سياسي اجتماعي

آزادی در بستری پارادوکسیکال

آزادی در بستری پارادوکسیکال

ادریس ابراهیم نژاد ـ نقده

در تکاپو باشیم امّا
مشروط به این که زندگی را بر همنوعان خود تلخ نگردانیم و راه را بر آنان تنگ
نپنداریم، وجود خود را در وجود دیگران معنا کنیم و دگراندیشی را نیز چاشنی پویایی زیستنی
مقدّس، تعبیر نماییم. در نگاهمان به دیگران، آنها را از خود بدانیم و سرانجام در
تعاملات‌ اجتماعی‌مان، اصولی ساده و ابتدایی که بایستی پذیرفت، این است که تاحدودی
امنیت و آرامش را برای همگان فراهم آوریم و البته نه تاحدودی، بلکه قطعاً هیچ
حرکتی از ما سر نزند که مبادا باعث شکسته شدن شاخه گُلی در کنار خیابان و یا تیره
شدن پیوندمان با غیرخود شویم. تا دیروز بسیار چیزها از ما پنهان بودند و شهر را
آرام و بی‌هیاهو می‌یافتیم، همه چیز در جای خود و همه کس در فکر خویش و همگان به
هر صورت خوش بودند، اکنون دیگر پنهان‌شده‌های گذشته، پلاس کهنه‌یشان را دور
انداخته‌اند و پرده‌ها را از ناگفته‌ها و نادیده‌های پیشین دریدنده‌اند. آنچه را
نبایستی می‌گفتند، می‌گویند و آنکس که نمی‌گفت دیگر می‌گوید.

 امروزه با اندک تأمّلی بر گوشی‌های موبایل و
مشاهده بلوتوث‌هایی موهن در قالب سخنرانی‌هایی در انظار عموم و نوشتجات توهین‌آمیز
از سوی مراکز وابسته به قدرت، می‌توان دریافت که به راستی چه عجب! آزادی تا این حد
معنی پیدا کرده و هر کسی از هر دری که متمایل باشد، سخن می‌راند، حکم می‌دهد و بر
افتخارات و بزرگی‌ها می‌تازد.

بالأخره در این حوالی وجدان‌های
خفته پیوسته در قیلوله هستند و تیغ قهرآمیز سلطانی در کارنیست. به تعبیری دیگر
“آزادی”  با  “رها بودن به حال خود” یکی شده و بازارِ به
سخره گرفتن این مفهوم بزرگ بسی گرم است!! چه شگفت است این دنیای مدرن! تحفه‌هایی
را بر ما ارزانی داده که ندیده‌ها را نمایان و نشنیده‌ها را آشکار و بالأخره چهره‌ها
را نیز پرده‌برداری ‌نماید. از روزنه کوچک امّا بزرگ این دستگاه‌های کوچک
“گوشی‌های موبایل” چه چیزها که نمی‌شنویم و چه چیزها که نمی‌بینیم؛ و در
سالنامه‌ها و فالنامه‌هایشان شگفتا که البته اشتباهاً روشنگری را با خاموش نمودن
چراغها آغاز نموده‌اند.

به هر حال اینجا و
اکنون تعبیر از “آزادی” یعنی توهین به اندیشه‌ها، اعتقادات و افکار دیگران، یعنی
دیگری را تهمت زدن و تاریخ بزرگان را وارونه انگاشتن و بزرگی‌ها و افتخارات را در
پای شهوت و بالهوسی‌ها قربانی کردن و سرانجام ضجّه کشیدن‌هایی که عظمت‌ها را خوار
و رادمردی را عار جلوه می‌نماید. باز هم از این روزنه درمی‌یابیم که چون آزادیم پس
می‌توانیم هر چیزی را به هر کسی نسبت دهیم یا هر عملی را می‌توانیم انجام دهیم،  چون آزادیم دیگران اسیر و چون دیگران اسیر پس ما
آزادیم.

آزادی تا جایی معنا دارد
که حافظ منافع دیگران باشد و پیداست این موهبت را خالقی برما عطا کرده که هر چیزش
را حسابی و هر عطایش را سؤالیست. آزادی اگر باعث متضرر شدن دیگران شود مقاومت
اطرافیان را در بر خواهد داشت. و می‌توان ادّعا کرد که این نوع آزادی یعنی تجاوز
به حقوق دیگران و سلب آزادی از آنها. تازگی‌ها خریدارانِ آزادی، بسیارند و از نوع
بی‌قیدی آن را بیشتر خریدارند.

جوامع مدرن هیچ
اعتقادی به آزادی فراتر از چهارچوب نظام خود نداشته و خط قرمز آن، عبور از« مرزهای
فرهنگی » تعیین شده ‌است و عملاً هیچ ملّتی نمی‌تواند فاقد « خط قرمز » در تعریف
آزادی باشد. ولی این عبور ممنوع‌ها را بیشتر می‌توان در جامعه‌ای استبدادزده یافت
و این حرکاتِ فاقدِ مدنیت نیز، با تأیید لایه‌های قدرت انجام می‌شوند. مرتکبین و
ساختارشکنان، خود را برحقّ و مخاطبانشان را مستحقّ دانسته و بدین‌سان افترابستن،
تحقیرکردن، تخریب ارزش‌ها و ترویج ضدارزش‌ها از دید آنان، رفتاری ارزشی محسوب می‌شود.

 این در حالیست که در جامعه سیاسی ما تصمیم‌گیرندگان
داعیه‌ای غیر از این را دارند و برادری و احترام شعار همیشگی آنان بوده ‌است. و
فارغ از هر گونه تحلیل و واکاوی مسئله، این‌گونه برخوردها فضای فرهنگی و اجتماعی
جامعه را بیشتر به سوی بی‌اعتمادی و دلزدگی سوق خواهد داد و در این اثنا عکس‌العمل‌های
احتمالاً نامأنوس و شاید طبیعی نیز دور از انتظار ن‌باشد.     

جان رالز John Rawls
، درصدد آشتی میان عدالت اجتماعی و آزادی فردی می‌باشند و از دید او دو اصل اولیه
عدالت عبارتند از:

 ۱) تساوی در آزادی

 ۲) متفاوت بودن

 اصل تساوی در آزادی‌ها به این معناست که « هر کس
حق دارد در یک جامعه نظام‌مند به همان اندازه‌ای که دیگران از آزادی برخوردارند از
آن آزادی برخوردار باشد. » همچنین ساختار اساسی باید تا حد امکان وضعیت افراد ( از
جمله محروم‌ترین ایشان ) را بهبود بخشد. واضح است که “رالز” تساوی در
آزادی را یکی از اصول اولیه عدالت قلمداد کرده‌است و با نکاتی که از نظر گذرانیدیم
در می‌یابیم در جامعه بومی ما حتی پایه‌های اولیه عدالت دچار نقصان شده و آزادی
نیز در اختیار طبقه خاصی قرار دارد و هیچ‌گونه برابریی در کار نیست. متفاوت بودن و
تنوّع نیز امری طبیعی است و در بستر معمول خود، این موهبت پروردگار موجب پویایی و
حرکت بیشتر شده مشروط بر اینکه قدرتمداران مجوّز تمکین را برای همه اقشار جامه به
یک اندازه صادر کنند و تقریب را بر تخریب، ترجیح دهند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا