جنگی که دیگر نیابتی نیست
جنگی که دیگر نیابتی نیست
صلاح الدین خدیو
جنگ نیابتی نظریه ای است که در سالهای گذشته برای توصیف بحران دامنه دار سوریه از آن استفاده می شد. با طول کشیدن بحران و درگیری مستقیم و آشکار قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای در آن، به نظر می رسد این واژه بعنوان یک ابزار مفهومی مانند سابق از کارایی برخوردار نیست. مشخصا مواجهه ایران و اسرائیل و کردها و ترکیه، دیگر نیابتی نیست و به جنگی تمام عیار و مستقیم در خاک سوریه تبدیل شده است.
سایت عربی ۲۱ کە مواضعی نزدیک به دولت قطر اتخاذ می کند اخیرا در خبری از تشکیل یک شورای نظامی در اورفای ترکیه برای ” آزادی رقه ” از دست پ.ک.ک/پ.ی.د خبر دادە است، نامی کە دولت ترکیه برای سازمان سیاسی و نظامی حاکم بر کردستان سوریه بکار می برد.
به گفته این سایت شورای نظامی رقه که مرکب از افسران پیشین ارتش و سیاستمداران مخالف اسد است، با کمک دولت ترکیه عملیات نظامی را برای آنچه آزادی یک شهر عرب نشین از اشغال جدایی طلبان کرد نامیده، آغاز می کند. شورای کذایی در بیانیه اش جدایی طلبان کرد را متهم به جابجایی جمعیتی و ویرانی شهر کرده است. شهری که به گفته آنان نود و پنج درصد ساکنان آن را عربها تشکیل می دهند.
گرچه بیانیه مذکور راهبرد نظامی خود برای نیل به این هدف را آشکار نکرده و صرفا بر کمک و پدرخواندگی ترکیه تاکید نموده است، اما چند مورد بمب گذاری و عملیات تروری که در هفته های اخیر در رقه صورت گرفته، تا حد زیادی مقصود آنان را روشن می سازد.
در واقع بیانیه مذکور نه به تلویح بلکه به تصریح می گوید دولت ترکیه در پس حوادث ضدامنیتی است که اخیرا در شهرهای تحت کنترل سوریه دمکراتیک رخ داده است.
از این معنا می توان نتیجه ای دیگر هم گرفت، در جاهایی که ترکیه از امکان گسیل ارتش و بکارگیری تاکتیکهای جنگ کلاسیک برخوردار نیست، از روشهای غیرمتعارف و چریکی استفاده می کند، همان روشی که دشمن دیرینه اش پ.ک.ک در داخل ترکیه آن را بکار می گیرد و ترکیه آن را تروریستی می نامد.
بیانیه شورای دست پرورده ترکیه، رقه را شهری عرب نشین نامیده که بدست کردهای تجزیه طلب اشغال شده است.
ذکر یک نکته تاریخی در اینجا خالی از لطف نیست. درست پانصد سال قبل بیست و دو امارت نیمه مستقل کردنشین که در حاشیه دو امپراطوری عثمانی و صفوی روزگار می گذراندند، در ازای تضمین برخورداری از یک خودمختاری وسیع، از ایران بریده و با سلطان عثمانی بیعت کردند. اینها که اکنون کردستانهای ترکیه، عراق و سوریه را تشکیل می دهند، در سازمان اداری عثمانی به سه بخش تقسیم شدند.
ایالت دیاربکر به مرکزیت دیاربکر که کردستان امروز ترکیه را تشکیل می دهد.
ایالت موصل که کردستان عراق امروز را شامل می شود و بالاخره ایالت رقه که بخشهای کردنشین سوریه به انضمام استان شانلی اورفای ترکیه را تشکیل می داد.
این تقسیم بندی حدود پانصد سال تا سال ۱۹۱۴ ادامە داشت، گرچه در نیمه قرن نوزدهم تجدید سازمان اداری عثمانی آخرین امارتهای کرد را از میان برد و نوعی تمرکز گرایی را بر آنها تحمیل کرد. تجدید سازمانی که برای کردستان عثمانی در حکم یک عقبگرد آشکار بود. چه امارتهای کرد به لحاظ سازماندهی سیاسی و اجتماعی پیشرفته تر از نظم قبیله ای و اندکی فروتر از دولتهای ماقبل مدرن ایران و عثمانی بودند. دولتهایی که عمدتا محصول تکامل و پوست اندازی نظم میرنشینی سابق به شمار می رفتند.
در هر صورت اصلاحات عثمانی فرصت دولت شدگی را از برخی امارتهای مذکور گرفت و پس از آن خاورمیانه سایس پیکو از راه رسید و هم تقسیمات مذکور دچار دگرگونی اساسی شد و هم بیش از پیش امکان تشکیل دولت کرد را از بین برد.
از بازی روزگار اما، امروز از سه ایالتی که کردستان عثمانی را تشکیل می دادند، دو بخش از کنترل دولتهای مرکزی خارج و نوعی سامان سیاسی نزدیک به یک دولت مستقل را بوجود آورده اند; غیر از دیاربکر، ایالتهای قدیم رقه و موصل نه تنها تحت کنترل کامل دولتهای جدید عراق و سوریه نیستند، بلکه به گونه ای به نظم سیاسی ماقبل جنگ چالدران بازگشته اند. ستیز نظامی، سیاسی و فرهنگی ترکیه با این تحول بدلیل ماهیت وجودی تهدیدی است که این کشور از بدلایل تاریخی و روان شناختی علیه امنیت ملی خود احساس می کند و رقه هم از این منظر یکی از نمادهای این فوبیا به شمار می رود.
از اینرو جنگ ترکیه علیه رقه جنگی برای حفظ دیاربکر و جلوگیری از سرایت وضعیت دیگر بخشها به آن است. به همین خاطر هرگونه صلح پایدار لاجرم باید دیاربکر و رقه و ایالت موصل را باید همزمان دربر بگیرد. روند صلحی که در سال ۲۰۱۵ ناکام ماند، اگر بخت پیروزی می یافت، پیامدهای ژئوپولتیک آن چیزی شبیه اوایل قرن شانزده میشد که امارتهای کرد در ازای خودمختاری گسترده با عثمانی پیمان وفاداری و اخوت بستند. بر اساس یک دورنمای استراتژیک به نظر نمی رسد دستکم تا آینده میان مدت چشم اندازی خیلی متفاوت از این فراروی حل این دشوارە باشد. به عبارت دیگر در هم تنیدگی جنگ در سوریه و ترکیه بیانگر آن است که صلح ایندو بدون سازشی مرضی الطرفین در سوریه ممکن نیست. یکی از دلایل ناکامی روند صلح قبلی هم آویزان شدن بختک مساله سوریه روی آن بود. امری که اکنون تشدید هم شده است.
گرچه تجربه رفراندوم اقلیم نشان داد که ساختارهای منطقه ای ظرفیت دستکاری در مرزهای بین المللی را ندارند، اما نفس تداوم حکومت نیمه مستقل اربیل و توسعه کیان کردی نوپای سوریه حاکی از شل شدن چفت و بستهای سایس پیکو بر اثر رقابت پایان ناپذیر قدرتهای منطقه ای و مداخلات فرامنطقه ای است.
اکنون ترکیه در برابر جبری ژئوپولتیک و تقدیری محتوم قرار گرفته و به نظر می رسد پناه بردن آن به جنگ تمام عیار صرفا برای تضعیف رقیب و بهره برداری از آن در سازشهای سیاسی محتمل آتی است. این بدان معنا نیست که لزوما امور به خیر و خوشی تمام می شود، گزینه دیگری هم وجود دارد: تداوم بحران در سوریه و تشدید دخالت و گرفتاری ترکیه در آن و مواجه شدن با تبعات و پیامدهای ریز و درشت غیرقابل پیش بینی آن. اگر اینرا در کنار تنشهای فزاینده ایران و اسرائیل و روسیه و آمریکا بگذاریم، نتیجه یک صحنه آخرالزمانی در سرزمین شام خواهد شد.