ارزشهای والایی که صحابه براساس آنها، ترب
ارزشهای
والایی که صحابه براساس آنها، تربیت شدند.
دکتر عائضبن عبدالله قرنی
فن تسخیر قلبها را از سیرت،
میراث و دعوت نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- آموختهایم و براساس آن، تربیت میشویم
آنگونه که پیشگامان نخستین این امت یعنی سلف صالح رضواناللهعلیهم اجمعین تربیت
شدند. و در این بحث کوتاه به بیان برخی از عناصری که این فن بزرگ بر آنها استوار
است، میپردازیم:
۱- فرو بردن خشم
خداوند اصول این فن را در قرآن
کریم بیان داشته است و رسول اکرم -صلى الله علیه وسلم- نیز با سخن، عمل و اخلاق
برجستهاش، آنها را به ما آموخته است. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَالْکَاظِمِینَ
الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ﴾
(آل عمران: ۱۳۴).
«پرهیزگاران، کسانی
هستند که خشم خود را فرو میبرند و از مردم، گذشت میکنند و خداوند نیکوکاران را
دوست میدارد».
علما میگویند: در آیه فوق، برای
مسلمانان سه منزلت متفاوت، بیان شده است: مبتدیان، میانهروها و پیشگامان.
الف ـ مبتدیان: کسانی هستند که
اگر به آنان، بیاحترامی میشود، خشم خود را فرو میبرند و برای تسکین خاطر خود،
در مجالس از آنان، سخن نمیگویند و آبروی آنها را نمیبرند و این، منزلت مسلمانان
عادی امثال ماست.
ب ـ میانهروها: کسانی هستند که
علاوه بر اینکه خشم خود را فرو میبرند
﴿وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ﴾ از مردم، گذشت میکنند.
یعنی نزد کسی که به آنان، بیاحترامی کرده است میروند و میگویند: خداوند تو را
ببخشاید.
ت ـ پیشگامان: کسانی
هستند که علاوه بر فرو بردن خشم و بخشیدن مردم، به آنان احسان و نیکی میکنند. وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ﴾
یعنی برای کسی که به او بدی کرده
است، هدیهای میبرد و یا به دیدنش میرود، با او مصافحه میکند و او را میبوسد.
۲- عدم کینهتوزی
عایشه و طلحه و زبیر -رضی الله
عنهم- در جریان جنگ جمل، به راه افتادند و جمعی از صحابه، با شمشیر آنها را همراهی
میکردند. علیبن ابیطالب -رضی الله عنه- نیز با جمعی از اهل بدر، با شمشیر، حرکت
کردند و در مقابل هم قرار گرفتند!
به عامر شعبی گفتند: اللهاکبر!
صحابه با شمشیر در برابر هم قرار میگیرند ولی از یکدیگر فرار نمیکنند؟ گفت:
بهشتیان در برابر هم قرار گرفتند و از یکدیگر شرمنده شدند. هنگامی که طلحه که در
صف مخالف علی بود، کشته شد. علی شمشیرش را گذاشت و از اسبش پایین آمد و پیاده به
سوی او رفت و نگاهی به او که کشته شده بود و یکی از عشره مبشره[۱] بود ـ انداخت و خاکها
را از ریشاش پاک کرد و گفت: ای ابومحمد! ـ کنیه طلحه ـ بر من بسیار دشوار است که
تو را به این حالت ببینم ولی از خداوند میخواهم که من و تو را جزو کسانی قرار دهد
که در حق آنان فرموده است:
﴿وَنَزَعْنَا
مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ﴾. (حجر: ۴۷)
«و کینهتوزیها را از
سینههایشان بیرون میکشیم و برادرانه بر تختها، رویاروی هم مینشینند».
خواننده گرامی! عمق صفا و پاکی
دلها را ببین، و این برخورد شگفتانگیز را تماشا کن. آنها با یکدیگر میجنگیدند و
نهرهای خون جاری بود در عین حال، علی طلحه را در بغل میگیرد و به او سلام میدهد
و یادآور میشود که به زودی نزد پروردگار، در بهشتی که نهرها در آن جریان دارد،
همنشین او خواهد شد. حقا که این، شگفتانگیز و نمونهای خیرهکننده است.
این نمونه زنده، دلیل واضحی است
بر اینکه صحابه از حالت بشریت، خارج نشده بودند و هرگز، فرشته هم نبودند اما در
زیباترین شکل بشریت که دنیا به خود دیده است، جلوه نمودند.
مردی که ابن سماک از او ناراحت
شده بود، از کنارش گذشت و به او گفت: فردا همدیگر را محاسبه میکنیم. یعنی با
یکدیگر مینشینیم و با هم صحبت میکنیم تا مشخص شود که چه کسی اشتباه کرده است.
ابنسماک گفت: نه به خدا، فردا یکدیگر را میبخشیم.
پس افراد مؤمن، یکدیگر را محاسبه
نمیکنند و نمیگویند: تو در مورد من چنین گفتی، چنین نوشتی یا چنان غیبت نمودی.
این روش، اشتباه است بلکه درست آن است که به او بگوییم: خداوند تو را ببخشد و از
تو درگذرد.
۳- بذل مال و آبرو در
راه خدا
این نسل مبارک (صحابه) به
جایگاهی رسید که یکی از آنان به نام ابوضمضم در دل شب، بیار میشود و به نماز میایستد.
سپس رو به سوی خدا میکند و دست به دعا برمیدارد و میگوید: الهی! مالی ندارم که
آن را در راه تو صدقه کنم. توانایی هم ندارم که در راه تو مبارزه نمایم ولی آبرویم
را وقف مسلمانان میکنم. خدایا! هر کس، مرا سب و شتم کرد یا ظلمی به من روا داشت
یا از من غیبت کرد، عملش را کفاره گناهانش بگردان!!
و روایت شده است که روزی، رسول
خدا -صلى الله علیه وسلم- مردم را به صدقه کردن، تشویق نمود. علبهبن زید برخاست و
گفت: ای رسول خدا! شما مردم را به صدقه دادن، تشویق نمودید و من چیزی بجز آبرویم
ندارم و آن را بذل کسانی مینمایم که به من ستم کردند. رسول خدا -صلى الله علیه
وسلم- از او روی برگردانید. اما روز بعد، گفت: «علبهبن زید یا آن کسی که آبرویش
را صدقه کرد، کجاست؟ خداوند، صدقهاش را پذیرفت»[۲].
آنچه بیان گردید، بذل آبرو در
راه خدا بود. لذا داعیان و طالبان علم باید آبرویشان را بذل نمایند همانطور که
محمد -صلى الله علیه وسلم- آبرویش را بذل نمود. زیرا رسول خدا -صلى الله علیه
وسلم- مال و جان و آبرویش را به خاطر این دعوت جاوید، بذل کرد. در پایان، امیدوارم
که خداوند خون و جان و مال و آبرو و فرزندان و خانوادههایمان را فدای راه لاإلهإلاالله
محمد رسولالله بگرداند.
۴ – غزالی ـ صاحب کتاب
احیاء علومالدین- میگوید:
مردی نزد حسن بصری رحمهالله
آمد و گفت: ای ابوسعید! فلانی، از تو غیبت کرد. حسن بصری یک سینی خرما برایش آورد
و گفت: نزد فلانی (که از من غیبت کرده) برو و به او بگو: تو نیکیهایت را به ما
عطا کردی. در عوض، ما به تو خرما، عطا کردیم.
هدف از داستان فوق، این است که
کار دنیا سهل و آسان است. ولی بعضی از مردم، نیکیهایشان را به دیگران، صدقه میدهند.
پس اگر حسودی به تو حسادت ورزید و یا فرد مخالف و منحرفی، علیه تو صحبتی کرد،
نگران نباش بلکه آن را جزو حسنات خود به حساب آور و بدان که موسی -علیه السلام-
گفت: پروردگارا! از تو یک درخواست دارم. خداوند ـ که بهتر میدانست چه میخواهد ـ
فرمود: خواستهات چیست؟ موسی -علیه السلام- گفت: مردم را از زباندرازی کردن به
من، جلوگیری کن. خداوند عزوجل فرمود: سوگند به عزت و جلالم که این کار را در حق
خودم، انجام ندادهام. من آنان را خلق کردهام و روزی میدهم ولی آنها مرا دشنام
میدهند و بد و بیراه میگویند!!
سبحانالله، خداوند مهربان،
یگانه و بینیازی که نه میزاید و نه زاییده شده است و هیچگونه همتایی ندارد، از
طرف انسان، ناسزا میشنود. این مخلوق ضعیف و ذلیل و حقیری که از نطفه آفریده شده
است، زباندرازی میکند و به خداوند دشنام میدهد!!
ابوهریره -رضی الله عنه- میگوید:
رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمود:
«قَالَ اللَّهُ
تَعَالَى یَشْتِمُنِی ابْنُ آدَمَ وَمَا یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَشْتِمَنِی وَیُکَذِّبُنِی
وَمَا یَنْبَغِی لَهُ، أَمَّا شَتْمُهُ فَقَوْلُهُ: إِنَّ لِی وَلَدًا وَأَمَّا
تَکْذِیبُهُ: فَقَوْلُهُ لَیْسَ یُعِیدُنِی کَمَا بَدَأَنِی»[۳].
(خداوند میفرماید: فرزند آدم
مرا ناسزا گفت در حالی که شایسته او نیست که مرا ناسزا گوید و فرزند آدم مرا تکذیب
میکند در حالی که این شایسته او نیست. ناسزا گفتن، این است که میگوید: خداوند
فرزند دارد. و تکذیبش این است که میگوید: خداوند نمیتواند آنگونه که مرا آفریده
است، دوباره زنده گرداند).
در کتاب «الزهد» امام احمد آمده
است که خداوند عزوجل میفرماید:
«عجباً یا ابن آدم،
خلقتک وتعبدُ غیری! ورزقتک وتشکر سوای! أتحبب إلیک بالنعم وأنا غنی عنک! وتتبغض إلى بالمعاصی،
وأنت فقیر إلی. خیری إلیک
نازل وشرک إلیَّ صاعد».
(ای فرزند آدم! از کارهایت در
شگفتم. من تو را آفریدهام ولی تو دیگران را میپرستی! من به تو روزی میدهم ولی
تو از دیگران، سپاسگزاری میکنی! در حالی که من از تو بینیازم، با نعمتهایم به تو
محبت میکنم! و در حالی که تو به من نیازمندی، با گناه و نافرمانیات با من، دشمنی
میکنی! خیر من به سوی تو سرازیر است ولی شر تو به سوی من بالا میآید).
پس همچنان گروهی از اشرار،
خداوند عزوجل را دشنام میدهند.
آنگاه چگونه ما را که انسانهای گناهکاریم، دشنام ندهند؟
در سیرت ابوبکر صدیق -رضی الله
عنه- آمده است که مردی به او گفت: ای ابوبکر! به تو دشنامی میدهم که همراه تو
وارد قبرت شود.
ابوبکر -رضی الله عنه- گفت: بلکه
آن، با تو وارد قبرت میشود نه با من. حقا که ابوبکر -رضی الله عنه- راست میگوید.
زیرا دشنام، با کسی که به او دشنام میدهند، وارد قبرش نمیشود بلکه همراه کسی که
دشنام میدهد، وارد قبرش میشود. ولی این فرد نادان، گمان میکند که اگر به ابوبکر
-رضی الله عنه- دشنام دهد یا بد و بیراه بگوید، دشناماش همراه ابوبکر، وارد قبر
میشود. و این، نادانی و جهالت او را میرساند.
بههرحال ملاحظه فرمودید که
ابوبکر -رضی الله عنه- در جوابش گفت: بلکه با تو وارد قبرت میشود نه با من. و
جوابش نیز همین بود. و نفرمود که به تو دشنامی میدهم که با تو وارد قبرت میشود.
یا به او نگفت: که تو را چنین و چنان میکنم یا جزای آن را خواهی دید و … .
۵- خصومتها را پایان
دهید و برای صلح، تلاش کنید
مردی به عمروبن عاص -رضی الله
عنه- گفت: سوگند به خدا که خودم را برای (پرداختن به) تو فارغ خواهم کرد.
عمرو گفت: در این صورت، مشغول
خواهی شد.
باید دانست که درست همین است
زیرا کسی که خود را فارغ میکند تا برای مردم توطئه کند، آنان را دشنام دهد و بد و
بیراه بگوید، همهی اوقاتش، پر میشود و هیچگونه فراغتی برایش باقی نمیماند و در
واقع، عمرش را صرف امور بیهوده میکند.
﴿وَمَنْ
یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً﴾ (بقره: ۲۶۹)
«به هر کس، حکمت عنایت
شود، همانا به او خیر زیادی عنایت شده است».
محدّثین میگویند: مردی در برابر
عامربن شعبی که یکی از دانشمندان معروف تابعین بود، ایستاد و گفت: ای عامر! دروغ
میگویی. عامر گفت: اگر راست میگویی، خداوند مرا ببخشد و اگر دروغ میگویی،
خداوند تو را ببخشد.
فکر میکنید بعد از شنیدن این
سخن، آن مرد، چه گفت؟! آری. او سخنی برای گفتن نداشت در نتیجه سکوت کرد.
پس کسی که بتواند به خصومت و
دشمنی، پایان دهد و شرایط صلح و آشتی را فراهم سازد و دشمنتراشی نکند، خصوصاً اگر
فرد بزرگواری بوده و دارای مقام و منزلتی باشد، نخست، به خویشتن و سپس به اسلام و
مسلمین، احسان نموده است.
۶- محاسبهی نفس
در منا مردی با سالمبن عبداللهبن
عمر مواجه شد و خطاب به او که علامهی تابعین بود، گفت: فکر میکنم مرد بسیار بدی
هستی. سالم گفت: فقط تو مرا شناختی! زیرا سالم در درونش چنین احساس میکرد که مرد
خوبی نیست. و درست هم همین است چرا که انسان مؤمن، هرگاه ببیند که نفسش احساس
برتری مینماید، سرکشی میکند و یا دچار فراموشی شده است، خودش را مقصر میداند و
نفسش را سرزنش میکند و محاسبه مینماید در حالی که انسان فاجر و منافق، برعکس آن،
عمل میکند یعنی خودش را نزد مردم، تزکیه میکند (و آدم خوبی نشان میدهد).
سعیدبن مسیب -رضی الله عنه- در
دل شب، بیدار میشد و خطاب به خود میگفت: ای پناهگاه همه بدیها! برخیز.
خوانندهی گرامی! وقتی که سعیدبن
مسیب، خودش را چنین خطاب میکند، ما به خودمان چه بگوییم؟! خدایا! تو ما را حفاظت
کن.
در داستانی با سند صحیح، آمده
است که مردی در حرم (خانهی خدا) مقابل ابن عباس -رضی الله عنهما- دانشمند امت و
مفسر قرآن، ایستاد و در انظار مردم، به او دشنام داد. ابن عباس -رضی الله عنهما-
سرش را پایین انداخت و جوابی نداد. آری، بادیهنشینی گستاخ، به علامهی دهر، ناسزا
میگوید ولی او جواب نمیدهد. بهرحال، بادیهنشین همچنان دشنام میداد که ابن عباس
سرش را بلند کرد و گفت: آیا به من دشنام میدهی در حالی که من سه خصلت دارم؟ بادیهنشین
گفت: ای ابن عباس! آن سه خصلت، کدامند؟ گفت: سوگند به خدا که در هر سرزمینی باران
ببارد، من خوشحال میشوم. و در حالی که هیچ شتر و گوسفندی در آنجا ندارم، خدا را
سپاس میگویم.
بادیهنشین گفت: خصلت دومت چیست؟
گفت: هرگاه بشنوم که در جایی،
قاضی عادلی وجود دارد، غائبانه برایش دعا میکنم در حالی که هیچ دعوایی هم ندارم
که نزد او ببرم.
بادیهنشین گفت: سومین خصلت
چیست؟
گفت: سوگند به خدا، هر آیهای را
که از کتاب خدا فهمیدم آرزو کردم که سایر مسلمانان نیز آن را همانند من بفهمند.
اینها ارزشهای والایی است که
اصحاب محمد -صلى الله علیه وسلم- از آن برخوردار بودند. و در واقع، این رسول خدا
-صلى الله علیه وسلم- بود که آنها را بر اساس اصول اعتقادی و اخلاق ایمانی، تربیت
کرد و اگر نه، آنان امتی درس نخوانده بودند که در صحرا زندگی میکردند اما رسول
خدا -صلى الله علیه وسلم- باتوجه ویژه، گام به گام آنان را تربیت کرد تا جایی که
بهترین الگو برای مردم شدند و رهبر جهان گشتند.
باید دانست که هیچکس در دنیا
پیدا نمیشود که سراسر خوب باشد. آیا شما برادری میخواهید که هیچگونه عیبی
نداشته باشد. این، غیرممکن است. بلکه فقط بخشی، نیمی، یک سوم یا دو سوم از اخلاقش،
میتواند خوب باشد.
آیا شما در جامعه، شخصی را سراغ
دارید که انسان کاملی بوده و از مراتب اخلاقی والایی برخوردار باشد اما هیچگونه
عیب و نقصی نداشته باشد؟ باید گفت: خیر.
﴿وَلَوْلا
فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً
وَلَکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾. (نور: ۲۱)
«اگر فضل و رحمت الهی
شامل حال شما نمیشد، هرگز هیچ فردی از شما پاک نمیگردید. ولی خداوند هر کس را
بخواهد، پاک میگرداند و خداوند شنوا و داناست».
یکی، سخاوت دارد ولی فردی خشمگین
است. دیگری، بردبار است اما از بخل، رنج میبرد. سومی، بسیار خوب است اما فردی
عجول میباشد! زیرا خداوند، محاسن و معایب را در میان مردم، تقسیم نموده است.
منالذی ترضی سجایاه کلها |
|
کفی المرء نبلا أن تعد معایبه |
(آیا کسی وجود دارد که همهی
صفات اخلاقیاش، نیک و پسندیده باشد. همینقدر خوبی برای فرد، کافی است که معایبش،
شمرده شوند).
پس اگر ما بتوانیم عیوب یک شخص
را برشماریم، باید به صالح بودنش، اذعان کنیم. اما بعضی از مردم، آنقدر عیب دارند
که هرچه بکوشیم، نمیتوانیم آنها را بشماریم. ولی برخی از انسانها به اندازهای
صالح و خیراند که ما دربارهی آنها میگوییم: فقط فلان عیب را دارد. در واقع، این
شخص، فردی بسیار بزرگوار است. و بالاتر از این، هر کس که نیکیهایش از بدیهایش،
بیشتر باشد، عدالت را رعایت کرده است. و هر کس که بدیهایش از نیکیهایش، بیشتر
باشد، راه انحراف را در پیش گرفته است. زیرا خداوند در روز قیامت، طبق آیهی سورهی
احقاف، اعمال انسان را وزن مینماید:
﴿أُولَئِکَ
الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجَاوَزُ عَنْ
سَیِّئَاتِهِمْ فِی أَصْحَابِ الْجَنَّهِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا
یُوعَدُونَ﴾. (احقاف:
16)
«آنان، کسانی هستند که
اعمال خوبشان را میپذیریم و همانند سایر بهشتیان، از بدیهایشان، درمیگذریم.
این، وعدهی راستین است که همیشه، به آنها داده میشد».
خداوند در آیهی فوق، بیان میفرماید:
که بهشتیان، بدیها و اشتباهاتی دارند ولی خداوند از آنها درمیگذرد. همچنین، آنان
گناهی نیز دارند اما چنانچه حدیث میگوید:
«إِذَا کَانَ
الْمَاءُ قُلَّتَیْنِ لَمْ یَحْمِلْ الْخَبَثَ»[۴].
(هرگاه، آب به اندازهی دو قله
رسید یعنی زیاد شد، پلید نمیشود).
بعضی از مردم، آب (نیکی) اندکی
دارند به طوری که هر چیز کوچکی مانند قطره هم در آن، تأثیر میگذارد. ولی برخی
دیگر، از فضایل و خوبیهای زیادی مانند شرافت، بذل، بخشش، علم، سخاوت، دعوت و …
برخوردارند و هر چیزی به راحتی نمیتواند در آنها تأثیرگذار باشد. و چه بسا که
شیطان به سراغشان میآید و آنها را به گناه و معصیت، وادار میکند اما این گناهان
نمیتوانند در دریای حسناتشان تأثیر بگذارند.
به همین خاطر، ابن قیم در مدارج
الساکین نقل کرده است که ابن تیمیه فرمود: موسی -علیه السلام- الواحی را که در آن،
سخنان خدا نوشته شده بود، آورد و بر زمین انداخت و با وجودی که برادرش هارون؛
پیامبری مانند او (موسی) بود، در حضور مردم، ریشاش را گرفت و او را به سوی خود
کشید. اما خداوند عزوجل او را بخشید.
ابن قیم رحمهالله میگوید:
وإذا الحبیب أتی بذنب واحد |
|
جاءت محاسنه بألف شفیع |
(اگر دوست، یک گناه انجام دهد،
نیکیهایش برای او هزاران شفاعت میکنند).
رسول اکرم -صلى الله علیه وسلم-
میفرماید:
«أَقِیلُوا ذَوِی
الْهَیْئَاتِ عَثَرَاتِهِمْ إِلاَّ الْحُدُودَ»[۵].
(لغزشهای انسانهای بزرگوار را
معاف کنید به جز حدود که معاف نمیشوند).
زیرا همهی مردم در حدود؛ مساویاند.
اما در مورد گناهانی که مشمول حد نمیشوند، باید از انسانهای بزرگوار، گذشت نمود.
گفتنی است که انسانهای بزرگوار، کسانی هستند که سابقهی خوبی در اسلام، دعوت،
خیر، بخشش، رهبری و توجیه مردم دارند و از این رو در میان آنها، وجههای کسب کردهاند.
پس اگر از این انسانهای بزرگوار، اشتباهی سر زند، ما باید از آنان گذشت کنیم و به
دریای حسنات، دیوان نیکیها و منزلت والای آنان، نزد خدا و مردم، بنگریم.
بشاربن برد میگوید:
إذا کنت فی کل الأمور عاتباً |
|
صدیقک لم تلق الذی لا تعاتبه |
(اگر دوستت را در همهی کارها
سرزنش میکنی، هیچ کسی را پیدا نمیکنی که قابل سرزنش نباشد).
و در بیتی دیگر میگوید:
با برادرت، مصاحبت نما، لغزشهایش
را تحمل کن و او را ببخش و خطاهایش را ندیده بگیر.
هرگاه، نزد ابن مبارک -رحمهالله-
سخنی از دوستانش به میان میآمد، میگفت: چه کسی مثل فلان (دوست من) است. آنگاه
خوبی هایش را یکی پس از دیگری نام میبرد و در مورد بدیهایش سکوت میکرد.
ای کاش! ما هم اینگونه میبودیم
و فقط خوبیهای مردم را ذکر میکردیم. باید بدانیم که مسلمان، هرچند کوتاهیهایی
داشته باشد، در مقابل آن، نیکیهایی نیز دارد.
اگر فقط نماز میخواند یا اینکه
خدا و رسولش را دوست دارد، همین یک نیکی برایش کافی است.
مرد شرابخواری را برای چندمین
بار نزد رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- آوردند و شلاق زدند. فردی از میان جمعیت
برخاست و گفت: خدا، او را لعنت کند! چقدر شراب میخورد؟!
معلم بشریت -صلى الله علیه وسلم-
فرمود:
«لاَ تَلْعَنُوهُ
فَوَاللَّهِ مَا عَلِمْتُ إِنَّهُ یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»[۶].
(او را لعنت نکنید. سوگند به خدا
که من چیزی در مورد او نمیدانم مگر اینکه او خدا و رسولش را دوست دارد).
و در روایتی دیگر آمده است که یک
نفر گفت: چقدر شراب میخورد، خداوند او را رسوا گرداند. پیامبر خدا -صلى الله علیه
وسلم- فرمود:
«لاَ تَکُونُوا عَوْنَ
الشَّیْطَانِ عَلَى أَخِیکُمْ». [روایت بخاری]
(شیطان را علیه برادرتان، کمک
نکنید).
ملاحظه میکنیم که رسولالله -صلى الله علیه وسلم- در این
حدیث، اصل دوستی را برای آن شخص شرابخوار، ثابت نمود. همچنین متذکر شد که او در
دایره و چهارچوب اخوت اسلامی باقی مانده است. و اخوت اسلامی یکی از بزرگترین نیکیها
به شمار میرود. پس چرا ما از نیکیهای مردم و کارهای خوب آنان سخن نگوییم؟! شما
نمیتوانید فردی را که شر مطلق باشد، پیدا کنید مگر کسی که به خدا کفر ورزد یا از
حدود خدا تجاوز کند یا فسق و فجور را علنی سازد یا لباس حیا را از تنش بیرون کند
یا با دوستان خدا و افراد صالح و نیکوکار، دشمنی ورزد و به اسلام پشت کند.
————————————————-
منبع : پل های دوستی
تألیف :دکتر عائضبن عبدالله قرنی
ترجمه : عبدالقادر ترشابی
[۱].
ده نفری که بشارت به بهشت داده شدهاند.
[۲].
هیثمی در مجمعالزوائد میگوید: این حدیث را بزار روایت کرده است و در سند آن فردی
به نام محمدبن مشمول است و او فرد ضعیفی است.
[۳].
بخاری (۴/۷۳).
[۴].
روایت ابوداود (۶۳، ۶۴، ۶۵)، ترمذی (۶۷) و نسائی (۳۲۸). و حدیث، صحیح است. ابن
خزیمه، حاکم، ابن حبان، شیخ احمد شاکر در حاشیهای که بر سنن ترمذی (۱/۹۸) نوشته
است و آلبانی در ارواءالغلیل (۲۳) آن را صحیح دانستهاند.
[۵].
روایت ابوداود (۴۳۷۵) و احمد (۶/۱۸۱) و آلبانی آن را در صحیح الجامع (۱۱۸۵) صحیح
دانسته است.
[۶].
بخاری (۸/۱۴).