تحلیلی بر اوضاع مصر و وضعیت اخوان المسلمین
تحلیلی بر اوضاع مصر و وضعیت اخوان المسلمین
نویسنده: عبدالرحمن پیرانی / دبیرکل جماعت دعوت و اصلاح
(بخشی از سخنان عبدالرّحمن پیرانی، «دبیرکلّ جماعت دعوت و اصلاح ایران» در جمع مسؤولان استانی هیأتهای اجرایی جماعت در شهریورماه ۱۳۹۲)
بسم الله الرحمن الرحیم ان الحمد لله نحمده ونستعینه ونستغفره ونستهدیه ونعوذ بالله من شرور انفسنا وسیئات اعمالنا من یهده الله فلا مضل له ومن یضلل فلا هادی له واشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له واشهد ان محمد عبده ورسوله.
با عرض سلام و تحیات خداوند خدمت برادران و خواهران گرامی و آرزوی توفیقات روزافزون در مسیر دعوت و حرکت دینی برای یکایک شما، مایلم نکاتی را در خصوص رویدادهای اخیر جهان اسلام و کشور ایران با شما در میان بگذارم. در آغاز، پرداختن به مقدمهای لازم است.
هر کدام از انبیاء از جنبهای از جوانب و مظهری از مظاهر نصرت الهی برخوردار بودهاند. مثلاً در داستان سیدنا موسی (ع) که در قرآن مکرر مورد بحث قرار گرفته، به تعبیر مفسرین، عامل صبر بیش از هر چیز دیگری در دعوت او خودنمایی میکند. از آنجا که قرآن فرموده است: (… وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنَىٰ عَلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَا صَبَرُوا ۖ وَدَمَّرْنَا مَا کَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا کَانُوا یَعْرِشُونَ) [اعراف: ۱۳۷] (قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّـهِ وَاصْبِرُوا ۖ إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّـهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ) [اعراف: ۱۲۸] (… عَسَىٰ رَبُّکُمْ أَن یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ) [اعراف: ۱۲۹] این وعدههای بزرگوارانه خداوند به خاطر صبر و استقامتی که سیدنا موسی (ع) و همراهان و ناصران دین خدا از خود نشان دادند، تحقق یافت.
و یا به عنوان مثالی دیگر، در دعوت سیدنا سلیمان (ع) بیشتر عامل تجهیزِ جیوش و نصرت در قالب وجود یک لشکر عظیم و متنوع و قدرت نظامی در این بخش تبلور یافته است. در داستان قوم سبأ از زبان سیدنا سلیمان در قرآن میخوانیم: (ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُم بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّهً وَهُمْ صَاغِرُونَ) [نمل: ۳۷] میگوید ما با سپاهی که یارای تقابل با این سپاه را کسی نداشته باشد با آنها مقابله خواهیم کرد. یکی از مباحث قابل توجه این است که رسولان و همچنین انبیاء در میدان جنگ و جهاد، دائماً محفوظ بودهاند. هیچ پیامبری در میدان جهاد به قتل نرسیده است و اگر قرآن داستان قتل بعضی از انبیاء را مطرح میکند (… وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ…) [نساء: ۱۵۵] در غیر جنگ بوده است. اما رسولان دائماً محفوظ بودهاند، یعنی کسانی که از جانب خداوند برای اولین بار و به صورت تأسیسی پیام خداوند را نقل کردهاند همیشه محفوظ بودهاند. اما پس از آنها انبیا یعنی ادامهدهندگان راه آنها و کسانی که رسالت تجدیدی داشتهاند،گاه در غیر میدان جنگ به شهادت رسیدهاند.
(کَتَبَ اللَّـهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی ۚ إِنَّ اللَّـهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ) [مجادله: ۲۱] مقتضایش این است که دائماً پیامبران محفوظ بوده باشند. کأنّه اگر پیامبری در میدان قتال و جهاد فی سبیل الله به قتل میرسید در واقع نشانه غلبه نبود. چرا که در یک معنا، کسی که مقتول میشود مغلوب قلمداد میشود.
علامه شنقیطی در تفسیر اضواء البیان فرموده است: (قوله تعالی «کَتَبَ اللَّـهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی ۚ إِنَّ اللَّـهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ» قَد دَلَّت عَلَی أنَّه لَن یُقتَلَ نَبیٌّ فِی جهادٍ قَطّ…) [این سخن خداوند که «من و رسولانم قطعاً غالب خواهیم بود و خداوند پرقدرت و عزتمند است»، دلالت بر این میکند که هیچ پیامبری در هنگام جهاد، جان نسپرده است.] که البته این فرمایش ایشان با روایتی که سعید ابن جبیر و امام حسن بصری-رحمهما الله- نقل کردهاند که (ما قُتِلَ نَبِیٌّ فِی حَربٍ قَطّ: هیچ پیامبری در جنگ کشته نشده است) موافقت دارد. با این توضیح، اگر قرآن از قتل انبیاء صحبت کرده، مرادش قتل در غیر موضع جنگ و جهاد بوده است. مثلاً در باب انبیاء بنیاسرائیل میفرماید: (… أَفَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَىٰ أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقًا کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقًا تَقْتُلُونَ) [بقره: ۸۷] البته، همه کسانی که در مسیر دعوت الهی به عنوان ناصر دین قرار گرفتهاند، به معنای واقعی پیروز بودهاند و مورد نصرت خداوند قرار گرفتهاند: (إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ) [غافر: ۵۱] هم در دنیا و هم در آخرت، وعده خداوند در کمک به پیامبران و مؤمنان و پیروز ساختنشان محقق شده و میشود و این وعده تخلف ناپذیر است.
(وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا ۚ وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِکَ فَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ) [نور: ۵۵] این آیه به تمکین مؤمنان در زمین اشاره دارد. بعضی از مفسرین فرمودهاند که در این آیه وعدهی تحقق تمکین، به چهار مسأله ربط دارد که باید این چهار چیز محقق بشود تا خداوند جمعی را یاری دهد: ۱) وجود جمعی و یا جماعتی که ایمان در قلوب آنها رسوخ کرده باشد. ایمانی راستین و مؤمنانی حقیقی وجود داشته باشند. ۲) انجام اعمال صالح. یعنی آنچه که وظیفه مؤمنان است که همان تنفیذ امر خداوند میباشد، به منصهی ظهور برسد. این شرط یعنی: تبدیل این ایمان به سلوک و رفتار. ۳) التزام به منهج و راه پیامبر-ص- و اصحاب سربلندش. ۴) پرهیز از شرک به عنوان بزرگترین خطا وگناه: (… یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا…)
در واقع عقیده و سلوکی که در راستای دین قرار بگیرد و در مسیر شرع خداوند باشد و در این چارچوب قرار بگیرد، شایسته حمایت از جانب پروردگار است (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ) [محمد: ۷] بنابراین جماعتی که عامل ظهور دین باشد و مدافع دین باشد قطعاً مورد حمایت خداوند است و طبیعی است که نصرت الهی و تمکین خداوند برای امتهای مسلمان و حرکتهای اسلامی و قبل از آنها انبیاء و رسولان الهی، به شیوههای مختلف بوده است.
مراحل نصرت الهی
اولین مرحله از مراحل تمکین و نصرت الهی، در امان ماندن از خسران است. خسران یعنی ضرر در سرمایه، سرمایهی حیات و زندگی. (وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ) در این سورهی به ظاهر کوچک، شش خصلت مورد توجه قرار گرفته است. تاکید بر ایمان، عمل صالح، جمعی بودن حرکت و دعوت و توجه و عنایت به مبدأ تواصی به حق، یعنی به شرع خداوند، آزادیها، حقوق انسان التزام به تواصی به صبر و شکیبایی و دوری از خشونت و عدول از اعتدال. رهیافتگان و رستگاران، به هم دیگر توصیه میکنند که از اعتدال خارج نشوند و به خشونت دست نزنند. این خصال و ویژگیهای ششگانه کافی است که جمع را از هر گونه خسرانی- دنیوی یا اخروی- در امان دارد و آنها ر ا شایسته نصرت و تمکین قرار دهد.
مرحله دوم تایید و تقویت است: (… وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ…) [بقره: ۸۷] جبریل میآید و عیسی بن مریم-ع- را مورد تایید قرار میدهد کما اینکه حسان بن ثابت-رض- با اشعار زیبایش، پیامبر را مورد حمایت قرار میداد و همچنین تأیید مؤمنان که در قرآن به آن اشاره شده است.
مرحله سوم بروز و ظهور و در واقع به نوعی علوّ مؤمنان است. خداوند در این مرحله آنها را به نوعی تقویت میکند که دارای قوتی قابل توجهی باشند: (… فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ) [صف: ۱۴]
مرحله چهارم نصرت و یاری مستقیم خداوند است: (… وَکَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ) [روم: ۴۷] (إِن یَنصُرْکُمُ اللَّـهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ…) [آل عمران: ۱۶۰] در اینجا دیگر در امن و امان قرار میگیرند و همیشه موفق خواهند بود: (إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ) [غافر: ۵۱]
مرحله پنجم مرحله پیروزی است: (کَتَبَ اللَّـهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی ۚ إِنَّ اللَّـهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ) [مجادله: ۲۱] در اینجا مسلمانان از هر لحاظ به عنوان نیروی برتر و قوت برتر مطرح میشوند.
و آخرین مرحله هم مرحلهی استقرار است و به دست گرفتن حاکمیت و تشکیل حکومت یا خلافتِ نبوت که در ادامه کار انبیاء- علیهم السلام- یک حرکتی جانشین میشود: (وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً…) [بقره: ۳۰] (یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ…) [ص: ۲۶] اینجا دیگر به استقرار میرسند.
این مطلب را به عنوان مقدمهای جهت ورود به بحث مصر ذکر کردم. به جهت اهمیتی که داشت. در خصوص حوادث اخیر مصر پس از کودتای خونین در این کشور، ابتدا لازم است عرض بکنم که حرکتهای اسلامی که در رأس آنها حرکت جهانی اخوان المسلمین قرار میگیرد، فضل بسیار بزرگی بر امت اسلامی و بلکه بر انسانیت دارند. حرکت اخوان پس از سه ربع قرن، فعالیت و تلاش در راه نشر تعالیم دین مبین اسلام که به همین خاطر اعضایش سالها در زندان مورد شکنجه قرار گرفتند، از آزادی و حقوق اساسی به دور ماندند و در مواردی هم رهبران آن اعدام شدند، اما همچنان صبر و شکیبایی و مبارزهی مسالمتآمیز را سر لوحه کار خود قرار داد تا کمکم زمینهی مشارکت سیاسی و مشارکت مدنی فراهم آمد. این حرکت با واقعبینی و نشان دادن اندازه بسیار فراوانی از تسامح، دگرپذیری، اعتدال و نزول در فرودگاه مدعیان دموکراسی و قبول آن بهسان روشی درست در عصر ما برای تأمین حقوق، حفظ و صیانت آزادیها و حقوق اساسی انسانها و شهروندان و تنظیم ارتباط شهروندان با حاکمیت و نهادهای حکومت، نقش به یادماندنیای ایفا کرد. اخوانیها به تبیین جایگاه نظام دموکراسی پرداختند و ضرورت پذیرش این نظام را تبیین کردند که به عنوان یک روش و یک راهکار در عصر و زمانهی ما بسیار مناسب و مطلوب است. البته این مسأله آنها را با موجی از مخالفتها و انتقادها و برچسبها و تهدیدها و تشکیکها مواجه ساخت.
بعضی از ابنای خود این حرکت و بسیاری از پیروان سایر حرکتهای اسلامی این کار اخوان را نوعی کفر تلقی کردند. گفتند شما حاکمیت انسان بر انسان را میپذیرید و دموکراسی را که محصول غرب است و یک مسأله به اصطلاح خودشان استیرادی است، به عنوان جانشین خلافت اسلامی مطرح میکنید و این کفر و بیدینی است، ما به حاکمیت الله ایمان داریم و ما باید دنبال حاکمیت الله و حاکمیت شرع خداوند باشیم. رهبران اخوان توضیح دادند که درست است همهی ما دنبال حاکمیت شرع و دین خداوند هستیم، اما حاکمیت الله به معنای تشریع است و تبلیغ و تنفیذ امری است انسانی. اگر بخواهیم دین خدا را هم پیاده بکنیم باید انسانها این کار را انجام بدهند. حاکمیت الله به معنای تشریع است و آنچه انسان انجام میدهد تنفیذ این حاکمیت است و مربوط است به تصرفات انسان و طبعاً در صورتی که اکثریت جامعه انسانهای آگاه و مومن و متعهد باشند، چیزی را که خلاف دین باشد انتخاب نخواهند کرد و قطعاً طرفدار حاکمیت شرع خواهند بود اما در غیر این صورت ما نمیتوانیم به زور دین خدا را بر دیگران تحمیل کنیم. اساساً حزب الله (به معنای همهی مومنان واقعی و در مقابل آنها حزب شیطان یعنی همه شرکها و کفرها و فسادهایی که در مقابل دین قرار میگیرد) نیامده که حزب شیطان را نابود کند. وظیفهاش این نیست. وظیفهی حزب الله و پیروان دین، تدافع است. دفاع است. دفاع در مقابل آنچه که دیگران انجام میدهند: (… وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّـهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ…) [بقره: ۲۵۱] این تدافع هم که در قرآن تأکید شده باید با بهترین شیوه، با اسلامیترین و انسانیترین شکل، باشد: (… ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ…) [فصلت: ۳۴]. چرا که انسان از نگاه دین و در شرع ما، با اراده و آزادی باید انتخاب بکند و قرار نیست که چیزی را بر او تحمیل بکنند و بهگفتهی استاد عماره: (الانسانُ سیّدٌ فِی الکَونِ و لیسَ سیدَ الکَونِ) انسان در این جهان سید و آزاد است، ولی آقای هستی نیست. سید کَون، خداوند است. حرکت اخوان، آرام آرام اکثریت مسلمانان را به پذیرش این اصطلاحات و مسائلی که در عصر ما مطرح میشود و در اساس تضادی با دین ندارد، قانع کرد. رفته رفته زمینه را فراهم کرد و احزابی که قبلاً اخوان را تکفیر میکردهاند و حضور در انتخابات را شرک میدانستند و تشکیل حزب را امری انحرافی میدانستند، خود حزب تشکیل دادند و دقیقاً بهسان حرکتهای اخوان و احزاب اخوان در کشورهای اسلامی، تشکیل حزب و جمعیت دادند در پارلمان حضور پیدا کردند و نماینده فرستادند. همه کارهایی که یک سیاسی انجام میدهد آنها هم انجام میدادند و به همان شیوه و نَسَقی که اخوان حزب تشکیل میدهد و در انتخابات شرکت میکند آنها هم شرکت کردند. طبعاً این خدمت بسیار بزرگی بود که حرکت اخوان المسلمین به داعیان دموکراسی و طرفداران دموکراسی و بلکه به جامعه و جوامع خودشان تقدیم کردند. ولی متأسفانه در مقابل، طرفداران و پیروان دموکراسی به جای استقبال و قبول حضورِ اسلامگرایان در صحنهی مشارکت سیاسی و حضور سیاسی و تطبیق درست دموکراسی و اصول دموکراسی، خود این اصول را زیر پا گذاشتند.
وقتی که دیدند در میدان انتخابات موفق نخواهند شد به این ایده رسیدند که مادام که اخوان و حرکتهای اسلامی برنده انتخابات هستند، دموکراسی را باید کنار گذاشت. دائماً در پذیرش نتیجه با مشکل مواجه شدند و حاضر شدند که کشورشان را به سمت جنگ و برادرکُشی و ویرانی ببرند ولی نتیجهی موفقیت حرکت اسلامی را نپذیرند. داستان بسیار مؤسف و اسفانگیزی است. کسانی که قبلاً از حرکتهای اسلامی ایراد میگرفتند و میگفتند که شما قواعد حضور در صحنهی سیاست را بلد نیستید و باید این قواعد را یاد بگیرید و خوب این بازی را انجام بدهید، زمانی که حرکت اسلامی با تکیه به همان قواعد حضور پیا کردند، آنها همان قواعد را نادیده گرفتند و حاضر شدند مملکت را در مسیر نابودی قرار بدهند، در مسیر تدخّلات بیگانه قرار بدهند، جنگ داخلی به راه بیندازند، ولی اجازه ندهند حرکتهای اسلامی در رأس حکومت قرار بگیرند. این رویکرد ناشایست را در جایی مثل الجزایر و همچنین فلسطین اشغالی (غزه) و اکنون نیز در مصر و سایر کشورهای که پس از بهار عربی در انتخابات آزاد و نزیه، اسلامگرایان موفق شدند.، مشاهده میکنیم.
در مصر، از ابتدای پیروزی دکتر مرسی، چهار نهاد اساسی در مقابل او بودند و به گونهای مخالف او. یکی ارتش بود، دومی نیروهای داخلی به قول خودشان وزارت کشور و پلیس، سومی دستگاه قضا و چهارمین نهادها و رسانهها. کما اینکه چهار گروه نیز مخالف اخوان بودند یا حداقل منافس و رقیب آنها بودند، ولی رقیبی دور از انصاف. یکی لائیکها دوم لیبرالها سوم ناصریها و چهارم قبطیها. همهی اینها در قالب انقاذ و تمرد و در عناوین مختلف با اخوان و با دکتر مرسی به مخالفت پرداختند. خود گفتند که از ابتدا طرح براندازی را ریخته بودند. شاید کسانی باور نمیکردند ولی اکنون البرادعی (… وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا) شهادت داد قبل از آمدن اخوان این بحث مطرح شد که اجازه ندهند که به حکومت برسند اما دیدیم درست نیست اجازه بدهید که اینها حکومت را به دست بگیرند بعد این حکومت را ساقط کنیم. از همان ابتدا پروژه براندازی را دنبال کردند. اما زمانی که بعضی از حرکتها و احزاب همسوی با اخوان، مثل جماعت اسلامی تهدید کردند اگر قرار این باشد اجازه نمیدهیم که هیچ رئیس جمهوری استقرار پیدا بکند، آنها این طرح را عوض کردند و طرح افشال و ناکارآمدی را جایگزین کردند. گفتند باید سعی بکنیم که حکومت را ناکارآمد جلوه بدهیم یا ناکارآمدش کنیم. هر روز یک مشکل ایجاد بکنیم. دیگر شما میدانید که در طول یک سال و یا کمتر از یک سال چه مصیبتهایی را و چه اختلافاتی را ایجاد کردند که مرسی اصلاً نتواند به وظیفهای که در قبال مردم دارد، فکر بکند. در نهایت مجبور شدند همان طرح اولی را دوباره برگردانند و در یک سناریوی عجیب و غریب و تزئینی و با حضور شخصیتهای مسیحی و اسلامی و در یک طراحی زیرکانه که گویا یک حرکت مدنی است، یک رئیس جمهور قانونی را ساقط کردند. او را ربودند و تا اینجای کار کسی نمیداند که دکتر مرسی کجاست. زمانی که دیدند در میدان رابعه، اعتصابکنندگان به صورت مسالمتآمیز حضور پیدا کردند و هر روز بر حجم این اجتماع افزوده میشود و تبدیل به یک خانوادهی جهانی شده، تاب نیاوردند. اخوان قبلاً در خانهها به صورت بسیار محدود داشت تربیت میکرد، اما امروز در جلو چشمان دنیا یک جمعیت عظیمی را جمع کرده به عبادت میپردازند. نماز میخوانند. قرآن میخوانند. دعا میکنند. نماز شب میخوانند. تبدیل به یک اُسرهی به اصطلاح جهانی شدهاند. تحمل این عظمت و این پاکی و این عفت و این انتظام که یکی از موفقیتهای بسیار اعجاب برانگیز اخوان است بر ایشان سخت آمد. قطعاً در تاریخ میماند آنچه که در رابعه و در النهضه، اخوان و حرکتهای همسوی اخوان به دنیا نشان دادند. ولی این اجتماع با قتل عام آنها به شیوههای بسیار شدید و شرمآور، شیوههایی که فقط در میدان جنگ و برای دشمنان باید استفاده بشود، مواجه شد و از آسمان و از زمین، با تانک و با رگبار و با شیوههای مختلف به جنگ انسانهایی رفتند که هیچ دفاعی به غیر دعا که میکردند، نداشتند.
بستن کانالهای تلویزیونی، بازداشت سران اخوان، انحلال مجلس قانونی قانون اساسی، قتل عام زندانیان بیدفاع به بهانههای نادرست و تلاش برای حذف حرکت بزرگ اخوان و حجم دروغها و حقدها و دشمنیها و انتقام گیریها و عداوت با دین، غیر منتظره وحیرت آور بود. من شخصاً تعجب میکردم که اینقدر این شخصیتهای مطرح و بزرگ، شخصیتهایی که مسئولیتهای جهانی داشتند، به لحاظ اخلاقی و انسانی، سقوط بکنند. مثلا زمانی که درگیری میشد بلافاصله میگفتند اخوان مسلحانه به خیابانها آمده و دارند مردم را قتل عام میکنند، ولی در هر دقیقه دیده میشد که اخوانیها به قتل میرسیدند، اخوانیهایی که به گفتهی آنها مسلح هستند خودشان شهید میشوند. در حین نماز آنها را به رگبار و گلوله میبندند. آنوقت متهمشان میکنند که آنها مسلح بودند. این حجم بیانصافی، این حجمِ حِقد و کینه از اخوان، بسیار حیرتآور بود. در نهایت هم به اقرار خودشان، ارتش هم قدرت را و هم ثروت را که بخشی از آن را قبلاً در اختیار داشته بود در اختیار گرفت و بسیاری از مخالفین سرسخت اخوان به اشتباه خودشان پی بردهند و دانستند که اشتباه کردهاند و اکنون حجم توطئههای داخلی و خارجی بیش از پیش هویدا میشود.
اکنون مصر کجا میرود؟ آیا عقربههای ساعت به عقب برمیگردد؟ آیا اخوان دست به خشونت خواهد زد؟ بنده بر این باورم جماعت اخوان المسلمین، این جنبش بزرگ جهانی، بر اساس فهم و درک اعتدالیای که از دین دارد، هیچگاه به فکر خشونت نخواهد افتاد و اساساً این ابتلا و این امتحان به خاطر عظمت این دعوت در عصر و زمان ماست. در راستای مطلبی که احمد منصور نوشته بود که این پاکی و این خدمت و این ایثار، فقط در رابعه به چشم میآید، من هم میگویم که این امتحان بزرگ، فقط برای اخوان است. انسان که عظیم باشد و حرکت که با عظمت باشد و ادعای بزرگ داشته باشد، یقیناً ابتلا هم بزرگ و خطیر خواهد بود. ابتلا باید شایسته مقام و شأن ابتلاشونده باشد.
این از نشانهها و دلایل عظمت این دعوت و حرکت است، ابتلای بزرگ سالها در زندان ماندنها و تقدیم انسانهایی مثل امام بنا و شهید سید قطب و همراهان آنها که زمانی که به پای چوبه دار میرفتند، سربازان همراهشان میدیدند که آنها دعا میخوانند که: خدایا من را و کسانی که مرا اعدام میکنند، بیامرز، تعجب میکردند از عظمت این فکر. محمد بدیع هم به یکی از نظامیان گفته بود که شما سیسال، بیست سال، پانزده سال، ما را دستگیر کردید، در زندان شکنجه کردید، به ناحق ما را زندانی کردید، اما وقتی که ما دوباره آزاد شدیم، شما را دوست داریم. بنابراین این ابتلا به خاطر عظمت این دعوت و به خاطر عظمت این حرکت است: (أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ) [عنکبوت: ۲] و در ادامه میفرماید (… فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّـهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ) [عنکبوت: ۳]
در این ابتلای بزرگ، حکومتها و قدرتهای بزرگ زیر سؤال رفتند. حکومتهایی که قبلاً جایگاه معنوی رفیعی داشتند، اکنون محکوماند که چگونه به خودشان اجازه دادند که در کنار قاتلینِ قاریان قرآن و نمازگزاران، قرار بگیرند؟ گناه این مجموعه که مدافع دین خدا هستند چه بوده است؟ شخصیتها، گروهها و حکومتهایی که مدافع دموکراسی بودند، آنها هم زیر سؤال رفتند. خداوند همهی آنها را امتحان کرد و حرکت اخوان را هم مورد ابتلا قرار داد.
طبعاً کسب آزادی در دنیای ما گوهر گرانبهایی است که ارزش این را دارد انسان جان خود را تقدیم بکند. استاد قرضاوی فرمود: «تحقیقُ الحُرِّیهِ قبلَ تَطبیقِ الشَّریعَهِ: دستیابی به آزادی قبل از تنفیذ و تطبیق شریعت» و اکنون از مقاصد شریعت، آزادی و کسب آزادی است. بنابراینجا دارد که اخوان به خاطر کسب ازادی و تأمین آزادی، جانهای بسیار محبوب، مثل اسماء دختر محمد بَلتاجی را تقدیم بکند. آیا رهبران اخوان دستگیر نشدهاند و غالباً در زندان نیستند؟ یا فرزندانشان شهید نشدهاند؟ که شدهاند. آیا بعضاً اموالشان مصادره نشده است؟ که مصادره کردهاند. آیا به منازلشان اهانت نشده است؟ آیا مقرّاتشان به آتش کشیده نشده و بعضاً انسانها زنده زنده در این آتش نسوختهاند؟ آری، همهی این ابتلائات دشوار، صورت گرفته است. اما آیا اخوان با این همه مظالم، راهی را که آگاهانه انتخاب کرده، رها خواهد کرد و به جنگ وخشونت خواهد رسید؟ قطعاً خیر.
اخوان که خود را مدافع یا قویترین مدافع آزادی و حقوق انسان و اعتدال میداند باید آمادگی داشته باشد چنین ایثاری را از خود نشان بدهد و از آزادی و حقوق انسان دفاع بکند و رنجها را به سان گذشته تحمل بکند. مرشد عام اخوان المسلمین، محمد بدیع –که انشاءالله ایشان و همه انسانهای که مدافع دین و آزادی انسان هستند در کنف لطف الهی محفوظ باشند- فرمودند: «ثَورتُنا سِلمِیَّهٌ و سَتَظِلُّ سِلمِیَّه و سِلمِیَّتُنَا أقوَی مِن الرَّصاصِ: انقلاب ما مسالمتآمیز است و مسالمتآمیز خواهدماند و مقاومت مسالمتآمیز ما از گولهها نیرومندتر است.» این جمله، جملهی ماندگاری است. مثل همان جملهی مارتین لوترکینگ که میگفت: «من آرزو دارم که فرزندان سیاهپوست من در کنار سفید پوستان قرار بگیرند و مسائل مملکت خودشان را مورد بررسی قرار بدهند و رنگ و زبان مانع همکاری و همراهی نشود.»
عوامل سقوط مرسی
چند نکته در باب مصر قابل ذکر است و میتوان در خصوص سقوط دولت مُرسی به عواملی اشاره کرد. نخست حاکمیت استبداد است که در طول سالیان متمادی، اجازه نداده که مسلمانان ضعفهای خود را برطرف کنند و در میدان عمل تجربه بکنند که حکومت کردن چه مقتضیاتی دارد. طبیعی است حرکتی که تا به حال حکومتی نداشته، در این باب دچار اشتباهاتی بشود. به قول استاد راشد غنّوشی، کاری که انسان انجام نداده به صورت تئوری دارد فکرش را میکند موانع بسیار بزرگ را نمیبیند.
نکتهی دیگر، زودرس بودن انقلاب مصر است. این انقلاب حدود هفتصد شهید داشته ولی در کوتای رویداده، اکنون حدود ۵۰۰۰ و بعضی میگویند ۸۰۰۰ شهید دارد. عامل دیگر، خوفِ جریانات داخلی و خارجی از آمدن اخوان است. هراسِ اسرائیل و نیز حکومتهای منطقه. حکومتهایی که متزلزل هستند و در آنها یک خانواده حکومت میکند یا یک قبیله. عامل دیگر، ارتباط ارگانیک امریکا با مصر است. ساختار نظامی و قدرت نظامی در مصر با آمریکا پیوند ویژهای دارد، پیوندی که در سال ۱۹۷۸ و بعد از انعقاد پیمان کمپدیوید استوارتر شد. امریکا یک ارتباط بسیار نزدیک با ارتش مصر دارد. بر روی ارتش کار کرده و خیلی راحت نمیتواند این روابط استراتژیک را کنار بگذارد.
علتِ دیگر به نظر بنده، نگاه نسبتاً خوشبینانهی اخوان به ارتش، این قدرت مهارناشدنی بود. ارتش متأسفانه هر جا که پا در میدان سیاست و ثروت گذاشته دچار مشکل شده و آثار سوئی بر جا نهاده است.
نکتهی دیگر، ترس از اسلام سیاسی است که سبب شد که امریکا در سیاست خارجی خود تغییر ایجاد بکند و نگاه به مصر را براساس حفظ مصالح و نه مبادئ قرار دهد. نوعی جایگزینی مصالح به جای مبادئ.
عدم التزام گروهها و افراد مخالف دکتر مرسی به شیوههای دموکراتیک و دنبالهروی از جوانان و ارتش و افکار عمومی، از دیگر عوامل بود.
در نهایت مصر به یک وضعیت بسیار ناگواری که هیچ کس نمیتواند از آن دفاع بکند دچار شد. این رویداد برای داعیهداران دموکراسی، خیلی شرم آور است. اکنون اخوان به عنوان مدافع واقعی دموکراسی در میدان است و البته مهم است که ما فکر نکنیم چون کودتاگران مدافع دموکراسی بودند، پس دموکراسی چیز نادرستی است و ما باید دموکراسی را زیر سؤال ببریم. نه، هماکنون اخوان به جای همهی این مدعیان قرار گرفته و از این دموکراسی و از آزادیها و حقوق انسان دفاع میکند. در نهایت، براساس آیاتی که در ابتدای عرایضم اشاره کردم، بر این باوریم که اخوان در این میدان پیروز بود و هم اکنون اخوان در وضعیت بسیار مطلوبی قرار دارد. بر اساس یکی از نظرسنجیهای اخیر در مصر که یکی از مؤسسات خارجی ایتالیایی به صورت تلفنی با افراد مختلف انجام داده، اخوان ۶۷ درصد از مردم مصر را در کنار خودش دارد و سهم همه حرکتهای دیگر در حدود ۸ درصد است و لائیکها و لیبرالها کمتر از ۲۶ درصد.