند ولی من جز اذکار کوتاهی بعد از نمازها چیز دیگری نمیخوانم مطابق نظرتان از شما اجازه میخواهم.
با این سخنش پاسخ داد ای عمر! ورد تو قرآن است. پس دستش را بوسیدم و از محضر او با این هدیه گرانبها (قرآن) بیرون آمدم و به یاری پروردگار در سفر و حضر به آن پایبندم و از آن روز (تا امروز) مصحف سرورم از من جدا نشده و به تلاوت روزانه آن اهتمام تا هر هفته آنرا به اتمام برسانم.
از استادم احمد ریفی شنیده بودم برخی صالحین بزرگ اینچنین قرآن را تلاوت مینمودند که از سوره فاتحه شروع تا سوره مائده و سپس تا سوره یونس و سپس تا سوره اسراء و سپس تا سوره شعراء و سپس تا سوره صافات و سپس تا سوره قاف و بعدا تا اخیر قرآن. از این زمان به بعد قرآن را به این روش تلاوت میکنم.
درواقع توجه و مداومت بر تلاوت قرآن حاکی از قوه ایمان و ریشه دوانیدن آن در قلب است. و از همین ایمان قوی بود که صفاتی چون امانتداری، شجاعت، راستی، نبرد با ظلم، استیلاء فروتنی، و اطاعت در او تبلور نمود. و میتوان تبلور و تجلی ایمان او را در حرص وی بر اداء نماز در اوقات آنها بر شمرد.
خداوند میفرماید: «ان الصلوه کانت علی المؤمنین کتاباً موقوتا» (النساء:۱۰۳) بیگمان نماز بر مؤمنان فرض و دارای اوقات معلوم و معین است.
عمر مختار با تعجیل در اجراء فرامین الهی پروردگارش را عبادت میکرد. در اوقات فراغت اغلباً به اداء نفل میپرداخت. و خویشتن را به نماز ضحی ملزم کرده بود. و در غیر اوقات نماز نیز وضوء داشت. طوریکه از خودش روایت شده که میگفت: «از زمانیکه به جنبش سنوسیه پیوستم به یاد ندارم که با یکی از رهبران این حرکت بدون وضوء روبرو شده باشم.
این بنده نیک الهی با تلاوت روزانه قرآن کریم و شببیداری به تغذیه روحش میپرداخت و این حالت او تا شهادتش ادامه داشت.
محمود جهمی یکی از مجاهدینی است که تحت قیادت عمر مختار جهاد نموده و یکی از همراهان او بوده است. او در خاطراتش چنین میگوید: من با عمر مختار غذا می خوردم و در یک مکان با او میخوابیدم و هرگز بیاد ندارم که او تا به صبح خوابیده باشد. اکثراً ۲ الی ۳ ساعت میخوابید و باقی شب را بیدار میبود و به تلاوت قرآن میپرداخت و اغلباً بعد از گذشت نیمی از شب ظرفی آب میگرفت و وضوء میگرفت و واپس به تلاوتش ادامه میداد.
او از اخلاق عالی برخوردار بود و از بزرگترین ویژگیهای او خداترسی بود. و به تمام صفات مجاهدین آراسته بود.
استادمحمدطیب اشهب میگوید: من با او شناخت خوبی داشتم و این شناخت سبب شد تا با هم روابط نزدیکی داشته باشیم. من در کنار او در چادرش میخوابیدم بزرگترین چیز او را که دوست نداشتم (من در آن زمان نوجوانی بیش نبودم) این بود که نمیگذاشت بخوابم زیرا وی هر شب را به تلاوت قرآن سپری میکرد و صبح زود بر میخاست و ما را امر به وضوء میفرمود با وجود اینکه سردی شدید و سختیهای سفر ما را اذیت مینمود.
و به یاد دارم سالیان پیشینی را که او در شیلهها، کوه ها و مغازههای جبل اخضر( کوه سبز) برای عبادت پروردگار جهانیان ایستاده و نماز میخواند و خود را با لباس ژنده و کهنه سفیدش در تاریکی شب پیچانده و قرآن را با آواز حزینی می خواند. و اشکهایش از ترس خداوند غالب و مهربان بر رخسارش سرازیر میشد.
خداوند جلجلاله میفرماید: «ان الذین یتلون کتاب الله و اقامو الصلوه و انفقوا مما رزقنهم سرا و علانیه یرجون تجاره لن تبور» (فاطر: ۲۹)
کسانی که کتاب خدا (قرآن را) میخوانند، و نماز را بر پا میدارند، و از چیزهایی که بدیشان دادهایم، پنهان و آشکارا، بذل و بخشش مینمایند آنان چشم امید به تجارتی دوختهاند که هرگز بیرونق نمیگردد و از میان نمیرود. پیامبر صلیاللهعلیه وسلم ابوذر غفاری رضیاللهعنه را بدان سفارش کرد. فرمودند: تلاوت قرآن را برخود لازم بگیر، زیرا آن برای تو نوری در زمین و گنجینه در آسمان است.
و نیز از ترک تلاوت قرآن برحذر داشته فرموده است: کسیکه در قلبش هیچ چیزی از قرآن نباشد چون خانه ویرانی است.
شاعر میگوید: قم فی الدجی و تل الکتاب/ و لاتنم الا کنومه حائر و لهان/ فلربما تأتی المنیه بغته/ فساق من فرش الی الا کفان/ یا حبذا عینان فی عنسق الدجی/ من خشیه الرحمن باکیتان/ اعرض عن الدنیا الدنیئه زاهداً/ فالزهد عند اولی النهی زهدان/ زهد عن الدنیا و زهد فی الثناء/ طوبی لمن امسی له الزهدان.
(هنگام تاریکی برخیز و به تلاوت قرآن بپرداز. نخواب!!! مگر آنسان که انسان فرومانده و حیران میخوابد. چه بسا مرگ ناگهان میرسد. و تو از روی فرش به سوی کفن برده میشوی. خوشا به حال آن دو چشم که در تاریکی شب از ترس خداوند اشک میریزند. زاهدانه از دنیای پست روی گردان. زیرا زهد در نزد خردمندان دو قسم است. یکی زهد از دنیا و دیگری زهد از تعریف خوشا به حال آنکه دارای هر دو زهد است)
یکی از اسباب پایداری عمر مختار حتی در لحظات پایانی زندگیش که بدان ممتاز بود، انس او با قرآن و اجرای فرامین آن بود. چون قرآن منبع و چشمهسار استقامت و هدایت میباشد . زیرا در قرآن داستانهای پیامبران با اقوامشان، فرجام نیکوکاران و سرنوشت کافران، منکران و پیروان آنان با روشهای گوناگونی بیان شده است.
عمر مختار با ایمان قوی و تدبر به تلاوت قرآن میپرداخت. ازینرو خداوند جلجلاله به وی پایداری نصیب نمود و تا آخرین رمق با قرآن بود. وقتیکه به طرف چوبهدار برده میشد این آیه را تلاوت میکرد: یا ایتهاالنفس المطمئنه. ارجعی الی ربک راضیه مرضیه. [فجر:۲۷و۲۸]؛ ای انسان آسوده خاطر (که در پرتو یاد خدا و پرستش الله، آرامش به هم رساندهای و هم اینک با کولهباری از اندوخته طاعات و عبادات، در اینجا آرمیدهای)! به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که تو (از کرده خود در جهان و از نعمت آخرت یزدان) خوشنودی، و (خدا هم) از تو خوشنود(است).
شجاعت و سخاوت
این خصلت پسندیده از سنین نوجوانی دز او هویدا بود. ۱۳۱۱هـ (۱۸۹۴م) سفر عمر مختار به سودان به ریاست گروهی که مشتمل بر سیدمحمد ممالوسی، قرجیله المجبری، شیخ خلیفه الدبار یکی از اعضای خانقاه واو بفزان (وی راوی این داستان نیز هست) بود، قرار شد این هیئت در مکانی به نام کفره با کاروانی از تجار دو قبیلهی الزویه و مجابره و تجاری دیگر از طرابلس و بنغازی که آمادگی سفر به سودان را گرفته بودند، روبرو شد.
این هیئت به این تجار که در راههای صحرائی و کوهستانی مهارت داشتند، ملحق شد.
هنگامیکه مسافرین در نزدیکی سودان به وسط صحراء رسیدند برخی تاجرانیکه قبلا از این راه گذر کرده بودند، گفتند: بعد از مدتی کوتاه به راه ناهموار میرسیم که راهی جز آن نداریم و اغلبا در آنجا شیری در انتظار شکار از کاروان های است که از آنجا میگذرند، پارچه گوشته برای سگ و گربه میاندازد و کاروان سلامتی میگذرند سهیم شوند و هنگامیکه شیر بیرون میآید این شتر را برای آن بگذارند.
اما عمر مختار این را شدیداً رد نمود و گفت: اگر زورمندی باج و خراجی را بر ضعیفی به ناحق تحمیل کند ما آن را الغاء میکنیم، چگونه دوستی است که به یک حیوانی باج دهیم، این نشانه زبونی و پستی است. اگر شیر سد راه ما شد او را با سلاح خود از سر راهمان بر میداریم.
برخی از مسافرین خواستند که وی را از تصمیمش منصرف کنند اما او نپذیرفت و چنین گفت: من میشرمم وقتی که بازگردم و بگویم شتری را به حیوانیکه راه ما را بسته بود، گذاشتم در حالیکه من توانائی حفاظت اموالم را دارم. و شما نیز مسئول اموال و همراهان خودتان هستید. (کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته) این یک رسم زشتی است که باید آنرا از بین ببریم.
هنوز قافله به آن گذرگاه ناهموار نرسیده بود که شیر از یکی از تپههای بلند آن معبر سر برآورد.
یکی از تجار که از وحشتناکی این صحنه ترسیده و لرزه براندام شده بود، گفت: من حاضرم از یکی از شترانم دست بکشم اما سعی نکنید با شیر درگیر شوید.
عمر مختار تفنگ یونانیش را بدست گرفت و شیر را با اولین تیر زد اما شیر کشته نشد و با سرعت تندی به سوی قافله حملهور شد.
عمر مختار او را با تیر دیگری کشت و تصمیم گرفت پوست شیر را از بدنش جدا کند تا به دیگر قافلهها نشان دهد و چنین کرد.
این واقعه شجاعت او را به ما میفهماند و این حادثه مورد تعجب مردمان آن روزگار قرار گرفت.
استاد محمد طیب اشهب در چادر سید محمد فائدی در اردوگاه مغربی ها از عمر مختار در این مورد سوال کرد.
عمر مختار چنین پاسخ داد: پسرم دوست داری که با کشتن یک شیر برخود ببالم!
عمر مختار چیزی برایم گفت که یکی از عربها برای حریفش که شیر را کشته بود، گفته بود(آیا بخاطر این که حشره را کشتی مغرور شدی)
عمر مختار نپذیرفت و این آیه را تلاوت کرد: و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی(انفال:۱۷) (ای پیغمبر! در اصل) این تو نبودی که (خاک را به سوی آنان) پرتاب کردی بلکه خداوند پرتاب کرد.
در حقیقت پاسخ دادن عمر مختار با این آیه حاکی از اثر پذیری بیش از حد او از قرآن است. چونکه او به خوبی دانست که مؤمنان واقعی با نگاه عمیق شان به حقیقت آفرینش و مشتاق بودن شان به آخرت، برتری را به الله جلجلاله نسبت میدهند و از شر هوای نفس خود رهایی مییابند. این همان چیزی است که در دعاء پیامبر خدا حضرت یوسف علیهالسلام تکرار شده: رب قد آتیتنی من الملک و علمتنی من تأویل الاحادیث فاطر السموات والارض انت ولی فی الدنیا و الاخره توفنی مسلما و الحقنی بالصالحین (یوسف:۱۰۱) پروردگارا! (سپاسگذارم که بخش بزرگی) از حکومت به من دادهای و مرا از تعبیر خوابها آگاه ساختهای. ای آفریدگار آسمانها و زمین! تو سرپرست من در دنیا و آخرت هستی. (همه امور خود را به تو وا میگذارم و خویشتن را در پناه تو میدارم).
مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق بگردان.
و همان هدف بلندیست که از سیرت ذیالقرنین فراگرفته است (چیزیکه لازم است در یک رهبر ربانی وجود داشته باشد).
آنگاه که سد را بنا و ظلم را ریشه کن کرد و به کمک مستضعفان شتافت فضل و برتری را به الله نسبت داد. چنانکه خداوند از زبان او میفرماید: هذا رحمه من ربی(الکهف:۹۸) این از مرحمت پروردگار من است.
عمرمختار قلبی داشت که با پروردگار پیوند ناگسستنی داشت. بناءً خوشحالی و شیرینی که بعد از رهائی از شیرافسانه و ریشه کنی ظلم و تجاوز بود، او را فریب نداد. بلکه همه را از فضل و احسان خداوندجل جلاله میدانست. به این دلیل سوال را این چنین جواب داد (در اصل) این تو نبودی که پرتاب کردی بلکه خداوندجل جلاله پرتاب کرد.
در حقیقت صفت شجاعت در شخصیت ممتاز عمر مختار در نبرد چاد با فرانسه و در نبرد لیبیا با ایتالیا، هدا گشت.
تاریخ برای ما نامهای را که عمرمختار در پاسخ نامه شادف عزیانی کسیکه ایتالیائیها او را وادار کرده بودند تا در صلح با عمرمختار و خاموشی جنگ پا درمیانی کند، حفظ کرده است.
او بعد از بسم الله الرحمن الرحیم و درود بر پیامبر چنین نوشته:
متن نامه: ان الجنه تحت ظلال السیوف
خدمت برادر بزرگوار شارف عزیانی السلام علیکم و رحمهالله و برکاته و مغفرته و مرضاته.
آگاه باشید که ایتالیا در هر موردی که با ما به گفتمان میپردازد، معتقد است که هم برای او وهم برای ما مهم است. و چاره ای جز این ندارد که با سید محمد ادریس ارتباط برقرار کند. زیرا او میتواند بپذیرد یا رد کند.
البته این بدان معنا نیست که شما نمیدانید بلکه اگر بخواهید بهتر میشناسید.
و جایگاه سیدمحمدادریس سنوسی در مصر به شما معلوم است. من و دیگر برادران مجاهد تنها لشکرهای او هستیم وهیچگاه از فرمان او سرپیچی نمیکنیم. و از خداوندجل جلاله امیدواریم که در آینده نیز مخالف با او را مقدر نکند و آنگاه چیزی به وقوع میپیوندد که ما نمیخواهیم پروردگار همه ما را از لغزش حفاظت کند.
ما چاره ای نداریم اگر رهبرمان فرمان دهد که جنگ را متوقف کنید، متوقف میکنیم و اگر فرمان توقف نداد مادر سنگر میایستیم. و از هواپیماهای جنگی، توپها، تانکها و لشکریان، افریقائی و لیبیایی نمیخواهیم و نیز از مواد سمی که در چاهها میاندازند و در کشتزارها میپاشند نمیهراسیم. ما از لشکریان الله هستیم و لشکریان او پیروزند. و آنچه را که مسیحیان شما را به آن وادار میکنند، دوست نداریم و به شما حسن ظن داریم پروردگار ما و شما را برای حق و خدمت مسلمانان و خوشنودی رهبرمان توفیق دهد و هدایت کند، و سلامتی اسلام از آن کیست که اسلام را پیروی کند.
پای جوبهی دار
در ۱۶ سپتامبر سال ۱۹۳۱م صبح روز چهارشنبه ساعت ۹ صبح ایتالیائیها حکم اعدام رهبر جهاد و شیر کوه را در جنوب بنغازی (سلوق) به اجراء در آوردند و پستی ایتالیائیها را واداشت تا در تاریخ ملتها کار حیرتآوری انجام دهند آنان اصرار میورزیدند تا یک گردهمائی بزرگی به مناسبت اجراء حکم اعدام عمرمختار برگزار کنند. طوریکه نخبگان شهر بنغازی و شمار زیادی از اهالی مناطق مختلف را برای حضور در اجراء حکم اعدام مجبور کردند.
بنا به گفته ی غراسیانی در کتاب برقهالهادئه حداقل بیست هزار نفر حاضر شدند.
دکتر عنیزی میگوید: ایتالیائیها اهالی و شخصیتهای ممتاز زندانیان اردوگاهها و ساکنین بنغازی را مجبور کردند تا در محاکمه و اجراء حکم اعدام حاضر شوند. و من از جمله کسانی بودم که ایتالیائیها آنها را مجبور کردند تا در محاکمه حاضر شوند. لیکن چون غم و اندوه بر من چیره شده بود حالتم مانند دیگر همشهریانم بود توانائی آنرا نداشتم که مجاهد قهرمان را در طناب دار ببینم لذا بیمار شدم.
با این همه ایتالیائیها دست از سرم بر نداشتند تا اینکه به مریضی و ناتوانیام یقین کردند.
و چه لحظه ی وحشتناکی بود هنگامیکه عمرمختار با شجاعت بینظیری در حالیکه شهادتین را زمزمه میکرد و به طرف طناب دار با گامهای استواری قدم بر میداشت و مرتباً شهادتین را تکرار میکردند اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله.
چهرهی این بزرگمرد از شادی شهادت و رضایتمندی از تقدیر الهی میدرخشید. و به محض رسیدن او به محل اعدام هواپیماها با ارتفاع کمی شروع به پرواز به محل اعدام کردند و با صدایی که در هوا میپیچید میتوانستند حاضرین آن جا را از شنیدن سخنان عمرمختار منع کنند. چونکه بسا اوقات عمر مختار به آنان سخنرانی میکرد.
عمرمختار باوقار و آرامش به چوبه ی دار بالا رفت و در این اثنا جلاد با طناب دار او را به شهادت رساند و روح پاکش به سوی پروردگارش عروج کرد.
این در حالی بود که همهی حاضرین مجبور بودند که این صحنهی ترسناک را ببینند آنان به سوی عمرمختار مینگریستند و او با گامهای استوار به سوی چوبهی دار میرفت و دستانش به زنجیر آهنی کشیده شده بود و در لبانش لبخند رضایت بود لبخندیکه بمثابهی آخرین سلامش به فرزندان وطنش بود.
برخی اشخاصیکه (که برخی از لیبیا بودند) در نزدیک وی بودند، شنیده بودند که او در هنگام بالا رفتن به چوبهی دار اذان را با صدای آرامی تکرار میکرد. یکی از کارمندان لیبیائی که از اشخاص نزدیک به او بودهنگامیکه جلاد طناب دار را بر گردن وی آویخت ازاوشنیده بود که این آیات را تلاوت میکرد: یا ایتها النفس المطمئنه. ارجعی الی ربک راضیه مرضیه.
او دعا میکرد پروردگارا! مرگم را در راه این قضیه ی مبارک (دین، وطن) بگردان! خداوند دعا او را پذیرفت و مرگش را در راه عقیده، دین و وطنش گردانید.
—————————————
منبع: امت انلاین