نفرین عفرین و نقدی بر فرهنگ سیاسی سقیم
نفرین عفرین و نقدی بر فرهنگ سیاسی سقیم
صلاح الدین خدیو
با سقوط عفرین در آخرین روزهای سال، افکار عمومی کردهای ایران سومین مواجه عمده خود با مسائل سیاسی و اجتماعی را در سال خورشیدی جاری تجربه کرد. رفراندوم استقلال اقلیم کردستان، زلزله کرمانشاه و مقاومت عفرین سه موضوع عمده ای بودند که به شیوه ای فراگیر ذهن و احساس مردم کردستان را درگیر کردند و یحتمل آثار دیرپای آنها تا سالهای متمادی در حافظه جمعی و به طریق اولی در فرهنگ سیاسی باقی خواهد ماند.
درباره دو رویداد نخست پیشتر نوشته ام، از این رو به اختصار می کوشم در مورد بازنمایی رسانه ای جنگ عفرین و نحوه مواجهه افکار عمومی با آن سطوری بنویسم.
جنگ عفرین دو ماه قبل درست زمانی آغاز شد که زخمهای ناکامی رفراندوم هنوز التیام نیافته و افکار عمومی نگران تکرار داستان در کردستان سوریه بود. طراحان و مجریان اصلی رفراندوم برای ساده سازی موضوع و مسئولیت زدایی از خود روی دو ” خیانت ” انگشت نهادند; خیانت آمریکا بدلیل حمایت نکردن از استقلال کردها و خیانت جناحی از اتحادیه میهنی بدلیل ترک مقاومت و عقب نشینی از کرکوک.
هر چند هر دوی این گزاره ها دارای میزان بالایی از تقیل گرایی و فرعی سازی مسائل اصلی و غفلت از متغیرهای درجه یک بودند، اما بدلیل سادگی و ماهیت ” فست فودی ” خود به سرعت از سوی افکار عمومی ملتهب کردهای ایران پذیرفته شدند. حتی در یک اظهار نظر نادر، رییس سابق اقلیم کردستان ضمن ستایش از نقش روسیه، به صراحت آمریکا را متهم به خیانت کرد.
به همین خاطر چشمها با نگرانی به تماشای کردستان سوریه نشسته بود تا پرده ای دیگر از” خیانت” قدرتهای بزرگ را به نظاره بنشیند. علاوه بر این فحوای کلام رسانه های حزبی به گونه ای حکایت از نوعی تمایل پنهان برای تکرار این ناکامی در بخشی دیگر از کردستان داشت تا از رهگذر آن از اهمیت ناکامی نخست در افکار عمومی کاسته شود.
زمان زیادی نگذشت که نمایش دوم هم بر پرده ظاهر شد. طرفه اینکه بر خلاف خوش بینیها اینبار روسیه در نقش ” خیانتکار ” ظاهر شد، نه آمریکا. اما علیرغم ماهیت آشکارا متفاوت دو قضیه رفراندوم و جنگ عفرین هم تلاش رسانه ای برای ایجاد این همانی بین آنها ادامه داشت و هم افکار عمومی که از شکست استقلال طلبی کردهای عراق آزرده خاطر بود، تمایلی قوی برای پذیرش آن نشان می داد.
در هفته های اول که مدافعان عفرین به مقاومتی همه جانبه و غیرقابل مقایسه با رویدادهای ماه اکتبر اقلیم کردستان دست زدند، ایجاد این همانی موصوف دشوار می نمود. در این مرحله ناگهان فضای رسانه ای و شبکه های اجتماعی پر شد از مباحثی که به انتقاد از موضع اسلامگرایان کرد ایرانی بدلیل نزدیکی ایدئولوژیک آنها با حزب حاکم ترکیه می پرداخت. این هجمه رسانه ای که به نظر می رسید ابتدا از مرکزی واحد آغاز شد، به سرعت گسترش یافت و تلاش برای بر صندلی متهم نشاندن اسلامگرایان در سرلوحه آن قرار گرفت و در غیاب فیلترهایی چون سواد رسانه ای و عمومیت سطحی نگری سیاسی، فضای مجازی و مخاطبان آن به سرعت مقهور آن شدند. نخستین قربانی این پیروزی کذایی، وحدت و همبستگی بی سابقه ای بود که پس از رفراندوم و زلزله کرمانشاه میان طیفهای مختلف جامعه کرد ایجاد شده بود. چرا که حضور عمده ترین حزب اسلامگرای کرد در کنار حزب دمکرات کردستان و بخشی از اتحادیه میهنی در جبهه مدافعان رفراندوم، برای نخستین بار در چند دهه گذشته شکاف مذهبی/ سکولار را در کردستان ایران به کمترین میزان خود رسانده بود. این ابتکار رسانه ای در کنار ناشیگری برخی تریبونهای اسلامگرا که اساسا موضع گیری سلبی یا ایجابیشان ـ بدلیل وزن و جایگاه سیاسی نه چندان مهم آنها ـ اهمیت زیادی نداشت، دوباره شکاف پیشگفته را فعال کرد. این مواجهات رسانه ای که به طرزی وسیع به افکار عمومی کشیده شد، در حالی بود که هزاران کیلومتر دورتر در میدان اصلی نبرد در عفرین، نه تنها خبری از این مباحث فرعی و حاشیه ای نبود، بلکه نیروی اصلی سیاسی حاکم بر آن در تکاپوی ایجاد همبستگی ملی و تلاشهای ملت سازی، اساسا وقعی به شکاف مذهبی / سکولار نمی گذارد و اجازه عرض اندام به آن نمی دهد. باری در حالیکه حاشیه کاملا بر متن غلبه کرده بود ورود نیروهای مردمی هوادار دولت سوریه به عفرین برای کمک به نیروهای سوریه دمکراتیک حاشیه ای جدید آفرید و بساط اولی را جمع کرد.
تلاش برای شبیه سازی این همکاری به شدت محدود و کم اهمیت، با ورود نیروهای حشد شعبی و ارتش عراق به کرکوک در صدر پردازشهای رسانه ای قرار گرفت. جالب اینجاست که موج ایجاد شده اینبار هم توانست افکار عمومی را به پیروی از خود وادارد. هراس از تکرار حوادث اکتبر جان گرفت و بخشی هم که سیاست را نه هنر ممکنات بلکه یک فیلم سینمایی اکشن می دیدند، در پی آن روان شدند.
این تلاشها گرچه آشکارا رنگ و بوی حزبی و جناحی داشتند ولی چون در یک بسته بندی شیک و جذاب بنام ” کردیت “پیچیده می شدند، به آسانی در هاله شور و احساس توده ها گم می شد. به آسانی می توان گفت که سطحی نگری که از این سنتزها پا به عرصه وجود می گذاشت، نه تنها قادر به درک پیچیدگیهای بحران سوریه نبود، بلکه اساسا ضرورتی هم برای آن نمی دید. همانگونه که اشاره شد، در اوج بحرانی که با حمله ترکیه ایجاد شد، در کردستان ایران دو موج حاشیه ای جای متن را گرفته و فرصت تعمق و ژرف نگری را از مخاطبان ستاندند.
صد البته همزمان با اینها و در غیاب تحلیلهای مبتنی بر واقعیات و مشاهدات عینی و داده های تجربی، سطح توقع مردم چنان بالا رفت که به چیزی غیر از یک پیروزی نظامی کامل آنهم در جنگی نابرابر با یکی از بزرگترین ارتشهای جهان نیندیشند. چیزی که منطقا ممکن نیست و پنداشتن آن تنها به سرخوردگی و یاس عمومی منجر می شود. چنین ساده سازیهایی که به منظور ایجاد این همانی میان شکست رفراندوم و سقوط عفرین ایجاد می شد، به شیوه ای وحشتناک خالی از داده های تجربی و واقعیتهای عینی است.
می دانیم که انقلاب علمی با پذیرش نادانی انسان آغاز شد، چیزی که در منظومه های فکری و سنتهای دینی مطلقا وجود نداشت. گذشتگان جواب هر پرسشی را از قبل آماده داشتند و چیزی را هم که نمی دانستند، در دایره مسائل غیرضروری و فاقد اهمیت قرار می دادند. علم مدرن اما نه تنها پذیرای هیچ جزمیتی نبود، بلکه نادانی را نقطه عزیمت معرفتی و سکوی پرتاب به سوی دانایی قرار داد. این وضعیت اکنون هم برقرار است. فرهنگ سیاسی پیشگفته اما شوربختانه هم لبریز از جزمهای سیاسی و ایدئولوژیک است و هم سرشار از توهم دانایی. گزاره های بنیادین نظام معرفی مقوم این فرهنگ تضادی آشتی ناپذیر با بنیانهای مدرنیته دارد و علیرغم ظاهر مدرن آن، عمیقا سنتی و ضد علم است.
علم جدید برخلاف معرفتهای سنتی در پی اثبات حقانیت ابدی خود نیست، بلکه مقصد اصلی آن سودمندی در عرصه عمل است. علم باید امر اجتماعی را بشناسد و به تکنولوژی ترجمه شود. یک گزاره علمی مفید ممکن است فردا ابطال و جای خود را به نظریه ای دیگر بدهد. به بیان بهتر دفاع از حقانیت نظری رفراندوم اگر به سیاستی موثر و کارامد در راستای استیفای این حق منجر نشود، مجادله ای بیهوده است. جهان سیاست عرصه عقل نظری نیست، جولانگاه عقل عملی است. از ترکیه و سوریه گرفته تا شرق و غرب عالم سیاست جنگجویان کرد سوریه را استقلال طلب، تجزیه طلب و انفصالی می خوانند، در نظام معرفتی پیشگفته، سطحی نگری و ساده سازی حجاب دیدن واقعیت می شود. چرا که در این نظام معنایی اصل سخن است، نه عمل و بی عملی هم انفعال تلقی نمی شود.
روشن است که یک انقلاب آگاهی مورد نیاز است، این مهم اما بدون رسانه های جدی، شجاع و پیشرو ممکن نمی شود و این راهی دراز و مسیری ناهموار است. هرچند که به نظر می رسد تا رسیدن کردها به این پند چینی راهی دراز و مسیری سنگلاخ در پیش است: مهم نیست گربه سیاه باشد یا سپید، فقط موش را بگیرد!