فرضیه خرافی �تصادف� در نظر منکران خدا
عبدالرحمن حسن حبنّکه المیدانی / ترجمه : محمد سلیمانی
منکران وجود خدا، مذهب الحادی خویش را بر اساس فرضیه «تصادف» بنا نهاده و تحقق و شکلگیری نظام زیبای طبیعت را ناشی از آن میدانند؛ به گمان آنها ماده فاقد حیات و بدون شعور و ادراک، که عنصر اولیه هستی به شمار میآید، به شیوهای تصادفی و خود به خودی موجب پیدایش سایر اجزای تشکیلدهنده هستی و نظام زیبا و اتقان دلانگیز و استوار و خللناپذیر آن شده است.
اما منطق مؤمنان به آفریدگار یکتا، چنین چیزی را محال دانسته و لذا پیدایش هستی و تمام اجزای آن را ناشی از اراده خداوند علیم و حکیمی میدانند که بر هر چیزی قادر و مختار است.
داوری میان این دو جبهه را برعهده عقل صحیح و رأی خردمندانه و معیارهای ظریفشان میگذاریم تا ببینیم کدام دسته و دلایلشان با واقعیت و حقیقت سازگار میباشد و کدام یک صرفاً بر ادعا و خرافات مبتنی است؟
به همین منظور سؤالی را بر منطق خردمندان و اهل فکر و نظر و دیدگاه علمی، عرضه میکنیم گرچه مذهب ادعایی و معاندانه درکفه ترازوی عقل و منطق جای نمیگیرد : «فرض کنیم که در صحرایی دو نفر با هم وارد یک کارخانه ماشینی خودکار میشوند که دستگاههای تشکیلدهنده آن به کمک نیروی برق کار میکند؛ آن دو به سوی کلیدهای روشنکننده رفته و با فشار دادن دگمههای کلید، قسمتهای مختلف کارخانه به کار افتاده و تولیدات مرغوبی را بیرون میدهند. یکی از آن دو میگوید : واقعاً سازنده و مهندس این کارخانه اتوماتیکی بزرگ، خیلی ماهر، تیزهوش و آگاه بر اصول و مهارتهای حرکتی و عملکرد آن است که حتماً تجارب زیادی نیز در مهندسی و ساختار کارنجات دارد تا توانسته است کارخانهای به این زیبایی و مستحکمی ساخته و موجب شگفتی و تحسین بازیدکنندگان خردمند گردد.
اما دومی در جواب دوستش میگوید : شما در اشتباه هستی دوست من؛ زیرا این کارخانه که میبینی، مطلقاً نه سازندهای دارد و نه ثمره کار مهندسانه و متفکرانهای نیز میباشد!
اولی میگوید : عجیب است! پس چگونه به وجود آمده و تولیدات مخصوصی را اینگونه دقیق و حسابشده و سرسامآور، ساخته و پرداخته میکند؟!
دومی در جواب میگوید : قبلاً کوهی از فلز در اینجا وجود داشته که قسمت بالایی آن به صورت صخرهای صاف بود، و انواع خاک و شن نیز در لابلای فلزات رسوخ نموده بود؛ با سپری شدن چند میلیون سده در اثر نفوذ بادهای فرساینده و جریان چشمه آب در وسط کوه، کمکم خاک و شنها رُفته شده و حرکت سیلهای پی در پی باعث شکلگیری آن گشته و آهن آن نیز بر اثر انواع حرارتهای موجود در طبیعت و فشارهای وارده ناشی از درون زمین، بدین شکل که میبینی تبدیل به صخره شده است؛ و بالاخره در اثر حوادث طبیعی فاقد شعور، ادراک، حیات و اراده، به طور تصادفی چنین کارخانهای ایجاد شده است که البته کوههای مشابه آن زیاد بودهاند، اما فقط همین یکی فعلاً استعداد تبدیل شدن به کارخانه را داشته است!
دوستش با شنیدن این سخنان، کنترل خود را از دست داده و بیاختیار برای مدتی شروع به خندههای عجیب و مسخرهآمیز مینماید.
میان این دو نفر درگیری لفظی ایجاد شده و لذا اولی که ادعای تصادف را سر داده بود، شروع به فحش و ناسزا و سخنان زشت به دوستش نموده و او را به کمخردی و کودَنی و اعتقاد به چیزهای غیبی و نادیدنی متهم میسازد.
دوستش با خونسردی و ملایمت میگوید : دوست من، شما به چه دلیل چنین اتقان زیبا و تحسینآوری را ناشی از تصادف تلقی میکنی در حالی که چنین چیزی واقعاً و عقلاً محال و غیر ممکن است؟
شخص مدعی تصادف در جواب میگوید : پس اگر راست میگویی، چرا ما اینگونه راحت به آن دست یافتهایم و به دلخواه خود در آن وقتگذرانی و بیهودهگویی میکنیم، بیآنکه کسی ما را محاسبه و مؤاخذه نماید؟ علاوه بر این، چه کسی از ما تواناتر و داناتر وجود دارد تا مهندس باشد و چنین کارخانهای را بسازد؟
در اثنای این بگومگوها مهندس کارخانهدار، در حالی که در کُنجی پنهان شده و تمام سخنان آنان را گوش داده بود وارد میشود. وی که میتوانست بر اساس شنیدههایش به خوبی قضاوت نماید، شخص خردمند و معترف بر مالکیتش را که بر اتقان و زیبایی کارخانه تحسین گفته بود، در قصرش به مهمانی دعوت نموده و با اکرام و انعام بر وی، ضیافتی غیر قابل توصیف را تقدیمش مینماید.
اما فرد منکر و مدعی تصادف را به خاطر خودخواهی و لجاجت و انکار مالکیتش و تصرف دلبخواه و ناسپاسانه در امکانات و تولیدات کارخانه، و عدم انتظار دستورالعمل یا اساسنامه استفاده از آن، به گونهای نامحترمانه و خفتبار از حریم کارخانه و نواحی اطرافش بیرون میاندازد؛
در این هنگام شخص منکر، که خود را بیپناه و سرگردان و بدبخت مییابد و به هر طرف از صحرا رو میکند، جز گرمای سوزان، تشنگی، گرسنگی و حمله درندگان و حیوانات مؤذی و خطرناک، چیزی نصیبش نمیگردد».
همینگونه نیز منکران وجود خدا، نابخردانه بر عدم وجود آفریدگار هستی اصرار و عناد میورزند و از مؤمنان نیز میخواهند تا همانند ایشان باشند؛ حتی اگر قدرت و حاکمیت سرزمینی را به دست داشته باشند، تلاش میکنند تا مردم را به اجبار وادار به کفر و بیدینی نمایند؛ و در صورت عدم قبول، با انواع فشار و عذاب و ستمگریها بر آنان تاخته و درهای روزی و تأمین معاش را فرارویشان میبندند تا که شاید تسلیمشان سازند.
تاریخ ننگین گروهها و حکومتهای بیدین کمونیستی در این راستا، بس سیاه و مملو از انواع ظلم، ستمگری، شکنجه و قتل مؤمنان به خاطر ایمانشان میباشد؛ پس بر چه اساس، این همه ادعای آزادی بیان و اندیشه را سر میدهند؟!!
اقوال هستیشناسان و دانشمندن علوم طبیعی پیرامون نظریه تصادف
۱- پروفسور ادواین کانکلن میگوید : «مفهوم این سخن که «حیات و زندگانی در اثر حوادثی اتفاقی به وجود آمده است»، همانند تصور فراهم آمدن فرهنگی پر حجم از لغات فراوان، در نتیجه انفجاری در یک چاپخانه میباشد».
یعنی ممکن نیست پدیده حیات با این نظم متقن و محکم و باشکوهی که دارد، نتیجه تصادف باشد. وقتی که احتمال تصادف مُنتفی گشت، خود به خود اثبات وجود آفرینندهای برای خلق و نظمبخشی به این طبیعت، ضرورت مییابد تا با عنایات و الطاف خویش تدبیر امورش را بنماید.
۲- طبیعیدان آمریکایی «جرج ایرل دیویس» در این مورد میگوید : «اگر این امکان برای طبیعت وجود میداشت که ذاتاً خودش را ایجاد کند، در این صورت آراسته به اوصاف خالقیت میبود و ناچار میشدیم هستی را به عنوان آفریننده قبول نماییم؛ یعنی سرانجام ملتزم به وجود خدا میگشتیم؛ اما عجب خدایی، که در لحظه واحد، هم غیبی و دور از دسترس حواس ظاهری، و هم مادی و قابل احساس و درک به کمک حواس میبود! اما من ترجیح میدهم که به جای باور به چنین سخنان مُضحک و مسخرهآمیز، به خدایی ایمان داشته باشیم که غیر مادی و بلکه مافوق کل جهان ماده و آفریننده آن میباشد».
این دانشمند علوم طبیعی همانگونه که زیبنده هر دانشمند متعهدی است، نظریات بیاساس منکران خدا را به مثابه اراجیف یا خرافاتی میداند که هیچ پشتوانه علمی یا عقلی ندارند.
۳- «هگل» که یکی از مشهورترین منکران وجود خداست، مغرورانه گفته است : «شما هوا، آب، عناصر شیمیایی و زمان را برایم بیاورید تا من نیز به زودی انسان را برایتان بیافرینم»!. لذا «کریستی موریسون» در کتابش به نام «علم، انسان را به سوی ایمان به خدا فرامیخواند»، سخن «هگل» را رد کرده و چنین میگوید : «هگل در ادعای جاهلمآبانه خویش، ژنهای وراثتی و مسئله حیات و زندگانی را نادیده گرفته است، زیرا اولین چیزی که برای آفرینش انسان مورد نیاز میباشد، ذرات بسیار ریزی است، که به هیچوجه قابل مشاهده و رؤیت نیستند؛ پس از این ذرات، ژنها یا عناصر در بردارنده استعدادهای وراثتی ایجاد میشوند؛ بعد از طی این مراحل، از بین میلیونها احتمال، یک احتمال وجود دارد که ژنها تبدیل به انسانی دارای حیات و زندگانی گردند.
اگر فرض کنیم که «هگل» در تلاشش موفق میشد، نام آن را تصادف نمیگذاشت بلکه آن را نتیجه نبوغ خویش دانسته و به نام خود ثبت مینمود».
بدینگونه ملاحظه میکنیم که این دانشمند نیکاندیش بطلان و پوچی سخنان هگل را از طریق مناقشه علمی آشکار مینماید، چرا که هگل معتقد به آفرینش تصادفی موجودات بود.
۴- فیزیولوژیست و شیمیدان آمریکایی «مارلین. ب. کریدر» نیز میگوید : «از نظر علم ریاضی، نسبت صحیح میان فراهم آمدن و اجماع علل و عوامل لازم برای آفرینش چیزی از راه تصادف، احتمال نزدیک به صفر را دارد».
یعنی احتمال تصادف در تعلیل عملیات هر آفرینش استوار، حساب شده و منظم، احتمالی مردود و غیر قابل قبول میباشد.
۵- یک طبیعیدان دیگر میگوید : «علم قادر نیست هیچگونه تغییری از حقایق ارائه کند، و کسی که قایل به آفرینش تصادفی در حقایق هستی است، در واقع با ریاضیات به مبارزه و مخالفت برخاسته است».
۶- دکتر «فرانک آلن» استاد فیزیک هستهای دانشگاه «مانیتوبا» در کانادا، مقالهای را زیر عنوان «آیا نشأت جهان هستی، تصادفی است یا هدفدار؟» نوشته، که در آن آمده است : «بسیار شنیده شده که میگویند : این جهان مادی نیاز به آفریدگار ندارد؛ اما اگر وجود داشتن جهان را بپذیریم، پیدایش و نشأت اولیه آن را از چه راهی تبیین و تفسیر نماییم؟».
چهار احتمال برای پاسخگویی به این سؤال وجود دارد :
۱- اینکه جهان هستی، خواب و خیالی بیش نباشد؛ این نظر به مسئله مورد بحث ما، یعنی پذیرش موجودیت جهان هستی تعارض دارد؛ لذا نیازی به مناقشه و جدال نیست.
۲- اینکه خود به خود از نیستی به هستی آمده باشد؛ این رأی نیز در پوچی و بیارزشی دست کمی از نظریه اول نداشته و لذا جای مباحثه و مناقشهای در موضوع ما ندارد.
۳- اینکه وجود جهان هستی، ازلی و بدون سرآغاز باشد.
۴- اینکه جهان هستی، آفریدگاری داشته باشد.
اکنون به نقد و بررسی رأی سوم میپردازیم که جهان را ازلی و بدون سرآغاز میداند؛ این نظر با نظریه چهارم که مبتنی بر قبول آفریدگار برای جهان میباشد، در یک نقطه اشتراک دارد و آن ازلی بودن است؛ در این صورت ما دو راه بیشتر پیش رو نداریم؛ یکی اینکه صفت ازلیت را به جهان بیجان ماده نسبت دهیم؛ دیگر اینکه آن را به خداوندی زنده و آفریننده منسوب سازیم … اما اینکه آن را به ماده بیجان نسبت دهیم، غیر قابل قبول است زیرا قوانین «ترمودینامیک» اثبات نمودهاند که تمام پدیدههای موجود در جهان به تدریج حرارت خود را از دست داده و روزی خواهد رسید که حرارت همه اجسام به طور یکسان به پایینترین درجه یعنی صفر مطلق کاهش مییابد و انرژیها به پایان رسیده و زندگانی غیر ممکن خواهد گشت … .
خورشید فروزان، ستارگان درخشان، زمین غنی از انواع گونههای حیات، و … همه و همه، گواه این حقیقتند که اصل و اساس هستی به نقطه آغازینی مرتبط میگردد که لحظه معین شروع وجودش به حساب میآید. در این صورت، هستی به عنوان پدیدهای خودنمایی میکند که ناگزیر از وجود پدیدآورنده و خالقی ازلی است تا آن را با علم فراگیرش که بر هر چیزی بال کشیده و قدرت بیانتهایش که همه گیتی را در قبضه خود گرفته، اینگونه وجود بخشیده باشد.
قابلیت زمین برای زندگانی، دارای صورتهای متعددی از حیات است که تفسیر آن از طریق تصادف یا بیبرنامگی، غیرممکن است.
زمین، کرهای معلق در فضا است که از یک طرف با چرخشی ۲۴ ساعته به گرد خود، باعث پیدایش شب و روز شده و از طرف دیگر با گردشی بر محور خورشید در طول یک سال، سبب پیدایش فصلها میشود. این چرخش، موجب افزایش مساحت قابل سکونت کره خاکی و انواع مختلف نباتات سطح زمین میگردد که در حالت ساکن بودن زمین، شاهد چنین افزایشی نمیبودیم. پوششی از انواع گازهای حیاتی گرداگرد کره زمین را در خود نوردیده که ارتفاع آن به بیش از ۵۰۰ میل میرسد؛ ضخامت این پوشش به حدی است که مانع رسیدن میلیونها شهاب سنگ کُشنده به سطح زمین است که روزانه با سرعت ۳۰ میل در ثانیه به سوی ما روان میشوند. این پوشش گازی همچنین سبب یکنواخت ماندن درجه حرارت مناسب برای ادامه حیات شده و بخار آب را از سطح اقیانوسها به مسافتهای دوردست قارهها حمل مینماید تا منجر به تشکیل ابرهای بارانزا گشته و زمین مرده، پر از انواع گونههای حیات شود. آب زلال و گوارا نیز ثمره وجود همین پوشش گازی مقاوم است.
آب، دارای ویژگیهای چهارگانه مهمی است که برای تداوم بقای حیات در اقیانوسها، دریاچهها و رودخانهها ضروری میباشند؛ خصوصاً در سرمای طولانی زمستان، آبها مقدار زیادی از حرارت را در خود جذب نموده و بدینوسیله باعث حفظ حیات آبزیان میگردند.
خاکها نیز حاوی عناصر گوناگون حیاتی جهت رشد و نمو نباتات بوده و از طریق نباتات موجب رشد سایر موجودات زنده خصوصاً انسانها میباشند.
گذشته از این، معادن بسیاری در سطح یا اعماق کره زمین وجود دارند که راه را برای برپایی تمدن کنونی و پیدایش انواع فنون و صنایع بشری هموار نمودهاند.
بنابراین، نباید تردیدی به دل راه داد که این همه نظم و هماهنگی در شکلگیری کره زمین، ناشی از اراده خداوندی حکیم و توانمند است، نه صرف تصادفی کور و بیشعور!. اگر حجم زمین به اندازه کره ماه کوچک بود، یا قطر آن یک چهارم قطر فعلیاش میبود، قادر نبود وجود پوششهای گازی و آبی را بر خود تحمل نماید و لذا درجه حرارت در آن به حدی بالا میرفت که موجب مرگ تمام جانداران و نابودی حیات میشد!. اگر قطر آن دو برابر اندازه کنونی بود، مساحت آن چهار برابر اندازه فعلی میگشت؛ نیروی جاذبهاش دو برابر افزایش مییافت؛ ارتفاع پوشش هوایی آن کاهش پیدا میکرد؛ فشار هوا از یک کیلوگرم بر هر سانتیمتر مربع، به دو کیلوگرم بر هر سانتیمتر مربع میرسید و …؛ در نتیجه این تغییرات پیامدهایی نیز به وقوع میپیوست، مثلاً وسعت مناطق سردسیر بسیار گسترش مییافت، مساحت زمینهای قابل سکونت به سرعت رو به نقص مینهاد، فاصله جامعههای انسانی از هم بالا گرفته و سرزمینهای مسکونی از هم دور میشد و منجر به دوریگزینی و انزوای انسانها از هم میگردید و حتی مسافرت و ارتباطشان با همدیگر مشکل و احیاناً غیرممکن میگشت!.
اگر حجم زمین ضمن تراکم کنونیاش، به اندازه حجم خورشید بود، نیروی جاذبیت اجسام در سطح آن، ۱۵۰ برابر افزایش مییافت، ارتفاع پیوسته هوا به چهار میل کاهش پیدا میکرد، تبخیر آبها غیرممکن میگشت، فشار هوا به بیش از ۱۵۰ کیلوگرم بر هر سانتیمتر مربع بالغ میشد، وزن حیوانات از هر رطل به ۱۵۰ رطل میرسید و بالاخره حجم بدن انسان به حدی کاسته میشد که به اندازه حجم یک راسو یا سنجاب میبود، به گونهای که حیات فکری برای وی خیلی مشکل میگشت!.
اگر فاصله زمین با خورشید، دو برابر اندازه کنونی بود، اندازه گرمای دریافتی از خورشید به یک چهارم اندازه فعلی میرسید، گردش زمین به دور از خورشید به مدت زمانی طولانی میانجامید؛ اندازه فصل زمستان به درازا میکشید و در نتیجه، تمام موجودات زنده روی زمین به قطعهای از یخ تبدیل میگشت!
اگر فاصله بین زمین و خورشید به نصف اندازه کنونی کاهش مییافت، مقدار گرمای دریافتی از خورشید توسط زمین، چهار برابر اندازه کنونی افزایش پیدا میکرد، سرعت گردش زمین به دور خورشید رو به فزونی مینهاد؛ اگر فصلها باقی میماندند، اندازه آنها نیز نصف مقدار کنونیشان میبود و بدین ترتیب زندگی در روی زمین ناممکن میشد!.
بنابراین میبینیم که زمین با حجم فعلی و فاصلهای که با خورشید دارد و سرعتی که در مدار آن به خود گرفته است، اشکال گوناگون اسباب و امکانات زندگی مادی، معنوی و فکری را به نحو شایستهای که هم اینک مشاهده میکنیم، برای انسان مهیا نموده است.
اگر واقعاً این زندگانی با مراحل مختلفی که دارد، از حکمت و تدبیری ازلی و سابق بر خود، نشأت نگرفته است، لابد باید نتیجه تصادف باشد؛ اما آن تصادف چیست و کجاست تا با تأمل در آن بفهمیم که چگونه حیات و زندگانی را به وجود آورده است؟!
اکنون بیاییم برای اثبات بطلان تصادف به تبیین یک نمونه کوچک بپردازیم :
پروتئینها جزو ترکیبات اولیه هر سلول زندهای هستند که از پنج عنصر به نامهای کربن، هیدروژن، نیتروژن، اکسیژن و گوگرد تشکیل میشوند و ذرات و اجزای ریز هر پروتئین، بالغ بر ۴۰ هزار میگردد.
حال اگر فرض کنیم عناصر نود و دوگانه شیمیایی موجود در طبیعت، هر کدام به صورت تصادفی و اتفاقی در گستره هستی پراکنده شدهاند، احتمال اجتماع عناصر پنجگانه بیان شده، جهت تشکیل تنها یک مولکول از مولکولهای بیشمار هر پروتئین، به گونهای است که باید از میان احتمالات غیر قابل شمارشی به وقوع بپیوندد؛ چرا که برای حصول چنین شناختی باید حساب دقیق ماده مستعدی را که به دفعات خطا میکند تا این مولکول تشکیل گردد و نیز مدت زمان لازم جهت به وقوع پیوستن آن را بدانیم.
ریاضیدان سوئیسی «چارلز یوجین» به شیوه ریاضیات اقدام به محاسبه این عوامل نموده و به این نتیجه رسیده که احتمال تکوین و شکلگیری هر مولکول پروئینی، نسبت به شکلگیری عدد یک در میان اعداد دهگانه، یک صد و شصتم در هر بار است که چنین رقمی در قالب نطق و بیان کلمات نمیگنجد؛ ماده لازم جهت صورت گرفتن چنین فعل و انفعالاتی از طریق تصادف برای ایجاد تنها یک مولکول، میلیونها بار بیشتر از آن است که در این عالم هستی جای گیرد؛ ساخت و ساز اتفاقی و تصادفی همین مولکول در سطح زمین، به تنهایی میلیونها سال، زمان میطلبد، چرا که عدد «۱۰»، هر بار «۲۴۳» مرتبه به نسبت هر سال در خودش ضرب میگردد تا عدد احتمالات زمانی برایمان روشن گردد. بنابراین، عقلاً محال است که تمام این حالات، به طور تصادفی صورت بگیرد تا فقط یک مولکول پروتئینی ساخته شود.
پروتئینها، مواد شیمیایی غیر زندهای هستند که تنها در صورتی میتوانیم زنده بودن آنها را تحلیل و توجیه نماییم که به راز عجیب و ذات حیاتبخش اولیه پی ببریم. این ذات اولیه و رازگشای هستی، تنها عقل نامتناهی یعنی «الله» است که با حکمت بالغه خویش توانسته است قابل حیات بودن این مولکول پروتئینی و امثال آن را تشخیص داده و ساختار و صورت مادیاش را آفریده و سرانجام حیات را در آن بدمد».
۷- آنچه که «فرانک آلن» پیرامون وجود زمین و خورشید و آفرینش حکیمانه و هدفدارانه و تعادل عناصر وجودیشان گفته و ما در بند قبلی بیان کردیم، امام فخر رازی/ نیز قبل از وی در تفیسر خویش بر آیه ۹۰ سوره نحل آورده است :
«خداوند به دادگری، و نیکوکاری، و نیز بخشش به نزدیکان دستور میدهد، و از ارتکاب گناهان بزرگ (چون شرک و زنا)، و انجام کارهای ناشایست (ناسازگار با فطرت و عقل سلیم)، و دستدرازی و ستمگری نهی میکند. خداوند شما را اندرز میدهد تا اینکه پند گیرید (و با رعایت اصول سهگانه عدل و احسان و ایتاء ذیالقربی، و مبارزه با انحرافات سهگانه فحشا و منکر و بغی، دنیایی آباد و آرام و خالی از هر گونه بدبختی و تباهی بسازید)».
امام رازی/ در تفسیر آیه میگوید : «یکی از سخنان مشهور میان دانشمندان این است که : «آسمانها و زمین را روی عدل و مساوات برپا گردیدهاند»؛ این سخن بدین معناست که اگر عناصر تشکیلدهنده آسمانها و زمین، متعادل و متساوی نبودند و بر حسب کمیت و کیفیت از همدیگر کمتر یا بیشتر بودند، عناصر غالب و اکثری بر عناصر مغلوب و اقلی چیره گشته و سبب سُستی و نابودیشان میشدند، و بدینوسیله تمام طبیعتها و مزاجها بر یک گونه سرشته میشدند. مثلاً اگر فاصله خورشید با زمین، کمتر از انداه کنونی بود، درجه حرارت آن در جهان به طوری بالا میرفت که تمام موجودات هستی را میسوزاند؛ اما اگر برعکس حالات قبلی، فاصله آن با زمین بیشتر از مقدار کنونی بود، سرما و یخبندان سراسر هستی را فرامیگرفت. به همین ترتیب مقادیر حرکتهای سیارات و ستارگان و مراتب سرعت و کندی آنها نیز در صورتی افزایش یا کاهش، موجب اختلاف در تحقق مصالح و مقاصد این جهان میباشد؛ بدینگونه درستی سخن دانشمندان آشکار میگردد که میگویند : آسمانها و زمین از روی عدل و مساوات برپا گردیدهاند»…. . من (مؤلف) نیز میگویم : استناد به فرضیه تصادف در تعلیل و استدلال بر وجود کائنات متقن و منظم، نوعی فساد فکری و عقلی است که تنها به قصد انحراف اذهان دیگران صورت میگیرد و بس!
۸- دکتر «جان کلولند کوثرن» شیمیدان و ریاضیدان، مقالهای را زیر عنوان «نتیجه حتمی» نوشته، که در آن مطالب زیر آمده است :
وی مقالهاش را با این سخن به یادماندنی از یکی از بزرگترین فیزیکدانان جهان به نام «لُرد کلوین» آغاز میکند که : «اگر نیکو بیاندیشید، علم شما را وادار خواهد کرد که به خدا ایمان داشته باشید».
سپس در ادامه مقاله، جهان را به سه بخش مادی، فکری و روحی تقسیم میکند. به نظر وی، پیشرفتهای چشمگیری که طی سالهای سده اخیر در کلیه علوم طبیعی، از جمله شیمی به وجود آمده، به سبب به کارگیری روش علمی در بررسی ماده و انرژی صورت پذیرفته است که در این شیوه، تمام تلاشهای لازم مبذول گردیده تا احتمالات ممکنی که نتیجه را به تصادف محض نسبت میدهند، حذف شوند.
دیگر اینکه از طریق علم شیمی در بسیاری از نمونههای علمی ـ تجربی ثابت گردیده است که سلوک و رفتار هر جزئی از ماده، هر اندازه کوچک هم باشد امکان ندارد تصادفی و بدون برنامه باشد، بلکه هر چیزی مطابق قانون مخصوص به خود حرکت مینماید.
وی سپس میافزاید : «جهان مادی بدون شک، جهانی مرتب و منظم است نه پریشان و نابسامان؛ جهانی که از قوانین تبعیت میکند و تصادف را در آن حالتی نیست.
آیا هیچ آدم عاقل و آگاهی میتواند باور کند که ماده بیاحساس و شعور بر حسب تصادف، خودش را ایجاد کرده، به خود نظم بخشیده و اینگونه منظم گردیده باشد؟.
بدون شک، جواب منفی است و چنین چیزی امکان ندارد؛ بلکه تبدیل ماده به انرژی و تبدیل انرژی به ماده، مطابق قوانین معینی صورت میگیرد و مادهای که به دست میآید نیز از همان قوانینی پیروی میکند که ناظر بر مادههای موجود پیش از آن است.
در علم شیمی، این مطلب اثبات گردیده که روزی ماده دستخوش زوال و نابودی خواهد گشت؛ با این تفاوت که برخی از مواد خیلی سریع و برخی دیگر به کندی رو به نابودی میروند؛ بنابراین روشن میشود که وجود ماده، ازلی نیست بلکه آغازی داشته است.
شواهدی از شیمی و دیگر علوم نشان میدهند که این آغاز، کند و تدریجی نبوده بلکه به صورت ناگهانی و یکدفعه واقع شده است به گونهای که حتی علوم توانسته با ارائه دلایلی، زمان تقریبی پیدایش آن را نیز نشان دهد. بنابراین در زمان معینی؛ جهان مادی آفریده شده و از همان زمان، پیرو قوانین بوده است نه دستخوش تصادف.
بنابر آنچه گفته شد، هرگز ماده نمیتواند خود و قوانین حاکم بر خود را بیافریند؛ لذا ناچار باید عمل آفرینش به وسیله عاملی غیر مادی صورت گرفته باشد.
کلیه شواهد و دلایل علمی و عینی مبنی بر عمل آفرینش، نشاندهنده این حقیقت است که آفریننده باید دارای شعور، عقل و حکمت باشد. همانگونه که در معالجه روان درمانی نیز مشاهده میکنیم، عقل نمیتواند به تنهایی در جهان مادی کاری بکند مگر اینکه ارادهای به کمک آن بشتابد؛ برای وجود اراده نیز ضرورتاً نیاز به وجود ذاتی صاحب اراده، احساس میگردد.
بدین ترتیب این نتیجه منطقی و اجتنابناپذیر دستگیرمان میشود که نه تنها عمل آفرینش، صورت گرفته است؛ بلکه این آفرینش بنا به خواسته و نقشه یک ذات بسیار دانا، توانا و دارای حساب و کتاب، انجام شده که توانسته است آنچه را مطابق خواست و ارادهاش بوده، اینگونه به مرحله عمل درآورد؛ ذاتی که در تمام اجزای زمان و مکان این جهان، حضور دارد. بنابراین چارهای نیست جز آنکه بدون شک و تردید و با اطمینان خاطر، وجود ذات اعلای یکتا و بینظیر «الله» را به عنوان آفریننده و مدبر جهان و جهانیان بپذیریم!…».
۹- دکتر ادوین فست فیزیکدان، در مقالهای که زیر عنوان «نگاهی به ماورای قوانین طبیعی» نگاشته، چنین بیان نموده است : تمام قوانینی که علوم جدید تاکنون به آنها دست یافته است، مجموعاً به منزله وصفی برای حوادث واقعی عالم مادی به حساب میآیند و لذا از بیان سبب حقیقی و منطقی که متقضی ایجاد پدیدهها هستند، عاجز میباشند. بنابراین، اثبات وجود نیرویی مدبر، دانا، حکیم و ناظر بر قوانین طبیعی، ضرورتی انکارناپذیر است که این قوانین را به عنوان اسباب اقتضاگر آثار پدیدهها به کار گیرد…».
این دانشمند در مقالهاش مینویسد : «باید دانست که «قوانین طبیعی» عبارت از شرح حوادثی است که مشاهده میشوند اما قوانین عقلی و تنظیمکننده به شمار نمیآیند. این شرح به خودی خود هرگز نمیتواند دلیل اصلی یا توضیح اساسی یک پدیده باشد.
علم با گسترش و فزونی اطلاعات مربوط به فیزیک هستهای، در جستجوی مبدأ جهان به این نتیجه رسیده که تمام عناصر با ترکیباتشان، از کنش متقابل ذرات اصلی به وجود آمدهاند و در نتیجه اجتماع پروتونها و خواص و جاذبیت آنها در اوضاع و شرایط مختلف، تمام اجسام موجود در عالم، ایجاد شدهاند.
اما اینکه «پروتون» از کجا آمده و چرا این خواص را دارد، مسئلهای است که هنوز علوم بشری نتوانسته است پاسخی به آن بدهد.
با دقت و بررسی در تحلیل و فلسفه وجودی اشیای مختلف و ارجاع دادنشان به اصول اولیه هستی، به این نتیجه میرسیم که وجود قوانین ثابت طبیعی، ضرورت حتمی دارد تا ذرات گوناگون این هستی تابع و فرمانبردارش باشند.
چنین تحلیلی در ذرات خود، دلیلی بر وجود پروردگار توانا و خالق مدبر میباشد که طریقه خاص تمام پدیدهها را رسم نموده و الکترونها، پروتونها و نوترونها را آفریده و همزمانه با آفرینششان، چنین خواصی بدانها بخشیده که همه قوانین طبیعی، ناشی از آن خواص میباشند.
اگر فکر و عقل محدود ما تلاش نماید که به عقب برگشته و نقطه صفر یا مبدأ اولیه هستی را در زمان گذشته پیجویی کند، درخواهد یافت که باید نقطه و لحظه مشخصی برای آغاز این هستی وجود داشته باشد تا ذرات اصلی و عناصر ابتدایی تشکیلدهنده ماده این جهان، از آن زمان شکل گرفته باشند؛ همزمان با ایجاد و آفرینش این جوهرهای مادی، بایستی خواص تعیینکننده رفتار و سلوک آنها نیز به وجود آمده باشد.
منطق سلیم اقتضا میکند که عامل به وجودآورنده این ذرات و خواص آنها بایستی قبلاً موجود بوده و دارای قدرت و تدبیری مافوق قدرت و تدبیر تمام بشریت باشد.
امروزه دانشمندان روشنبین، نیک میدانند که هنوز بشر آنچه را لازم است درباره پدیدههای طبیعی و اسرار هستی بداند، بدان دست نیافته است.
وقتی که به عالم شگفتانگیز موجودات زنده باز میگردیم، ملاحظه میکنیم که حرکات و سیر وجودی آنها روز به روز در نظرها پیچیدهتر میگردد و لذا برداشت و تفسیر تصادفی در مورد آنها نیز به پایینترین درجه احتمالی نزول میکند. مواد اولیه اجسام زنده از سه عنصر اصلی، یعنی «هیدروژن، اکسیژن، کربن» و مقدار اندکی «ازت» و سایر عناصر تشکیل شده است. در جسم سادهترین و کوچکترین موجودات زنده، میلیونها عدد از اتمهای عناصر یاد شده وجود دارد که اگر این مقدار را به نسبت انواع بزرگتر و پیچیدهتر موجودات محاسبه کنیم، احتمال ترکیب و انسجام این ذرات بر اساس تصادف، عقلاً به درجهای غیر قابل تصور، یعنی صفر میرسد.
اینک اگر به ساختار موجودات زنده تکامل یافته بنگریم، موجودات متفکر و دارای اندیشهای را خواهیم یافت که دارای توان برنامهریزی، ابتکار و اعمالی اعجازگونه هستند و قصد تسخیر قوانین طبیعی را دارند.
حال اگر تمام فعل و انفعالات، تغییر و تحولات و نظام و ترکیبات انجام شده بر آنها را اتفاقی و تصادفی بپنداریم، هیچ فکر و منطق صحیح عقلانی آن را نمیپذیرد؛ اما اگر احیاناً کسانی چنین ادعایی نمودند، میبینیم که از نقطه نظر علمی باطل و محال میباشد؛ لذا فرض منطقی سادهای خودنمایی میکند که عبارت از وجود «الله»، ایجادکننده و آغازگر هستی است؛ این کلمه گرچه ساده است ولی شکوه و عظمتی غیر قابل توصیف و آسمانی دارد».
۱۰- دکتر «واین. اولت» متخصص زمین شیمی میگوید : «بسیاری از دانشمندان، مفهوم متافیزیک یا مافوقالطبیعه را قبول ندارند، ولی در عین حال عدهای آنان سخن از برخی پدیدههای طبیعی به زبان میآورند که هیچگونه اطلاعی از کیفیت یا مفهوم واقعی این پدیدهها ندارند. مسلم است که علت طبیعی نامیدن این پدیدهها، تکراری بودن و واقع شدن آنها در طبیعت است؛ در حالی که محض این نامگذاری، حقیقت و ماهیت پدیده را روشن نمیکند.
جهت روشن شدن مسئله، سؤالی را با اسلوب علمی مطرح میکنیم : آیا ساختار دستگاه «رادار» با این ظرافت پیچیدگی که در آن وجود دارد، نتیجه اراده و تصمیمگیریهای یک سازنده است یا ناشی از تصادف محض؟ آیا تصادف است که رادار کوچک موجود در بدن جانوی مثل خفاش را پدید آورده یا اراده و تدبیری اندیشمندانه؟ راداری که برای جهتیابی نیاز به دقت نداشته و دستخوش تعمیر و اصلاح هم نمیشود و به خودی خود میتواند رادارهای مشابه خود را پی در پی تولید کند؟!
چون خبرگی و تجارب دانشمندان نیز بر اساس اراده، ادراک، نقشه و روابط علت و معلولی صورت میگیرد، لذا آنان اولین افرادی هستند که به اقتضای منطق صحیح، وجود یک منشأ عقلی و حکمت عالی را در نظام هستی میپذیرند؛ حکمتی که در همه جا و همه حال حاضر، ناظر، توانا و آگاه بر تمام حرکت و جنبیدنهای کوچک و بزرگ آفریدههایش بوده و ذرهای از این هستی بیکران و بینهایت را از حیطه حفاظتی خویش، فرونمیگذارد.
غیر از پدیدههایی که بدانها اشاره شد که بدون ایمان به وجود خدا، معانی آنها نامفهوم است، پدیدهها و موجودات بسیاری نیز وجود دارند که دارای چنین حالتی هستند؛ از قبیل مشابهتی که میان تمام موجودات زنده، در عین تفاوتهای فردیشان به چشم میخورد، سرانگشتان اعجازآمیز آدمی، برگهای درختان، قطرات آب و … که هر کدام صفات و ویژگیهای منحصر به فردی دارند؛ مهمتر از همه اینها، زوایای مختلف عقلی، ارادی و مهارتی در برترین مخلوقات خدا یعنی انسان است که به صورت چشمگیری با سایر مخلوقات، متفاوت میباشد.
همان طور که گفتیم، اعتقاد به وجود خدا باید متکی بر ایمانی قلبی باشد که با روح و فطرت هر انسانی آشناست؛ علیرغم درجات متفاوتی که برای ایمان به خدا درنزد افراد بشر وجود دارد، مُراد ما در اینجا ایمانی روشنگرانه و زاییده عقل و تدبیر است نه ایمانی کورکورانه و تقلیدی!
بسیاری از مردم به خدا ایمان آورده و شیرینی آن را در درون خود و دنیای مادی پیرامونشان به خوبی احساس کردهاند.
تلاش در جهت کسب شناخت و معرفت حقایق و سؤال از چگونگی آفرینش موجودات و علل آن، از صفات برجسته عقل بشر است؛ بنابراین هر گاه دانشمندی به وجود خالق هستی ایمان آورد، تحقیق و مطالعه روزانهاش و استمرار آن در هر رشتهای که باشد بر استحکام ایمانش خواهد افزود».
۱۱- دکتر «ایروینگ ویلیام نبلوچ» فیزیکدان، مقالهای زیر عنوان «تنها مادیگرایی کافی نیست»، به رشته تحریر درآورده که نکاتی از آن را ذیلاً بیان میکنیم :
الف) در گفتههای منکران خدا نظر و تأمل نموده، ولی در آنها تفسیری منطقی و صحیح برای پدیده متقن هستی نیافته است.
ب) دلایل مادیگرایانهای را که علوم بشری متکی بر آن است، مورد کاوش و بررسی قرار داده، ولی آنها را در دستیابی به شناخت حقیقت، ناتوان یافته است؛ گرچه این دلایل، برخی از پدیدهها را سبب حدوث برخی دیگر معرفی میکند ولی خود پدیدههای سبب نیز، نیاز به تفسیر و تبیین دارند.
ج) نظریه تصادف را که سبب ایجاد برخی پدیدهها دانسته شده، مورد ارزیابی قرار داده است، اما آن را به دور از هر منطق فکری صحیح تشخیص داده، چرا که به نظر وی باید آفرینندهای مُبدع در رأس این امور وجود داشته باشد.
د) با تحقیق و جستجو در ماده اولیه موجودات، به این نتیجه رسیده که ایجاد خود به خودی آن، محال میباشد و حل این معما تنها بر منبای ایمان به خدا امکانپذیر است.
ه( وی همچنین در جستجو پیرامون نظریات علمی به این حقیقت واقف گشته که قبول بیشتر این نظریات، بر اساس نوعی ایمان و اعتقاد غیبی استوار است؛ لذا در این نقطه، با دین همخوانی و ارتباط پیدا میکند، چرا که یکی از عناصر اساسی دین، ایمان به عالم غیب میباشد.
و) ایشان با دقت در مطالب و محتوای کتابهای آسمانی، به درک این نکته رسیده که بیشتر کشفیات علمی تاکنون تأییدکننده بسیاری از پیامهایی است که در این کتابها به چشم میخورد.
وی سرانجام بعد از جمعبندی و نتیجهگیری این حقایق انکارناپذیر، به وجود خداوند یکتا و پروردگار جهانیان ایمان میآورد!
ایشان در مقالهاش چنین مینویسد : «بعضی از دانشمندان که مجذوب تخصص علمیشان گشته و به عبارت دیگر علمزده شدهاند، تصور میکنند که علم میتواند به تنهایی تمام مسائل را حل کند و لذا حیات در نظر آنان عبارت از مجموعه فعل و انفعالات فیزیکی و شیمیایی است که به تناسب امور، هر بار در مورد چیزی معین صورت میگیرد. به نظر آنان هیچ مقصود و هدفی از آفرینش هستی وجود نداشته و به موجب قانون «دوم ترمودینامیک»، یعنی رابطه حرارت و حرکت، تمام جهان سرانجام از بین خواهد رفت و همه چیز نابود خواهد گشت …».
وی پس از آنکه سخن «برتراند راسل»، مادیگرای معروف در مورد پوچ و بیهدف بودن آفرینش جهانیان به ویژه انسان و نابودی قطعی آنها در آینده را نقل میکند، خود چنین ادامه میدهد : «… ولی تمام دانشمندان چنین فکر نمیکنند و علم را توانای مطلق نمیدانند، چرا که علوم قادر به تحلیل و شناسایی هر چیزی نیستند. مثلاً علم نمیتواند اعتماد، زیبایی، حق و خوشبختی را تعریف نموده و یا تعریف درستی برای زندگی و هدف زندگی ارائه کند؛ مهمتر از همه اینکه علوم هرگز توانایی اثبات عدم وجود خدا را ندارند.
علم پیوسته میکوشد تا فرضیهها و نظریههای خود را تکمیل و به کشف حقایق نایل گردد؛ ولی مثل اینکه هر اندازه علم به این دو هدف نزدیکتر گردد، آن دو نیز از علم گریزانتر میشوند.
دریافت و بینشی که ما نسبت به جهان هستی داریم، بر حواس ناقص و ابزار نسبی و غیر دقیق استوار است.
سپس به سخن فیزیکدان و نویسنده بلند آوازه آمریکایی «اُلیور وندل» اشاره میکند که گفته است : «هر قدر که معلومات بشری افزونتر شود، شکاف میان علم و دین تنگتر گشته و فهم حقیقی از علوم، زمینه ایمان به خدا را بیشتر فراهم میکند».
دکتر «ایروینگ ویلیام نبلوچ» در ادامه مقالهاش به بیان این مطلب میپردازد که علوم نمیتوانند روشن کنند که این ذرات بیشمار و فوقالعاده ریزی که ماده اولیه تمام اجسام موجود در هستی میباشند، چگونه و از کجا نشأت گرفتهاند؛ همان طور که نمیتوانند از راه قبول نظریه تصادف اثبات نمایند که این ذرات و اتمها چگونه و بر چه اساسی دور هم گرد آمده و از قانون معینی جهت شکلگیری موجودات، ترکیب یافته و به هم پیوستهاند!
و این فرضیه که گویا تمام حیوانات عالی و تکامل یافته، از تغییر و تبدیلهای صورت گرفته در حیوانات پایینتر از خودشان و یا از راه به هم پیوستن دو نوع متفاوت از آنها به وجود آمدهاند، نظریهای مردود، غیر منطقی و نامعقول است.
علوم قادر نیستند با جوانب مادیشان و از راه مادیگرایی، خدا را جستجو نموده یا حقیقت ذاتش را دریابند؛ اما ملاحظه شگفتیهای جهان هستی، بسیاری از منجمان و ستارهشناسان مُنصف را به سوی اعتقاد به وجود مدبّری از دیدهها پنهان، برای جهان گسترده و نظامهای اسرارآمیزش فرامیخواند.
وی سرانجام ایمانش را به وجود خداوند عزوجل «الله» این چنین اعلام میدارد :
«من به وجود خداوند سبحان اعتقاد دارم، زیرا نمیتوانم تصور نمایم که تصادف صرف، بتواند هیچگونه تفسیر درستی از پیدایش اولین الکترون، پروتون، اتم، اسید آمینه و پروتوپلاسم، بذر اولیه هستی یا عقل نخستین ارائه بدهد.
من از آن جهت به خدا معتقدم که وجود قدسی و مُبرّا از نقص او، یگانه توضیح و تفسیر منطقی برای وجود اشیای متفاوت و پراکنده در گستره هستی میباشد».
——————————————————-
منبع : مشعلهای فروزان در شناخت یزدان
تألیف : عبدالرحمن حسن حبنّکه المیدانی
ترجمه : محمد سلیمانی
انتشارات: نشر احسان