پنج آسیب جدی در کار دعوت و جماعت دینی
پنج آسیب جدی در کار دعوت و جماعت دینی
نویسنده :دکتر عبدالوهاب الدیلمی / مترجم:محمد جبروتی
۱.دوست داشتن ریاست:
گاهی کسی به مقام یا جایگاهی میان جماعت چشم دوخته؛ و طمع دارد؛ زیرا علاقه و طمع برای رسیدن به پست و مقام و شرافت، از ویژگیها و خلق و خوی انسان است. این ویژگی برای رسیدن به جایگاه دنیایی شر و ضررش کم تر است_ گرچه همه گونه آن زشت است_اما هرگاه انسان میان جماعت اسلامی که بر پایه ی تقوا نهاده شده؛ و هدف آن عبادت خدا و به دست آوردن رضای خدا با انجام کارهایی که وظایف پیامبران بوده؛ و آن هم دعوت به سوی خداست بی گمان خواسته ی او برای رسیدن به مقام و جایگاه دنیایی مصیبتی بزرگ است؛ زیرا وی با این کار گذشته ی درخشان اش را با جماعت نابود می کند؛ و از نبت بدش در پیوستن به جماعت پرده بر میدارد.
در حدیثی صحیح از کعب ابن مالک انصاری روایت شده که پیامبر (ص) فرمود:
« ما ذئبان جائعان ارسلا فی غنم بافسد لها، من حرص المرء علی المال و الشرف لدینه»
( هرگاه دو گرگ گرسنه در گله ی گوسفندی رها شوند، آن اندازه آن را تلف نمی کنند، که حرص انسان بر مال و شرف به دین اش آسیب می رساند؛ و آن را از بین می برد.)
در این جا حریص بودن انسان برای رسیدن به فرمانروایی یا تمایل برای رسیدن به مرتبه و جایگاه معینی در داخل جماعت هدف وی است. این کار او (پیوستن به جماعت) عبادت و دعوت به شمار نمی آید بلکه برای رسیدن به غنیمت و مقام است. این کار نزد کسی که ایمان اش سست باشد پنهان می ماند؛ یا این که وی حریص باشد، تا کار معینی را ادامه دهد؛ یا این که تمایل دارد کسی دیگر فرمانروایی کار را به دست بگیرد، نه برای این که قدرت و توانایی آن را دارد، بلکه برای این که خویشاوندی یی با او دارد؛ یا انگیزه های دیگری دارد که می خواهد او به جایگاه و مقامی برسد. گویا این کار ارثی ست؛ یا جماعت از تربیت و بیان نشانه های شایستگی دیگران ناتوان است. این گونه خواسته ها از سستی ایمان و فراموش کردن قواعد و ضوابط شرعی در چنین کارهایی، سرچشمه می گیرد.
۲.معامله ی پایاپای:
گاهی انسان فراموش می کند که زیر مجموعه ی جماعتی ست، که امکانات محدودی دارد؛ و دارای حکومت نیست که امکانات مادی بسیاری داشته باشد. جماعت اسلامی امکانات محدودی دارد؛ و از راه امکانات مادی بر پایه ی چیزی که پیروانش به آن تقدیم می کنند؛ اداره می شود؛ همانند: بخشش ها و کمک ها و سهم عضویتی که هر کس تقدیم می کند. در حقیقت همه ی این ها محدود هستند؛و نمی توانند همه ی نیازمندی های جماعت و تحرکات و ضروریات گروه را تامین کنند؛اما گاهی همه ی این ها از ذهن کسی که میان جماعت است پنهان می ماند؛ و از یادش می رود؛ بنابر این وی در برابر کار و فعالیتی که برای جماعت انجاممی دهد دست مزد می خواهد. در واقع به گونه یی معامله ی پایاپای انجام می دهد. هر گاه از او انجام کار معینی خواسته شود نمی خواهد آن را انجام دهد، خواه توان انجام آن را داشته باشد، خواه نداشته باشد. مگر پس از آنکه جماعت دست مزد آن کار را بپردازد، هر چند که وی در اداره ی زندگی خودش توانا باشد؛در حالی که، فراموش می کندف که از وی خواسته شده، تا با جان و مال در راه خدا جهاد کند. جهاد با جان بی جهاد با مال کامل نمی شود.
اگر حس ایمانی نزد چنین کسی قوی و بیدار باشد انفاق در راه خدا بر او آسان می شود. چون در آن هنگام، بزرگی اجر و پاداش را در برابر چیزی که در راه خدا و برای خدا تقدیم می کند، درک می کند؛ و با آن، فریضه ی جهاد را زنده می گرداند؛و به پرستش خدا و رساندن دین او به مردم کمک می کند. هرگاه در هدایت دیگران، تنها راهنمایی بر انجام کار نیک باشد، راهنما بر انجام کار نیک در اجر و پاداش با انجام دهنده ی آن یک سان و شریک است. همان گونه که در حدیث صحیح از ابو مسعود انصاری روایت شده:
« من دل علی خیر فله مثل اجر فاعله»
( هر کس که بر انجام کار نیکی راهنمایی کند، پاداشی همانند پاداش انجام دهنده ی آن دارد.)
- تناقض:
از بزرگترین چیزهای که در زندگی هر کس به او خیانت می کند، وابستگی اش به عادت هایی ست، که به آن ها در زندگی او ریشه دوانیده اند؛ در نتیجه اسیر آن ها می شود. به گونه یی که نمی تواند از آن جدا شود؛ و رهایی یابد.
این گونه عادت ها و انس گرفتن ها ، گونه یی «تحسینات» (چیزهای غیر ضروری) به شمار می آیند؛ و از نیازمندی های مهم نیستند، بلکه چیزهای هستند که امروزه به کمالیات (رفاه بیشتر) مشهوراند. انسان از کنار گذاشتن آن ها هیچ گونه ضرری نمی بیند، بلکه مساله ، تنها وابستگی و تعلق خاطر به آن ها و علاقه ی به دست آوردن تن آسانی بیشتر در زندگی ست؛ یا انسان به حکم عادت یا عرف محکمی که بر جامعه حاکم است بر چیزی عادت کرده که جدایی از آن بر او دشوار است. چنین مسایل و خواسته هایی، انسان را به انجام کارهایی وادار می کند، که عاقبت خوبی در پی ندارد. چه بسیار کسانی از این گروه دیده ایم، که اسیر عادت ها شده؛ در نتیجه پول های فراوان خرج می کنند؛ و زمان بسیاری را به کار می گیرند؛ و خود را به زحمت می اندازند، تا این گونه خواهش های نفسانی را بر آورده کنند؛ و به عادتی که بر آن ها فرمان می راند، پاسخ مثبت دهند.
هرگاه کسی از این گروه [ که گرفتار عادت ها شده است.] در آمد اندک و کمی داشته باشد، برای دستیابی به تحسینات بسیار خرج می کند؛ در نتیجه، در ذهن کسانی که میان درآمد مادی و خرج او مقایسه می کند، پرسش های را بر می انگیزد. چون که درآمد مادی او به وی اجازه ی چنین خرج های گزاف و بیش از انازه را نمی دهد. چون آنان الگوی دیگران قرار گرفته اند، سبب فتنه ی شاگردان خود می شوند؛ یا این که اعتماد به آنها و به دعوت شان از میان می رود_ چون آن چه بر دعوتگر لازم است، پرهیز از شبهات است، چه برسد به آنجایی که، نه از شبهات پرهیز نمی کند، بلکه از آن پا فراتر گذاشته، و از اندازه می گذراند_ یا اینکه شاگردان شان متاثر آنها شده؛ و راه وروش آن ها را می پیمایند؛ و شاگرد از روی پیروی کورکورانه یا تقلیدی که همراه با خواهش های نفسانی ست، آن کار اسراف گرانه را برای خود مباح می داند.
این همان، نتیجه ی الگوی بد است، که سبب افتادن شاگرد در فتنه می شود. به جای اینکه سبب خیر و صلاح و درست شدن او بشود.
کم ترین حالت بد در کسانی که گرفتار چنین عادت های زشتی شده اند، تحمل بدهی های فراوان یا فروختن کالاها و مال های منقول و غیر منقولی ست، که به آن نیازمند هستند، تا با آن خواسته های نفس شان را بر آورند؛ و از شعله های شهوتی که در اندرونشان زبانه می کشد، بکاهند؛ در حالی که اگر عاقل و دور اندیش می بودند، از شر این خوی بد در امان می ماندند.
آثار بد آن چه گذشت، تنها به این جا پایان نمی پذیرد، بلکه مسایل دیگری هم هست، که تاثیر فراوانی بر فعالیت انسان در میان جماعت دارد. این عادت ها و شهوت ها چه بسا انسان را وادار می کنند، که در انجام وظایف و پای بندی به انجام کارهایی که به ایشان سپرده شده اند، کوتاهی کنند؛ آن هم زمانی که انجام وظایف با بهره ی نفس ، از استراحت کردن و راحت طلبی و سیراب گرداندن خواسته یی که بر تصرف شان چیره هستند؛ مخالفت داشته؛ و در تضاد باشند؛ هم چنین در چنین حالتی انسان ها ناچار می شوند، که برخی عذرهایی که سرزنش کم کاریهای شان را از بین می برد، پناه ببرند. گاهی این کار آن ها را وادار می کند، که انجام کارهایی را برای خود جایز بدانند؛ در حالی که آنان دعوتگران راه حق هستند؛ مانند، به کار گرفتن رخصت ها میان دو نماز؛ و تخلف کردن از حضور در نماز جماعت، تا اینکه خواسته های نفس شان را بدست بیاورند. آنان در چنین حالتی زندگی شان را بر پایه ی وظایف شرعی تنظیم نمی کنند؛ و خواب و بیداری و استراحت و بهره گرفتن از زندگی و دیگر خواسته های شان را بر پای بندی های واجب، بنیان نهاده اند. گرچه وظایف شان را خدا یا رسول خدا بر آنان واجب کرده باشد؛ یا این وظایف بر پایه ی عهد و پیمانی که با جماعت بسته اند، بر آنان واجب شده باشد، بلکه گاهی کار آنان وارونه است؛ و وظایف و پای بندی به خواسته های جماعت را ، برای خواسته های زندگی خو _ که دارای روش معینی ست_ غدا می کنند؛ در حالی که سزاوار و شایسته است، که همه ی حرکات و سکنات خود را حتی در مسیر دعوت با در نظر گرفتن بهره ی نفس بشری حساب کنند. همان گونه که معاذ بن جبل به ابو موسی (رض) گفت:
« اما انا فاقوم و انام، و ارجو فی نومتی ما ارجو فی قومتی» (اما من بیدار می مانم؛ و می خوابم؛ در خواب ام آن چه می خواهم، که در بیداری ام می خواهم.)
از سخنان گذشته روشن می شود، که این گروه از دو سو دچار تناقض شده اند: نخست این که اظهار دوستی و پیروی و پای بندی به جماعت می کنند؛ در حالی که در عمل وارونه ی این ادعا می کنند؛ زیرا عشق و علاقه ی آنان به مسایل زندگی، آنان را وادار به کاری کرده، که با عهد و پیمان و وظایف شان هم خوانی ندارد. به ویژه این که جماعت برای هیچ یک از پیروان اش، پیمودن چنین راه و روشی را نمی خواهد، بلکه از او می خواهد، که خود را از کارهای پست و حقیر برتری دهد؛ و به اوج عزت برساند. جهاد با نفس داشته باشد؛ و آن را از گناه پاک بگرداند؛ و الگوی نیکی برای دیگران بشود؛ و شخصیت مسلمان کاملی را داشته باشد.
دوم اینکه از یکایک آنان خواسته می شود، که نسبت به برادران شان در جماعت ، محبت و دوستی ویژه ایی داشته باشد؛ و این اظار محبت و اثبات دوستی به علت نیاز دارد. علت اثبات محبت نزد کسانی که مال های فراوانی را در کارهای غیر ضروری خرج می کنند؛ در حالی که ، میان همان جماعت کسانی از برادران شان هستند، که برای ضروریات زندگی شان نیازمند هستند، کجاست؟!
پس چرا اینان شهوت های نفس شان را کنترل نمی کنند، تا به اوج عزت دست یابند؛ و مال های شان را _ که در کارهای غیر ضروری به کار می گیرند_ به کسانی بدهند، که برای فراهم کردن ضروریات زندگی به شدت به آن نیازمند هستند، تا اینکارشان سندی براثبات دوستی صادقانه شان نسبت به برادران شان میان جماعت باشد؛ هم چنین خود را بر بذل و بخشش برای جلب رضای خدا تربیت کنند؛ و به جای اینکه مال شان را در کارهای غیر ضروری مصرف کنند، آن را در جایی به کار گیرند، که سودش در اکنون و آینده به خود و برادران شان بر گردد. آنان با این کار ، سرکشی نفس را کنترل می کنند؛و نفس شان را از این گونه بیماری ها پاک می گردانند؛ و الگوی خوبی برای شاگردان شان می شوند؛ هم چنین برای همه ی مردم که به آنان به دیده ی دعوتگر درستکار می نگرند، الگوی خوبی می شوند. و مردم، آن ها را می بیند؛ در حالی که خود را بر انجام کار نیکی مکلف می سازد، که مردم را بر آن مکلف نمی سازد. برای این که کاستی این بخش کامل گردد، باید جماعت در برابر این گونه راه و روش، دور اندیش؛ و توجیهات و راهنمایی های اش را قاطعانه باشد. به گونه یی که رویارویی و ستیز با این عادت های بد، جزوی از برنامه های اش باشد، که عقب گرد و سازش در آن نباشد، تا این که نهال قناعت در داخل نفس بشری برای دل کندن از این گونه عادت های بد، غرس شود. به ویژه در حق کسانی که در جایگاه دعوتگران الی الله قرار گرفته اند.
ادامه ی فعالیت و به کار گیری جهد و کوشش در تربیت نفس، لازم است، تا به اذن خدا ، نتیجه ی پسندیده و خوبی داشته باشد.
بر جماعت واجب است، که سر چشمه ی درآمد کسی را که درآمد اندکی دارد؛ اما در در کارهای غیر ضروری، پول های، فراوانی خرج می کند، بشناسد؛ تا به پرسش هایی که درباره ی وی مطرح می شود، پاسخ بدهد. این کارکرد جماعت، گونه یی مراقبت و تربیت است، که ریشه ی ایجاد فتنه ها را قطع؛ و از ایجاد فتنه جلوگیری می کند؛ و راه نفوذ شیطان را به دل ها می بندد.
- ترس از سرزنش:
فعالیت میان جماعت، به معنی انجام کارها و پای بندی های معینی ست، که ساختار جماعت و ضرورت همکاری، آن ها را فض می کند.
همان گونه که موقعیت و پیشرفت هر جماعتی از خلال ارتباط محکم و هماهنگی کامل میان پیروان آن نمایان شدن پدیده ی اطاعت از خواسته های جماعت بدست می آید؛ و خللی هم که گاهی دامنگیر ساختار جماعت می شود، بیش تر از عدم اطاعت و عدم پای بندی به برنامه های جماعت سرچشمه می گیرد. این وضعیت گاهی بدین گونه صورت می گیرد، که انسان متعهد به جماعت ، کارهای اش را از روی ترس از سرزنش مسئول یا تشویه چهره و بدنام شدن در داخل جماعت، انجام می دهد؛ بنابر این ، تعهدات مالی اش را پرداخت می کند؛ نه از روی اطاعت و دوست داشتن جماعت و بدست آوردن خوشنودی خداوند بلند مرتبه، بلکه انجام این کارها کلیدی برای انتساب او به جماعت شده؛ یا اینکه او از سرزنش می ترسد، که از انجام ندادن تعهدات اش متوجه او می شود. این کار او نشانه یی بر بی مهری اونسبت به جماعت است.گاهی برخی از فهعالیت های دیگر را با همین دیدگاه و روح انجام می دهد؛ لذا نمونه ی چنین کسانی در مدت دور و درازی، تاثیر تربیت را بر نفوس شان درک نمی کنند؛ و در خلال فعالیت جمعی، تزکیه نفس را لمس نمی کنند. علت، این است، که برکت فعالیت شان به سبب نفس کاری که انجام می دهند،سلب شده؛ چون فعالیت شان را از روی اکراه و اجبار انجام می دهند؛ نه از روی اطاعت و ایثار. کار و فعالیت در چنین وضعیتی روح فعالیت را_ که اخلاص برای خداست_ از بین می برد؛ و ارتباط وی با جماعت تنها ارتباطی سوری و ظاهری می شود ؛ به گونه یی بهتر می توان گفت، حضوری در صف گروه ندارند؛ و هیچ جایگاه واقعی ندارد، بلکه چه بسا سربار جماعت می شود؛ هم چنین او در چنین حالتی درک نمی کند، که این گونه کارهای اش مخالف با عهد و پیمانی ست، که برای وفا داری به جماعت بسته است؛ اما به آن وفدار نسیت. پس او مرتکب گناه شده است؛ و بار گناه را حمل می کند. در چنین حالتی اگر اگر از بیعت اش کنار زده شود؛ و آن را فسخ کند، برای او از ادامه دادن بهتر است.
- تسرّی بیماری اطاعت نکردن؛ از جماعت به دیگران:
زمانی که کسی به سبب مشکلات شخصی یا مادی یا سستی ایمان یا به سبب های دیگر ، از ادامه راه در داخل جماعت ناتوان می شوند؛ و نمی خواهد، که بر چسب تهمت ضعف و باز نشستگی و در جا زدن از فعالیت به او زده شود؛ بنابر این دنبال راه چاره می گردد، تا روزنه ایی پیدا کرده؛ و از این تهمت ها نجات یابد. ایجاد برخی منفی بافی ها را در جماعت آغاز می کند؛ و آن ها را نزد کسانی می پراکند، که می بیند، در انجام برخی مسایل و تصرفات گروه، ئضعف و سستی و عدم رضایت دارند؛ و از این سلبیات برای ضعف و سستی خودش توجیهاتی می تراشد؛ سپس به این بسنده نمی کند، که تسلیم سستی و ناتوانی شده است، بلکه این بیماری را میان کسانی هم چون خودش ، با روش نجوی و زیر گوشی حرف زدن، منتشر می کند، تا این که همراه آنان موفق می شود در میان جمعیت گروهی تشکیل دهد، که با گذشت زمان جماعت را سست می کند؛ و به دنبال لغزش ها و خطاها می گردد؛ در نتیجه لغزش ها پی در پی می شوند؛ و جماعت مجبور می شود، پیامد خطاهایی را که آن گروه کوچک مرتکب شده، تحمل کند؛ نیز آن گروه کوچک ادعا می کند ، که می تواند با مشکلات رویارویی کرده؛ و آن ها را درمان نماید؛ ورای محکمی دارد، که می تواند جماعت را از آشفتگی و کاهلی نجات دهد، که جماعت ، توانا به اجام آن نیست. همه ی ای مسایل، زمانی رخ می دهد، که ضعف و سستی به نمونه های این گروه لغزنده از راه راست و درجازننده روی بیاورد؛ و این ضعف، دامنگیر آنان شود.
—————————————-
منبع :نقاط قوت و ضعف فعلیت های جمعی / مولف:دکتر عبدالوهاب الدیلمی / مترجم:محمد جبروتی /نشر احسان