قرآنمطالب جدید

وحی به پیامبر نتیجه‌ی حالت روانی قوه‌ی تخیل و هوش سرشار او نبوده بلکه از طرف خدا نازل شده است با ارائه شش دلیل؟

وحی به پیامبر نتیجه‌ی حالت روانی قوه‌ی تخیل و هوش سرشار او نبوده بلکه از طرف خدا نازل شده است با ارائه شش دلیل؟

 نویسنده: سلطان العمیری

نابودسازی وحی الهی توسط دیدگاه نوگرایانه

شخصی که در تولیدات فکری نوگرایان تأمل می‌کند به شکلی واضح می‌بیند که گفتمان آن‌ها به پی‌گیری وحی الهی و آنچه آورده اهمیتی نمی‌دهد و اشتیاق و توجهی به بررسی احکام وحی و شناخت مقاصد آن معطوف نمی‌دارد و حتی به ژرف‌نگری جهت فهم جزئیات و تفاصیل عبادات و احکامی که وحی آورده اهتمام نمی‌ورزد بلکه مشغولیت آن‌ها به وحی برای دفع مخالفت با اندیشه و باورشان است و تلاشی از سوی آن‌هاست که پس از عاریه گرفتن باورشان از اندیشه‌ی غربی برای درهم شکستن موانع موجود بر سر راه نوآوری فکری‌ای که برای اجرای آن در قلمرو اندیشه اسلامی کوشش می‌کنند پس از آنکه اندیشه و باورشان را از اندیشه‌ی غربی و بازارهای فکری‌اش به عاریه گرفتند.

 

بسیاری از پیروان گفتمان نوگرایانه، شناختی تفصیلی به وحی‌ای که پیامبر ج آورده ندارند و در درک ماهیت تبلیغ احکامی که پیامبر بدان پرداخته سررشته و آگاهی ندارند و به عمق دریای هویت حقیقی دین نرفته و علمی بدان کسب نکرده‌اند و حتی از منابعی که اندیشه‌ی اسلامی بر آن مبتنی می‌باشد شناختی ندارند.

 

این کوتاهی و نقص فجیع معرفت‌شناسانه، آن‌ها را بدانجا سوق داده که نگرش‌هایی سست و بی‌اساس درباره‌ی مبانی اسلامی از جمله وحی را پذیرا شوند که بسیار نامنسجم و فاقد دلایل استوار هستند و فاصله‌ی بسیاری با حقیقت و واقع دارند.

 

از این دیدگاه با فیلسوفان فرقه‌های بدعی که در اندیشه اسلامی سر برآوردند تفاوتی ندارند بلکه برخی از آن فیلسوفان نسبت به این به‌اصطلاح نوگرایان، شناخت بهتری از دین و علمی که رسول‌خدا آورده دارند.

 در این مورد بخوانید: نزول قرآن

 

اگر به بررسی معرفت‌شناسانه‌ی نگرش ارائه شده‌ی نوگرایان پیرامون وحی بپردازیم و سؤالاتی را بر اساس روش علمی درباره‌ی آن مطرح نماییم در خواهیم یافت که این نگرش با اصل اقرار به نزول وحی مطابقت ندارد و نیز با مدلولات نصوص شرعی قطعی ناسازگار است و با طبیعت دعوت نبوی که رسول خدا ج آورده کاملا منافات دارد. و اثبات لغزش‌گاه‌ها و انحرافاتی که نوگرایی از دیدگاه صحیح پیدا کرده و نیز دوری آن از حقیقت و تناقض گفته‌هایشان با دلایل عقلی و تاریخی، از رهگذر شیوه‌های متعددی ممکن است و من در اینجا به شش شیوه بسنده می‌کنم که در کل بیانگر سستی بنیان نگرش نوگرایانه پیرامون وحی و نیز بیانگر انحراف و نادرستی آن است.

نزول قرآن
نزول قرآن

شیوه‌ی اول:

 کسی که محصولات فکری گفتمان نوگرایی را می‌خواند به روشنی مشاهده می‌کند که این گفتمان، جدیت پژوهشی در تعامل با پدیده‌ی وحی را ندارد و به اندازه‌ی کافی در این مسئله به بحث و بررسی و ژرف‌نگری نپرداخته است و تمام داده‌های تاریخی ثانویه‌ی متعلق به وحی را نادیده گرفته است؛ داده‌هایی که به شرح تفاصیل وحی پرداخته و حقیقت آن‌ را بیان می‌دارد و همواره با وحی به عنوان پدیده‌ای مبهم و ناشناخته در تاریخ اسلامی تعامل می‌کند یا این‌که وحی را حالتی می‌شمارد که فاقد پشتوانه‌ی هرگونه نص یا خبری نزد مسلمان است که به‌طور ویژه بدان پرداخته باشد یا تفاصیلش را خاطرنشان ساخته یا مقدمات، احوال و شرایط آن را نقل کرده باشد.

 

حال آنکه حقیقت عکس چنین چیزی است؛ زیرا صحابه ش حالت پیامبر ج به هنگام نزول وحی و نیز حالتش به هنگام نزول اولین وحی بر وی را شرح داده‌اند و حال وی و ترس، تعجب و هراسی که او را در برگرفته بود توصیف کرده‌اند و شرایط و حالاتی که وحی در آن‌ها بر پیامبر نازل گردیده را شرح داده‌اند.

بلکه گفتمان نوگرایانه، تفاصیل مرتبط به وحی که در قرآن آمده را نادیده گرفته است انگار که وجود خارجی ندارد! و هر کس که قرآن می‌خواند می‌بیند که قرآن دربردارنده‌ی تفاصیل و افکاری است که حقیقت وحی را بیان می‌دارد و قویا تاکید می‌کند که از جانب الله متعال نازل شده است و الله است که هر کس را بخواهد بر می‌گزیند و پیامبر ج صرفا یک دریافت‌کننده است و راه‌های [نزول] وحی به پیامبر گوناگون است بلکه بیش از ۱۰۰ بار در قرآن بر این امر تاکید شده که وحی از سوی الله متعال نازل شده است.

همه‌ی این تفاصیل نزد کسی که قرآن را تصدیق می‌نماید و بدان ایمان دارد بیانگر آنست که وحیِ نازل‌شده به پیامبر ج نتیجه‌ی حالت روانی وی در زندگانی‌اش نبوده است و نیز نتیجه‌ی قوه‌ی تخیل و هوش سرشار او نبوده بلکه معانی و معارفی نازل‌شده از سوی الله متعال به سوی پیامبرش در زمین است.

 

شیوه‌ی دوم:

 قرآن دربرگیرنده‌ی معارف و علومی است که محال است شخصی با قدرت عقل و هوش سرشار خود بدانها دست یابد و نیز محال است که نتیجه‌ی حالتی روانی باشد که پیامبر ج در زندگانی خویش داشته؛ چرا که قرآن، شامل اخباری تفصیلی پیرامون امت‌ها، جماعت‌ها، پیامبران و رویدادهای تاریخی خیلی وقت پیش از عصر پیامبر است که سخن از اعماق تاریخ دارد و آن رویدادها در دوران پیامبر روی نداده‌اند و آن را در زندگانی خود نیاموخته است.

از جمله‌ی این معارف می‌توان به برخی ارقام ریاضی و برخی اعداد دقیق اشاره کرد چنانکه در داستان نوح  آمده است:

﴿مَثَلُ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡلِیَآءَ کَمَثَلِ ٱلۡعَنکَبُوتِ ٱتَّخَذَتۡ بَیۡتٗاۖ وَإِنَّ أَوۡهَنَ ٱلۡبُیُوتِ لَبَیۡتُ ٱلۡعَنکَبُوتِۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ۴١﴾ [العنکبوت: ۴۱] «ما نوح را به سوی قومش فرستادیم و او نهصد و  پنجاه سال در میان آنان ماندگار شد (ولی جز گروه اندکی بدو ایمان نیاوردند) سرانجام در حالی‌که (با کفر و معاصی) به خود ستم می‌کردند، طوفان ایشان را در برگرفت».

 

و آن­گونه که در داستان اصحاب کهف آمده است:

﴿وَلَبِثُواْ فِی کَهۡفِهِمۡ ثَلَٰثَ مِاْئَهٖ سِنِینَ وَٱزۡدَادُواْ تِسۡعٗا٢۵﴾ [الکهف: ۲۵] «اصحاب کهف مدّت سیصد و نه سال در غارشان (در حال خواب) ماندند»

 

همچنین قرآن، دربردارنده‌ی نام‌های تفصیلی اشخاص، امت‌ها، شهرها و قبایل است.[۱]

دستیابی به تمام این امور از طریق هوش سرشار، قدرتِ بسیار تخیل و نیز تجربه‌ی زندگی روزانه، امکان‌پذیر نیست.

 

محمد عبدالله دراز در تعلیق خود بر موضع افرادی که وحی را به منبع روانی تفسیر می‌کنند به زیبایی گفته است: «این همان باوری است که ملحدان امروزی به نام «وحی روانی» ترویج می‌دهند و ادعا می‌کنند که با این نام‌گذاری، نظر و باور علمی جدیدی آورده‌اند در حالی که این باور جدیدی نیست بلکه باور جاهلی قدیم است و در کلیات و جزئیات، هیچ تفاوتی با هم ندارند؛ چرا که پیامبر را به صورت مردی با قدرت خیال‌پردازی بالا و احساسی عمیق به تصویر کشیدند، یعنی اینکه او شاعر است، افزون بر آن، وجدان و ضمیر او را چیره بر حواسش برشمردند تا جایی که گفتند او خیال می‌کند شخصی را می‌بیند که با او سخن می‌گوید و گفتند این کسی که می‌بیند چیزی جز تصویری زاییده‌ تخیلات او نیست یعنی که او دیوانه یا خیال‌پرداز است و چون آن‌ها نتوانستند در بلندمدت بر این استدلالات خود ثبات بورزند ناچار شدند با آشکار شدن جانب اخبار گذشته و آینده در قرآن، اصطلاح وحی روانی را رها کنند.[۲]

 

شیوه‌ی سوم:

از امور آشکار در قرآن، پنهان ماندن شخصیت پیامبر  است چنانکه قرآن در اکثر اوقات، چیزی از وی را ذکر نمی‌کند و حتی به شخص وی اشاره‌ای هم نمی‌نماید و هرگاه نیز چیزی از شخص پیامبر  را خاطرنشان می‌سازد برای این است که بر شخص او حکم کند یا رفتارش را کنترل نماید و یا بر او چیره گردد و در مورد آنچه که به شادی‌ها و غم‌های او مربوط می‌شود می‌دانیم که وی چقدر به‌خاطر فرزندانش، دوستانش و یارانش اندوهگین شد تا جایی که سالی که عمو و همسرش خدیجه ل در آن سال وفات یافتند و با مرگشان، یاری معنوی آنان را از دست داد، عام الحزن (سال اندوه) نامیده شد با این وجود، هیچ بازتابی از این رویدادهای دردناک را در قرآن نمی‌بینیم در حالی که این‌ها از شدیدترین اموری است که بر نفس بشری تاثیر می‌گذارد.[۳]

پس اگر قرآن وحی از حالت روانی یا عقلی پیامبر  تاثیر می‌پذیرفت یا هوش سرشار، طبیعت زندگی روزانه‌اش یا قوه‌ تخیل وی در وحی‌ای که به سویش آمده تاثیری می‌داشت آشکارا در قرآن پدیدار می‌شد به‌ ویژه در آن احوال و اوضاع استثنائی، بنابراین نبود چنین تاثیراتی، دلیلی است بر این‌که احساسات و درونیات پیامبر ج منبعی برای وحی نیست و تاثیری بر او نداشته‌اند بلکه وحی، حقیقتی است که از جانب الله متعال در آسمان، بر او در زمین نازل شده است.

شیوه‌ی چهارم:

این‌که نبوت پیامبر تنها منحصر به قرآن نیست بلکه حالتی ترکیب‌یافته از تشریعات و معجزات این‌جهانی و حسی و احوال و اوضاع اخلاقی و روانی مختلف است و محال است که جمع تمامی این امور به سبب قوه‌ی تخیل، هوش سرشار یا از طریق تجربه‌ی انسانی حاصل شود.

معلوم است که پیامبر در اثنای نبوت خویش، معجزات کَونی بسیاری را آورده است همانند شکافتن ماه، بیرون زدن آب از بین انگشتانش، زیاد شدن غذا، شفای برخی بیماری‌ها و دیگر حالات فراتر از توان بشری، و این امور – هرچند که برخی نوگرایان سعی در تردیدپراکنی در آن را دارند –  بسیار مشهور و متواتر است، و تردیدافکنی در درستی آن‌ها به ‌سبب وجود دلایل صحیح، دشوار و محال است.

 

محال است که آوردن چنین اموری، ناشی از تجربه‌ی زندگانی، از طریق قوه‌ی تخیل یا هوش سرشار باشد، و شیخ الاسلام ابن تیمیه / در راستای توضیح این مفهوم و به هنگام نقد موضع فیلسوفانی که نبوت را به نیروهای نفس ارجاع داده‌اند می‌گوید: «اثبات نیروهای نفس بشری، چنین تاثیرات -معجزات حسی – را نمی‌طلبد، و تردیدی نیست معجزاتی که نزد مسلمانان، یهودیان و نصارا معلوم است از جمله اموری است که مردم بر آن اتفاق دارند که نیروهای نفس آنرا نمی‌طلبد و فیلسوفان نیز به این امر اقرار می‌کنند».[۴]

 

مشکل منهجی نزد گفتمان نوگرایانه این است که آن‌ها به هنگام سخن درباره‌ی وحی با نبوت و وحی بر این اساس تعامل می‌کنند که رویدادی مفرد است که فقط در قرآن جلوه‌گر می‌شود در حالی‌که نبوت در حقیقت، پدیده‌ای مرکّب است که از مفاهیم نازل‌شده از جانب الله متعال، دلایل حسی و عقلی که خداوند برای تایید پیامبرش ارائه نموده و نیز از حالات اخلاقی و روحی و روانی که پیامبر ج در آن‌ها زندگی کرده ترکیب یافته است.

 

شیوه پنجم:

شخصی که به بررسی نبوت پیامبر مبادرت می‌ورزد درمی‌یابد که نبوت وی با امور و رویدادهایی قبل و در اثنای نبوت احاطه شده است که به روشنی بر این دلالت دارد که منبع وحیِ نازل شده بسوی او، خود پیامبر و یا احساسات و عقل و تجربه‌اش نبوده است بلکه وحی، حقیقتی است مستقل از ذات او که از جانب الله متعال از آسمان به او نازل شده است.

 

چنانکه پیش از تولد پیامبر ج، واقعه‌ فیل روی داد که الله متعال بواسطه آن، کعبه را کرامت بخشید و شرافت خانه بزرگ‌مرتبه‌اش را آشکار نمود، همچنین سخنانِ بسیار اهل کتاب از سر برآوردن یک پیامبر در آن زمان و نیز اتفاقاتی که به هنگام تولد پیامبر روی دادند، خبر دادن کاهنان از اموری که به وی مربوط می‌شد و این‌که جنیان برای خبردادن از نبوت او به راه افتادند، همگی اموری خارج از قدرت، علم و اراده‌ی وی بود، همچنین آنچه که اهل کتاب بدان خبر داده‌اند و اخبار پیامبران پیشین مبنی بر نبوت و رسالت او نزد اهل کتاب مکتوب و موجود است و اینکه مردم در آن منابع به پیروی از وی امر شده‌اند همگی اموری خارج از قدرت، علم و اراده‌ی اوست.[۵]

 

لذا این رویدادها بیانگر آنست که آنچه بر پیامبر ج نازل شده است به تجربه‌ زندگی و قوه‌ تخیل وی بر نمی‌گردد بلکه گزینش و انتخابی الهی و آمادگی و ترتیبی ربانی است و بدین دلیل است که تمام شرایط و احوال مناسب برای آن مهیا شده است.

 

شیوه‌ی ششم:

 اینکه وحی‌ای که بر پیامبر نازل می‌شد تابع اراده، اختیار و تمایل او نبوده است چون زمان‌بندی نزول وحی یا مشخص کردن مکان و حالت آن، تابع اراده‌ی پیامبر نبوده است و پاسخگوی خواسته‌ها و نیازمندی‌های وی در هنگام نیاز نبوده است چنانکه در مورد آبروی همسرش دچار بلا شد؛ و این مسئله از بزرگترین بلاها و مصیبت‌هایی است که هر انسانی ممکن است بدان گرفتار آید، همچنین سؤالاتی از او پرسیده شد که جواب آن‌ها را نمی‌دانست و رویدادهایی را از سر گذارند که از حکمت‌های موجود در آن آگاه نبود اما با این وجود، وحی در آن زمان‌ها بر او نازل نشد و با تاخیر نازل گشت اما اگر وحی، تابع قوه‌ی تخیل پیامبر یا تجربه‌ی شخصی یا هوش سرشار و یا تمایل او بود پیامبر فورا و مستقیما به دفاع از همسرش می‌پرداخت یا مستقیما به سؤال‌هایی که از وی می‌شد جواب می‌داد تا حرج و تنگنای وارد آمده بر خود را دور کند.

در برخی حالات نیز، در شرایطی بر پیامبر وحی می‌شود که حال و وضعش بیانگر آن است که آمادگی وحی را ندارد و منتظر و خواستار آن نبوده است.[۶]

 

تمامی این شواهد دال بر این است که پیامبر  تاثیری در وحی از جهت احساسات و عواطفش نداشته است بلکه او فقط وحی را دریافت می‌کرده و آن را از جانب الله متعال تبلیغ می‌نموده است.

دلایل بسیار دیگری نیز وجود دارند که تاکید می‌کند وحی نازل‌شده بر پیامبر ج منبعی به‌جز الله متعال نداشته است و بیانگر بطلان و اشتباه بودن تمام تفسیرات دیگری است که گفتمان نوگرایانه و غیر آن پیرامون پدیده‌ وحی ارائه کرده‌اند.

 

نتیجه‌ای که تمام این دلایل بر آن‌ها متفق است – چه آن‌ها که بیان شد و چه آن‌هایی که ذکر نشد – این است که دیدگاهی که گفتمان نوگرایانه پیرامون وحی ارائه می‌دهد ممکن نیست که نمایانگر وحی الهی باشد و امکان ندارد که با دلالت‌های قرآن و براهین عقلی و نیز با حال و وضع پیامبر در نبوتش سازگار باشد بلکه در میزان قرآن و سنت، کفر و گمراهی و انحراف از راه راست است.

 

پس با این وجود چگونه صحیح است که پدیده‌ی وحی الهی در ادیان را با آن تفسیر کرد با این‌که خود قرآن بر ابطال آن دلالت می‌کند؟! و چگونه درست است کسی که ایمان به قرآن و درستی نبوت را آشکار می‌کند آن را بر زبان بیاورد؟!

 

در نتیجه تنها می‌توانیم از بین دو انتخاب، یکی را برگزینیم: یا اینکه به بطلان و اشتباه دیدگاه نوگرایانه در تفسیر وحی حکم کنیم و آنچه را بپذیریم که قرآن و دلایل تاریخی بیانگر آن هستند و یا اینکه دیدگاه نوگرایانه را قبول کنیم و آیات قطعی قرآن و دلایل عقلی را به دیوار بزنیم!!

 

در واقع، کسی که وحی الهی را تفسیری نوگرایانه می‌کند همانند کسی است که سخنان ارسطو درباره‌ی جهان و طبیعت را چنین تفسیر می‌کند که ارسطو برای برخی بیماری‌های عصر خود، دارو تجویز می‌کرد! یا همچون کسی است که سخنان متنبی در مدح سیف الدوله را این‌گونه تفسیر می‌کند که متنبی قصد داشت برخی نظریات فیزیکی را شرح دهد!

 

و چون نمی‌توانیم بین این تفسیرات از سخنان ارسطو و متنبی و بین قصد حقیقی آن دو، سازگاری برقرار کنیم، همانگونه امکان ندارد که بین تفسیر نوگرایانه از وحی و بین حقیقت وحی الهی آنطور که قرآن بیان می‌کند سازگاری برقرار نماییم.

هنگامی که ابن تیمیه مذهب فیلسوفان فرقه‌های بدعی در تفسیر نبوت را مورد بحث و بررسی قرار می‌داد – که فرقی با تفسیر نوگرایان معاصر از وحی ندارد – جدایی کامل با مذهب آن‌ها را اعلان داشت و گفت: «و هر کس که مذهب آن‌ها را بشناسد و آنچه رسولان گفته‌اند را نیز بشناسد ضرورتا در می‌یابد که آنچه آن‌ها (فلاسفه) بر زبان می‌آورند مخالف آن چیزی است که رسولان می‌گویند! لذا لازم می‌آید که یا رسولان را تصدیق کند و آن‌ها را تکذیب نماید و یا اینکه رسولان را تکذیب کند و آن‌ها را تصدیق نماید». با تفسیر نوگرایانه از وحی نیز باید چنین کرد؛ زیرا ما از بین دو انتخاب، تنها می‌توانیم یکی را برگزینیم و راه سومی هم نداریم: یا اینکه تفسیر آن‌ها را باور کنیم و دلایل قرآن و عقل را تکذیب کنیم و یا دلایل قرآن و عقل را تصدیق نماییم و تفسیر آن‌ها را تکذیب کنیم.

——————————–

منبع: وحی و لغزشگاه های نوگرایان / نویسنده : سلطان العمیری / مترجم : واحد ترجمه بینش / نشر قلم

[۱]– نگاه: النبأ العظیم، محمد عبد الله دراز، (۳۹-۴۵)، ومباحث فی علوم القرآن، مناع القطان، (۴۳).

[۲]– النبأ العظیم، محمد عبد الله دراز، (۸۴).

[۳]– نگاه: مدخل إلى القرآن الکریم، محمد عبد الله دراز، (۱۸۱).

[۴]– الصفدیه (۱/۱۶۳).

[۵]– الصفدیه، ابن تیمیه، (۱/۲۱۹).

[۶]– نگاه: مصادر المعرفه فی الفکر الدینی والفلسفی، عبد الرحمن الزنیدی، (۱۵۰)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا