علل شکست رژیم ساسانی در برابر سپاه اسلام
علل شکست رژیم ساسانی در برابر سپاه اسلام
نویسنده: فریدون اسلام نیا
علل کشست رژیم ساسانی در برابر سپاه اسلام را می توان در موارد زیر خلاصه نمود:
۱- زجر و شکنجه و تجسس عقاید و افکار در تمام مردم یک نوع حس علیه دین رسمی زرتشتی و خاندان پادشاهی که به تحمیل آن بر مردم کمک می نمود به وجود آورده بود و موجب آن شد که ارتش اسلام به عنوان یک ارتش آزادی بخش در چشم ایرانیان جلوه گر شود.[۱]
۲- چون دین زرتشتی همچنان که در کتیبه ی کرتیر آمده است به زور و سر نیزه بر ملت ایران تحمیل شده بود، لذا ایرانیان از ته دل به آن ایمان نیاوردند. همین امر باعث شد که وقتی آوازه ی عدالت اسلامی در ایران پیچید، مردم برای برخورداری از آن خود را در پناه حکومت اسلامی قرار دادند.
تنفر سپاهایان و امرا و موبدان از یزدگرد سوم.[۲]
۴- رفتار آبان جادویه پس از جنگ جلولا با یزدگرد سوم و نجات جان و اموال خود.
۵- همکاری هیربد نهاوند در تسلیم خزاین یزدگرد سوم در نخیرجان به خضرت حذیفه بن یمان.
۶- فتح نیشابور به راهنمایی یکی از دهقانان.
۷- اطاعت بعضی از امرای سواد و هیربد دارابگرد از مسلمانان.
۸- همکاری مرزبان طوس و توقع حفظ حکومت خود.
۹- پیوستن سپاهیان ویژه شاهی در جنگ قادسیه به سرداری اسب سوار سپاه بلوچ که تعداد آن ها بالغ بر چهارهزار نفر بود.
بریدن یاران احنف بن قیس از یزدگرد سوم و پیوستن به مسلمانان[۳].
۱۱- کشاندن مردم ارتش اسلام را به داخل شهر مداین برای جلوگیری از فرار یزدگرد سوم.
۱۲- نظام بسته ی طبقاتی.
۱۳- بر هم خوردن نظم اجتماعی در نتیجه ی فقر گسترده و لجام گسیخته[۴].
۱۴- رفتار نیک حضرت عمر رضی الله عنه در بین النهرین با دهقانان، وی با بخشش زمین و پول برای دهقانان امتیازاتی قایل شد و در مسئولیت های اداری بدان ها به عنوان مشاوران کشاورزی ارجحیت داد.[۵]
این اقدام حضرت عمر باعث گرایش شدید ایرانیان به حکومت اسلامی شد. از آنجا که اکثریت ایرانی ها در آن زمان دهقان بودند، لذا حمایت آن ها از ارتش اسلام باعث شکست سریع حکومت ساسانی گردید.
۱۵- آزادی عقیده و دادن امتیاز اهل کتاب به ایرانی ها.[۶]
این امتیازات باعث شد که مردم ایران با پرداخت جزیه از حمایت دولت اسلامی و امنیت عمومی برخوردار شوند. امری که ارنولدتوین بی در تاریخ تمدنش طی صفحات ۵۱۶- ۵۱۹ به تحلیل آن پرداخته است.
۱۶- حرمسرای شاهی: دربار و حرمسرای شاه ایران شامل هزار آشپز، هزار تن رامشگر، هزار تن یوزبان، هزار تن بازبان و جماعتی کثیر از سایر خدمه بود و شاهنشاه این گروه را هنوز کم می دانست.[۷] لذا هر کجا که شاه با حرمسرایش بدانجا می رسید دچار قحطی می شد به همین سبب استانداران بعضی از مناطق ایران شاه را از سکونت در مناطق تحت نفوذشان منع کردند.
رستم فرخزاد فرمانده ارتش ساسانیان که به خوبی از اوضاع ایران با خبر بود و وضع سربازان تحت امرش را بهتر از هر کس دیگر درک می کرد خواهان مصالحه با مسلمین بود اما یزدگرد سوم که مست از باده های رامشگران حرمسرایش بود نمی توانست حقایق را دریابد، به همین خاطر رستم را مجبور کرد که لشکری به استعداد ۱۲۰ هزار نفر در قادسیه مستقر سازد و خود را برای حمله به مدینه پایتخت حکومت نوپای اسلام آماده سازد.
رستم با نوشتن نامه ای به برادرش بهرام قبل از جنگ با مسلمین نتیجه ی جنگ را پیش بینی کرده بود:
که تا من شدم پهلوان از میان چنین تیره شد بخت ساسانیان
چنین بی وفا گشت گردان سپهر دژم گشت و از ما ببرید مهر
اگر نیزه بر کوه روئین زنم گدازه کند چون که روئین تنم
کنون تیر و پیکان آهن گداز همی بر برهنه نیاید بکار
همان تیغ کان گردن پیل و شیر فکندی بزخم اندر آورد زیر
نبرد همی پوست بر تازیان زدانش زیان آمدم بر زبان[۸]
این است جواب چرا حکومت ساسانی سقوط کرد. معاندان اسلامی می کوشند تا رژیم ساسانی را در اذهان و تاریخ تبرئه و تطهیر کنند. روایات موجود در منابع تاریخی بیشتر از جبهه ی اشراف و سرسپردگان ساسانی برخاسته است و بازماندگان رژیم اشرافی روحانی ساسانی بدان وسیله در فکر مردم تشویش و شبهه ایجاد می کردند.
بررسی تاریخ عمومی جهان به ما می آموزد که هیچ خشونتی نه در عهد باستان و نه در دوران میانه و در نه در عصر حاضر نتوانسته هیچ ملتی را برای زمان درازی زیر تسلط خشونت گر نگه دارد. نه بابلیان، نه هخامنشیان، نه رومی ها نه مهاجمان شمالی(هونها، اسلاوها و ژرمنها)، نه مغولان، نه لشکرکشیهای سراسری و خونین اروپاییان به آسیا، آفریقا، آمریکای جنوبی، نه زورگوییهای انگلیس از آسیای جنوب شرقی، و شبه قاره ی هند، نه حمله نظامی آمریکا به ویتنام، نه اشغالگری ژاپنی ها در آسیای جنوب شرقی چین و شبه جزیره ی کره، نه حمله ی ارتش سرخ شوروی سابق به اروپای شرقی و افغانستان، نه اشغال اروپا توسط آلمان نازی، نه لشکرکشیهای ناپلئون و نه حمله ی آمریکا و ناتو به افغانستان و عراق، همه و همه حکایت از آن می کند که جهانگیریها و کشتار مردمان هیچ عاقبت سودمندی برای ظالمان و کشورگشایان نداشته است. بنابراین مقایسه ی گسترش اسلام با لشکرکشیهای کشورگشایان کاری عبث و عامیانه و غیر کارشناسانه میباشد. هم چنانکه ژنرال سرپرسی سایکس انگلیسی در تاریخ ایران نوشته است: «اگر جنگ همزمان مسلمین با ایران و روم با تمامی قواعد و اسباب عادی مطالعه شود در آن غیر از جنون و دیوانگی چیزی به نظر نمی آید، زیرا هیچ تناسبی بین ارتش اسلام و ارتشهای ایران و روم وجود نداشت».[۹]
ارتش مسلمانان از لحاظ نیروهای انسانی، تجهیزات نظامی و امکانات مادی هیچ گونه تناسبی با ارتش های مسلح ایران و روم نداشت، تنها در هر یکی از پادگان های روم یا ایران تعداد ارتشیان آن دو کشور با تعداد کل ارتش اسلام برابری می کرد.
جمعیت هر یک از دو کشور ایران و روم بالغ بر ده ها میلیون نفر بود، در حالی که تعداد کل مسلمانان از چند صد هزار نفر تجاوز نمی کرد. از نظر لجستیکی که حتی امروزه هم قدرت های بزرگی مانند آمریکا از آن رنج می برند مسلمین کوچکترین آمادگی آن را نداشتند که به هزاران کیلومتر دورتر تدارکات رسانی کنند. بنابراین باید بپذیریم که تنها نیروی اسلام و کمک مردمان ایران و روم بود که توانست ارتش های منظم آن دو کشور را به شکست وادار سازد.
بعد از جنگ نهاوند در حوالی همدان که به فتح الفتوح مشهور گشت دیگر رژیم ساسانی قادر نشد به جنگ بر علیه اسلام بپردازد و یزدگرد متواری شده در عهد حضرت عثمان (رض) مرو به قتل رسد.
بعد از جنگ فتح الفتوح حضرت عمر افراد زیر را جهت فتح بقیه شهرهای ایران گسیل داشت[۱۰]:
۱- عبدالله بن عبدالله انصاری(رض) برای فتح شهر جی، عبدالله شهر جی که در حوالی اصفهان امروزی بود را با صلح فتح کرد. سال ۲۱ ھ ق (الکامل فی التاریخ ص۱۵۲۱ ج۴)
۲- براء بن عازب به سال ۲۲ ھ ق برای فتح قزوین و زنجان رهسپار شد. وی بعد از جنگ مختصری در ابهر آن جا را فتح کرد سپس عزم قزوین شد. قزوینی ها از دیلمیان کمک می خواهند اما وقتی می بینند که دیلمیان در بالای کوهستان آن ها را می نگرند با براء صلح می کنند و تسلیم می شوند. [۱۱]
۳- احنف بن قیس به سال ۱۸ یا ۲۲ عازم فتح خراسان شد. وی با مواجهه با لشکر خاقان ترک سه تن از پهلوانان او را کشت. خاقان وقتی چنان دید از معرکه گریخت. مردم وقتی دیدند که یزدگرد سوم باروبنه و جواهرات را برداشته و می خواهد به خاقان بپیوندد با او جنگیدند و خزاین را از او گرفته و به مسلمین پیوستند. بدین ترتیب خراسان به تصرف احنف درآمد. این برخورد در مرد رود بین ارتش اسلام و خاقان ترک روی داد.[۱۲]
۴- سوید بن مقرن در سال ۲۲ ھ ق راهی قومس، گرگان و طبرستان شد و با صلح آن مناطق را فتح کرد.[۱۳]
۵- بکیر بن عبدالله با یاری سماک بن خرشه انصاری (رض) در سال ۲۲ ھ ق بعد از زد و خورده ی مختصر آذربایجان را فتح کرد. در این فتح بهرام بن فرخزاد و اسفندیار بن فرخزاد به اسارت ارتش اسلام درآمدند. راه پیروزی بدون جنگ را اسفندیار بن فرخزاد به بکیر بن عبدالله نشان داد و بدین ترتیب آذربایجان و به دنبال آن نیز با صلح به تصرف مسلمین درآمد.[۱۴]
۶- عثمان بن ابی العاص ثقفی استخر و گور کازرون و نوبندجان را با زد و خوردی فتح کرد و با کمک ابوموسی اشعری (رض) شیراز و ارجان را گشود. وی سپس سایر نواحی مانند جهرم و جزیره قشم را فتح نمود.[۱۵]
۷- ساریه بن زنیم دئلی دارابگرد و فسا را در سال ۲۳ ھ ق با جنگ سختی که بین او و سپاهیان فراوانی که در آن حوالی گرد آمده بودند فتح کرد. این سخترین جنگی بود که در تسخیر شهرها بین مسلمانان با باقیمانده نیروهای رژیم ساسانی روی داد. در این جنگ بود که حضرت عمر در خواب می بیند که سپاه اسلام در حال شکست است، لذا وی در فردای آن روز مردم به نماز عمومی دعوت کرد و برای ارتش اسلام دعا نمود و گفت: ای مردم همانا من در خواب دو سپاه اسلام و ساسانی را دیدم. وی در میان سخنرانی خود آواز داد: ای ساریه الجبل الجبل، سپس روی با مردم کرد و گفت: همانا خدا را سپاهیانی است، شاید برخی از ایشان این پیام را بگزارند. ساریه و همراهانش این آواز را شنیده و به کوه پناه می برند، این واقعه باعث پیروزی ارتش اسلام در آن منطقه شد.[۱۶]
۸- سهیل بن عدی با کمک عبدالله بن عبدالله بن عتیان به سال ۲۳ ھ ق استان کرمان را با جنگی مختصر فتح کرد.[۱۷]
۹- عاصم بن عمرو با کمک عبدالله بن عمیر در سال ۲۳ ھ ق سیستان را با صلح فتح کرد. سیستان در پیمان صلح خود گنجانیده بودند که مسلمانان از رفتن به درون آن استان پهناور خودداری کنند و مسلمانان نیز به پیمان خود وفاداری کردند.[۱۸] سیستان آن زمان شامل بلوچستان امروزی ایران و پاکستان و بخشی از افغانستان تا کابل و قسمتی از خراسان و کرمان بود. هر کدام از مناطق نامبرده فقط با چند هزار مجاهد به تصرف مسلمین درآمد.
این امر نشان می دهد که مردم ایران تا چه حد از رژیم ساسانی بیزار بوده اند. جندی شاپور از توابع خوزستان که تنها مرکز علمی ایران بود در سال ۱۷ ھ ق به تصرف مسلمین درآمده بود. آن مرکز علمی توسط ایرانیان مسیحی ایجاد شده بود و تا تأسیس دارالحکمه به دستور مأمون عباسی مهمترین مرکز علوم عمومی به شمار می رفت.
بعد از شهادت حضرت عمر در سال ۲۳ ھ ق یزدگرد سوم با فرستادن کسان خود در صدد برآمد که دوباره حاکمیت خود را بر ایران برقرار سازد. حضرت عثمان (رض) برای مقابله با توطئه های عوامل ساسانی عبدالله بن عامل را روانه ی مناطقی ساخت که ایادی حکومت ساسانی در آن مناطق سرگرم توطئه بودند، عبدالله خراسان، کرمان و سیستان را از وجود عوامل رژیم ساسانی پاک ساخت. به دنبال این اقدام حضرت عثمان (رض) یزدگرد به اشاره ی استاندار مرو کشته شد.[۱۹]
————————————————–
منبع: نگاهی به تاریخ ایران بعد از اسلام / مؤلف: فریدون اسلام نیا / انتشارات: شیخ الاسلام احمد جام ۱۳۸۹
[۱] – تاریخ گسترش اسلام ۱۴۹
[۲] – دایره المعارف بزرگ اسلام ص ۵۰۹
[۳] – دایره المعارف بزرگ اسلام ج ۷ ص۵۰۹- ۵۱۱.
[۴] – فرهنگ مردم ایران ص ۱۰۹.
[۵] – تاریخ ایران در قرون نخستین ج۲ ص۲۷۴.
[۶] – تایخ گسترش اسلام ص۱۴۹.
[۷] – ایران در زمان ساسانیان ص ۶۵۵.
[۸] – شاهنامه ص ۵۲۰.
[۹] – تاریخ ایران ژنرال سرپرسی ج۱ص۷۳۷.
[۱۰] – به نقل از تاریخ کامل ابن اثیر ج۴.
[۱۱] – تاریخ کامل، ج۴ ص ۱۵۲۶- ۱۵۲۷.
[۱۲] – تاریخ کامل، ج۴ ص ۱۵۳۹- ۱۵۴۱.
[۱۳] – تاریخ کامل، ج۴ ص ۱۵۲۸- ۱۵۲۹.
[۱۴] – تاریخ کامل، ج۴ ص ۱۵۳۱- ۱۵۳۳.
[۱۵] – تاریخ کامل، ج۴ ص ۱۵۴۸.
[۱۶] – همان: ج ۴ ص ۱۵۵۰- ۱۵۵۱.
[۱۷] – همان: ج ۴ ص ۱۵۵۲- ۱۵۵۳.
[۱۸] – همان مرجع، ج۴ ص۱۵۵۲.
[۱۹] – الکامل ج۴ ص ۱۶۵۵- ۱۶۶۰.