بررسی ماهیت جنگ های پیامبر(ص)
بررسی ماهیت جنگ های پیامبر(ص)
دکتر محمد عماره
ماهیت جنگ هایی که در زمان حضرت رسول اتفاق
افتاد چه بود و چگونه می توان ماهیت آنها را تحلیل نمود؟
تمامی جنگ هایی که پیامبر (ص) به نام غزوات
خود در آنها شرکت نموده یا جنگ هایی که آن حضرت اصحاب را برای آن تجهیز می فرمودند،همگی
منطق با این قانون خدایی و بدیهی و عقلانی هستند که نمی توان با توسل به زور و
خشونت مردم را وادار به پذیرش ایمان نمود.جنگ و پیکار ماهیت سیاسی دارد و
معمولا” در جهت رسیدن به اهداف سیاسی مورد استفاده قرار می گیرد و ماهیت دینی
ندارد؛زیرا نتایج و اهداف جنگ نمی تواند مقاصد دین و شریعت خدایی را تأمین
نماید.جنگ و پیکار تنها در شرایط خاص ضروری خواهد بود که،متجاوزان نسبت به آزادی
عقاید شهروندان جامعه ی اسلامی و یا به امنیت و آسایش شهروندان و یا به سرزمین
اسلامی تجاوز نمایند.با توجه به آنچه بعدا” در مورد جنگ های عصر پیامبر (ص) و
خلفای راشدین بیان خواهیم کرد، می بینیم که این جنگ ها ماهیت دفاعی داشته و یا
منطق با شرایطی بوده که قبلا” ذکر شد.
پیامبر (ص)در مدت سیزده سال در مکه به تبلیغ
دین اسلام اهتمام ورزید.در این مدت زمان تقریبا” طولانی عده نه چندان زیادی
که به راحتی می توان آنها را برشمرد به اسلام ایمان آوردند.می بینیم در این دوران،
قریش و مشرکان مکه نسبت به آزار و شکنجه ی پیامبر (ص) و اصحاب کوتاهی ننمودند و
تازیانه های خشم و کینه ی خود را بر پیکر همان تعداد اندک مؤمنان فرود آوردند،تا
آنجا که عده ای از مؤمنان _ که گفته می شود چهل نفر بوده اند_ به خاطر دین و دعوت
به حبشه مهاجرت نمودند.در این مدت سیزده سال دعوت در مکه،از طرف پیامبر (ص) هیچ
جنگ و یا حتی کوچکترین اقدام خشونت آمیزی علیه مشرکان مکه صورت نگرفت؛زیرا به هر
حال با وجود شکنجه، مسلمانان می توانستند دین خود را تبلیغ نمایند و شرایط لازم
برای جنگ _ که پیشتر بیان شد_ وجود نداشت و مسلمانان نیروی لازم را برای جنگ
نداشتند.
مسلما” اگر مردم مکه و سران قریش،
پیامبر و مسلمانان را به حال خود رها می کردند و از شکنجه و آزار او و اصحابش
خودداری می کردند، از جانب پیامبر (ص) هیچ جنگی در نمی گرفت و خداوند جنگ (قتال)
را بر مسلمانان فرض نمی کرد؛چرا که آزادی دعوت و امنیت مؤمنان تضمین شده و فراهم
بود.ولی پس از آنکه مسلمانان تحت انواع و اقسام شکنجه قرار گرفتند و ترس از رخنه ی
فتنه در دین اسلام و از بین رفتن مسلمانان پدید آمد، آنها مکه را رها و به مدینه
مهاجرت نمودند و البته همان طور که پیشتر ذکر کردیم چون عده ای قبلا” به حبشه
مهاجرت کرده بودند،این مهاجرت دوم و دستجمعی مسلمانان به مدینه بود.پس از هجرت
وضعیت جدیدی در دعوت پدید آمد.ساکنان مدینه ایمان آورده بودند و مدینه تبدیل به
کانون دعوت شده بود. مسلمانان مدینه از لحاظ معیشتی و مالی در تنگنا بودند.به ویژه
که دارایی و خانه و کاشانه ی شان به تصرف و تاراج مشرکان آنجا در آمده بود.آنها
دارایی مؤمنان را تصاحب کرده بودند.در این حالت خداوند به مؤمنان اجازه داد که _
به دلیل آن مشقتی که در مدینه از لحاظ اقتصادی متحمل می شدند _ می توانند سرزمین و
اموال و دارایی خود را از مشرکان متجاوز باز پس گیرند و یا حداقل اگر نمی توانند
آن اموال را باز پس گیرند، به گونه ای خسارت خود را که از طرف مشرکان مکه به آنان
وارد شده است، با گرفتن اموال آنان جبران کنند؛ زیرا آنان با اموال مؤمنان کاروان
هایی را برای تجارت تدارک دیده بودند و به نوعی می خواستند مؤمنان را تحریک به جنگ
نمایند.
این است که خداوند صرفا” اذن پیکار
(قتال) برای مؤمنان صادر نمود.اذن پیکار از سوی خداوند به مسلمانان برای باز پس
گیری حقوق خود بود، نه اینکه وسیله ای تبلیغی برای تحمیل ایمان و عقیده ی اسلامی
باشد.قرآن خود ماهیت این اذن را بیان می فرماید؛ زیرا غیر ممکن است ایمان از طریق
توسل به جنگ حاصل شود.پس اجازه ی خداوند به مسلمانان برای جنگ به خاطر آن ظلمی بود
که مشرکان مکه نسبت به آنها مرتکب شده بودند،و مسلمانان را از نظر اقتصادی_
اجتماعی در تنگنا قرار داده و موجب مهاجرت مسلمانان از مکه شده بودند.
آنها می پنداشتند با قرار دادن مسلمانان در
مضیقه و تنگنا، دعوت و تبلیغ اسلام در معرض نابودی قرار خواهد گرفت. با توجه به
آیه ی قرآنی این اذن ماهیت دینی نداشته است،و می توان گفت به نوعی آماده سازی در
یک برنامه ی کلی بلند مدت برای باز پس گیری مکه به عنوان سرزمین اصلی آنها
بوده.این موضوع به تعبیر امروزی در ارتباط با مسایل ملی بوده و مسایل ملی نیز
ماهیت سیاسی دارند؛ زیرا مشرکان، مؤمنان را از سرزمینشان بیرون کردند.می دانیم که
مکه وطن مؤمنان بود.آوارگی از سرزمین عامل اساسی مجاز شدن جنگ در قرآن بیان شده
است.قرآن حرکت و تحول جدید را با همین مقوله توجیه نموده است: (أُذِنَ لِلَّذِینَ
یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ
الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلا أَنْ یَقُولُوا
رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ
لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ
اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ
لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ )حج / ۴۰- ۳۹
(قرآن یادآوری می نماید کسانی که شما می خواهید با آنها بجنگید همان
کسانی هستند که شما را از سرزمینتان اخراج کردند و حقوق طبیعی شما را از قبیل
زندگی در میان هموطنان از شما سلب نمودند،یعنی بیان می دارد که این جنگ عقیده و
دین نیست،بلکه جنگ بر سر سرزمین از دست رفته و باز پس گیری آن است.این جنگ به این
علت نیست که شما بروید و آنها را به پذیرش ایمان مجبور نمایید.جایگاه این جنگ را
گسترش دعوت اسلامی قرار نمی دهد.پس زمانی که حقوق طبیعی آنان نقض شده است،برای باز
پس گیری و به دست آوردن حق خود اقدام نمایند.اگر با نگرشی عصری مسأله را تحلیل
نماییم، می بینیم جنگ و اذن به انجام آن در واقع ماهیت ملی دارد و همان طور که
گفتیم مسایل ملی ماهیت سیاسی دارند نه دینی.)زمانی که بحث از «اجازه ی» جنگ به
«امر» به پیکار و قتال تغییر می یابد، باز هم قرآن علت امر به جنگ را اقدام برای
باز پس گیری حق خود بیان می فرماید؛ زیرا که حق آنان از سرزمین و کاشانه سلب شده
است و خداوند نیز جانبدار حق و حقیقت است. مسلمانان حق دارند به سرزمین خویش باز
گردند و در آنجا سکونت کنند و دین خود را تبلیغ نمایند.این هست که باز هم خداوند
علت امر به جنگ را اخراج مسلمانان از سرزمینشان بیان می فرماید:( وَقَاتِلُوا فِی
سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا
یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ
مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلا
تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ
قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ فَإِنِ انْتَهَوْا
فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ) بقره / ۱۹۲- ۱۹۰
در این آیه نیز می بینیم قرآن بر ماهیت
سیاسی جنگ تأکید می ورزد؛زیرا جنگ به سبب اخراج آنان از مکه توسط مشرکان بوده است،
و بیان از جنگ با کسانی دارد که مانع از حقوق طبیعی مردم می باشند.در سال دوم هجری
هنگامی که مقوله ی جنگ وضعیتی دیگر پیدا کرد و از حالت «امر» و «دستور» به «فرض»
بودن و «واجب» بودن تغییر وضعیت داد، باز هم طرح مسئله ی ملی و سیاسی تداوم یافت و
اخراج مؤمنان از خانه و کاشانه،عامل اصلی وجوب و فرضیت جنگ با دشمنان دانسته
شد.خداوند فرمود:( کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسَى
أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا
وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ یَسْأَلُونَکَ
عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَنْ
سَبِیلِ اللَّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ
مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَهُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلا
یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ
اسْتَطَاعُوا وَمَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ
فَأُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَهِ وَأُولَئِکَ
أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ) بقره/ ۲۱۷- ۲۱۶
بیان علت منع یا اجازه و یا امر به انجام
کار یکی از شیوه های قرآنی است.می بینیم هر بار قرآن از جنگ سخن می گوید،علت آن را
تجاوز مشرکان به حقوق و اموال و دارایی مسلمانان و بیرون کردن مؤمنان از سرزمینشان
(مکه) می داند و انگیزه ی تمام جنگ ها را تلاش برای باز پس گیری سرزمین مکه از
مشرکان بیان می کند.در نزول گروه های بعدی آیات در مورد جنگ،بیان علت فوق – یعنی
اخراج از سرزمین- در قرآن تبدیل به یک سنت شده است هرگاه سخن از جنگ به میان آمده این
علت بیان شده است.قرآن علت این جنگ ها را تبلیغ و نشر اسلام و یا اینکه چون مشرکان
دین اسلام را نپذیرفته اند و باید مجازات شوند،نمی داند بلکه مدام بر این نکته
تأکید می ورزد که نقض حقوق طبیعی افراد از نظر خداوند مهم است، تا جایی که می توان
برای بیرون کردن اشغالگران و ناقضان حقوق مردم مؤمن به جنگ متوسل شد.
قرآن کریم نقشه های مشرکان مکه را برای قتل
یا زندانی کردن یا بیرون کردن آن حضرت از مکه چنین بیان می فرماید: (وَإِذْ
یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ
یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ )
انفال/۳۰
در جایی دیگر می فرماید:
(وَإِنْ کَادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ
الأرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْهَا وَإِذًا لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلا قَلِیلا )
اسرا/۷۶
همچنین در مورد مجازات مشرکان مکه به سبب بیرون
کردن پیامبر (ص) از آن شهر و سرزمین چنین می فرماید:
(وَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ هِیَ أَشَدُّ
قُوَّهً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْنَاهُمْ فَلا نَاصِرَ
لَهُمْ ) محمد /۱۳
قرآن در مورد جنگ با مشرکان یادآور می شود
که آنان همان کسانی هستند که شما و پیامبرتان را از سرزمینتان بیرون راندند.پس به
همین دلیل باید با این ظالمان و مشرکان ناقض حق طبیعی بجنگید:
(أَلا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُوا
أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ
مَرَّهٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ
مُؤْمِنِینَ قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ
وَیَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ ) توبه /۱۴- ۱۳
در جایی دیگر به سرزنش مسلمانان پرداخته و
آنان را به جنگ با مشرکان بر می انگیزد و همان قضیه را به آنان یادآور می شود:(
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی
سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا
مِنَ الآخِرَهِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَهِ إِلا قَلِیلٌ
إِلا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَیَسْتَبْدِلْ قَوْمًا
غَیْرَکُمْ وَلا تَضُرُّوهُ شَیْئًا وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ…
انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ
اللَّهِ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ) توبه/۴۱- ۳۸
خداوند مؤمنانی را که در برابر ظلم و ظالم
ایستادگی کردند، با ظالمان جنگیدند و خواستار حق و حقوق خود و اقامه ی حق شدند
سزاوار جایگاه ویژه و عالی می داند: (فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا
أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ
فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی
وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لأکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلأدْخِلَنَّهُمْ
جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ
وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ ) آل عمران/۱۹۵
زمانی که بحث از ظلم و تعدی مشرکان به حقوق
مؤمنان است و از این سخن رفته که آنان مؤمنان را از سرزمینشان بیرون کرده و اموال
و دارایی آنان را برای خود تصاحب کرده اند و بدین صورت موجب فقر و تنگدستی آنان
شده اند، در این زمان فقیران مؤمن اولویت خواهند داشت و حق و حقوق آنان باید باز
پس داده شود: (مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى
فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ
وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الأغْنِیَاءِ مِنْکُمْ وَمَا
آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا
اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ
أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلا مِنَ اللَّهِ
وَرِضْوَانًا وَیَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ )
حشر/۸- ۷
پس قرآن دلیل و علت این جنگ ها را تلاش
مسلمانان برای رسیدن به حقوق طبیعی خود می داند.با توجه به این مسئله آزادسازی مکه
در سال هشتم ،به معنای دقیق کلمه،جنگ آزادی بخش سیاسی بود.مسلمانان زمانی که مکه
را فتح کردند،مردم را به پذیرش دین اسلام اجبار نمودند.آنان پذیرش ایمان و دین
اسلام را از جانب مردم به سیر طبیعی تحولات و شرایط درونی مردم واگذاشتند.مسلمانان
وجدان و ضمیر و قلب مردم را به حال خود واگذاشتند تا ایمان از راه طبیعی آن وارد
شود.رسول خدا (ص) با آن سخن عمیق و بلند خود همین مقصود را بیان فرمود:«إذهبوا
فأنتم الطلقاء »بروید که ما شما را از سلطه ی مشرکان نجات دادیم و شما آزاد
هستید.پیامبر (ص) فتح مک را به عنوان سرآغازی برای آزادسازی مردمان در بند سلطه ها
و عقاید شرک آمیز آنان بیان می فرماید.پیامبر (ص) در فتح مکه نسبت به مجازات و
تأدیب کسانی که بت ها را عبادت می کردند و به ویژه هنگامی که آنها فرو ریختند،بی
تابی و گریه می کردند،اقدامی ننمود.آنچه نتیجه ی فتح مکه بود آزادسازی حرم امن
الهی از سلطه ی مشرکان بود، آن هم نه برای وادار کردن مردم به پذیرش دین اسلام،
بلکه رهایی و صیانت سرزمینی بود که پیامبر (ص) در هنگام مهاجرت خود،نهایت خلوص و
دوست داشتن را نسبت به آن و در عین حال ناراحتی خود از ترک آن، چنین بیان می
فرماید:«ای مکه! تو بهترین و دوست داشتنی ترین سرزمینی، و اگر مشرکان مرا از اینجا
اخراج نمی کردند، هرگز به میل و رغبت خود مهاجرت نمی نمودم».اینجاست که وحی فرود
می آید و خداوند می فرماید:
(وَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ هِیَ أَشَدُّ
قُوَّهً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْنَاهُمْ فَلا نَاصِرَ
لَهُمْ ) محمد/۱۳
مؤمنان شش سال با مشرکان برای باز پس گیری
سرزمین خود و رسیدن به حق خویش جنگیدند؛زیرا مشرکان آنان را از سرزمین خود اخراج و
متعرض عقیده ی آنان شده بودند،تا مسلمانان را چنان در تنگنا قرار دهند که ناچار به
دین قبلی و عقاید پیشین خود بازگردند و دین جدید را ترک کنند.در سال هشتم هجری بود
که مؤمنان سرزمین خود را باز پس گرفتند.می بینیم مسایل ملی در این جنگ ها نقش اصلی
را داشته است.این جنگ ها وسیله ای برای گسترش دین اسلام و یا پذیرش ایمان نبوده
است.خداوند خود علت این جنگ ها را بیان فرموده است. همان طور که قبلا” هم
گفتیم این جنگ ها ماهیت سیاسی داشته و در راه رسیدن به آرمان ملی مؤمنان بوده است.
——————————————————–
منبع : اسلام و جنگ و جهاد
مؤلف: دکتر محمد عماره
مترجم: احمد فلاحی
انتشارات : نشر احسان