نگاه ما به زندگی آمریکایی و چگونگی برخورد با آن
نگاه ما به زندگی آمریکایی و چگونگی برخورد با آن
نویسنده: امام ابوالحسن ندوی / مترجم: زاهد ویسی
این سخنرانی در گردهمایی خاصی که با حضور دسته ای از جوانان مسلمان در شهر لوس آنجلس در بیست و چهارم جمادی الآخر سال ۱۳۹۷ ھ ق/ دوازدهم ژوئن سال ۱۹۷۷ م که از سوی اتحادیه جهانی دانشجویان آمریکا و کانادا ترتیب داده شده بود، برگزار شد. نوشتار حاضر متن پیاده شده ی سخنرانی ایشان (ابوالحسن ندوی) از روی نوار است.
برادر من! کشورهایی که ما هم اکنون در آن ها به سر می بریم، هم خوشبختند، هم بدبخت! شاید این سخن متناقض به نظر برسد؛ چون یک شیء در آن واحد نمی تواند هم خوشبخت باشد، هم بدبخت، ولی اگر اجازه بدهید آن را توضیح دهم، واقعیت این مسأله روشن می شود.
بدبختی و خوشبختی همزمان
این سرزمین ها از آن جایی که خداوند به آن ها نعمت های فراوانی ارزانی داشته است، خوشبخت هستند. از جمله اینکه خداوند رزق و روزی، انواع خیرات، ذکاوت و هوشیاری، قدرت اراده، شایستگی تنظیم و سازماندهی، اداره ی امور زندگی، حاصلخیزی زمین و شکوفایی عقل را در این سرزمین ها فراوان ساخته است و همه ی این ها نشان سعادت و خوشبختی آن هاست. به طوری که امروزه در سایه ی چنین ویژگی هایی، رهبری مدنیت مدرن را در دست گرفته است و در حقیقت می توان آنچه را که در حال حاضر به نام مدنیّت غربی معروف است، مدنیّت آمریکایی نامید؛ چرا که مدنیّت آمریکایی در حال حاضر بر سراسر جهان سیطره پیدا کرده است و چه بخواهیم و چه نخواهیم (حتی اگر برایمان هم ناخوشایند باشد) در قلب جهان اسلامی و با کمال تأسف در جزیره العرب نیز تأثیر و نفوذ پیدا کرده است و حالتی پیش آمده که جهان اسلامی رو به سوی این سرزمین ها نهاده است و جزیره العرب پاره های جگر خود را به سوی این سرزمین ها گسیل داشته است و اگر بخواهید تنها جوانان عربستانی ای را که به این سرزمین ها رو آورده اند، شمارش کنید ده ها هزار تن از آن ها را می یابید؛ تازه این غیر از هندی ها، پاکستانی ها، ایرانی ها و افراد سایر کشورهای اسلامی است.
با این همه این سرزمین در عین حال بدبخت هم هست. برادران! این گونه عجیب و غریب به من نگاه نکنید. اینکه می گویم بدبختند به این خاطر است که نصیب آن ها از دین تنها آیین مسیحیت و بهره ی آن ها از حوزه های مختلفی که برای فعالیت های انسانی موجود است، صرفاً عرصه صنعت و تکنولوژی است.
علت اینکه آن ها از لحاظ دینی و اعتقادی بدبختند این است که آیین مسیحیت از روح این سرزمین ها و نقشی که در این سرزمین ها بر عهده گرفته و آن را در تاریخ انسانی به اجرا می گذارد دورتر از هر دین و آیین دیگری است. به طوری که هرگاه سؤال شود که ناهمخوان ترین و دورترین دین از روح حاکم بر این سرزمین ها و ناسازگارترین آیین با طبیعت این ممالک، نقش راهبری، روح پریشان و عقل پر تب و تاب آن کدام است؟ تنها جواب موجود، آیین مسیحیت است؛ چرا که این آیین، دیانتی است که انسان را وامی دارد تا اعتقاد پیدا کند به اینکه از همان روز اول گناهکار و عاصی به دنیا آمده و فطرتاً مجرم و سزاوار بازخواست خلق شده است. لذا ناگزیر باید خود را فدا کند و حضرت مسیح (ع) فدای این انسان خطاکار و مجرم شده است.
چنین اعتقادی انسان را چنان بار می آورد که اعتماد و اطمینان به صلاحیت و فطرت پاک انسانی را از او سلب می کند. از طرف دیگر رهبانیت و گریز از امور زندگی را برای او دوست داشتنی می کند و گوشه گیری و فرار از مبارزه در عرصه زندگی را در چشم او می آراید و کناره گیری از رقابت و مسابقه ای که بزرگترین عامل هدایت در پیشرفت و ترقی انسان است را برای او محبوب می نماید. به همین خاطر دیانت مسیحی در این سرزمین یک آیین غریب و بیگانه است. دیانتی است که بر این سرزمین ها تحمیل شده و ادوار مختلفی که این سرزمین ها و تاریخ انسانی پشت سر گذاشته آن را بر این ممالک تحمیل نموده است.
مسلمانان و مسئولیت آنان در برابر این بدبختی
مسلمانان در برابر این بدبختی مسئولیت بزرگی دارند؛ چرا که مسلمانان در انتقال مبادی رسالت ایده آل اسلام و تبلیغ عقیده ی اسلامی کوتاهی و کم کاری کردند. عقیده ی واضح و شفافی که برای هر انسانی پذیرفتنی است. عقیده ای که انسان را برای حرکت و فعالیت تشویق می نماید و موجب شکوفایی ذوق و قریحه های مختلف و به جنب و جوش درآمدن غرایز گوناگون انسانی می گردد.
آری! مسلمانان در حمل این رسالت بزرگ و ایده آل به این سرزمین ها کم کاری کردند. خداوند تبارک و تعالی فرصت حکومت و اداره ی امور را در پاره ای از خاک اروپا در اختیار مسلمانان قرار داد و آن ها چندین قرن بر گوشه ای از خاک اروپا حکومت کردند، اما به راستی در ادای رسالت خود کوتاهی کردند و در انتقال اسلام به سرزمین های دور دست اروپایی و وارد شدن آب گوارای اسلام به عروق داخلی اروپا کوتاهی مجرمانه ای به خرج دادند.
آن ها در همین گوشه ی اروپا ماندگار شدند و به ساختن مجسمه ها و ساختمان های عظیم پرداختند و به ساختن چشم اندازهای مدنی زیبا و دلربا اکتفا کردند، به گسترش دامنه ی علوم و فرهنگ پرداختند، به ادبیات، شعر و هنرهای زیبا توجه نمودند، اما در انتقال اسلام و انتشار آن در اروپا کوتاهی به خرج دادند و نتیجه هم این شد که این سرزمین ها با اسلام ناآشنا و بیگانه بمانند و همچنان از اسلام دور باشند.
نکته ی دوم اینکه، دایره ی فعالیت و جنب و جوش اصلی این سرزمین ها، فعالیت مادی تکنولوژیکی و مکانیکی است. از طرف دیگر از جمله سنّت ها و قوانین الهی حاکم بر هستی این است که خداوند هر فرد، ملت، اجتماع بشری و مؤسسه ی انسانی را در زمینه ای که برای تلاش و فعالیت خود برمی گزیند یاری و کمک می نماید. این است که خداوند می فرماید:
﴿ کُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاء وَهَؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُوراً ۞ انظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلآخِرَهُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلاً ﴾
« و ما هر یک از اینان ( که آخرت طلبانند ) و از آنان ( که دنیا پرستانند ، در این جهان ) از بخشایش پروردگارت ( بهرهمند میگردانیم و ) کمک میرسانیم و ( کافر و مؤمن را بر این خوان یغما مینشانیم . چرا که در صورت رعایت اسباب و علل ، ) بخشایش پروردگارت هرگز ( از کسی بازداشته نشده است و از او ) ممنوع نگشته است . ببین چگونه برخی ( از مردمان ) را بر برخی دیگر ( در همین دنیای ناچیز ، به سبب تفاوت تلاش و کوشششان ) برتری دادهایم و ( یکی را شاه ، دارا ، دانا ، و یکی را نوکر ، نادار ، نادان کردهایم . و امّا بدان که در دنیای مهمّ و ارزشمندِ ) آخرت ، درجاتْ بزرگتر و برتریها سترگتر است ( و تفاوتها و فاصلهها بیشتر است ؛ چرا که آنجا سرای جاویدان است و بهشت و درجات عظیمِ آن در میان است . پس ای انسان ! برای آن به مسابقه بپرداز و شبانهروز بکوش ) . »
این است که وقتی این سرزمین حوزه ی مادی را برای تلاش ها و نشان دادن هوشیاری، نبوغ و تولیدکنندگی خود انتخاب کرد به فتوحات عظیم و پیشرفت های چشمگیری دست یافت و پیروزی های سرسام آوری را کسب نمود، به طوری که توانست انرژی های مختلف را به خدمت بگیرد، رازهای نهفته و اسرار ناگفته ای را برملا سازد و وسایل گوناگونی را برای رفاه زندگی، گسترش و آسان نمودن آن به خدمت خود درآورد، اما از آرامش، آسایش، ایمان عمیق، هدف صالح، غایات ایده آل و از همه مهمتر از ایجاد وفاق و سازگاری میان دین و دنیا محروم و بی بهره ماند. حال آنکه خداوند از زبان مؤمنین می فرماید:
﴿ وِمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴾
« و برخی از آنان میگویند : پروردگارا ! در دنیا به ما نیکی رسان و در آخرت نیز به ما نیکی عطاء فرما ( و سرای آجل و عاجل ما را خوش و خرّم گردان ) و ما را از عذاب آتش ( دوزخ محفوظ ) نگاهدار . »
تمدن اضطراب و روح فرسایی
همچنانکه گفته شد این سرزمین ها تنها حوزه ی مادی و صنعتی را برای فعالیت های خود برگزیدند و در نتیجه به پیشرفت های باشکوهی نایل آمدند و در این راه واقعاً شکوفا شدند، اما هنگامی که برای جنبه ی روحی و دنیای قلب و نفس اهمیتی قایل نشدند و نسبت به شناخت هدف صالح زندگی بی توجهی به خرج دادند و جانب اخلاقی، ایجاد سازگاری، همخوانی میان اخلاق فاضله و دستاوردهای صنعتی بشر را از نظر دور داشتند.(چرا که هیچ کدام از این صنایع، اختراعات و پیشرفت ها، بدون اخلاقی که حرص و اشتهای مهار گسیخته انسان، حبّ مال، تسلط بر دیگران و ظلم نسبت به سایر ملل را کنترل می کند، به درد نمی خورد؛ زیرا تنها اخلاق است که می تواند زمام این امور را به دست بگیرد و این علوم را به درستی به سوی هدف نیک و خیر هدایت و راهبری نماید.)
بله! زمانی که غرب و در پیشاپیش آن ها آمریکایی که در این شب مبارک و زیبا در آن گرد هم آمده ایم، جانب اخلاقی، اعتقادی و روحی را از نظر دور داشت نتیجه آن شد که این سرزمین ها از لحاظ روحی، سرکش، مضطرب و سرگردان شوند و پریشانی، نگرانی، ملامت و روح فرسایی بر آن ها حکمفرما گردد.
این جنب و جوش های ناشی از اضطاب و سرخوردگی ای که ملاحظه می کنید، چیزی جز بازتاب طبیعی و در عین حال بسیار سخت بر ضد طغیان ماده گرایی و مادیگری، انباشت و تراکم پولی و مادی نیست. به همین خاطر این سرزمین ها همچنانکه گفتیم در آن واحد خوشبخت و بدبخت هستند، اما اکنون در حال اضطاب و پریشانی به سر می برند و فعلاً از جان و وضع خودشان چندان آگاه نیستند و کنترل خودشان را در دست ندارند و درست مانند مرکبی شده اند که زندگی سوار آن ها شده است نه اینکه ایشان سوار زندگی باشند. این است که زندگی نیز، بی رحمانه آن را به حرکت درمی آورد و هنوز آمادگی آن را پیدا نکرده اند که بتوانند ایام زندگی را به کام خود و به صورتی موزون و آرام بچرخانند.
عظمت و بزرگی شما
جوانان مسلمان! فرزندان امت همیشه جاویدان ابراهیمی – محمدی! شما می توانید به این تمدن درس (صحیح زندگی) بدهید و هدایت و راهبری آن را به دست بگیرید و به عنوان یک منتقد به آن نگاه کنید، نه به صورت یک خوشه چین که می خواهد دامن خود را از خوشه های آن انباشته کند و نه نگاه یک دنباله رو یا یک دانش آموز کوچک و ناچیز.
با این حال و با تأسف فراوان ملاحظه می کنم جوانانی که به این سرزمین ها می آیند، در حالی به این کشورها قدم می گذارند که آمادگی چندانی ندارند و والدین، اساتید، مربیان و سردمداران کشورهایشان آن ها را چنان بار نیاورده اند که احساس شخصیت مستقل بکنند. این است که ما یک شخصیت اسلامی نداریم. ما چنان به این سرزمین ها رو می آوریم، انگار که خود در صحرا و بیابان زندگی می کنیم و در خلأ به سر می بریم. گویی هیچ گونه تاریخ، تمدن، دین و فرهنگی نداریم. ما به شکل آدم های کوتوله به این کشورها قدم می گذاریم. ما بسیار حقیر و ناچیز و آن ها کاملاً عظیم و غول پیکرند.
برادران من! در حالی که چنین نیست. شما بسیار با هیبت و عظمت هستید و آن ها بسیار ریز و ناچیز می باشند. شما استاد هستید و آن ها شاگردان شما هستند. شما هدایتگر و جهت دهنده، و آن ها خوشه چین هستند. در گذشته هم چنین بود، اما ماشخصیت خود و اعتماد به جاودانگی اسلام را از دست دادیم. تا جایی که حتی اطمینان خود به صلاحیت اسلام نه تنها برای همراهی با جهان معاصر، بلکه رهبری دنیای کنونی را نیز از دست دادیم.
ما در سرزمین های اسلامی خود نظیر هند،پاکستان، ایران، افغانستان و حتی در مصر و سوریه با طبیعت و سرشت تمدن غربی و حقیقت آن آشنایی نداریم و اساتید ما در دانشگاه ها و مدارس موجود در آن کشورها نتوانسته اند وجود ما را با اطمینان و اعتماد به نفس شارژ کنند و چشم ما را به روی این تمدن و آسیب ها، نقطه ضعف ها، پرتگاه ها، اضطراب ها و ورشکستگی های آن بگشایند. این است که مسئولیت این عدم اعتماد به نفس موجود در ما، بیش از خود ما بر گردن اساتید ماست.
با این همه مادامی که شما به این سرزمین ها آمده اید، ناگزیر باید روح این تمدن مادی را به خوبی بشناسید: وحی ای که بر این تمدن سیطره پیدا کرده و آن را به صورت مرکب مادی درآورده است از هر گونه عقل و روحی محروم و بی بهره است.
شما باید در بررسی این تمدن تعمق و دقت نظر به خرج بدهید و میان محاسن و بدی های آن، و نیز دستاوردها و آسیب های زیانبار آن موازنه نمایید. شما باید در مورد زمینه هایی که ما می توانیم از آن ها استفاده کنیم، به خوبی تحقیق کنید و نیز چشم خود را باز کنید و ببینید باید از طریق چه حوزه هایی از این تمدن دوری کنیم و به صورتی سالم و صحیح از آن فرار نماییم؛ درست همان طور که از یک فرد جذامی فرار می کنیم. باید حوزه ها و زمینه هایی را که ضرورت دارد ما در آن ها نقش یک دانش آموز را اجرا کنیم مشخص کنیم؛ چرا که:
﴿الحکمه ضاله المؤمن من حیث وجدها فهو أحقّ بها﴾
«حکمت گمشده ی مؤمن است. هر جا آن را بیابد نسبت به آن سزاوارتر است.»
پس از تعیین این زمینه ها باید به شاگردی این تمدن در این حوزه ها و اساتید دانشگاه هایی که در این زمینه فعالیت دارند، بپردازیم.
حال سؤال اینجاست حوزه هایی که باید از آن ها دوری گزینیم، از آن ها فرار کنیم، از غرق شدن در ورطه ی آن ها برحذر باشیم و همواره آن ها را حقیر و خوار بشماریم، کدامند؟این حوزه ها عبارتند از: حوزه عقیده، ایمان، روح، اخلاق، شخصیت، شناخت ارزش انسان، هدف درست، ارزش ها و آرمان های فاضله، ایمان به غیب و شعایر اسلامی.
پاسدار شخصیت خود باشید
برادران من! در اینجا مقداری محافظه کار و محتاط باشید. در اینجا در موقعیت و سطح بالایی قرار گیرید، نه در سطح پایین و نازل، به طوری که به تمجید و تحسین این تمدن بپردازید و در دل انگیزی و طراوت و خرّمی آن مبالغه نمایید. این کار شما نسبت به عنوان مسلمانی که به دین خودش احساس عزت می کند، به قرآن ایمان دارد، حامل تاریخ درخشان و فروزانی چون تاریخ اسلام است، مسلمانی که پیشوا و رهبری برای انسانیت است و همواره این نقش را تا قام قیامت ایفا خواهد کرد، نیست.
به نظر من آمدن به این کشورها هیچ معنی ندارد. من از جمله کسانی نیستم که معتقدند درست نیست فرد مسلمان حتی برای تعلیم و تعلم هم که شده به این کشورها بیاید، نه من در این زمینه از این افراد اهل غلوّ و تندرو نیستم. بنده شخصاً به عنوان یک جستجوگر در زمینه فلسفه، تمدن و تاریخ که در این زمینه ها جنب و جوش هایی داشته و در امر کتاب و نوشتن معاصر نیز سهم ناچیزی داشته ام به شما می گویم: شخصیت و هویت خود را از دست ندهید و خود را بی ارزش قلمداد نکنید برعکس، شما نیز مثل حضرت ابراهیم (ع) که او نیز مانند شما در میان مردمی مشرک، بت پرست و خرافی زندگی می کرد، بگویید:
﴿… کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهُ وَالْبَغْضَاء أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ … ﴾
« … و شما را قبول نداریم و در حق شما بیاعتنائیم ، و دشمنانگی و کینهتوزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است ، تا زمانی که به خدای یگانه ایمان میآورید و او را به یگانگی میپرستید … »
شما نیز باید اینگونه باشید و به این مذمت کفر بورزید؛ البته نه بطور کلّی، بلکه به عنوان تمدن باستانی ایده آل و تمدنی که در اوج تعالی و شکوه است. ما برای این تمدن ارزش قائل هستیم و گاه گاهی در زمینه ی تنظیم و سازماندهی امور زندگی، ایجاد رفاه در عرصه ی حیات، علوم صنعتی، تجربی، ریاضی و فن آوری از آن بهره می گیریم. با این حال، همواره جانب احتیاط را رعایت می کنیم و آن را در حوزه ی ایمان، عقیده و اخلاق الگو قرار نمی دهیم.
این خلأ روحی ای که غرب و تمدن غربی از آن رنج می برد و آن را به لبه ی پرتگاه سقوط و فروریختگی رسانده و به مسیر خودکشی کشانده است. در نتیجه تمدن کنونی غرب به سوی خودکشی می رود و چنانکه دکتر محمد اقبال می گوید:
«هر امتی که از هدایت ربانی محروم و از جهت دهی آسمانی بی بهره شد، سرانجام ترقی آن برق و بخار است.»
فرنگ یا غرب در اثر دود کارگاه ها و کارخانجات، به یک ظلمت تاریک و کشنده تبدیل شده است و این وادی ایمن برای تجلی الهی قابلیت خود را از دست داده و شایسته چنین تجلی ای نیست.
با این حال با کمال تأسف باید گفت که بهره ی این سرزمین ها از دین آیین نصرانیت و شگرد آن ها، تأکید فراوان و تمرکز فوق العاده بر جنبه ی صنعتی و مادی بوده و همین امر نیز سرّ بدبختی انسانیت است.به همین خاطر هم جهان کنونی یک عالم حیران و سرگردان است و سرنوشت خود را به صورت اضطراب و پریشانی، فساد اخلاقی، فقر روحی و سرگردانی میان ماده گرایی افسار گسیخته و رهبانیت افراطی غیرمعقول رقم زده است.
تمدن سراب و فریب
شما باید به سرزمین خودتان برگردید و به مردم و به ویژؤه جوانان و تحصیلکردگان آن بگویید: ما در جوانب گوناگون این تمدن غور کردیم و آن را آزمودیم و خود را با آتش آن سوزاندیم . در قلب آن زندگی کردیم و دست آخر، به پوشالی و توخالی بودن آن به خوبی پی بردیم.
شما باید به میان آن ها برگردید و سرِّ این تمدن را برای آنان فاش کنید تا ابر تاریکی که دیدگان آن ها را از دیدن حقیقت این تمدن ناتوان کرده، کنار برود و این اعتماد و اطمینان غیر واقعی و بیش از اندازه ای که به غرب دارند و این همه تقدیس و تنزیهی که برای این تمدن قائلند فروکش کند. شما باید این کار را انجام دهید و زمام امور سرزمین های خود را به دست بگیرید و آن را به سوی اسلام هدایت و رهبری نمایید.
شما باید بار دیگر اعتماد آن ها را نسبت به شایستگی و صلاحیت اسلام، علوم اسلامی و جاودانگی رسالت اسلام بازگردانید و به آن ها بگویید ما بیشتر از شما غرب را شناختیم. در بستر آن نشو و نما کردیم و سالیان سال در آن فضا عمر خود را سپری نمودیم و فهمیدیم که آن تمدن، یک تمدن توخالی و یک سراب فریبنده است.
﴿… وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّى إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ ﴾
« کافران اعمالشان به سرابی میماند که در بیابان بیآب و علفی شخص تشنهای آن را آب پندارد . امّا هنگامی که به سراغ آن رود ، اصلاً چیزی نیابد ، مگر خدا را که ( او را بمیراند و ) به حساب او برسد و سزای ( عمل ) وی را به تمام و کمال بدهد . خداوند در حسابرسی سریع است ( و محاسبه بندهای او را از محاسبه بنده دیگر باز نمیدارد ) . »
به دانش آموزان و دانشجویان و سایر دست اندرکاران امور تعلیم و تربیت و آموزش و آنجا که به غرب طوری نگاه می کنند که گویی غرب الگوی تمام عیار است، غرب در آسمان و آن ها در زمین هستند و یا اینکه غرب قله ی بلندی است که آن ها مانند بچه هایی که در دامنه ی کوه ایستاده اند و به آن قله به عنوان آسمان بلند می نگرند، بگویید: برادران ما! اینگونه نیست که شما فکر می کنید و اتفاقاً قضیه، برعکس تصور شماست.
این پیام من به شماست و شاید این حرف ها توانسته باشد ساکنی را در میان شما به تحرک درآورد، یا امر ناپیدا و قدرت پوشیده ی شما را به جنب و جوش درآورد و شما را وادار کند به تقدیر و سپاسگزاری نعمت خداوند متعال بپردازید که شما را با نعمت اسلام مکرم و گرامی داشت.
از خداوند متعال مسألت می نمایم که من و شما را موفق بدارد و از او می خواهم که شما را در این سرزمین ها همچنان بر صراط مستقیم نگه دارد و پایدار نماید و بتوانید به تمام معنی کلمه مسلمان باشید. نمازهایتان را به صورت دقیق و درست ادا نمایید، واجبات دینی را انجام بدهید و مواظب شخصیت اسلامی و آداب و رسوم زیبا و گرانبهای برگرفته از قرآن و سنت باشید و در اینجا نقش هدایتگرانه، امامت، جهت دهنده و مرشد را به خود بگیرید نه بچه دانش آموزهایی دنباله رو.
از خداوند می خواهم که به من و شما توفیق عنایت فرماید و گام های ما را در این لغزشگاه که در آن نه تنها قدم ها، بلکه کوه های عظیم و سر به فلک کشیده نیز می لغزند، استوار بگرداند. دست شما را بگیرد و قلوب شما را به یکدیگر پیوند بدهد و مشعل ایمان را در دل شما برافروزد که در پرتو آن تا هر زمانی که در اینجا می مانید به عنوان یک مسلمان زندگی کنید و هرگاه در پناه خدا به سرزمین های خود برگشتید، به عنوان یک مسلمان برگردید و در آنجا بیش از اینجا دعوتگران غیور و ثابت قدمی باشید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
—————————————————————-
منبع: آنچه در آمریکا نیافتم / مؤلف: ابوالحسن ندوی / مترجم: زاهد ویسی / انتشارات:شرکت چاپ و نشر بین الملل وابسته به انتشارات امیر کبیر ۱۳۸۲