شخصیت سید قطب در زندان و بازتابش در "فی ظل
شخصیت سید قطب در زندان و بازتابش در “فی ظلال”
خداوند شخصیت توانمند و مؤثری به سید بخشیده بود، چنانکه دیگران به واسطه مشاهده ی برجستگیها، فضایل و منش والایش ، خود را به پاسداشت احترام و تکریم وی موظف میدیدند.
سید در دوران زندان مورد احترام همه زندانیان بود، چه اخوانی و چه غیر اخوانی، حتی زندانیان عادی هم با دیده احترام به وی مینگریستند، با وی مشورت میکردند و داوری و نظرش را میپذیرفتند! و در صورتیکه مشکلی میانشان پیش میآمد، برای حل آن به سید مراجعه میکردند و به حکم وی رضایت میدادند. زندانبان ها هم سید قطب را حرمت می نهادند، گهگاه نسبت به وی تسامح میورزید و قوانین و ضوابط زندان را در مورد وی چندان سخت اعمال نمی کردند.
مدیر و پزشک زندان سید قطب را دوست میداشتند، بنا بر این با وی به نیکی رفتار میکردند و در حد توان، لوازم آسایش او را فراهم میساختند.
شماری از اعضای اخوان هم در اطرافش بودند، به وی خدمت میکردند و پیگیر آسایش او بودند.
سید با همراهان خود در زندان_ حتی اگر زندانبان هم بودند_ با اخلاق اسلامی والایی برخورد میکرد و از همین طریق قلبشان را بدست آورده بود در بسیاری موارد از او کمک و راهنمایی می خواستند.
سید قطب را «قاضی زندان» مینامیدند، حتی مدیر زندان، «حلوانی» میگفت: «مدیر واقعی زندان، سید قطب است».
برادر عبدالحلیم خفاجی در تایید این واقعیت میگوید:«با تصویب قرار انتقال زندانیان اخوانی از طرّه به زندان واحات در سال ۱۹۵۵ م سید قطب با قامت بلند، گردن بالا، سیمایی موقر جدی و نگاههای پر مهر و گرایش برای ملاقات و خدا حافظی به میان ما آمد.
به گمان من او یگانه کسی بود که بدون پرداخت رشوه به زندانبان ها و تنها به پشتوانه احترام و محبوبیتی که هم در میان ماموران زندان و هم در میان زندانیها داشت، توانست در میان ما حضور یابد.
سید قطب نسبت به برادران هم بند خود، سخاوت و کرم بسیاری میورزید، چنانکه مرغ بریان یا غاز سرخ شده ای را که معمولا در ایام ملاقات توسط خانواده اش برای وی برده می شد، دست نخورده و نچشیده برمیداشت، در آستانه در می ایستاد، برادرانش را در طبقه اول صدا میزد و آن ارمغان را به آنها میبخشید تا در میان خود تقسیم کنند!
همچنین هنگامی که در سال ۱۹۵۴ م زندانی شد، هم اتاقی وی برادر،« مصطفی عالم»، به عارضه شکاف مفاصل دچار شده و یگانه راه علاجش هم این بود که دست کم شش ماه در حالت خوابیده بر روی پشت، باقی بماند. در این مدت بنا به نقل خود مصطفی عالم ، سید قطب بود که به وی خدمت میکرد و با ارایه خدمات پرستاری، اجازه نمیداد که در تنگنای مشکلات روحی و جسمی قرار گیرد.
دایره بخشندگی و دست و دل بازی سید در زندان، حتی حیوانات آنجا را هم شامل میشد. چنانچه بنا به نقل دستگیر شدگان، در داخل زندان گربه ای پیر وجود داشت که سید این گربه را مورد عنایت قرار میداد و به آن غذا میداد، وقتی راز توجه به این گربه فرتوت و بد ریخت را از او جویا شدند، در پاسخ گفت: در شأن ما نیست که جوانیش را بگیریم اما در پیری به آن رحم نکنیم!
سید در زندان، کتاب می نویسد
سید در زندان واقعاً پدیده ای بدیع و شگفت آور بود، نه انزوا گزید، نه دغدغه ها، خستگی ها، بیماریها و دردهایش وی را از فعالیت باز داشتند، و نه مضطرب و نومید با اعصابی خرد شده به کنج تنهایی خزید! بلکه با تکیه به ایمان خود بر تمام مشکلات و موانع فرارویش فایق آمد، در این آزمایش شکیبایی ورزید و به این مقدر الهی رضایت داد!
آری، سید در زندان هم به تأمل و تفکر پرداخت و هم به پژوهش و فعالیت و دعوتگری. در همانجا شروع به نوشتن کرد، مباحث مهمی را کاوید و مهمترین، جدی ترین، پر شورترین و قویترین آثار خود را که به واسطه آنها به پیشوای اندیشه اسلامی معاصر تبدیل شد، در خلال دوران زندان تألیف کرد. این تألیفات عبارتند از: تکمیل تفسیر «فی ظلال» و بازنگری و تنقیح سه جلد نخست آن در چاپ بعدی، اسلام آیین فطرت، آینده در قلمرو اسلام، فاجعه تمدن و رسالت اسلام، ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی، مؤلفه های اندیشه اسلامی، و نشانه های راه.
خداوند چنین مقدر فرموده بود که اندیشه های سید قطب در سطح وسیعی انتشار یابد، لذا اسباب این کار را برایش میسر ساخت، موانع را از مسیرش برداشت و راه را برایش هموار فرمود. به عنوان نمونه ای از این سبب سای های الهی میتوان به ماجرای چاپ «فی ضلال» اشاره کرد. سید پیش از زندان با انتشارات «دارُ إحیاءِ الکتبِ العربیّهِ» قرار داد بسته بود که هر ماه دو جزء از این تفسیر را در اختیار ناشر بگذارد، اما به علت بازداشت شدن نتوانست به این وعده اش وفا کند و این در حالی بود که هجده جزء از «فی ضلال» را منتشر کرده بود.
ناشر هم علیه دولت، شکایت و مبلغ ده هزار جُنَیه خسارت طلب کرد. دولت هم به جای پرداخت غرامت به ناشر، به سید اجازه داد که در زندان تفسیرش را کامل کند و شیخ محمد غزالی را مامور کرد تا به عنوان ناظر دینی، نوشته های سید را پیش از چاپ مطالعه کند!
دولت مصر به همین بهانه یعنی دادن اجازه نگارش به سید، تبلیغات داخلی و خارجی جماعت اخوان مبنی بر اعمال شکنجه هولناک بر روی زندانیان اخوانی را نادرست و بی پایه میخواند و به عنوان دستاویزی برای تبرئه خود از آن بهره برداری میکرد.
استاد محمد قطب در این باره واقعه شگفت آوری برایم نقل کرد: وقتی عبدالناصر در دهه پنجاه- زمانی که سید در «طره» زندانی بود- از پاکستان دیدار کرده بود، علمای پاکستان نزد وی رفته و او را به خاطر حبس علامه مسلمان، سید قطب ملامت کرده و توقف شکنجه و آزادی وی را خواستار شده بودند. عبدالناصر هم زندانی بودن و شکنجه شدن سید را انکار کرده و به آنان گفته بود سید در خانه خود و کاملاً از آزادی برخوردار است، مگر نه اینکه او در قاهره آثار اسلامی خود را منتشر میکند و در پاکستان به دست آنها میرسد! عقل نمیپذیرد که کسی در زندان بتواند کتاب منتشر کند!!
برخی از این علما دروغهای عبدالناصر را بیان کرده بودند، اما یکی از آنها به قصد اطمینان یابی از گفته های جناب رییس جمهور و تحقیق در باره آزادی یا زندانی بودن سید تلگرافی برای برادرش محمد قطب فرستاده بود که محمد هم بنا به گفته خود [به علت ملاحظات سیاسی] نتوانسته بود به سوال وی پاسخ دهد!
دولت به سیاستمداران خود در خارج از کشور هم سفارش کرده بود که در پاسخ به سوال هایی که در مورد سید قطب از آنها به عمل می آید، به همان شیوه پریزدنت عبدالناصر عمل کنند!!
سید در زندان، برخی از کتابهای قدیمی و جدید مانند منابع را در اختیار داشت که تعدادی از آنها متعلق به کتابخانه رسمی زندان بودند و بقیه را هم خانواده اش در فرصتهای ملاقات برایش آورده بودند. وی برادران زندانی را به مطالعه این کتابها تشویق میکرد، چنانکه خود در اشاره به نمونه ای از این امر، میگوید: «روزنه ای برای از سرگیری تفکر و تأمل و مطالعه کتابهایی در مورد این اندیشه فرا رویش میگشودم. کتابهایی که خود تعدادی از آنها را برایش نام میبردم و برخی را خود از کتابخانه زندان تهیه کرده بودم…».
بازتاب زندگی دوران زندان سید قطب در تفسیر «فی ظلال»
بی گمان زندگی در زندان، سخت و طاقت فر ساست، به ویژه برای کسی که مورد ستم واقع شده و در آنجا تحت شکنجه و آزار قرار گیرد!
اما سید قطب خوب میدانست چگونه از عمر خود در زندان استفاده کند و آنرا در خدمت تقویت ایمان و دانش خود قرار دهد. او زنگی در زندان را به«خلوت» با قرآن تبدیل کرد و در این خلوت، به تدبر و تأمل در این کتاب آسمانی پرداخت. بر فهم معانی آن همت گماشت و در سایه آن آرمید و از نعمت زندگی با قرآن بهره مند گشت و در مقدمه فی ظلال، در این باره چنین گفت: «زندگی در سایه قرآن نعمتی بزرگ است، نعمتی که تنها راه درک آن، تجربه کردن آن است. نعمتی که به عمر، ارزش و برکت میبخشد و آن را پالوده و پاکیزه میکند…
و خدا را شکر که بر من منت نهاد مدتی در سایه قرآن زندگی کنم، در آن مدت نعمت هایی از قرآن چشیدم که هیچگاه در عمرم احساس نکرده بودم و همین نعمتی را که به عمر ارزش و برکت میبخشد و آن را پاکیزه مینماید هم در آن مدت چشیدم…».
درست که سید به ظاهر در زندان تنها بود و نمیتوانست با افراد خارج از زندان تماس بگیرد، اما در حقیقت نه تنها بود، نه به واسطه درد و دلواپسی، اندوهناک و محزون بود و نه مبتلا به عقده های روانی و بیماریهای عصبی – آنگونه که برخی به مردم القا میکنند و میپندارند که فرآورده های فکری او در فی ظلال و دیگر کتابهایش، نتیجه عقده ها و ناراحتی های روانی است!- نه تنها چنین نبود بلکه سید در زندان در اوج خوشبختی، اُنس و آرامش قرار داشت، زیرا همدم و همراز قرآن بود و با قرآن میزیست: «این چنین بعد از همراهی و هم نشینی طولانی با قرآن و همدلی و همگرایی طولانی بر اساس ویژگیها، روشها و رویکرد های قرآن پسندانه با بند بند آیات آن، دوباره به تلقی، زندگی و تعامل با این کتاب آسمانی پرداختم!
بر اثر این همدلی روشمند، به سبب تنوع الگو ها در سوره های قرآن به آرامش میرسیدم، به سبب همگرایی شخصی عمیق، احساس اُنس و آسایش و به سبب نا همگونی ویژگیها، رویکرد ها و مطلع ها احساس کامیابی درونی میکردم.
همه آن عبارات و آیات با من دوست بودند… همه صمیمی… همه همراز… همه محبوب و همه کام بخش و امید بخش …! قلب در نزد همه آنها به انواع فعالیت های دلنشین، انواع کامیابی های جدید، انواع آهنگها و تمتعات روح پرور و عاطفه نواز دست میافت که آن را از لذتی خاص و فضایی بی نظیر بهره مند میساختند.
همدلی و همرازی با یک سوره از آغاز تا پایان آن درست همچون رفتن به یک سفر است… سفری در عوالم و مناظر گوناگون، در میان رویا ها و حقایق، در میان انواع گزارش ها و الهامات! و همچون فرو رفتن در ژرفای جانها و کشف جلوه های هستی…».
سید، گهگاه در فی ظلال به زندگی خود در زندان اشاره کرده است:
خواب آرام به هنگام تنگنا
در تفسیر آیه مبارکه:«إذْ یُغَشَّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنْهً مِنْهُ»، از این نعاس یا خواب آرام به عنوان نیرویی الهی برای رزمندگان بدر و نقش آرامبخش آن سخن میگوید. سپس به خوابی از همین نوع که در زندان به وی دست داد، اشاره میکند:«این آیات را مرور میکردم و اخبار این خواب آرام را میخواندم و آن را همچون حادثه ای تلقی میکردم که عملاً رخ داده و سرّ آن، فقط نزد خداست و او خبر چنین رخدادی را بر ایمان بازگو میکند.
بعد ها یک بار در میان سختی و تنگنا افتادم و به هنگام غروب، لحظاتی احساس نوعی بن بست نامعلوم و دلهره هراس آور بر درونم سایه افکند… اما ناگهان به مدت چند دقیقه خوابی آرام مرا فرا گرفت… و بیدار شدم در حالی که به انسانی جدید غیر از انسان قبلی تبدیل شده بودم: کاملا آسوده، با قلبی آرام و غرق در میان آرامش یقینی و عمیق… این اتفاق چگونه رخ داده بود؟! نمیدانم! اما بعد از این ماجرا بود که داستان بدر و احد را لمس و درک کردم…».
———————————————–
منبع : از ولادت تا شهادت
مولف : عبدالفتاح خالد
مترجم : جلیل بهرامی نیا
انتشارات : نشر احسان