محمّد رسول الله

بررسی جنگ های ارتداد در زمان پیامبر(ص)

بررسی جنگ های ارتداد در زمان پیامبر(ص)

دکتر محمد عماره /مترجم: احمد فلاحی

اندکی پیش از درگذشت پیامبر عده ای از قبایل عرب مرتد شدند و از اسلام برگشتند.این قبایل در برابر دولت اسلامی اعلام استقلال و علیه یکپارچگی و اتحاد دولت اسلامی قیام نمودند، و استقلال خود را از دولت مدینه اعلام کردند.همان طور که می دانیم اعلام استقلال و عدم پذیرش اقتدار یک دولت و شورش در برابر آن ماهیتی سیاسی دارد.در نگاهی به چگونگی شکل گیری این جریان به خوبی می توان ماهیت این امر را دریافت.همان گونه که اگر در دنیای امروز عده ای یا گروهی در برابر دولت و کشوری مستقل،قیام و خواستار تجزیه آن کشور شوند،این امر ماهیتی سیاسی خواهد داشت.زیرا با اعلام عدم تبعیت از دولت اسلامی،وحدت دولت اسلامی زیر سؤال می رفت و دولت از لحاظ امنیت و دیگر مسایل،دستخوش اغتشاش و آشفتگی می شد.این ارتداد، ارتدادی سیاسی علیه دولتی بود که پیامبر(ص) تشکیل داده بودند.هدف این قیام ها و شورش ها،آن گونه که پیداست پس گیری همان قدرت قبیله ای بود تا خود به عنوان یک منطقه ی مستقل عمل نمایند.به همین دلیل چون رهبران این قبایل و گروه های شورشی،قدرت دولت اسلامی را به خاطر وجود شخص پیامبر(ص) و برآمده از رسالت آن حضرت می پنداشتند،(زیرا قبل از آن در شبه جزیره چنین دولتی وجود نداشته)آنان نیز برای آنکه قدرتی مستقل با طرفدارانی خاص تشکیل دهند،باید نوعی از رسالت را داشته و خود را چون حضرت رسول(ص)، مبعوث از جانب خدا معرفی می نمودند پس در اولین قدم رسالت خود را اعلام و ادعای پیامبر نمودند.

کتاب های تاریخی، اسامی تعدادی از این پیامبران دروغین را چنین بر می شمارند:

۱- اسود عنسی،او اولین فردی بود که در سال ۱۱ هجری با اعلام ارتداد خود در منطقه ی کهف خبسان یمن به همراه قبیله ی عنس شورش نمود.در منطقه ای مابین صنعاء و عمان و طائف قدرت را دردست گرفت.در زمان حیات حضرت رسول(ص) مسلمانان طی جنگی او را شکست دادند.تمام افرادش کشته شدند و شورش سرکوب شد.قیام او سه ماه به طول انجامید.

۲- طلحه بن خویلد اسدی،در زمان پیامبر(ص) مرتد شد و ادعای پیامبری نمود.مسلمانان با او جنگ کردند،تا قوای او در هم شکست؛اما پس از وفات پیامبر(ص) تجدید قوا کرد و سر به شورش برداشت.اکثر هوادران او را قبایل اسد، غطفان، طیء، عبس و ذبیان تشکیل می دادند.مسلمانان با او جنگیدند.پس از شکست به شام گریخت.بعد از آن دوباره مسلمان شد و ایمان آورد.

۳- مسیلمه، مشهور به مسیلمه ی کذاب، مسیلمه در قبیله ی بنی حنیفه یک کاهن بود.قبیله ی بزرگ بنی حنیفه در آن زمان در محلی میان نجد و احقاف به سر می برد و کیش مسیحیت داشت.مسیلمه در زمان حیات حضرت پیامبر(ص) ارتداد خود را آغاز و قیام کرد.بعد از وفات پیامبر (ص) همچنان به تبلیغات خود ادامه داد، تا اینکه در جریان جنگ های رده، شکست خورد.

۴- سجاح دختر حارث بن سوید،قبیله ی او(بنی تغلب)مسیحی بودند.او در شناخت دین مسیحی آگاهی و اطلاعات زیادی داشت.نزد مسیلمه رفت و با او هم پیمان شد. بعضی نیز می گویند با مسیلمه ازدواج نمود.بعد از آنکه در جنگ با مسلمانان شکست خورد، گفته می شود به بصره گریخت و در زمان حکومت معاویه ایمان آورد.بعضی نیز می گویند او بعد از شکست به جزیره رفت و در آن جا بی آنکه نام و نشانی از خود بر جا بگذارد نزد دایی هایش وفات کرد.

این چهار نفر مشهورترین و قدرتمندترین کسانی بودند که ادعای پیامبری نمودند، از تبعیت دولت اسلامی خودداری کردند و در برابر یکپارچگی سرزمین اسلامی و اولین دولتی که مسلمانان در شبه جزیره تشکیل داده بودند اعلام استقلال نمودند.

گاه هنگام بحث از ماهیت این جنگ ها،به آنها ماهیت دینی و مذهبی داده می شود و گفته می شود که این جنگ ها با هدف از بین بردن افکار و اندیشه های مخالف با اسلام در گرفته اند.این است که ابعاد سیاسی آنها، ناآگاهانه ابعاد دینی می یابد.در همین راستا باید چند نکته را مورد توجه قرار داد،تا روشن شود که این قیام ها و جنگ ها ماهیت سیاسی داشته اند و در راستای اهداف سیاسی بوده اند:

الف)در کتاب های تاریخی ذکر نشده است که این پیامبران دروغین به توحید و یگانگی خدا اعتقاد نداشته اند و یا به توحید ایراد وارد نموده اند و یا اینکه دست به تحریف آن زده اند.

ب) هیچ کدام از این مدعیان نبوت، رسالت حضرت رسول(ص) را انکار نمی نمودندف بلکه آنچه آنها بیان می داشتند این بود که، محمد تنها پیامبر نیست و نبوت در شخص او خلاصه نمی شود.خواستهی پیامبران دروغین این بود که محمد (ص) صرفا"پیامبر قریش باشد و هر کدام از آنان نیز پیامبر قبیله ی خود و دیگر قبیله ها و تیره های ضعیف و ناتوانی که تحت فرمان آنان در می آیند، باشند.این است که آنان در کنار اعتراف به نبوت محمد (ص) قایل به نبوت خویش بودند.

ج) آنان وحی و اعتقاد به وجود رابطه ی مبتنی بر وحی بین خدا و پیامبر را انکار نمی کردند و اتفاقا" بیان می داشتند که باید از جانب خدا به پیامبر وحی شود.در واقع ارتباط وحیانی را به عنوان یکی از ویژگی های خاص پیامبران قبول داشتند و حتی مدعی بودند که به آنان نیز از جانب خدا وحی می شود.برای پیروان خود جملاتی مسجع سر هم می کردند و می خواندند و می گفتند این آیه ها از جانب خداوند نازل شده است.متأسفانه در کتاب های تاریخی مقدار کمی از این آیه ها،یا به تعبیر بهتر جملات مسجع پیامبران دروغین، ثبت شده و اکثر آنها در لابلای حوادث تاریخی از بین رفته اند.پس آنان منکر وحی نبودند،بلکه منکر جنبه ی انحصاری نبوت برای محمد(ص) بودند.

پس ما در برابر شورش هایی قرار گرفته ایم که وحدت و یکپارچگی دولت اسلامی را هدف قرار داده است.اتحادی که پیامبر (ص) خود آن را در شبه جزیره به وجود آورده بود.پیامبران دروغین چنین می پنداشتند که چون پیامبر (ص) دولت اسلامی را تشکیل داده و این مهم به خاطر وجود پیامبر و مقام نبوت آن حضرت (ص) می باشد، پس لازم است آنان نیز خود را پیامبر بخوانند،تا حداقل چنین دولتی را در قالب قدرت قبیله ای به وجود آورند و کم کم سرزمین های دیگر را مورد توسعه طلبی خود قرار دهند.آنان به نوعی خواستار قدرتی مستقل بدون نظارت و تبعیت از دولت اسلامی بودند.پس هدف این قیام ها و ارتدادهای سیاسی (بغی) اسلام نبود،بلکه شورش در برابر اقتدار دولت اسلامی بود.در این میان برای ایجاد تمایز و تشخص،که لازمه ی شورش،ارتداد و جدایی طلبی است،پیامبران دروغین ناگزیر باید در دین جدید دست به تحریفات و تغییراتی می زدند.عملا" نیز این کار را کردند. بعضی از قبایل به رغم مسلمان بودن و داشتن عقیده ی اسلامی،فقط می خواستند از پرداخت زکات به دولت مرکزی خودداری نمایند و در واقع وحدت اداری و سیاسی دولت اسلامی را بر هم زنند و بخواهند به میل خود، منطقه ای و قبیله ای عمل نمایند.پس جنگ های مزبور به خاطر اعتقادات و تغییر باورها نبود، زیرا همان طور که بیان شد تعدادی از این به اصطلاح شورشیان، قبایل مسلمانی بودند که فقط نمی خواستند زکات خود را به دولت مرکزی پرداخت نمایند.از این رو جنگ های مزبور علیه استقلال طلبی و تجزیه خواهی این قبایل و با هدف سرکوب شورش آنان بود؛ زیرا در جامعه ی اسلامیف یهودیان و مسیحیان و بعدها زرتشتیان نیز وجود داشتند و حتی در همان مراحل اولیه دعوت، پیامبر (ص) در مدینه با سه قبیله ی یهودی ساکن در مدینه پیمان منعقد نمود.پس جنگ با آن شورشیان به خاطر اختلاف عقیدتی نبوده است.حال ابید سوالی را مطرح کرد: آیا این پیامبران دروغین می توانستند یکی از عقلای قوم خود یا به طور کلی عرب را متقاعد نمایند که، آنچه آنها تحت عنوان آیه ی نازل شده از جانب خدا(جملات مسجع)بر مردم می خواندند،همانند قرآن می باشد و آیا عقلای عرب می توانستند این پیامبران دروغین را همچون پیامبر(ص) بدانند؟! آیا خردمندان عرب می توانستند یک انسان با یک اندیشه را در یک کفه ی ترازو قرار دهند و سپس خیال کنند که این کفه می تواند بر کفه ی دیگری که محمد بن عبدالله و آیین اسلام در آن قرار دارد، سنگینی کند؟!

به هیچ وجه این ممکن نبود.به خصوص در زمان حیات پیامبر(ص) که خود دین اسلام و دعوت ایمانی را در مدینه و اطراف آن تبلیغ می فرمود و هر روز معجزات قرآن بیش از بیش مردم را تحت تأثیر قرار می داد.اعجاز قرآن در روح و روان ادیبان و زبان شناسان عرب، که از آیه های قرآن و غیر آن نیز آگاهی و شناخت داشتند کارگرتر و اثرگذارتر بود، تا دیگران، یعنی کسانی که بعدها آمدند و از ذوق و هنر ادبی بهره ی چندانی نداشتند،و پیدا بود که نمی توانستند تأثیر قرآن را در دل های خویش حس کنند.

اما چرا این ارتدادهای سیاسی (بغی) و قیام ها به سرعت انتشار یافت و بعد از مدتی، بسیاری از مناطق سرزمین های اسلامی را در بر گرفت؟ از دید ما نمی توان تصور کرد که سرعت گسترش شورش ها به خاطر ارتداد آنها از دین اسلام بوده باشد؛ زیرا در برابر عظمت و جایگاه اسلام هر جایگزینی دیگر، کوچک و بی ارزش خواهد بود.اسلام از نظر خداوند همان دینی است که برای انسان ها پسندش کرده و بدان خشنود شده است، و آنچه رضایت خداوند را جلب نماید و خداود به آن راضی باشد بهترین خواهد بود.اما امتیازات سیاسی، تعصب قبیله ای و طمع در حفظ قدرت قبیله و گریز از قانونمند شدن و میل به داشتن قدرت مستقل، آن قبایل را بر آن داشت تا در برابر «دولت»اسلام، که می پنداشتند «دولت» قریش است،قد علم کنند و دولتی متشکل از ایمانداران و معتقدان به آن پیامبران (دروغین) تشکیل دهند.آنان خواستار تجزیه ی این قدرت سیاسی بودند تا آنان نیز همچون قریش دارای قدرت باشند و همان طور که گفته شد، چون دولت اسلامی را ناشی از وجود پیامبر و مقام نبوت و رسالت آن حضرت می دانستند، پس لازمه ی تشکیل دولت و مشروعیت بخشیدن به آن، از نظر آنان وجود یک پیامبر بود.به همین دلیل ابتدا ادعای پیامبری نمودند. در زیر لفافه ی ادعای نبوت، هدف اصلی آنان، قدرت طلبی، تجزیه گرایی و جدایی خواهی از دولت اسلامی بود.

آنان به همین منظور مدام در کنار به اصطلاح تبلیغ دین خود، به این قبایل می گفتند قریش قدرت را در دست گرفته و شما دیگر منزلت و جایگاهی ندارید.شما زیر سلطه ی قدرت قریش قرار گرفته اید و آنها دارند بر شما حکومت می کنند.پس آنها در اندیشه ی بازگشت به قدرت قبیله ای بوده اند، و خود نیز طمع ریاست را در سر داشته اند.اگر این مسایل را به دقت تجزیه و تحلیل نماییم، متوجه خواهیم شد که این ارتدادها جنبه و ماهیت سیاسی داشته است.ادعای پیامبری نیز نه با هدف مخالفت با دین اسلام، که داشتن قدرت و بازگرداندن قدرت قبیله ای انجام یافته است، «ارتدادی»سیاسی بود که می کوشید زیر پرده ی ادعای پیامبری حرکت خود را توجیه کند. از این رو رنگ و شمایل سیاسی جنگ های ارتداد، مقوله ای است که نمی تواند از نگاه پژوهشگر منصف و خرد محور پنهان بماند.

برای اینکه ماهیت سیاسی این ارتدادها و قیام ها و جنگ ها بیشتر روشن شود- هر چند به نظر می رسد به دلیل مبرهن بودن موضوع نیاز به بسط و تفسیر نباشد- به پاره ای از بیانات و به اصطلاح خواست های مدعیان نبوت خواهیم پرداخت تا حقیقت امر برای ما بیشتر نمایان گردد.

اسود عنسی زمانی که قیام خود را اعلام کرد، برای رهبران و فرمانداران مسلمان در یمن پیامی بدین مضمون نوشت:«ای کسانی که سرزمین ما را تصرف کرده اید، سرزمین ما را باز پس گردانید، زیرا ما بیشتر از شما نسبت به این سرزمین حق داریم.شما می توانید دین خود را داشته باشید (و از این لحاظ اجباری در کار نیست)او در این پیام از مردم قریش یا نمایندگان دولتی که در رأس آن یک پیامبر قریشی است می خواهد از یمن خارج شوند و سرزمین یمن را به اختیار و تحت تسلط خود آنان واگذارند.اسود خواهان انهدام وحدت دولت بود و ارتداد وی نیز در برابر«یکپارچگی سیاسی»بود. می دانیم که در دولت اسلامی مدینه «یکپارچگی سیاسی» یک روی سکه بود و روی دیگر آن را « یکپارچگی دینی» تشکیل می داد. این است که ارتداد اسود یک ارتداد سیاسی بود نه دینی. در پیام فوق مردم را به ترک دین اسلام فرا نمی خواند، و یا آنها را آن چنان که شیوه ی پیامبران است به پذیرش دین جدید دعوت نمی کند، و فقط از فرمانداران مسلمان می خواهد سرزمین یمن را ترک نمایند(این نکته لازم به توضیح است که خواست های مدعیان نبوت همگانی نبود و تمام مردم ساکن در قلمرو مدعیان نبوت با خواست های آنان موافق نبودند، و چه بسا که بسیاری از آنان مسلمان نیز بودند و خواستار بازگشت قدرت مدینه بودند. خواستهی اسود نیز خواست تمام مردم یمن نبود، بلکه خواست اسود عنسی و طرفداران او بود و آن گونه که در جنگ با آنها می بینیم، تعداد به اصطلاح پیروان او نباید زیاد بوده باشد، زیرا در برابر چند صد مسلمان براحتی شکست خوردند.)

پیامبر دروغین بنی حنیفه، مسیلمه ی کذاب، نیز در سخنان خود اظهار می دارد در صورت موفقیت در ابلاغ دعوت خود و به دست آوردن مشروعیت لازم، سرزمین اسلامی بین بنی حنیفه و قریش تقسیم خواهد شد. مسیلمه خواستار آن می شود که قریش نباید به تنهایی قبضه ی قدرت را کاملاً در اختیار داشته باشند و او به همین سبب در برابر دولت، هنگامی که قریش خواسته ی او را اجابت نکردند، مرتد شد و در برابر یکپارچگی اداری و سیاسی دولت اسلام سر به شورش برداشت. در جملاتی مسجع خطاب به قورباغگان می گوید:«ای قورباغه، قور قور کن. نه از آشامنده جلوگیری می کنی و نه آب را گل آلود می کنی. نصف زمین از آن ما و نصف دیگر از آن قریش است، اما قریش مردمی تجاوزکارند.»

زمانی که مسیلمه با سجاح هم پیمان شد به او پیشنهاد نمود که در صورت موفقیت آنها، سهم قریش را از دولت و قدرت به او اختصاص خواهد داد. به او گفت:« نصف زمین از آن ما و نصف دیگر از آن قریش است، اگر عدالت را در پیش گیری. خداوند نیمه ی تو را که در اختیار قریش بود، بازگرداند و به تو بخشید؛ آن نیمه ی دیگر هم از آن قریش خواهد بود.»

زمانی که خالد بن ولید می خواهد با مسیلمه و بنی حنیفه جنگ نماید، از آنها می پرسد، خواست های آنها چیست؟آنها در جواب بیان می دارند:« یک پیامبر از آن ما و یک پیامبر از آن شماست»همان طور که قبلا" ذکر شد، سخن از وجود دو پیامبر یعنی تقسیم سرزمین اسلامی آنچنان که مسیلمه در سجع خود بیان داشته بود. بیان این حقیقت از جانب بنی حنیفه در برابر خالد بن ولید، نشان می دهد که صرفا" مسیلمه و نزدیکان وی نبودند که موضع فوق را آشکارا بدانند، بلکه این مقوله از دایره ی نخبگان و فرماندهان فراتر رفته بود و همگان از آن اطلاع داشتند.از نگاه برخی از هواداران و پیروان مسیلمه، سرپوش بودن مقوله ی ادعای نبوت آن قدر آشکار بود که ادعای پیامبران دروغین را به فضیحت کشانده بود.به عنوان مثال طلحه ی نمری به یمامه می رود تا با مسیلمه دیدار کند.از چند تن از بنی حنیفه می پرسد:مسیلمه کجاست؟ می گویند:ساکت! او پیامبر خداست.

طلحه می گوید: نه … مگر زمانی که او را ببینم.

زمانی که طلحه، مسیلمه را می بیند، بین آن دو گفتگویی صورت می گیرد:

تو مسیلمه هستی؟

مسیلمه جواب می دهد: بله.

چه کسی پیش تو می آید؟

مسیلمه در جواب بیان می دارد: رحمان.

طلحه می پرسد: در تاریکی یا در روشنایی؟

مسیلمه جواب می دهد: در تاریکی.

طلحه می گوید:شهادت می دهم که تو دروغگویی و محمد (ص) صادق و راستگوست، اما به هر حال دروغگوی«ربیعه» نزد ما محبوب تر از راستگوی«مضر» است.

می بینیم طمع به داشتن قدرت و یک منطقه ی مستقل و برخوردار بودن از دارایی و ثروت، در پشت پرده ی ادعای نبوت خود را نمایان می سازد؛ هنگامی که طلحه از صداقت و حقانیت نبوت محمد و دروغ بودن ادعای مسیلمه سخن می گوید، اهداف و مقاصد را آشکار می کند.زیرا او خواهان دنیاست و اگر دنیا را می خواهد باید چنین چیزی را نیز بیان نماید.بسیاری از کتاب ها ی تاریخی و منابع موجود بر ماهیت سیاسی این ارتدادها و قیام ها و جنگ هایی که بین اصحاب و پیامبران دروغین صورت گرفته تاکید دارند.

ارتدادهایی که بعد از وفات پیامبر(ص) صورت گرفت، به دلیل نبودن پیامبر، ادعای نبوت نیز رنگ باخت و دیگر کسی ادعای پیامبری نکرد.این مسئله ماهیت سیاسی این ارتدادها را بیشتر آشکار می کند و عاری بودن اهداف آن از این لایه ی دینی را بیشتر نشان می دهد؛چون فقدان ویژگی «نبوت» از خلیفه ای که زمام حکومت را در مدینه به دست گرفت،برای کسانی که می خواستند انسجام و یکپارچگی دولت را به هم بزنند، ضرورت ادعای نبوت را منتفی نمود.ادعای پیامبری، سلاحی بود که مرتدان و مخالفان یکپارچگی حکومت، خود را بدان مسلح نموده بودند؛ چون فرمانروای حکومت یکپارچه در کنار فرمانروایی، پیامبر نیز بود.اکنون که پیامبر درگذشته است و خلیفه ای غیر پیامبر زمام حکومت را به دست گرفته،دیگر نیازی نیست تا مخالفان یکپارچگی دولت ادعای پیامبری کنند.بدین ترتیب رنگ و طبیعت رویارویی ها کاملا" نمایان شد و مشخص گردید که رویارویی های مزبور ماهیتی کاملا" سیاسی داشته است.

——————————————————–

منبع : اسلام و جنگ و جهاد

مؤلف: دکتر محمد عماره

مترجم: احمد فلاحی

انتشارات : نشر احسان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا