حركات و احزابعقیدهمطالب جدیدمقالات

ایمان ، بازگشت از ایمان به سوی کفر و از طاعت به معصیت

ایمان، بازگشت از ایمان به سوی کفر و از طاعت به معصیت

نویسنده: عبدالرحمن عاید / ترجمه و تلخیص: عبدالرحمن عزام

نعمت های خداوند متعال افزون و بس فراوان است و از همه نعمت ها برتر و بزرگتر، نعمت هدایت است.

بر هر مسلمان است تا در مقابل این نعمت والا و ارزنده، خدای را سپاس گوید و قدرشناس آن باشد؛ زیرا، هدایت نعمتی است که با وجود آن، انسان می تواند از عموم نعمات الهی، استفاده‏ی شایانی نموده و بهره‏ی والایی ببرد و با از دست دادن آن، خساره بیند و زیان‏مند گردد.

درین نوشته برانیم تا مطالبی پیرامون اسباب و عوامل سقوط در نیمه راه آن بنگاریم. تا از طرفی باعثه ای باشد علاقه‏مندانه بر تمسک و دست یازیدن بدان، و از جانبی هم تلنگری باشد برای حفظ و مراقبت، تا نشود با غفلت، این نعمت شایسته را از دست دهیم.

  • چیستی موضوع: سقوط در نیمه راه، به معنی رجوع و بازگشت از ایمان به کفر یا از طاعت به معصیت و گناه است. یا به عبارتی دیگر، سقوط به معنی رجوع و بازگشت از استقامت و افزایش اعمال به سوی کاهش و نقص آن است. طوری که شخص، وضعیت و چگونگی عملکرد خود را تبدیل نموده و به کردار خود تغییر آورده باشد، یعنی بعد از اینکه انسانی صالح و اهل صلاح بوده در او نشانه های صلاح و تقوی کمتر دیده شده و یا گاهی در او نشانه ای از نیکوکاری و خداترسی دیده نشود.
  • اسباب و عوامل سقوط: سقوط در نیمه راه و عقب‏گرایی در اعمال و کردار، دارای اسباب و عواملی است که اینک به بیان مهمترین موارد آن، می پردازیم:
  1. عدم قناعت: یکی از عوامل عمده درین باب، همرکابی با صالحان است؛ اما نه از روی قناعت و با دلی سرشار از خرسندی؛ بلکه از روی رودربایستی یا جهت کسب و به دست آوری آبرو و حیثیت، مقام و جایگاه در جامعه که شخص به اساس آن بتواند خود را طوری جلوه دهد که گویا او فردی دیندار و متعهد است. و با به دست آوری این منزلت، هرگاه خواسته ای از مردم داشته باشد، ایشان با نگاه به وضعیت ظاهری او، خواسته‏ی مطلوبش را بر آورده نمایند. اما واقعیت امر حکایت از آن دارد که این شخص، بدون علاقه و قناعتِ اندیشه و با عدم در نظرداشت توبه و بازگشت به خدا، می خواهد با حضور خود در این جمع صالح و درستکار، خود را به اهداف شخصی اش رسانیده و دوباره از ایشان فاصله بگیرد.
  2. خودباوری کاذبانه: فرد، هنگامی که در ابتدای مراحل تربیتی قرار دارد و از جانب دیگران به گونه ای زیاد تشویق می شود که احساس می کند گویا تربیه‏ی او کامل شده و به حد کمال رسیده است. به همین لحاظ شخص مذکور در زمینه محافظت و کنترل نفسش غفلت ورزیده و به اعمال نیک و کارهای درست، مشارکت نمی نماید. این پندار نادرست و عکس العمل در مقابل، سبب فریبش می شود که در آخرالامر به سقوط و شکستش می انجامد.
  3. انتظار نادرست: عده ای از افراد که تازه به جمع جوانان و افراد متعهد و دیندار می پیوندند، ایشان را جمعی مَلَک‏گونه پنداشته و انتظار ارتکاب هیچ خطا و اشتباهی از ایشان را ندارند. وقتی که شخص با این دیدگاه و طرز تفکر در کنار شان قرار می گیرد و ناگاه با کار اشتباهی از بعضی افراد روبرو می شود، این عملکردِ دور از انتظار بر او اثر منفی می گذارد که منجر به سقوط و عقبگردش گردیده و او را از جمع افراد ملتزم دور می نماید.
  4. تربیت نادرست: خطای تربیتی مربی یا عملکرد اشتباه در تربیت، عامل دیگری در زمینه‏ی دوری فرد از دیگران شده و او را به ورطه‏ی سقوط می اندازد. این عملکرد طوری است که مربی با عدم در نظرداشت جنبه‏ی معنوی و عدم تشویق بر تقویه‎ی ایمان و ارتباط مستحکم با خداوند، به تربیه‏ اش مبادرت می ورزد. او همواره با افراد تحت تربیه اش به خوشگذرانی پرداخته و از پرداختن به تربیه‏ی بعد علمی و جنبه‏ی آموزشی اش چشم پوشی می نماید. و یا هم اینکه جنبه‎ی اخلاقی شخص را مورد توجه قرار نداده و در این زمینه او را مطلق العنان می گذارد؛ طوری که با عدم تشویق و علاقه دهی از جانب مربی، بجای صلاح پذیری و اصلاح، به یک شخص بد اخلاق تبدیل شود.

همچنین ممکن است گاهی اشتباه مربی در این باشد که در تربیت فرد تحت تکفلش مراحل تدریجی را مراعات ننموده و در تعامل خویش حالت نوسان را بپیماید؛ طوری که در پاره ای از اوقات با او به شدت برخورد نماید که این خود سبب نفرت و انزجارش می شود و یا هم گاهی کاملا برعکس حالت اول، با او از در سهل انگاری و عدم انضباط وارد شود.

بدون شک این پدیده‏ها، انسان را به پرتگاه شکست نزدیک نموده و نهایتا او را در ورطه‏ی سقوط در می اندازد.

  1. عدم آگاهی از اسباب سقوط و عوامل شکست: عامل اساسی اجتناب از بدی، شناخت آن است. حذیفه رضی الله عنه می گوید: در حالی که مردم از پیامبر صلی الله علیه و سلم پیرامون خیر سوال می کردند، من از ترس واقع شدن در شر و اینکه مبادا از روی نافهمی و عدم شناخت مرتکب آن شوم؛ از بدی و جوانب آن پرسان می نمودم.
  2. دل بستگی به کردارهای گذشته: تفکر و اندیشه به کارکردهای گذشته، یاد آور لذت و شیرینی و مرور خاطرات آن می شود. و آن، طوری است که شخص به آلبوم های عکس، فیلم، نوارها و پدیده هایی بنگرد که او را به یاد عیش و نوش های گذشته بیندازد. در کنار آن، مهمترین موردی که انسان را به یاد گذشته و زمان بهره برداری از لذت جویی ها و کامروایی ها، می اندازد؛ همراهی با دوستان پیشینش است.
  3. انگیزه و هیجان زیاد: نابسامانی و عدم قانونمندی و روی آوری به حماسه، انقلاب و جوشش، بر انسان تاثیر منفی می گذارد؛ طوری که فرد را برای مدتی معین بر انجام کارهای مفید و امور مثبت، انگیزه می دهد؛ اما در مدت زمانی اندک و به شکلی سریع، شعله‏های حماسه اش به خاموشی گراییده و زبانه‏های انگیزه اش فروکش می نماید؛ لذا این شخص که بدون در نظرگرفتن مراحل تدریجی، تحت تاثیر عواطف و شور و شوق قرار گرفته و خواهان نتیجه‏ی فوری و میوه ای زودرس می باشد، در اندک زمانی حرارت دعوی اش به سردی گراییده و شوق و اشتیاقش سست می شود و سرانجام، از ادامه‏ی حرکت باز می ماند.
  4. گریز از انتظام، با گرایش به سهل انگاری: عدم پایبندی به نظم و انضباط، عاملی دیگر برای سقوط و انحطاط است؛ زیرا با سهل انگاری و خودسری، انسان از هیچ کاری نتیجه نگرفته و هیچ چیزی برایش قابلیت استفاده‏ی خوب را ندارد؛ بنابراین، همه‏ی کارهایش به بی نتیجه‏گی و تمام تلاش‏هایش به بیهوده‏گی منجر می شود. و رفته رفته این عملکرد بر او تاثیر منفی می گذارد. و جهت نبود موانعی که او را از انحطاط نگهدارند؛ خواسته یا ناخواسته در دامانش سقوط می نماید.
  5. عدم پایبندی و گوش‏سپاری به اندرز: یکی دیگر از اسباب سقوط و انحطاط، نادیده گرفتن پند و اندرز دعوتگران است؛ طوری که شخص به برنامه‏ها و کنفرانس‏ها حضور می یابد و به سخنرانی‏ها و صحبت‏ها، گوش می سپارد؛ اما در عرصه‏ی عمل، سستی نموده و از ورود به صحنه‏ی عمل شانه خالی می نماید. در حالی که اگر او به انجام اعمال مبادرت می ورزید، خداوند متعال بر ثبات و استقامتش می افزود؛ زیرا خداوند متعال می فرماید: {وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا یُوعَظُونَ بِهِ لَکَانَ خَیْراً لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِیتاً} [النساء/ ۶۶] (و اگر اندرزهائی را که به آنان داده می شد انجام می دادند (و دستور را به کار می بستند، در دنیا و آخرت) برای آنان بهتر بود و (ایمان) ایشان را پابرجاتر می کرد).

در یک کلام می توان گفت: از جمله پدیده هایی که بر ثبات و پایداری انسان افزوده و او را از افتادن به دایره‏ی سقوط و انحطاط می رهاند، عمل به پند و به کاربستن اندرز است.

  1. وابستگی به دیگران: شخص، با دلبستگی و تحث تاثیر قرار گرفتن افرادی معین، از تربیت نفس، تقویت ایمان و پرورش باطنش غفلت می ورزد، و چه بسا به سبب این وابستگی، دست به انجام معصیت و گناه بزند. فرقی ندارد این وابستگی به جوانانی باشد که در محیط زندگی او، زیست می نمایند. و یا هم به جوانان مکتب و یا دوستان مدرسه اش باشد. [وابستگی، انسان را غیر مستقل و متکی به دیگران می گرداند. طوری که شخص برای خود برنامه ای نداشته و بسانِ پرگاری بر محور دیگران بچرخد. اگر آن‏ها کار خوبی انجام دادند، او نیز به انجام آن مبادرت ورزد و اگر دست به کاری منکر و عملی زشت زدند، او هم بدان اقدام نماید].
  2. ازدواج با همسری ناصالح: ازدواج و پیوند با همسری که پایبند امور دینی نباشد شخص را وا می دارد تا به خواسته های او لبیک گفته و آهسته آهسته با تساهل و سهل انگاری به سوی بسیاری از گناهان به پیش برود؛ تا جایی که شخصِ متدین و پایبندِ به خوبی‏ها، نخست در قسمتِ انجام نوافل سستی می نماید و سپس به مرور زمان واجبات و اعمال مهم را ترک می کند. سرانجام این رفتار و کردار، عاملی برای انحطاط و سببی برای سقوطش می گردد.
  • چگونگی برخورد: تعامل با فردی که دچار این مرض شده باشد، خالی از مشکل نیست؛ زیرا این شخص از لحاظ فهم، به اساس‏ و اصول دعوت آشنایی دارد. و ممکن است خود نیز قبل از ابتلا به بیماری سقوط، این موارد را با دیگران تمرین نموده باشد؛ اما در زمینه‏ی عمل، در دامان سقوط گرفتار شده باشد؛ لهذا نیاز است در برخورد با چنین فردی، پاره ای از موارد ذیل الذکر جهت کارآیی بهتر، رعایت شود.
  • در قدم نخست از سستی و رکودش سخنی به میان نمی آوریم. و به او طوری وانمود می نماییم که گویا قطع ارتباطش با دعوت و  افراد به سبب عذری موجه بوده و او درین زمینه دارای تقصیر نیست. و از خداوند متعال می خواهیم تا این شرایط سخت و مرحله‏ی گذار را از او دور نماید، او را دلداری می دهیم و خاطر نشان می سازیم که در عوضِ صبری که به خاطر این ابتلا و آزمایش از خود نشان داده بهره و پاداش خواهد گرفت.  به همین اساس، در تعامل و برخوردمان با او گفتگو نماییم و هر از چندگاهی به دید و بازدیدش رفته و در اوقاتِ مناسب، هنگام نماز به مسجد محل شان برویم.
  • تلاش نماییم تا او را با جوانان ملتزم و افراد متعهد همراه نماییم.
  • به شکل غیر مستقیم ایام و روزگارِ همراهی او با قافله‏ی دعوت را به یادش آوریم و با این کار، احساسات و عواطفش را برانگیخته و او را به بازگشت به این کاروان، مایل گردانیم.
  • کار و فعالیت هایی که قبلا انجام می داده است برایش یادآوری نشده و جهت ترک آن، سرزنش نشود. چه شد درس‏هایی که ارایه می کردی؟ کجاست آن هیبت و وقاری که داشتی؟ یادآوری این اعمال در بازگشت او هیچ کمکی نخواهد کرد.
  • از او به اندازه‏ی توان و برابر با استعدادش کار خواسته شود. لازم نیست که در التزام، مانند فلان و فلان باشد؛ بلکه به اندازه‏ی کم هم اگر به برنامه ها، ملتزم باشد، کفایت می کند. تا اینکه بازگشت و رجوع برایش آسان شود، و هرگاه دوباره بازگشت و ایمانش را تقویه نمود، ان شاء الله به درجه های بالا صعود خواهد نمود.
  • این اشتباه (انحطاط) او بزرگ نمایی نشود. برایش تذکر دهیم که او هم بشر بوده و ممکن است دچار خطا شود، این کار او را از تعهد و التزام هرگز دور نمی کند فقط به خدا برگردد برایش کافی است. در این هنگام خودش به این نظر می رسد که این احساسی که سبب شده تا او به وسیله‏ی آن، به دوری و انحطاط بگراید، کار شیطان بوده تا او را از راه راست دور کند.
  • مربی، خطر دوری از جوانان ملتزم و صالح را برایش خاطر نشان ساخته و او را همواره تشویق نماید.
  • اگر موارد فوق درین زمینه تاثیرگزار نبود، مربی با صراحت از انحطاط و سقوطش سخن گفته و به نصیحتش بپردازد و ترس از خداوند را برایش متذکر شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا