تربیت، اخلاق و تزکیهعقیدهمطالب جدیدمقالات

دلایل اینکه گناه کبیره از ایمان می کاهد اما آن را از بین نمی برد چیست؟

دلایل اینکه گناه کبیره از ایمان می کاهد اما آن را از بین نمی برد چیست؟

نویسنده : دکتر یوسف قرضاوی / مترجم: مسعود انصاری تالش

گناهان کبیره در صورت اصرار مرتکب و عدم توبه از آن، ایمان را می کاهد و بر آن خدشه وارد می سازد ولی به طور کلی آن را از بین نمی برد و از زیربنا آن را منتفی نمی سازد.

دلیل این امر عبارت است از:

۱- اگر اصل ایمان را منهدم می ساخت به طور مطلق مرتکبش کافر می شد و گناه و ارتداد عنوان واحدی می یافت و گنهکار مرتد می شد و واجب می بود که مجازات ارتداد در مورد او به اجرا درآید و مجازات های زانی، سارق، راهزن، شرابخوار و قاتل گوناگون نمی شد و این موضوع بنا بر نصوص و اجماع امت مردود است.

۲- این که خداوند قاتل و اولیای مقتول را برادر یکدیگر دانسته است و در آیه ی قصاص می فرماید:

(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَى بِالأُنثَى فَمَنْ عُفِی لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَیهِ بِإِحْسَانٍ)[۱] «ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! درباره کشتگان ، ( قانون مساوات و دادگری ) قصاص بر شما فرض شده است ( و باید در آن کسی را به گناه دیگری نگرفت ، و بلکه ) : آزاد در برابر آزاد ، و برده در برابر برده ، و زن در برابر زن است . پس اگر کسی ( از جنایتش ) از ناحیه برادر ( دینی ) خود ، گذشتی شد ( و یکی از صاحبان خون‌بها کشنده را بخشید ، و یا حکم قصاص تبدیل به خون‌بها گردید ، از سوی عفو کننده ) باید نیک رفتاری شود و ( سختگیری و بدرفتاری نشود ، و از سوی قاتل نیز به ولی مقتول ) پرداخت ( دیه ) با نیکی انجام گیرد ( و در آن کم و کاست و سهل‌انگاری نباشد ).»

۳- قرآن مجید برای دو طایفه از مسلمانان که به جنگ پرداخته اند ایمان قایل شده است:

(وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ) الی قوله تعالی (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ)[۲] « هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند ، در میان آنان صلح برقرار سازید . اگر یکی از آنان در حق دیگری ستم کند و تعدی ورزد ( و صلح را پذیرا نشود ) ، با آن دسته‌ای که ستم می‌کند و تعدی می‌ورزد بجنگید تا زمانی که به سوی اطاعت از فرمان خدا برمی‌گردد و حکم او را پذیرا می‌شود.» تا آن جا که می فرماید: « فقط مؤمنان برادران همدیگرند ، پس میان برادران خود صلح و صفا برقرار کنید.»

که با وجود مقاتله برای آنان قایل به ایمان شده است چنانکه در حدیثی صحیح وارد شده است‌«لا ترجعوا بعدی کفّاراً یضرب بعضکم وجوه بعض» و باز فرموده است: «اذا التقی المسلمان بسیفیهما فالقاتل و المقتول فی النّار»: «چون دو گروه از مسلمانان بر روی هم شمشیر بکشند قاتل و مقتول در جهنم خواهند بود.» و امام بخاری (ره) بنابر همین حدیث گفته است که ارتکاب گناه موجب کفر نمی شود و رسول خدا (ص)‌ضمن این که آنان را به جهنم وعده داده است باز آنان را مسلمان قلمداد نموده است.

۴- مروی است که یکی از اصحاب به نام حاطب بن بلتعه مرتکب خطایی شد که امروز خیانت بزرگ نامیده می شود. وقتی که خواست اخبار و حرکات جنگی حضرت رسول (ص) را قبل از فتح مکه به قریش برساند در حالی که رسول خدا (ص) می خواست آن اخبار مخفی بماند و حضرت عمر (رض)‌ عرض کرد: یا رسول الله او را به من واگذار تا گردنش را به سبب نفاقی که از او ظاهر شده است بزنم. رسول خدا (ص) چنین عذر برایش آورد که او از اهل بدر است و این عملش ایمان او را از بین نمی برد که در قرآن مجید، آیات اول سوره ی ممتحنه در شأن او نازل شده است.

(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیاء تُلْقُونَ إِلَیهِم بِالْمَوَدَّهِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءکُم مِّنَ الْحَقِّ) تا آن جا که می فرماید: (تُسِرُّونَ إِلَیهِم بِالْمَوَدَّهِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ) « ای مؤمنان ! دشمنان من و دشمنان خویش را به دوستی نگیرید . شما نسبت بدیشان محبت می‌کنید و مودت می‌ورزید ، در حالی که آنان به حق و حقیقتی ایمان ندارند که برای شما آمده است» تا آن جا که می فرماید: «در نهان با آنان دوستی می‌کنید ، در حالی که من نسبت به هرچه پنهان می‌دارید یا آشکار می‌سازید ( از همگان ) مطلع‌تر و آگاه‌تر هستم.»

۵- و آن چه در شأن بهتان زنندگان حضرت عایشه (رض) نازل شده است نزدیک به همین معنی است از جمله مسطح بن اثاثه که از اهل بدر بوده است و حضرت ابوبکر (رض) قسم یاد کرد که هرگز به ملاقات او نرود و خداوند در خصوصش فرمود: (‏ وَلَا یأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَهِ أَن یؤْتُوا أُوْلِی الْقُرْبَى وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیعْفُوا وَلْیصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏)[۳] «‏ کسانی که از شما اهل فضیلت و فراخی نعمتند ، نباید سوگند بخورند این که بذل و بخشش خود را از نزدیکان و مستمندان و مهاجران در راه خدا باز می‌گیرند ( به علّت این که در ماجرای افک دست داشته و بدان دامن زده‌اند ) . باید عفو کنند و گذشت نمایند . مگر دوست نمی‌دارید که خداوند شما را بیامرزاد ؟ ( همان گونه که دوست دارید خدا از لغزشهایتان چشم‌پوشی فرماید ، شما نیز اشتباهات دیگران را نادیده بگیرید و به این گونه کارهای خیر ادامه دهید ) ، و خدا آمرزگار و مهربان است ( پس خویشتن را متأدّب و متّصف به آداب و اوصاف آفریدگارتان سازید ).»

و اگر گفته شود که مسطح و امثال او توبه کردند، خداوند گذشت، بخشیدن و احسان نسبت به آنان را موکول به توبه نموده است.

۶- بر اساس آنچه که امام بخاری از ابوهریره (رض) در قصه ی شرابخواری که رسول خدا (ص) امر به شلاق زدنش فرمود و او را زدند و چون تمام شد بعضی از مردم گفتند: خداوند تو را خوار دارد، رسول خدا (ص) فرمود: «لا تقولوا» چنین مگویید و شیطان را در مورد او یاری ندهید.

و در روایت دیگری از بخاری آمده است: «یاور شیطان در خصوص برادرتان نباشید.» و در سنن ابوداود بر این آمده است «و لکن قولوا: الّلهمّ اغفر له، الّلهمّ ارحمه» »خدایا او را ببخش، خدایا به او رحم کن.»

و این است موضع محمدی در قبال شرابخوار، شرابی که مادر همه ی پلیدی ها است، امر به شلاق زدن شرابخوار می کند اما راضی به لعن و طردش از رحمت خداوند و اخراجش از میان مسلمانان نمی شود بلکه قایل به برادری در بین آن ها می شود و آنان را منع می کند از این که با فحش دادن و او را علناً ذلیل کردن در قلبش شکافی برای شیطان ایجاد کنند بلکه دستور می دهد که برایش مغفرت و رحمت بخواهند و در محبت و برادریش پایبند و برای هدایتش حریص باشند. باشد که این برخورد عواقبش را بازدارد.

۷- بیشتر از این ها چیزی است که بخاری از عمر بن خطاب (رض) روایت نموده است که مردی در زمان رسول خدا (ص) به نام عبدالله و ملقب به حمّار بود. وقتی که رسول خدا (ص) او را به شلاق به علت شرابخواری محکوم نمود می خندید. روزی او را به جهت شلاق زدن حاضر کردند و شلاق زدند. مردی گفت: خدایا او را لعنت کن، چه کار بزرگی انجام می دهد. رسول خدا (ص) فرمود: «لا تلعنوه فوالله ما علمت أنّه لا یحبّ الله و رسوله» او را مورد لعن و نفرین قرار ندهید، قسم به خدا ندانستم که او خدا و رسولش را دوست ندارد. و در بعضی از روایات آمده است: در حقیقت دانستم که خدا و رسولش را دوست می دارد. و در بعضی روایات آمده است: «ما علمت الا أنّه یحب الله و رسوله» جز این که خدا و رسولش را دوست می دارد چیزی از او نفهمیدم.

این موضوع در مورد تکرار شرابخواری، اصرار آن و انکارش بوده است و ابن حجر (ره) در فتح الباری از ابن عبدالبرّ روایت کرده است که آن مرد پنجاه بار شلاق زده شد و رسول خدا (ص) از لعنت کردنش منع می کرد و می فرمود که او خدا و رسولش را دوست می دارد.

حافظ ابن حجر در فتح الباری در فواید این حدیث می گوید:

الف) این حدیث ردّی است بر آن کسی که گمان می کند مرتکب گناه کبیره کافر است. به این علت که آن حضرت از لعنت کردن او را منع کرد و دستور فرمود که: برای او دعا کنید.

ب) این حدیث متضمن این است که بین ارتکاب منهی عنه و محبت خدا و رسولش (ص) منافاتی وجود ندارد بدین جهت که می فرماید: شخص مذکور با وجود ارتکاب آن فعل، خدا و رسولش را دوست می دارد.

ج) با تکرار معصیت محبت خدا و رسولش از دل بیرون نمی رود.

د) از آن بدست می آید که اگر در حدیثی دیگر از شرابخوار نفی ایمان شده است با این عبارت که: هیچ کس شراب نمی نوشد اگر ایمان داشته باشد، نفی کامل ایمان مراد نیست بلکه کمال ایمان را نفی می کند.

۸- احادیثی که در گذشته ورود به جنّت را برای گوینده ی «لا اله الا الله» ثابت کرده است اگر چه مرتکب زنا یا دزدی شده باشد.

۹- به طور صریح از رسول خدا (ص) رسیده است که فرمود: همانا برای مرتکبین کبائر از امت محمدی شفاعت خواهد شد که این فرمایش حضرت (ص) متضمن دو حکم بزرگ است:

  • آن حضرت آنان را به مجرد ارتکاب گناه کبیره از زمره ی امتش خارج نمی سازد.
  • خداوند آنان را به واسطه ی این شفاعت مورد رحمت قرار می دهد و این ممکن است با جلوگیری از ورودشان به جهنم حاصل شود اگر چه به واسطه ی گناهانشان مستوجب آن باشند و یا بعد از این که به سزای اعمالشان رسیدند بعد از مدتی آن ها را از جهنم بیرون آورد باید دانست که آن ها به طور قطع در جهنم جاودانه نخواهند بود.

———————————————————————–

منبع: پدیده ی افراط در تکفیر / مؤلف: دکتر یوسف قرضاوی / مترجم: مسعود انصاری تالش /انتشارات: نشر احسان ۱۳۷۳

[۱] – بقره: ۱۷۸.

[۲] – حجرات: ۹و۱۰.

[۳] نور: ۲۲.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا