زندگی نامهمطالب جدید

فرزندم؛ حسن البناء…

فرزندم؛ حسن البناء…

نوشته: احمد عبدالرحمن البناء /ترجمه: عبدالرحمن عزام

«هیچ پدری فرزندش را بهره ای بهتر از ادب نیکو، نداده است.» [به روایت ترمذی]

امید داشتم خداوند برایم فرزند صالحی روزی گرداند تا او را به نیکویی ادب و تربیت آموزم؛ تا نسلی صالح و خیری جاری و اثری ماندگار باشد؛ خداوند خواسته ام را برآورده نمود و امیدم را محقق ساخت و برایم فرزندی برومند ارزانی نمود و حسن البناء نامش نهادم.

خداوند متعال با عنایت خود از آوان کودکی، فرزندم را در حمایت و مراقبت خویش قرار داد و او را از هر آزار و گزندی حفظ نمود؛ حسن در گهواره قرار داشت که ماری بر بسترش رفت، از الله متعال در دور نمودن آن، کمک خواستم و اوتعالی هم آزارش را از او دور کرد. باری در نخستین خانۀ خویش در شهر محمودیه زندگی می کردیم، سقف خانه بر او فرود آمد، برادرش نیز با او در خانه بود، الله متعال هر دو را نجات داد؛ طوری که سقف خانه بر نردبان قرار گرفت و این دو هیچکدام بلندی قامت شان به مستوای نردبان و یا از آن بلندتر نبود تا آسیب ببینند، فرزندانم در زیر سقف ماندند تا آوار کنار زده شدند؛ خداوند برادرش را نیز محافظت نمود و هر دو سالم بیرون آمدند.

روزی تعدادی از سگ ها اطراف او را گرفته و بر او بانگ برآورده بودند که موجب ترس و هراس وی گردیده و خود را برای نجات از آن ها، به نهر رشیدیه انداخته بود که به نیل منتهی می شد؛ آب او را به ساحل انداخته بود و زنی از زنان شهر او را از آب گرفت و خداوند متعال او را به فضل و احسان خویش از غرق شدن نجات داد.

رشد و بزرگ شدنِ فرزندم، رشد عادی نبود، از هنگامی که شکوفه های طفولیت وی به باز شدن آغاز کرده بود، استعداد وی نیز شکوفا می شد، او از کاینات و آفریدگارشان، از مهتاب و خالقش سوال و پرسش می نمود. از ابتدا در او نشانه ها و آثار نجابت و بزرگی هویدا بود؛ قرآن را بر او حفظ نمودم، سنت را به او آموزش دادم و او را به نیکویی ادب و تربیت نمودم.

هنگامی که او را به مدرسه در شهر دمنهور ملحق ساختم، برتری عجیب وی آشکار گردید و بر صلاح و زهد و عبادت تربیت شد، او از هم دوره های خویش سبقت گرفت و آمادۀ پیوستن به دار العلوم گردید. سپس بران شد تا به قاهره برود، در آنجا کسی را نمی شناخت، به امید خداوند به قاهره رفت. و در ازهر ماندگار شد، بعد با اخذ دپلوم از دارالعلوم فارغ شد.

وزارت معارف علاقه داشت تا او را ضمن جمعی دیگر به اروپا بفرستد؛ اما فرزندم به خواست الله متعال این را نپذیرفت و در مدرسه ای در اسماعیلیه به عنوان معلم مؤظف گردید که در آن دعوت و اندیشه اش را اساس گذاشت و جماعت اخوان المسلمین را تاسیس نمود.

فکر و اندیشۀ فرزندم در گوشه گوشۀ عالم شنیده شد. و دعوت وی در اقطار عالم اسلامی منتشر گردید و رسالت او، صاحبان خرد و اندیشه ها را به خود مشغول نمود، مدرسۀ او، جوانان جماعت های اسلامی و ازهر شریف را در خود منتظم نمود و خداوند متعال توسط وی دعوت اسلامی را در قرن بیستم دوباره زنده نمود و نور دعوت وی را در هر خانه ای پرتوی روشن قرار داد و از درخشش دعوت وی، چراغ فروزانی در هر محیطی بر افراشت. خداوند با او روابط میان برادران را محکم و مستحکم ساخت و پیوندهای میان اقوام و عشایر را متین ساخت؛

«وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»

(و در میان آنان الفت ایجاد نمود  اگر همه آنچه در زمین است صرف می کردی نمی توانستی میان دل های شان انس و الفت برقرار سازی. ولی خداوند میان شان انس و الفت انداخت، چرا که او عزیز و حکیم است.) [انفال: ۶۳]

دستان بزهکار در سیاهی شب ها به سوی او کشیده شدند، و دولتی که بغی و گناه و عداوت فاسدش ساخته بود، دسیسۀ ترور وی را چیدند، سلاح شخصی وی را گرفتند و او را از دوستان و یارانش دور ساختند و تمام نیرو و توانی که برای حفظ امنیت و مراقبت از مردم به وجود آمده بود، علیه وی به کار گرفتند تا او را از میان بردارند، درین راه از صرف مال و جد و جهد و توان، دریغ نورزیدند؛

«وَقَدْ مَکَرُواْ مَکْرَهُمْ وَعِندَ اللّهِ مَکْرُهُمْ وَإِن کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ»  [ابراهیم: ۴۶]

فرعون می پنداشت در زمین به بلنداهایی رسیده است که قدرت خداوند بدو نمی رسد، و گنهکاران مجرم گمان می کردند از قصاص الهی می رهند؛ اما خداوند متعال پیشانی شان را گرفت و زمین را در زیر پای های شان به تزلزل در آورد [و همه به آنچه سزاوارش بودند، رسیدند و خواهند رسید].

الله اکبر و لله الحمد

نمایش بیشتر

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا