آیا حضرت ابوبکر در غار ترسید؟ نگاهی قرآنی به موضوع
آیا حضرت ابوبکر در غار ترسید؟ نگاهی قرآنی به موضوع
نویسنده: محمد ایوب احراری
لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا
آن هنگام که رسول الله (صلی الله علیه وسلم) با یار غارش ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) در غار ثور به سر می بردند، و حضرت ابوبکر از اینکه مبادا کفار آنها را بیابند، و درخت اسلام به ثمر نرسد، ناراحت و محزون بود، اینجا بود که نبی اکرم (صلی الله علیه و سلم) به ایشان گفت: لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا، «اندوهگین نباش که خدا با ماست»، اما آیا تا به حال در این آیه اندیشیده اید، که چرا پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به ابوبکر (رضی الله عنه) گفت:
لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا چرا نگفت: لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَی، (توبه:۴۰)« اندوهگین نباش که خدا با من است»!
داستان حضرت موسی :
در داستان حضرت موسی (علیه السلام) می بینیم که وقتی بنی اسرائیل فرعون و لشکریانش را می بینند، که پشت سرشان در حال حرکت است، خطاب به موسی گفتند:” إِنَّا لَمُدْرَکُونَ” (شعراء: ۴۱)، « بیگمان ما گیر افتادیم». موسی (علیه السلام) نیز که از حقیقت ترس و دلهرۀ آنها با خبر بود، به ایشان گفت: “قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ” (شعراء: ۴۲)
«گفت: هرگز چنین نیست، قطعا پروردگارم با من است، و به زودی مرا راهنمایی خواهد کرد».
به نظر شما چرا محمد (صلی الله علیه وسلم) به ابوبکر گفت: ” إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا” یعنی: «همانا خدا با ماست»”، اما موسی به یارانش گفت: ” إِنَّ مَعِیَ رَبِّی” یعنی: «پروردگارم با من است»!
چرا موسی به یارانش نگفت: همانا خداوند با ماست، بلکه گفت: پروردگارم با من است!
به نظر شما چرا رسول الله (صلی الله علیه وسلم) از لفظ الله استفاده کرد، و فرمود: ” إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا”، اما در کلام موسی (علیه السلام) از لفظ رب استفاده شده است، و فرمود: ” إِنَّ مَعِیَ رَبِّی”!
پس اگر می خواهید به سرّ این بلاغت های قرآنی پی ببرید، این مقاله را با دقت بخوانید.
خداوند در آیۀ ۴۰ سورۀ توبه، هجرت رسول الله (صلی الله علیه وسلم) با یار غارش ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) را به تصویر می کشاند، آن هنگام که کفار مکه برای قتل وی دست به دست هم دادند، خداوند به نبی اکرم (صلی الله علیه وسلم) دستور داد، تا شهر مکه را به همراه رفیقش ابوبکر صدیق ترک گوید، آن دو نفر برای اینکه کفار قریش آنها را نیابند در جهت خلاف مدینه، و به طرف غار ثور حرکت کرده، و سه شبانه روز را در آنجا گذراندند.
جریان یار غار در حدیث امام بخاری:
بخاری از اَنَس از ابوبکر روایت میکند که گفت: من با پیامبر در غار بودم. سرم را بلند کردم؛ پاهای آنان (کفار) را کنار در غار مشاهده کردم. گفتم: ای پیامبرخدا، اگر یکی از اینان چشمش را به این سوی و آن سوی بیندازد، ما را میبیند! فرمودند: (ما ظنک یا أبابکر باثنین، الله ثالثهما؟). «گمان تو راجع به دو تن که سومی آن دو خداوند باشد، چیست؟!»؛ و آیۀ ۴۰ سورۀ توبه نیز تأیید کننده حدیث می باشد، که پیامبر به رفیقش ابوبکر می گوید” لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا” «اندوهگین نباش که خدا با ماست»، و نگفت: ” إِنَّ اللَّهَ مَعَی”، «خدا با من است».
نکات قابل تأمل:
در داستان خروج موسی با بنی اسرائیل از مصر، و داستان هجرت نبی اکرم (صلی الله و علیه و سلم) با ابوبکر صدیق از مکه، شباهتها و تفاوتهایی وجود دارد، از جمله این شباهتها اینست :
شباهت ها :
*هر دوی آنها شبانه هجرت کردند.(موسی با بنی اسرائیل، و محمد با ابوبکر صدیق)
*هر دو پیامبر برای رهایی از شرک تلاش می نمودند.
* فرعون و لشکریانش در تعقیب موسی (علیه السلام)، و کفار مکه در تعقیب محمد (صلی الله علیه وسلم) و یارش ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) به راه افتادند.
اما تفاوتها:
هنگامی که فرعون و لشکریانش به تعقیب موسی رفتند، «و چون دو گروه در معرض دید همدیگر قرار گرفتند، بهگونهای که این گروه، گروه دیگر را میدید، در این لحظه یاران موسی گفتند، بیگمان ما گیر افتادیم و بهزودی سپاه فرعون به ما میرسند و ما تابوتوان رویارویی با آنها را نداریم، آنها پشت سر ما هستند و دریا هم پیش روی ما، و خداوند در این مورد می فرماید:
“فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ” (شعراء:۶۱)؛
یعنی، «و چون دو گروه همدیگر را دیدند، یاران موسیگفتند، بیگمان ما گیر افتادیم«
اینجا بود، که موسی (علیه السلام) به آنها گفت: ( قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ)
[شعراء:۶۲]، «گفت: هرگز چنین نیست، زیرا پروردگارم با من است، و به زودی مرا راهنمایی خواهد کرد».
حال جای سؤال است:
چرا موسی (علیه السلام) آن را جمع ذکر نکرد، و گفت: «پروردگارم با من است»، و نگفت: پروردگارمان با ماست؛ در حالی که نبی اکرم(صلی الله علیه وسلم) به یار غارش می گوید: لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا، «اندوهگین نباش که خدا با ماست».
موسی (علیه السلام) همراهی و معیت خداوند را فرد ذکر می کند، و نمی گوید: معنا؛ زیرا می دانست هنوز بنی اسرائیل در قلبشان ایمان واقعی نفوذ نکرده، و آنها از روی ترس گفتند: (إِنَّا لَمُدْرَکُونَ) «قطعا ما گیر افتادیم)؛ به همین جهت، موسی (علیه السلام) که به ضعف ایمان آنها واقف بود، به ایشان گفت: نترسید که پروردگارم با من است، و معیت خداوند را همراه خودش می دانست، و به جمع نسبت نداد؛ چون اگر واقعا بنی اسرائیل به همراهی و معیت خداوند ایمان واقعی داشتند، نمی گفتند: ما قطعا و یقینا گیر افتادیم (إِنَّا لَمُدْرَکُونَ)، بلکه به خداوند پناه می بردند، و تسلیم امر او می شدند.
اما در غار ثور وقتی کفار قریش به غار نزدیک می شوند، ابوبکر صدیق خطاب به رسول الله (صلی الله علیه وسلم) گفت: اگر یکی از اینان چشمش را به این سوی و آن سوی بیندازد، ما را میبیند. این سخنان ابوبکر از روی ترس از مرگ نبود، بلکه وی ناراحت از این بود، که مبادا کفار آنها را بیابند، و درخت اسلام به ثمر ننشیند، اینجا بود، که رسول الله (صلی الله علیه وسلم فرمود: (لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا) «اندوهگین نباش که خدا با ماست»، و نفرمود: لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعی، اندوهگین نباش خدا با من است، چرا!
چون نبی اکرم (صلی الله علیه وسلم) به ایمان بالای ابوبکر صدیق آگاه بود، و می دانست که ناراحتی وحزن وی به خاطر اسلام است نه به خاطر ترس از مرگ!
اگر چنین بود که کوردلان می گویند: ( لا تحزن ) دلالت بر ترس ابوبکر از مرگ می دهد، در دنبالۀ آیه می بایستی همراهی و معیت خداوند با خود پیامبر باشد نه با هر دو نفر، همان طور که موسی همراهی پروردگار را با خود دانست نه با یارانش، و فرمود: (إِنَّ مَعِیَ رَبِّی).
پس در آیۀ (لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا) همراهی و معیت خداوند با رسول الله (صلی الله علیه وسلم) و ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) است، در حالی که در قصۀ بنی اسرائیل معیت خداوند فقط با موسی است.
همچنین استعمال کلمۀ ربوبیت در آیه ( قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ) [شعراء:۶۲]، و تقدیم لفظ “معی” بر “ربی” در آیه، دالّ بر اینست که موسی (علیه السلام) قوم مادیون را مورد خطاب قرار می دهد، که با تقدیم لفظ “معی” می خواهد آنها را بر نفسشان مطمئن سازد.
در مقابل تقدیم لفظ الله بر “معنا” در آیۀ «لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا» دلالت بر ایمان عظیم ابوبکر صدیق می دهد، که به مجرد اینکه ابوبکر کلمه الله را بشنود، نفسش آرامش یافته، و رهنمود شود.
خواجه اول که اول یار اوست
ثانی الاثنین اذهما فی الغاراوست
صدر دین صدیق اکبر، قطب حق
درهمه چیز. ازهمه برده سبق
صدیق مطلق آنکه پس ازمصطفی به حق
شایسته ازاو نبود هیچ پیشوا
درباخت مال ودختر درپیش یار غار
جان هم بباخته است به اویار بی دغا
شیخ فریدالدین عطار نیشابوری رحمه الله ..
منبع : کانال ادعیه ونیایش ودلنوشته خواجه احرار
https://t.me/ADEIEH_Delnevesht
سلام علیکم
یک نکته دیگری که به آن اشاره نشده این است که پیامبر (ص) به ابوبکر صدیق (رض) فرمودند «لا تحزن» در حالیکه اگر پیامبر(ص) ذرهای به ابوبکر (رض) شک داشتند که او بخاطر در خطر بودن جان خودش ترسیده به جای اینکه به ابوبکر (رض) بفرمایند «لا تحزن» به او میفرمودند «لا تخف» که به معنای «نترس» میباشد. پس ابوبکر صدیق ناراحت بودهاند نه اینکه ترسیده باشند.
با تشکر
جزاکم الله خیرا