اساس نظام دینی، فرهنگی و سیاسی اسلام چیست؟
اساس نظام دینی، فرهنگی و سیاسی اسلام چیست؟
نویسنده: ابوالاعلی مودودی
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا} [النساء آیه ۵۹]
《ای کسانی که ایمان آوردهاید! فرمان برید خدا را و فرمان برید پیامبر را و کسانی را که از میان شما صاحب امر باشند و اگر در چیزی اختلاف کردید آنرا به خدا و پیامبر ارجاع دهید، اگر واقعا به خدا و روز اخرت ایمان دارید. راه درست همین است و از لحاظ عاقبت نیز بهتر است.》
این آیه اساس همهی نظام مذهبی، فرهنگی و سیاسی اسلام و اوّلین ماده حکومت اسلامی است و در آن اصول زیر پایهریزی شدهاند:
۱– در نظام اسلامی فرمانروا و مُطاع واقعی خداست.
یک مسلمان در وهلهی اوّل بندهی خدا است و جز آن هرچه هست، پس از آن است. مرکز و محور زندگی فردی یک مسلمان و نظام زندگیِ جمعیِ مسلمانان، فرمانبرداریِ خدا و وفاداری نسبت به اوست. فرمانبرداری و وفاداریهای دیگر تنها زمانی پذیرفتنی هستند که در تضاد با فرمانبرداری و وفاداری خدا نباشند بلکه تحت آن و تابع آن باشند. و الّا هرآن حلقه اطاعتی که برخلافِ این اطاعت بنیادین باشد به دور انداخته خواهد شد.
همین مطلب را پیامبر این گونه بیان فرموده است: «لَا طَاعَهَ لِمَخْلُوق فِی مَعْصِیَهِ الْخَالِقِ» «در نافرمانی خدا هیچ مخلوقی را حق اطاعت نیست»
۲– دوّمین پایهی نظام اسلامی، اطاعت پیامبر است.
اطاعت پیامبر اطاعت جداگانه و مستقلی نیست، بلکه تنها راه ممکنِ اطاعت خداست. پیامبر بدین جهت مطاع است که تنها وسیله قابل اطمینان و مستند برای رسیدن احکام و فرامین خدا به بندگانش است. ما تنها از طریق اطاعتِ پیامبر میتوانیم خدا را اطاعت کنیم. هیچ اطاعت خدایی بدون سندِ پیامبر اعتبار ندارد و رویگردانی از اطاعت پیامبر شورش علیه خداست.
پیامبر خدا این مطلب را در حدیثی اینگونه بیان میفرمایند:
«مَن أطَاعَنِی فقَدْ أطَاعَ اللَّهَ، ومَن عَصَانِی فقَدْ عَصَى اللَّهَ» [مورد اتفاق بخاری و مسلم] «هر کس از من اطاعت کرده است از خدا اطاعت کرده است و هرکس مرا نافرمانی کرد خدا را نافرمانی کرده است.» این مطلب را قرآن در ادامه ( {وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّه…}[نساء آیه ۶۴]، {فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ…} [نساء آیه ۶۵]، {مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ…}[نساء آیه ۸۰] و …) با وضوح بیشتری بیان میکند.
۳– اطاعت سومی که بعد از دو اطاعت مذکور در نظام اسلامی بر مسلمانان واجب است،
اطاعت «صاحبان امر»ی است که از خود آنان باشند. صاحبان امر بر همه کسانی که به نحوی امّت را راهنمایی میکنند و در امور جمعی، مرجع مسلمانان محسوب میشوند، همانند علما و اندیشمندانی که راهنمایان فکری جامعه محسوب میشوند، سیاستمدارانی که امور سیاسی مردم را رهبری میکنند، حکّامی که مملکت را اداره میکنند، قضاتی که در دادگاهها به داوری میپردازند، ریشسفیدان و معتمدانی که قبیلهها، آبادیها و محلّاتِ خویش در امور فرهنگی و اجتماعی رهبری میکنند، اطلاق میگردد.
خلاصه هرکسی که به نحوی صاحب امر مسلمانان محسوب میشود مستحق اطاعت است و با نزاع با ایجاد خلل در زندگی اجتماعی مسلمانان درست نیست، اما به شرطی که آن صاحب امر از مسلمانان بوده و فرمانبردار خدا و پیامبر باشد. این دو شرط از شرایط لازم این اطاعت هستند که نه تنها در آیه فوق به روشنی بیان شدهاند، بلکه پیامبر در احادیث خویش با شرح و بسط کامل آنها را بیان فرموده است. بهطور مثال احادیث زیر در این باب ملاحظه شوند:
«السَّمْعُ وَالطَّاعَهُ عَلَى الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ فِیمَا أَحَبَّ وَکَرِهَ، مَا لَمْ یُؤْمَرْ بِمَعْصِیَهٍ؛ فَإِذَا أُمِرَ بِمَعْصِیَهٍ فَلاَ سَمْعَ وَلاَ طَاعَهَ»[بخاری و مسلم]
«حرفشنوی و اطاعت از صاحب امر بر هر مسلمانی در آنچه دوست دارد و آنچه دوست ندارد لازم است، مادامیکه به گناهی امر نشده است. و هرگاه به گناهی امر شد نباید حرفشنوی و اطاعت کرد.»
«… لا طَاعَهَ فی مَعْصِیَهٍ، إنَّما الطَّاعَهُ فی المَعروفِ»[بخاری و مسلم]
«…در چیزی که نافرمانی خدا و پیامبر در آن است نباید از کسی اطاعت کرد. اطاعت تنها در معروف است»
«إنَّه یُسْتَعْمَلُ علَیْکُم أُمَراءُ، فَتَعْرِفُونَ وتُنْکِرُونَ، فمَن کَرِهَ فقَدْ بَرِئَ، ومَن أنْکَرَ فقَدْ سَلِمَ، ولَکِنْ مَن رَضِیَ وتابَعَ، قالوا: یا رَسولَ اللهِ، ألا نُقاتِلُهُمْ؟ قالَ: لا، ما صَلَّوْا. »[مسلم]
«امرا و حکّامی بر شما خواهند آمد که از آنان هم معروف خواهید دید و هم منکر. پس هرکسی که از کارهای منکر آنان اظهار نارضایتی کند مسئولیتش را انجام داده است و هر کسی که آنها را ناپسند دارد او نیز از گناه سالم و مصون مانده است امّا کسی که به آنها راضی باشد و در آن منکرات از امرا پیروی کند مورد مؤاخذه قرار خواهد گرفت. صحابه گفتند: یا رسول الله! آیا با چنین حکامی نجنگیم و علیه آنها قیام نکنیم؟ فرمودند: خیر مادامیکه نماز میخوانند»
یعنی ترک نماز نشانهایست که از آن به روشنی معلوم میشود که آنان از اطاعت خدا و پیامبر خارج شدهاند و آنگاه قیام علیه آنان جایز است.
«خِیَارُ أَئِمَّتِکُمُ الَّذِینَ تُحِبُّونَهُمْ وَیُحِبُّونَکُمْ، وَیُصَلُّونَ عَلَیْکُمْ وَتُصَلُّونَ عَلَیْهِمْ، وَشِرَارُ أَئِمَّتِکُمُ الَّذِینَ تُبْغِضُونَهُمْ وَیُبْغِضُونَکُمْ وَتَلْعَنُونَهُمْ وَیَلْعَنُونَکُمْ» قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ أَفَلاَ نُنَابِذُهُمْ بِالسَّیْفِ؟ فَقَالَ: «لاَ، مَا أَقَامُوا فِیکُمُ الصَّلاَهَ، وَإِذَا رَأَیْتُمْ مِنْ وُلاَتِکُمْ شَیْئًا تَکْرَهُونَهُ، فَاکْرَهُوا عَمَلَهُ، وَلاَ تَنْزِعُوا یَدًا مِنْ طَاعَهٍ». [مسلم]
«بهترین پیشوایان شما کسانی هستند که شما آنان را دوست دارید و آنان شما را دوست دارند و شما برای آنان، دعای خیر میکنید و آنان نیز برای شما دعای خیر میکنند. و بدترین پیشوایان شما کسانی هستند که شما با آنان، کینه ودشمنی میورزید و آنان نیز نسبت به شما دشمنی میورزند وشما آنان را نفرین میکنید و آنان نیز شما را نفرین میکنند». صحابه عرض کردند: یا رسول الله! آیا پیمان آنان را نقض نکنیم و شمشیر نکشیم؟ پیامبر اکرم فرمود: «خیر، تا زمانی که نماز را در میان شما بر پا میدارند. و هرگاه، از حاکمان خود، امر ناپسندی را مشاهده نمودید، کارش را ناپسند بدانید اما دست از اطاعت او برندارید»
در این حدیث (اخیر) شرط مذکور واضحتر بیان شده است. از حدیث بالا امکان این برداشت وجود داشت که اگر آنان در زندگی فردی خود پایبند نماز باشند نمیتوان علیه آنان قیام کرد. امّا این حدیث میگوید مراد از اقامه نماز، اقامه نظام آن در زندگی جمعی مسلمانان است، یعنی تنها این کافی نیست که خود آنان پایبند نماز باشند، بلکه این نیز لازم است که حکومتی که آنان در رأس آن هستند حداقل برای اقامه نماز تلاش کند.
این تلاش نشانهای بر این خواهد بود که حکومت آنان از لحاظ ماهیّت یک حکومت اسلامی است. و اگر این تلاش و کوشش هم نباشد معنای آن این خواهد بود که آن حکومت از اسلام منحرف شده و تلاش برای برانداختن آن برای مسلمانان جایز است. همین مطلب در حدیثی دیگر اینگونه آمده است که یکی از اصحاب پیامبر میگوید: یکی از جمله پیمانهایی که رسول الله از ما گرفت این بود که《…أَنْ لا نُنازِعَ الأمْرَ أهْلَهُ، إلَّا أنْ تَرَوْا کُفْرًا بَواحًا، عِنْدَکُمْ مِنَ اللَّهِ فیه بُرْهانٌ》[متفق علیه]
«ما با صاحبان امر خود نزاع نکنیم مگر اینکه در کارها و گفتارهای آنان کفر آشکاری را که بتوانیم آن را به عنوان سند و مدرک به خدا ارائه بدهیم مشاهده کنیم. »
۴– چهارمین مطلبی که در آیهی مورد بحث به عنوان یک اصل قطعی و پایدار بیان شده این است که در نظام اسلامی فرمان خدا و روش رسول الله حکم قانون اساسی و بالاترین مرجع (Final Authority) را دارند.
هر نزاعی که در میان مسلمانان و یا دولت و ملّت اسلامی واقع شود برای حل آن بایستی قرآن و سنّت را داور قرار دهند و هر حکمی که از آنجا به دست آمد همه باید در برابر آن سر تسلیم را خم کنند. قرآن و سنت را این چنین در همه امور زندگی سند و مرجع و حرف آخر دانستن، ویژگی لازم نظام اسلامی و وجه امتیاز آن بر یک نظام زندگی کافرانه و غیراسلامی است. هر نظامی که این ویژگی را نداشته باشد به طور قطع یک نظام غیراسلامی است.
در اینجا برخی این شبهه را مطرح میکنند که چگونه میتوان در همهی امور زندگی به قرآن و سنّت مراجعه کرد، در حالیکه درباره چگونه اداره شهرها، پست و تلگراف و راهآهن و وسایل جدید بیشمار دیگرِ همانندِ این به هیچ وجه، حکم و قانونی در آن دیده نمیشود!
امّا این شبهه در واقع از عدم درک اصول و دین ناشی میشود. آنچه یک کافر را از یک مسلمان جدا میکند این است که کافر، مدّعی آزادی مطلق است و مسلمان پس از آنکه در اصل خود را بندهی خدا میداند تنها در محدودهای از آزادی استفاده میکند که پروردگارش به او اجازه داده است. کافر همهی امور زندگیاش را به اصول و قوانین و قواعد و ضوابطی که خود وضع کرده ارجاع میدهد و به هیچ وجه خود را نیازمند سندی خدایی نمیداند.
امّا مسلمان برای حل امور زندگیاش در وهلهی اوّل به خدا و پیامبرش مراجعه میکند و اگر از آنان دستوری یافت از آن اطاعت میکند و اگر نیافت تنها در آن صورت است که از آزادی عمل کار میگیرد و این آزادی عمل را نیز مبتنی بر این دلیل میداند که نیامدن حکم و دستوری در این زمینه از سوی شارع نشانهی اعطای آزادی عمل به بنده از سوی اوست.
از آنجا که قرآن فقط یک کتاب قانون نیست، بلکه کتاب تعلیم و تلقین و صحیفهی وعظ و ارشاد نیز است، از این رو در این جمله حکمت و مصلحت و اصول قانونیای که در جمله گذشته بیان شدند تشریح شده است، در جمله پایانی آیه)(“إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا”) دو مطلب بیان شدهاند: یکی آنکه پیروی از اصول چهارگانه فوق خواسته حتمی ایمان است. ادعای ایمان و انحراف از این اصول! این دوچیز نمی توانند با هم جمع بشوند.
دیگری اینکه خیر مسلمانان تنها در ساختن نظام زندگی خود بر همین اصول است. تنها همین یک چیز است که میتواند در دنیا آنان را بر صراط مستقیم پابرجا بدارد و عاقبت و سرانجام آنان را نیز سروسامان بدهد. این اندرز به طور دقیق به طور دقیق در خاتمهی گفتاری قرار گرفته که در آن بر وضعیتِ qاخلاقی و دینی یهود بحث و اظهار نظر شده است (اشاره به آیات قبل آیه فوق)؛ و اینگونه خدا به مسلمانان هشدار داده است که از انحطاطی که اُمَّت پیش از شما با انحراف از این اصولِ بنیادینِ دین دچارش شده است پند وعبرت بگیرید. هرگاه گروهی کتاب خدا و روش پیامبرش را پشتِ سر بیندازد و و عنانش را در اختیار سرداران و رهبرانی که فرمانبردار خدا و پیامبر نیستند بدهد و از پیشوایان مذهبی و حاکمان سیاسی خود بدون خواستن سند و مدرک و دلیل از کتاب خدا و سنّت پیامبر، اطاعت کند، هرگز از مبتلا شدن به انحرافاتی که بنیاسرائیل دچار آن شدند مصون نخواهد ماند.
————————————–
? منبع: تفسیر تفهیم القرآن، ابوالاعلی مودودی؛ مترجم: عبدالغنی سلیمقنبرزهی