جوانان

شیوه ی رسول الله (ص) در رفتار با جوانان، قدردانی و احترام

رسول الله و جوانانشیوه ی رسول الله (ص) در رفتار با جوانان، قدردانی و احترام

نویسنده: دکتر عمرو خالد / مترجم: دکتر ابراهیم ساعدی رودی

مبدأ احترام و تقدیر یکی از اصول و مبادی رسول الله (ص) در برخورد با جوانان است.

 

مثال:روزی رسول الله (ص) در میان بزرگان صحابه مثل ابوبکر، سعدابن ابی وقاص، معاذبن جبل و ابو عبیده بن جراح نشسته بود، هوا گرم بود و همه تشنه بودند. رسول الله (ص) تقاضای آب کرد، ظرف آبی آوردند. در سمت راست رسول الله (ص) کودک کوچکی نشسته بود که ده سال داشت. پیامبر (ص) ظرف را گرفت و از او پرسید: «آیا به من اجازه می دهی که از بزرگان شروع کنم.» کودک گفت: «نه» از او می پرسیم چرا ای بچه؟ «هیچ کس را بر سهم خود از تو ترجیح نمی دهم.» رسول الله (ص) رسول الله (ص) به بزرگان نگاه کرد و فرمود: «این حقش است، پس با او شروع می کنم. بنوش ای پسر بچه.»

 

وقتی خدای تعالی به رسول الله (ص) دستور داد که دعوت را آشکار کند، پیامبر (ص) ابولهب، عباس، صفیه و همه ی خانواده اش را جمع کرد و به آنان فرمود: «به خدا قسم اگر مردم را گمراه کنم شما را گمراه نمی کنم، اگر به مردم دروغ بگویم به شما دروغ نمی گویم، من هشدار دهنده هستم، در برابر شما عذاب سختی است و من رسول خدا به سوی شما هستم. چه کسی بر اسلام با من بیعت می کند؟»

هیچ کس برنخاست. یک کودک هفت ساله – که علی بن ابی طالب است – برخاست و به او گفت: «من در اسلام با تو بیعت می کنم.»

 

همه خندیدند، ولی به رسول الله (ص) نگاه کن که به او فرمود: «بله، دستت را دراز کن که با تو بیعت کنم.»

مردم ساکت شدند. علی بن ابی طالب (ع) جلو آمد و دستش را در دست رسول الله (ص) گذاشت و با او بیعت کرد. او علی بن ابی طالب (ع) است که خداوند خیبر را به دست او فتح کرد. او امیرالمؤمنین شد تا جایی که پیامبر (ص) به او فرمود: «تو برای من به منزله ی هارون برای موسی هستی.»

چرا؟ چون او یک مرد بود، چون بر احترام تربیت شده بود.

به این خاطر وقتی به دانش آموزی نگاه می کنیم که معلم یا مربی اش را دوست دارد، می بینم به خاطر این است که معلم و مربی به او احترام می گذارد، قدرش را می داند و ارزشش را احساس می کند. از این جا نهضت امت رخ می دهد.

 

مثال:رسول الله (ص) به دختران نیز با احترام سخن می گفت، دختر کوچکی که نه ساله بود می آمد و دست پیامبر (ص) را می گرفت و به بازار می برد که هر چه بخواهد برایش بخرد. رسول الله (ص) او را رها نمی کرد تا کارش تمام می شد.

 

مثال:در مورد قدردانی و احترام رسول الله )ص) به جوانان، یک جوان به نام ابو رفاعه عدوی (رض) چنین برای ما تعریف می کند: من مسلمان نبودم، به مدینه رفتم تا با اسلام آشنا شوم، پیامبر را دیدم که بر منبر خطبه می خواند. گفتم: ای محمد، به من نگاه کرد فهمید که من جدی هستم، از منبر پایین آمد، از میان مردان جلو آمد تا به من رسید و فرمود: «یک صندلی بیاورید.» برایش یک صندلی آوردند. جلویم نشست و با صدای بلند شروع کرد به تعلیم دادنم. مردم گوش می کردند، او هم چنان به من تعلیم می داد تا فرمود: «آیا فهمیدی؟» گفتم: بله یا رسول الله. آن گاه برخواست و روی منبر رفت و به تکمیل خطبه پرداخت.

یکی از صحابه گوید: جوانی نیرومند بودم، پیامبر روی شترش به حج آمد، مردم پیرامون او ازدحام کردند، ابوبکر، عمر و علی مردم را کنار می زدند تا شترش عبور کند. من هم وارد ازدحام شدم، پیامبر مرا دید که جوان هستم. فرمود: «رهایش کنید.» آمدم شتر پیامبر را گرفتم و او را می راندم. پیامبر خود را کج می کرد تا با دست به شانه ام بزند.

تو محترمی، ارزش و قیمت داری. انسانی یافت نمی شود که به تقدیر و تشکر نیاز نداشته باشد. اگر مواد مخدر مصرف می کند باید به او احترام بگذاری، در این صورت صدایت بندتر خواهد بود و در این بحران پیروز خواهی شد. پیامبر(ص) جوانان کم سن و سال را برای انجام کارهای بزرگ انتخاب می کرد. کسی که در سفر هجرت برای پیامبر(ص) آذوقه می برد اسماء دختر ابوبکر- رضی الله عنهما- بود. پیامبر(ص) چنین راز خطرناکی را به او داده بود، او فقط بیست و یک سال داشت. به خاطر احترام به آن ها اسرار و مأموریت های بزرگی به آن ها می سپرد. هم چنین اسامه بن زید را که شانزده سال داشت بع عنوان فرمانده ی سپاهی انتخاب کرده بود ابوبکر و عمر در آن بودند، مردم به او گفتند: آیا او را فرمانده ی سپاهی می کنی که در آن ابوبکر و عم  هستند؟

او به آن ها فرمود:«او شایسته ی این کار است.»

تعیین اسامه بن زید آسان نبود، ولی رسول الله(ص) بر تعیینش اسرار و به او اعتماد کرد. گویی تعیین اسامه بن زید به عنوان فرمانده ی سپاه پیامی است از طرف رسول الله(ص) به هر جوانی که به او می گوید:«تو در نظر من محترم و مورد اعتمادی» نامه ای ست به هر پدر و مادری که به فرزندانشان مسئولیت بدهند تا احساس کنند که به اندازه ی مسئولیت هستند. باید این احساس را در کودک به وجود بیاوری که او محترم است. احترام یک مبدأ است.

معنایش نازپروردگی و تسلیم شدن در برابر تقاضاهایشان مثل خرید ماشین- به عنوان مثال- یا هر امر دیگری نیست، بلکه مقصود گوش کردن به نظریاتشان است، شرکت دادن و مشورت کردن با آن ها در هر مسأله ای است و گرفتن نظریاتشان هست. مبدأ این که فرزندانم را جلوی دیگران در معرض اهانت قرار نمی دهم.

در گذشته وقتی کودکی در مدرسه اشتباه می کرد پدر به مدرسه می آمد و جلوی دوستان و استادش او را کتک می زد. پدر این کار را از باب تربیت فرزند انجام می داد. این شیوه ی بسیار اشتباهی است. تو اگر می خواهی فرزندت را توبیخ کنی یا بزنی این کار را به تنهایی و دور از هر شخصی انجام بده. روانشناسان از چنین برخوردی برحذر داشته اند، حتی اگر کودکی پنج ساله یا بیشتر باشد. باید در وجود آنان احساس احترام و قدرشناسی را غرس کنیم. نتیجه این که باید فرزندان نسبت به پدر و مادرشان عشق و محبت داشته باشند و سخنان آنان را گوش کنند.

الگوهایی از رسول (ص) عرضه می کنیم که این احترام و قدرشناسی را اجرا می کند. چگونه در وقت اشتباه آن را اجرا می کرد، چه شیوه هایی برای توجیه اتخاذ می کرد؟ ولی باید بدانیم که شاید همه ی این شیوه ها برای فرزند تو مناسب نباشد، تو از همه بیشتر می دانی چه شیوه ای برای او مناسب است و تطبیق این شیوه ها از یک شخص تا شخص دیگر فرق می کند.

 

۱- خودت تجربه کن:

یکی از شیوه های توجیه نزد رسول الله (ص) عبارت بود از: «خودت تجربه کن.» جوان در مرحله ی بلوغ می خواهد تمام اشیای پیرامونش را تجربه یا کسب کند. بدیهی است که پدر به حکم تجربه اش در این جا وارد عمل شود و فرزندش را نصیحت کند. کی شیوه ی «خودت تجربه کن» را به کار ببریم؟ وقتی ضرر حساب شده و تحت کنترل باشد. ببینم رسول الله (ص) چگونه این شیوه را به کار می برد: یکی از جوانان این گونه تعریف می کند: همراه پیامبر به جنگ طائف رفتیم، محاصره ی طائف بیشتر از پانزده روز طول کشید، بدون این که مسلمانان وارد طائف شوند. طائفیان به طرف مسلمانان تیراندازی می کردند. فاصله ی مسلمانان از دیوار زیاد بود، تیرها کشنده نبود، فقط زخمی می کرد. رسول الله (ص) فرمود: «من فردا حرکت می کنم.»

جوانان با شور و حماسه ی همیشگی برخواستند و گفتند: «چگونه آن ها را رها کنیم یا رسول الله؟ چگونه برویم؟»

رسول الله (ص) فرمود: «فردا صبح به جنگ بروید.»

فردا به جنگ رفتند، تیرها به آن ها اصابت کرد و زخمی بازگشتند. پیامبر (ص) به آن ها نگاه کرد و فرمود: «من فردا حرکت می کنم.»

گفتند: «بله یا رسول الله»

صحابه (رض) گویند: صدای خنده پیامبر را شنیدیم.

رسول الله (ص) شیوه ی «خودت تجربه کن» را به شکل دیگری نیز به کار برد: با پیامبر راه می رفتیم که یک پسر بچه را دیدیم که گوسفندی را پوست می کرد، ولی این کار برایش خیلی سخت بود، خواستیم وارد شویم و چگونگی کار را برای نوجوان شرح دهیم که پیامبر به ما اشاره کرد که این کار را نکنیم. گویند: نوجوان هم چنان می کوشید تا این که درمانده و حیران شد. پیامبر (ص) فرمود: «ای پسر، بگذار چگونگی پوست کندن گوسفند را به تو نشان بدهم.» پیامبر (ص) دستش را در میان پوست و گوشت کرد، به پسر نگاه می کرد و می فرمود: «این چنین بکن.»

رسول الله (ص) نوجوان را رها کرد که خودش تجربه کند، وقتی درمانده شد به او نشان داد که چگونه گوسفند را پوست کند.

 

۲- خودت اشتباه را تصحیح کن سپس توجیه کن:

ما در مسجد بودیم که رسول الله (ص) بر ما وارد شد، رو به قبله کرد و مقداری آب بینی در قبله دید – فراموش نکن که اسلام عرب هایی را می ساخت که ذوق و سلیقه چیز بزرگی در زندگی آنان نبود – رسول الله (ص) برخواست، با ما سخن نگفت، تکه چوبی را پیدا کرد، به طرف قبله رفت، آب بینی را با تکه چوب دور می کرد و ما نگاه می کردیم. سپس آن را در خاک دفن کرد و ما هم چنان نگاه می کردیم. با ما سخن نگفت تا این که سرمان را پایین انداختیم، سپس به ما فرمود: «چه کسی برای من عطر می آورد؟» یک پسر بچه از میان ما برخواست و به خانه اش رفت – می خواهد اشتباهش را تصحیح کند – عطر برایش آورد. رسول الله (ص) با دستش عطر را در قبله می گذاشت تا این که از آن جا خشنود شد. -از زمان آن اتفاق تا به امروز مساجد، حجر الاسود و کعبه عطرافشانی می شود – سپس به ما رو کرد و فرمود: «کدام یک از شما می خواهد که خدا از او اعراض کند؟»

ما سخن نگفتیم. دوباره سؤال کرد: «کدام یک از شما دوست دارد که خداوند از او روی بگرداند؟»

جواب ندادیم . باز همان سؤال را تکرار کرد. گفتیم: «هیچ کدام یا رسول الله.»

فرمود: «وقتی که یکی از شما رو به نماز می کند خداوند بین او و قبله رو به او می کند، لذا وقتی یکی از شما رو به نماز کرد در قبله اش آب دهان نیندازد.»

گفتیم: «به خدا قسم دیگر این کار را تکرار نمی کنیم یا رسول الله .»

رسول الله (ص) از شیوه ی تندی استفاده کرد، ولی شیوه ای که آنان را بر آن داشت که به او گوش کنند و خودشان را ملامت کند. چرا معتقدیم که فرزندانمان احمق هستند؟ شیوه های ما به آن ها نصیحت، تمسخر، سرزنش، عتاب، تهدید، امر، تحقیر مقایسه است. چرا از شیوه ی رسول الله (ص) در معالجه ی اشتباه استفاده نمی کنیم.

 

۳- توجیه با مشارکت:

باید یک منطقه ی مشترک میان خودت و فرزندت ایجاد کنی.

عمر بن شرید از پدرش روایت می کند «حدیث در صحیح مسلم است» :جوان بودم و خیلی شعر حفظ داشتم، تا جایی که بعضی اوقات مرا به خود مشغول می کرد، پیامبر مرا در راه ملاقات کرد، فهمید که من شعر حفظم فرمود: «آیا دوست داری پشت سرم سوار شوی؟»

من پشت سرش سوار شدم فرمود: «آیا چیزی از شعر امیه بن صلت حفظ هستی؟»

رسول الله (ص) شعر امیه بن صلت را انتخاب کرد، چون شعرش خوب بود.

گفتم: «بله یا رسول الله.»

فرمود: «یک بیت برایم بخوان.»

من یک بیت را برای او خواندم. فرمود: «به به»

پیامبر مرتب این تقاضا را تکرار کرد تا این که صد بیت برایش خواندم، پیامبر به من فرمود: «نزدیک بود امیه بن صلت مسلمان باشد.» سپس این آیات را برای من خواند:

(‏ وَالشُّعَرَاء یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ‏ ‏ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ ‏) [شعراء: ۲۲۴ و ۲۲۵]

«‏ سرگشتگان و گمراهان از شعراء پیروی می‌کنند . ‏‏ مگر نمی‌بینی که آنان به هر راهی بی‌هدف پا می‌گذارند ( و غرق تخیّلات و تشبیهات شاعرانه خویش بوده و در بند منطق و استدلال نمی‌باشند ؟ ) . ‏»

(إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ … ) [شعراء: ۲۲۷]

« مگر شاعرانی که مؤمن هستند و کارهای شایسته و بایسته می‌کنند …»

گوید فهمیدم که به من می گوید: «گوش کن ولی انتخاب کن.»

 

۴- توجیه با استفاده از استعداد:

جوانانی هستند که معروف به شرارت و رذالت هستند، ولی آیا ما کوشیده ایم که استعدادهایشان را کشف کنیم. این شرارت و رذالت نتیجه ی انرژی ای است که خوب توجیه نشده. این وضعیت اغلب جوانان ماست و باعث می شود که در نتیجه ی عدم توجیه درست برای استفاده ی صحیح از استعدادهایشان مرتکب مشکلات بزرگی شوند.

روز فتح مکه رسول الله (ص) به سرورمان بلال دستور داد که بالای کعبه برای مسلمانان اذان بدهد. در آن جا جوانی شانزده ساله به نام ابو محذوره – اسم واقعی او سلمه بن معیر است – بود که صدای شیرینی داشت. شروع کرد به مسخره کردن سرورمان بلال. او کاری می کرد که مردم به بلال بخندند، تا این که صدای خنده بالا رفت و به پیامبر (ص) رسید. بلال (رض) مشغول اذان بود. رسول الله (ص) داستان ابو محذوره را دانست. فرمود: «او را نزد من بیاورید.»

گوید: نزد پیامبر بردند و می دانستم مرا می کشد. رسول الله (ص) به او فرمود: «فهمیده ام صدای خوشی داری؟»

من نگاه کردم. فرمود: «آیا اذان را به تو آموزش بدهم؟»

گفتم: بله. در حالی که مردم نگاه می کردند مرا گرفت، او اذان می داد و من تکرار می کردم.

گوید: من پشت سرش تکرار می کردم و او بیشتر لبخند می زد، مرتب دست روی دل و پیشانی ام می کشید. گوید: دلم از ایمان و یقین به این که او رسول الله (ص) است پر شد، وقتی اذان تمام شد فرمود: «آیا اذان را یاد گرفتی؟»

گفتم: بله.

فرمود: «تو مؤذن اهل مکه هستی.»

راوی این قصه ابو محذوره وقتی که چهل ساله شد – او از آن زمان مؤذن مکه بود – گریه می کرد و می گفت: «مرا مؤذن مکه کرد در حالی که من بلال را مسخره می کردم، و تا به امروز من مؤذن اهل مکه هستم، به خاطر کاری که پیامبر با من کرد.»

اگر شیوه های رسول الله (ص) را در پیش بگیریم باید نهضتی به دست جوانان این امت صورت بگیرد.

 

۵- توجیه با تشویق و مدح:

یک جوان وارد مسجد شد. گوید وارد مسجد شدم و سر و صدا راه انداختم، مسلمانان در رکوع بودند.

او می خواست قبل از اتمام نماز خود را به نماز برساند، بنابراین سر و صدایی در مسجد به راه انداخت. رسول الله (ص) به او فرمود: «خدا حرصت را به نماز زیاد کند، ولی دوباره این کار را تکرار نکن.»

توجیه با تشویق و مدح: رسول الله (ص) حدیثی دارد که می فرماید: «احثوا فی وجوه المدّاحین التّراب» (مسند احمد)

(به صورت مدح کنندگان خاک بپاشید.)

ما این حدیث را اشتباه فهمیده ایم، در این جا منظور از مدح کنندگان کافران اند. تو باید فرزندت را تشویق کنی. رسول الله (ص) اصحابش را تشویق کرد:

«خیر رجالتنا الیوم سلمه» (معرفه الصحابه، ابونعیم)

(امروز بهترین پیاده رو ما سلمه [بن اکوع] است.)

«أبوعبیده بن جراح أمین هذه الأمه» (بخاری)

(ابوعبیده بن جراح امین این امت است.)

«یا عمر، ما لقیک الشیطان قطّ سالکاً فجّاً ألّا سلک فجّا غیر فجّک» (بخاری)

(ای عمر، هرگز شیطان تو را در راهی نمی بیند مگر این که در راهی دیگر غیر از راه تو می رود.)

تشویق با بالا بردن روح معنوی: عبدالله بن عمر بن خطاب – رضی الله عنهما – نماز شب می خواند، بعد از مدتی آن را ترک کرد. رسول الله (ص) می خواهد او را بر نماز شب تشویق کند، پس فرمود:

«نعم الرّجل عبدالله لو کان یقوم من اللّیل.» (السنن الکبری، بیهقی).

(عبدالله بن عمر چه مرد خوبی است اگر نماز شب را بخواند.)

عبدالله بن عمر – رضی الله عنهما – از آن روز نماز شب را ترک نکرد.

 

۶- باز کردن در گفت و گو:

باز کردن موضوع برای مناقشه: رسول الله (ص) این امر را از پدربزرگش سرورمان ابراهیم (ع) یاد گرفت، وقتی به پسرش فرمود:

« یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ » [الصافات: ۱۰۲]

«فرزندم ! من در خواب چنان می‌بینم که باید تو را سر ببرم ( و قربانیّت کنم ).»

رسول الله (ص) میان صحابه بود که یک جوان نزد او آمد و گفت: یا رسول الله، می خواهم به من اجازه ی زنا بدهی.

صحابه خواستند به او حمله کنند. پیامبر (ص) فرمود: «رهایش کنید.» سپس به او فرمود: «آیا آن را برای مادرت می پسندی؟» گفت: نه. فرمود: «آیا برای خاله ات می پسندی؟» گفت: نه. فرمود: «آیا آن را برای خواهرت می پسندی؟» گفت: نه. فرمود: «هم چنین مردم چنین چیزی را که تو برای خانواده ات نمی پسندی را برای فرزندان، خاله ها، عمه ها و مادرانشان نمی پسندند.»

این شش شیوه از اصل پانزده شیوه ی رسول الله (ص) در توجیه فرزندان است که اصل همه یکی است: احترام و قدر دانی. نتیجه این است که صدای من از صداهای فساد، انحراف و افراد بد بالاتر است. چون صدای من نغمه ای را سر می دهد که دوست داری آن را بشنوی، چون تو می خواهی محترم باشی. ما بیان کردیم که پدر دوست هست، اکنون یک چیز دیگر به او اضافه می کنیم و آن این که احترام و قدردانی دو اصلی هستند که پدران در رفتار با فرزندانشان نمی توانند از آن ابراز بی نیازی کنند. اگر بخواهیم دل های فرزندانمان را به دست بیاوریم و آن ها را از افتادن در اشتباه نجات دهیم.

ای پدران و مادران، بیایید توبه کنیم. با هم نیت بر توبه ببندیم، فرزندانمان را توجیه کنیم، چنان که رسول الله (ص) کرد. این هم چنین دعوتی است برای دختران و جوانان ما، پدران و مادرانتان را بر احترام گرفتن از خود و قدردانی از خود کمک کنید. با دوست شدن با پدرانتان صفحه ی جدیدی را شروع خواهید کرد، وقتی اقدام به برداشتن این گام می کنید، یعنی نزدیک شدن به آن ها کاری می کنید که پدران و مادرانتان به شما احترام بگذارند. با پدرت دوست شو تا به تو احترام بگذارد، خواسته ی من از پدران این است که به پسرت احترام بگذار. خواسته ی من از جوانان این است که با پدرانتان دوست شوید، به آنان نزدیک شوید، قلب هایتان را برای آنان باز کنید، با آنان مشورت کنید و نظرشان را جویا شوید تا بدانند که تجربه ی آنان باد هوا نشده است، آنان احترام شما را خواهند گرفت، شیوه ی خود را با شما تغییر خواهند داد و بدیهی است که در چشمانشان بزرگ خواهید شد.

————————————————————————–

منبع: بهشت در خانه های ما / مؤلف: دکتر عمرو خالد / مترجم: دکتر محمد ابراهیم ساعدی رودی / انتشارات: حافظ ابرو مشهد ۱۳۹۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا