استراتژی هفت مرحلهای برای رسیدن به هدف
استراتژی هفت مرحلهای برای رسیدن به هدف
نویسنده : دکتر فیلیپ مک گرا/ مترجم: مهدی قراچه داغی
بهترین کسانی که چتر نجات میسازند، آنهایی هستند که خودشان نیز میپرند. (ناشناس)
هفت مرحله برای رسیدن به هدف
مرحله۱: هدف خود را به شکل حادثه یا رفتار خاص بیان کنید. برخلاف رؤیا، که به جزئیات یا بهای فراوان میدهد یا آنها را به کلی نادیده میانگارد، هدف جایی برای ابهام درباره شرایط مطلوب باقی نمیگذارد. برای اینکه بتوانید به هدفتان برسید باید بتوانید آن را تعریف کنید.
برای مثال، در زبان رؤیاها میل به سفر میتواند خیلی ساده به این شکل ابراز شود: « میخواهم دنیا را سیاحت کنم.» برعکس در زبان هدفها و واقعیتها باید توضیح دهید که سیاحت دنیا به چه معنایی است. هدف میتواند این باشد: «میخواهم در مدت ۵سال به سه ایالت و یک کشور خارجی سفر کنم». حالا که خواسته شما به اجزای کوچکتری تقسیم شده، میتوان به راحتی بیشتری آن را دنبال نمود.
به عبارت دیگر، برای این که رؤیایی تبدیل به هدف شود باید به دقت تعریف گردد. با این حساب ببینید چه خواستهای دارید. هدفتان را به روشنی تمام بیان کنید. به سؤالات زیر جواب دهید:
- کدام رفتار یا کدام اقدام، هدف شما را صورت خارجی میبخشد.
- برای رسیدن به هدف خود چه باید بکنید؟
- از کجا میفهمید که به هدفتان رسیدهاید؟
- وقتی به هدفتان برسید چه احساسی پیدا میکنید؟
پاسخ شما به این سؤالات اگر دقیق و مفصل باشد راهنمای مفیدی است که به شما میگوید آیا در جهت و راستای هدفتان حرکت میکنید یا نمیکنید. توجه داشته باشید اگر بخواهید خوشبخت باشید، باید خوشبختی را تعریف کنید.
مرحله ۲: هدف خود را چنان بیان کنید که قابل اندازهگیری باشد. برخلاف رؤیا، هدفها طوری باید بیان شوند که بتوان نتایج آنها را اندازه گرفت. باید بتوان نتیجه را دید و آن را به طور کمی ارزیابی نمود. برای این که چیزی بتواند تبدیل به یک هدف ملموس شود باید بتوان پیشرفت در آن را مشخص نمود. باید بدانید تا چه اندازه به هدفتان نزدیک شده اید. باید به شکلی بتوانید تشخیص دهید که آیا به هدفتان رسیده اید یا خیر. در دنیای رؤیا ممکن است بگوییدم«من خواهان یک زندگی خوب هستم» اما در دنیای هدف ها و واقعیت ها باید «خوب» را تعریف کنید. در ضمن باید بتوانید این «خوب»را اندازه بگیرید. در این زمینه سؤالاتی به شرح زیر می توانند مطرح شوند.
- برای رسیدن به زندگی خوب، کجا زندگی خواهید کرد؟
- برای داشتن زندگی خوب، با چه کسی زندگی خواهید کرد؟
- چه مبلغی پول خواهید داشت؟
- چه کاری خواهید داشت؟
- چگونه رفتار خواهید کرد؟
- چه مدت زمانی را صرف چه اقداماتی خواهید کرد؟
مرحله۳: برای هدفتان یک خط زمانی در نظر بگیرید. بر خلاف رؤیا، که هم به لحاظ تعریف و هم زمان مبهم است، هدف باید زمان معینی را در برگیرد.
رؤیا می تواند این گونه بیان شود که:«می خواهم روزی ثروتمند شوم.»اما همین خواسته در دنیای هدفها به این شکل در می آید:«می خواهم تا ۳۱دسامبر سال ۲۰۰۰،سالانه۱۰۰۰۰۰دلار درآمد داشته باشم.» وقتی هدف خود را به این شکل بیان می کنید، انگیزه ای پیدا می کنید که در زمان بخصوصی به هدف خود برسید.
به هر شکل،تاریخی را در نظر بگیرید که تا آن زمان به هدفتان برسید. اگر هدفتان این است که در مدت ۲۰ هفته،۶۰پوند از وزن بدنتان بکاهید، تاریخ شما از روزی شروع میشود که دست به کار شوید. این گونه میتوانید نتیجه کارتان را در هفتههای پنجم، دهم و پانزدهم اندازه بگیرید و ببینید که چقدر پیشرفت کرده اید.
جان کلام این که تنها در صورتی به هدفتان میرسید که برای آن یک خط زمانی در نظر بگیرید و خود را به تاریخ مشخصی متعهد کنید. وقتی دقیقاً خواستهتان را مشخص کردید باید زمانی را برای تحقق آن در نظر بگیرید.
مرحله۴: هدفی را انتخاب کنید که بتوانید آن را کنترل نمایید. برخلاف رؤیا،که میتوانیددرباره چیزی در خیال شوید که بر آن کنترلی ندارید،هدف از کیفیتی برخوردار است که میتوانید آن را کنترل نمایید. در رؤیا میتوانید بگویید:«دوست دارم شام کریسمس پر برف و زیبایی داشته باشیم» اما مسلماً شما برای باریدن برف کنترلی در اختیار ندارید. به دست شما نیست که برف ببارد یا نبارد. اما میتوانید بر تزیینات خانه، غذایی که تهیه میبینید، موسیقی که پخش میکنید، کنترل داشته باشید. اینها میتوانند بخشی از هدف شما باشند، زیرا بر آنها کنترل دارید.
جان کلام این که برای بیان و انتخاب هدف خود، برای چیزی تلاش کنید که بتوانید آن را خلق نمایید. آنچه خارج از کنترل شماست نمیتواند هدف مناسبی باشد.
مرحله۵: یک استراتژی را برنامه ریزی کنید که شما را به هدفتان برساند.
برخلاف رؤیا، که هدف یک آرزوست، هدف باید دارای استراتژی برای رسیدن به آن باشد، برای آین که از نقطه الف به نقطه ب برسید باید برنامهای داشته باشید، باید بتوانید موانع و منابع موجود را ارزیابی کنید و روشی را برای رسیدن به آن هدف در نظر بگیرید.
یکی از امتیازات مهم داشتن یک استراتژی با برنامه دقیق این است که هدفمند می شوید و بی جهت و بی هدف روی اراده تان حساب نمی کنید. توجه داشته باشید این که می گویند باید صاحب اراده باشید یک اسطوره است. اتکای به اراده ممکن است در کوتاه مدت به شما انرژی بدهد، اما وقتی احساس به کنار میرود،قطار شما متوقف میشود. حتماً شما هم تا به حال بارهااین را تجربه کرده اید که از انگیزه کافی برخوردار نبوده اید. تجربه کرده اید که فاقد انرژی لازم بوده اید. در این مواقع به تنها چیزی که احتیاج دارید یک برنامه منظم و حساب شده است که در غیاب انرژی احساسی،شما را پایبند تعهدی که دارید باقی نگه دارد. به یک برنامه احتیاج دارید که وقتی احساسات به کنار می روند شما را به مقصد برساند.
مثلاً فرض کنید می خواهید ورزش بخشی ادامه دار از زندگی شما باشد. در شروع که شوری در این زمینه در سر دارید به راحتی ورزش می کنید. اما در این مقطع تحت تأثیر احساسات یا اراده هستید. وقتی به روزهای سرد زمستان می رسید چه می کنید؟ آیا به این فکر نمی افتید که بهتر است به جای این که صبح اول وقت در هوای آزاد ورزش کنید،دقایق بیشتری بخوابید؟ اراده تمام شده است، اما نیاز همچنان باقی است. باید محیط خود را چنان برنامهریزی کنید که نرسیدن به هدف و اجرا نکردن برنامه غیر ممکن باشد.
حتی ساده ترین برنامه ها می توانند به شدت مؤثر باشند. برای مثال وقتی غروب به منزل می آیم به شدت گرسنه هستم . به سراغ آشپزخانه می روم تا چیزی بخورم. بارها به خودم تذکر داده ام که قبل از صرف شام چیزی نخورم. بعضی اوقات در این کار موفق می شوم، اما در مواقع دیگر به سراغ یخچال می روم . در بسیاری از مواقع محیط آشپزخانه به گونه ای است که مرا به خوردن تشویق می کند. دیدن شیرینی روی میز، یا ظرف شکلات می تواند اغوا کننده باشد. برای این که خواسته اصلی خود برسم، تصمیم گرفتم از راهی وارد خانه شوم که گذارم به آشپزخانه نیفتد. باور کنید این روش به مراتب بهتر از استفاده از قدرت اراده مؤثر افتاد.
به همین شکل، اگر بتوانم محیط دیگران را طوری که می خواهم، برنامه ریزی کنم می توانم رفتارشان را به شکل معنی داری کنترل نمایم. مثلاً، می توانم با کنترل محیط دیگران سیگار کشیدن آنها را متوقف سازم . کاری که باید بکنم این است که آنها را در جایی قرار دهم که دسترسی به سیگار نداشته باشند.
فرض کنیم شما بخواهید یک کتاب پانصد صفحه ای را در مدت سی روز بخوانید. قبل از هر چیز توجه داشته باشید که هدفتان قابل دسترس است. هدف مشخص است، قابل اندازه گیری است و از یک جدول زمانی هم برخوردار است. این که هر روز چند صفحه باید بخوانید به یک محاسبه ساده احتیاج دارد. تنها کاری که باید بکنید این است که برای رسیدن به این هدف برنامه ای در نظر بگیرید. براب رسیدن به این مهم:
-حساب کنید در هر روز چه مدت زمانی را باید برای خواندن تعداد صفحاتی که باید خوانده شوند در نظر بگیرید.
– وقتی را در روز برای خواندن در نظر بگیرید.
-مکانی را برای خواندن مشخص کنید. جایی را انتخاب کنید که بدون مزاحمت دیگران بتوانید کتاب بخوانید.
توجه داشته باشید همیشه این مکان وجود دارد که تحت تأثیر شرایط اغوا شوید و در نتیجه برنامه تان با شکست مواجه گردد. بدون برنامه ریزی، انجام دادن کارها با دشواری رو به رو می شود.
به نقش مهم عوامل محیطی توجه داشته باشید. مثلاً اگر سیگار ی هستید و می خواهید ترک سیگار کنید:
-خانه تان را از سیگار و تنباکو خالی کنید.
-پول خردی که با آن بتوانید سیگار بخرید با خود حمل نکنید.
-از همکارانتان بخواهید از تعارف کردن سیگار به شما خودداری کنند. از آنها بخواهید حتی اگر به آنها التماس
کردید به شما سیگار ندهند.
-برای زمان هایی که به کشیدن سیگار اغوا می شوید برنامه ای جور کنید که شما را از فکر کشیدن سیگار
منصرف کند.
جان کلام این که برنامه بریزید،برنامه را به اجرا بگذارید و مطمئن باشید به هدفتان می رسید. به استراتژی و برنامه ریزی خود اطمینان کنید. روی نیروی اراده حسابی باز نکنید. محیط خود را به گونه ای برنامه ریزی کنید که شما را در رسیدن به هدفتان یاری دهد. مکان ها، مواقع و موقعیت هایی را که مانع از رسیدن شما به هدف می شوند شناسایی نمایید.
مرحله۶: هدف را به مراحل مختلف تقسیم کنید. بر خلاف رؤیا که وانمود می کنیم ناگهان به نتیجه می رسد،هدف ها باید با دقت تمام به اجزای کوچک تری تقسیم شوند، هر جزء از هدف باید قابل اندازه گیری باشد تا سرانجام به نتیجه مطلوب برسیم. باید توجه داشت که حوادث مهم زندگی به خودی خود اتفاق نمی افتند،بلکه هر کاری مرحله به مرحله پیگیری می شود تا به نتیجه مطلوب برسد.
جان کلام این که پیشرفت تدریجی، از طریق مراحل به درستی انتخاب شده منجر به نتیجه مورد نظر می شود. قبل از شروع، این مراحل را شناسایی کنید.
مرحله۷: در قبال پیشرفت خود برای دستیابی به هدف، پاسخگویی ایجاد کنید. بر خلاف رؤیا، هدف ها از ساختار برخوردارند، باید در هر جزء و بخشی از مسیر پیشرفت خود پاسخگوی نتایج باشید. در دنیای رؤیا ممکن است به این نتیجه برسید که تا شش ماه دیگر فرزندتان در تمامی درس هایش نمره ب می گیرد. اما در دنیای هدف ها و واقعیت ها، فرزند شما پاسخگو و مسئولیت پذیر است. مثلاً هر دو هفته یک بار باید به شما گزارش دهد که چه نتایجی در دروس خود به دست آورده است. این گونه، فرزند شما تشویق می شود که با انگیزه بیشتری کار درس خواندن را جدی تر دنبال کند.
بدون پاسخگویی، اشخاص ممکن است خودشان را فریب بدهند. به موقع از عملکرد ضعیف خود آگاه نمی شوند و اقدام اصلاحی انجام نمی دهند.
جان کلام این که برای اقدامات خود، یا حتی برای کارهایی که صورت نمی دهید، پاسخگو باشید. بعضی از روزها دوست دارید روی هدفتان کار کنید. بعضی از روزها به این کار بی علاقه هستید. اما اگر دقیقاً بدانید چه خواسته ای دارید، وقتی درباره مکان و زمان اتفاق افتادن هدف خود تصمیم گرفتند، وقتی برای پیگیری نکردن هدفتان پاسخگو بودید، با جدیت بیشتری هدفتان را دنبال می کنید. برای خود نظامی از پاسخگو یی ایجاد کنید تا نرسیدن به هدف حکم غیر ممکن پیدا کند.
—————————————–
منبع : مهارت های زندگی/ مؤلف: دکتر فیلیپ مک گرا/ مترجم: مهدی قراچه داغی