اسلام و ملیّت ( اسلامیت و کُردیت )
اسلام و ملیّت ( اسلامیت و کُردیت )
نویسنده : حسن امینی
«بحثی که امشب قرار است من دربارهی آن بحث کنم بحثی است که بحث روز است، و موضوعی است که ابهامات زیادی دارد یا حداقل در آن ابهام ایجاد میکنند این موضوع عبارت است از: اسلام و کُرد یا کرد و اسلام و به عبارتی دیگر دین و ملیت و به عبارتی دیگر مسلمان بودن و کرد بودن است. آیا مسلمان بودن و کرد بودن با هم جور در میآیند یا نمیآیند؟ اگر با هم جور در نمیآیند کدام را باید انتخاب کنیم؟ اگر با هم موافقاند این توافق چگونه حاصل شده است؟ بدیهی است برای مایی که هر دوی اینها (مسلمان و کرد) هستیم دوست داریم این دو با هم تضادی نداشته باشند. اگر فرضاً این دو با هم نسازند در آن صورت تکلیف ما چیست؟ الآن این بحثی است که در تمام کردستان- هر چهار پارهی آن- بحث داغی است: کُرد یا مسلمان، بین این دو « یا» به کار میبرند. و گاهی اوقات بعضی افراد میخواهند بین آنها آنقدر فاصله بیندازند که اصلاً با هم جور درنیایند. امشب میخواهیم کمی در این مورد بحث کنیم چون همانطوری که عرض کردم مایی که در این مسجد جمع شدهایم هر دوتای اینها هستیم مشخص است که کُردیم و قطعاً مسلمان هم هستیم که به مسجد آمدهایم.
اولاً باید شناختی ابتدایی در بارهی این مفاهیم داشته باشیم بعد بیاییم رابطهی این دو را مورد بررسی قرار دهیم:
اسلام: آخرین قانون و برنامهی خالقمان که برای هدایت ما و همهی انسانها فرستاده است. اسلام مصدر باب افعال است و همانطور که میدانید این باب برای متعدی کردن است، پس اسلام یعنی تسلیم کردن. ( اَسلَمَ یُسلِمُ اِسلاماً) که در قرآن چندین بار آمده است: و من یسلم وجهه الی الله، مَن اَسلَمَ وَجهَهُ لله یعنی کسی که جهتگیری خود را-جهت نه در معنای ظاهری،بلکه در چه باید کرد و چه نباید کرد- تسلیم الله کند. اسلام یعنی برنامهای که پیروان آن جهت خود را، روی به سوی خدا کردهاند. اسلام عبارت است از عقیده و باور و بینش و طرز تفکر و اخلاقیات و اعمال شخصی و جمعی. تمام مسائل انسانی اینهاست و اسلام شامل همهی آنهاست: عقاید، بینش یا طرز تفکر، اخلاقیات و اعمال که احکام شرعی از آنها بحث میکنند.
این برنامه مخصوص انسانهاست؛ تمام انسانها دارای عقیده هستند، حتی بیعقیدهای هم ، نوعی عقیده است؛ لامذهبی هم، نوعی مذهب است، بیدینی هم دین است؛ دینِ بیدینی، خود باور نداشتن به دین، هم نوعی دین و عقیده است. انسان نمیتواند بیعقیده باشد و نمیتواند بینش و طرز تفکر نداشته باشد.
بینش و طرز تفکر: در مورد مسائل نیک و بد ، و اینکه رابطهی من با جامعهام در موقعیتهای مختلف چگونه باشد ، به آن بینش میگویند. مثلاً من ، تو و یا هر کس دیگر به عنوان یک انسان، به یک غیرانسان چگونه مینگریم، این یک طرز تفکر است. ما به عنوان مرد، به زنان چگونه مینگریم و نیز نحوهی نگرش خواهران به عنوان زن به مردان. غیر خود را به چه عنوانی میبینیم. یک شخص به عنوان باسواد چه باوری دربارهی یک شخص بیسواد دارد، یک شخص به عنوان شهری، چه باوری دربارهی یک شخص روستایی دارد، یک پیر چه باوری دربارهی یک جوان یا بچه دارد و برعکس . مای ایرانی، چه عقیدهای دربارهی غیر ایرانیها داریم؛ نوع رابطهمان باید چگونه باشد. به عنوان یک کُرد چه رابطهای با غیرکُردها باید داشته باشیم؛ به این میگویند: بینش، طرز تفکر. مهمترین قسمتی که انسان به آن مشغول است به آن طرز تفکر میگویند. هیچکسی نیست که بیان کند بینش و طرز تفکری ندارم. هر کسی را ببینی دارای بینش و طرز تفکر است. خود را در مقابل شخص دیگر یا ذلیل و هیچ و پوچ میداند یا خود را با او مساوی و یا برتر میبیند. یکی از اینهاست: انسان به نسبت غیر خود، یا باور به مساوات دارد یا حقارت و یا برتری.
و اما اخلاقیات: برخورد ما با همدیگر اخلاقیات است. اخلاق عبارت است از برخورد انسانها با همدیگر: محبت- بیمحبتی، خشونت-نرمی، خوشزبانی-بدزبانی و باقی مسائل. آنچه ما با هم رد و بدل میکنیم اخلاقیات است. پس مگر میشود انسان فاقد اخلاقیات باشد؟نمیشود که بیاخلاق باشد، یا خوشاخلاق است یا بداخلاق – یا برخوردش خوب است که به او خوشاخلاق میگویند، یا بد برخورد میکند که به او بداخلاق میگویند- مگر میشود کسی بگوید من با اخلاقیات کاری ندارم این اخلاقیات را دین آورده است! نمیشود: با کسی ترشرویی میکند بداخلاق است ، به روی او میخندد خوشاخلاق. با او دروغ میگوید بداخلاقی ، راست میگوید خوشاخلاقی است.
اینها چیزهایی هستند که انسان به اعتبار انسان بودنش آنها را داراست. عقیده دارد، طرز تفکر دارد، اخلاق دارد و اعمال دارد یعنی عملی را انجام میدهد. این چهار قسمت، دین آمده و در آن حرف دارد : عقیدهات چگونه باشد و چگونه نباشد، طرز تفکرت چهطور باشد و چهطور نباشد. اخلاق و اعمال هم همینطور.
دین به طور کلی یعنی « برنامههایی که از طرف خالق انسان آمده برای علاج کم و کاستی و نابسامانی این چهار مورد ». عقیدهی منحرف و پست را از بین ببرد و به او عقیدهای صاف و سالم را بدهد، بینش و طرز تفکر نابجای برتریطلبانه، خود را مساوی دانستن در بعضی جاها، خود را خوار و حقیر دانستن را تصحیح بکند. که تویی که چون شهری هستی خود را از یک دهاتی برتر ببینی این طرز تفکرت باطل است، این که خود را با یک پزشک متخصص در زمینهی پزشکی برابر میبینی این مساوات غلط است، اینکه چون کُردی، خود را از سایر ملل کمتر ببینی دین میگوید این احساس حقارت باطل است. خود را نشناختهای. در اسلام ملیت نه کسی را بالا میبرد نه کسی را پایین میآورد. شهرستانی کسی را برتری یا حقارت نمیبخشد. این طرز تفکر است. دین آمده است که به تو بگوید برخوردت با مردم نیک باشد، اخلاقیات خوب را به تو میگوید، به تو میگوید بدبرخورد نباش، خوشرو باش، با مردم محبت کن، با آنها دروغ نگو، به آنها خیانت مکن، و روزانه کارهایی را برای پرورش خود انجام بده؛ نماز را برای آن برایت قرار داده: تنهی عن الفحشا و المنکر ، روزه را برای این برایت قرار داده: تتقون، بخشش و صدقه را برای این برایت قرار داده: که از دنیا پرستی نجاتت بدهد دلبستهی مال نشوی، مالی که نزدت عزیز است آنرا نپرستی به کسانی آنرا بدهی که از تو نیازشان به آن مال بیشتر است.
این اسلام است. خوب ملیت و کرد بودن چی؟ هیچ ربطی نه به عقیده دارد نه به طرز تفکر و اخلاقیات و نه به اعمال. یعنی: کرد، ترک، عرب، فارس بودن، فرهنگ است، زبان است، عادات و رسومی است که شاید بیشتر آنرا دین ساخته باشد یا ربطی به دین نداشته باشد.
و اما ما کرد و کرد بودن را بحث میکنیم آیا فرهنگ کردی با برنامهی اعتقادی و بینشی و اخلاقی و عملی که اسلام آنرا آورده است منافاتی دارد ؟ یا نه؟
حقیقت امر این است که فرهنگی که ملت کرد دارد فرهنگی است که دین آنرا آورده است اسلام به او داده است کُرد هستم یعنی نژاداً از این ملتم یعنی به زبان کردی حرف میزنم یعنی لباسم لباسی است که مثل بقیهی ملتها نیست یعنی اینها . خوب اینها چه ربطی به این دارند که با اسلام تضاد داشته باشند. بسیاری از فرهنگ کرد همانطوری که قبلاً گفتم اسلام آنرا به او داده است و این قسمت اصلاً با اسلام هیچ تضادی ندارد هیچ مخالفتی با هم ندارند نه تنها کرد بودن بلکه هیچ ملیت دیگر.
اصلاً ملیت و عقیده را در برابر هم قرار دادن، سفسطه است چون از جنس هم نیستند، یک تیپ نیستند، از نوع هم نیستند. مثل اینکه بیاییم بگوییم هزار الله اکبر وزنش بیشتر است یا یک کیلو آب؟! آب ماده است و میشود آنرا وزن کرد در حالیکه معنویت مثل الله اکبر گفتن وزن کردنی نیستند این دو را نمیشود در مقابل هم قرار داد. اینکه بیایند ملتی را در برابر عقیده قرار دهند یا عقیدهای را به آن بچسبانند درست نیست. میشود کُرد باشد و مسلمان هم باشد، مسیحی هم باشد یهودی باشد، دین آسمانی نداشته باشد صاحب دینی باشد که خود و انسانها آنرا درست کردهاند،- آنهایی هم میگویند بیدین هستند دین دارند چون باور دارند که :دین نیست. دیندار میگوید خدایی هست ما را درست کرده و حاضر و ناظر بر اعمال ماست، بیدین میگوید اینگونه نیست؛ فرقی نمیکند اینهم یک نوع عقیده است، دیندار میگوید که من طرز تفکر و بینشم را از آن خدا میگیرم ولی بیدین میگوید نه من به میل خودم است، این طرز تفکر است، بینش است، دیندار میگوید من اخلاقم را از دین آسمانیام میگیرم ولی بیدین میگوید نه من هر چیزی به مصلحتم باشد انجام میدهم، این اخلاق است: اخلاق مادی. این اخلاق مادی است که به او میگوید مصلحت دنیایت در چیست آنگونه با مردم برخورد کن. مصلحت بود که خود را کوچک کنی خودت را کوچک کن! هدف وسیله را توجیه میکند، مصلحت بود ملتی را فدای خود کن چون از پس آنها بر میآیی، این اخلاق است، یعنی بیدین هم اخلاق دارد: اخلاق مادی. و همچنین دیندار روزانه یک سری اعمال به عنوان رابطه با پروردگار دارد بیدین هم یک سری اعمال به عنوان رابطه با خود و اطرافیانش و با زندگیش دارد.
اما کرد یا هر ملت دیگر که مسلمان است یا مسلمان شده است آیا مسلمانی و قانون آسمانی و عقیده و اخلاق و بینش و طرز تفکر آسمانی ضرری به ملیت او وارد کرده است؟ اگر مسلمان باشد ضرر میکند؟ کُرد بودن او را نابود میکند یا قسمتی از آنرا از بین میبرد؟ اگر همچین چیزی باشد من به عنوان یک کرد میگویم: خدایا قبل از اینکه دینی را فرستاده باشی، مرا به عنوان کُرد خلق کردهای، هر دو از آن توست؛ خلق اولیهام متعلق به توست، دینم هم مال توست، و این خلق اول را قبل از ارسال دین برایم قرار دادهای، به خلق اولیهام راضیام اگر تضادی با برنامهات داشته باشد مانند مقلدی، مقلد یک مجتهد- مجتهدی مثل امام شافعی نظریات گوناگونی داشته است نظری داشته در قدیم که به آن قول قدیم میگویند و بعدها نظری دیگر پیدا کرده که به آن قول جدید میگویند و یک نفر اهل نظر از مذهب امام شافعی میتواند بگوید علیرغم اینکه خود امام شافعی از نظر خود برگشته است( بلا تشبیه به بحث ما چون بحث ما راجع به خداست) الآن من قول جدید او را قبول ندارم و همان قول قدیم او برایم مقبولتر است هر دو قول اوست مگر غیر این است شافعی هر دوی اینها را گفته، من قول قدیم را قبول دارم – اگر تضادی در بین مصلحت ملت من، ملیت من، نژاد من و زبان من با دینم به وجود بیاید هر دوی اینها از آن خداست فرقی نمیکند قول خداست من که کُردم خدا مرا کُرد خلق کرده است و منی که باید مسلمان باشم خدا این دین را برایم فرستاده است. اگر بین این دو تضادی باشد هر دوی اینها خدایی است و اولی هم غالب است آنها قدیمیتر است. ولی هیچ تضادی نیست؛ اساساً من برای این که شکوفا شوم، حق ملیام پایمال نشود، به شیوهای منطقی و عاقلانه صاحب حقوقم شوم، و از آن دفاع کنم و آنرا بشناسم، دین آمده همینها را به من گفته است؛ دین نیامده آنرا از من پس بگیرد آنرا موقتی به من داده باشد، دین آمده بهم میگوید وقتی عقیدهات، عقیدهای درست، است وقتی بینشت درست است، وقتی اخلاقت اخلاقی معنوی است، که تو از آن نعمت اولیهای نیز که به تو دادهام درست استفاده کنی و از آن دفاع بکنی و نگذاری دیگران به آن تعرض بکنند اگر میگویند این ادعا است ادعا نیست من از دین نمونه میآورم :
۱- خداوند متعال در قرآنش اینگونه میفرماید: یا ایها الناس/ حجرات:۱۲ ای مردم – دیگر نمیگوید یا ایهاالاکراد، یا ایهاالعرب، یا ایهاالفرس، ملت مطرح نیست ناس شامل تمام انسانهاست- انا خلقناکم من ذکر و انثی – ای مردم من همهی شما را از نر و مادهای خلق کردهام – و جعلناکم شعوبا و قبائل – منم که شما را ملت ملت، و قبیله قبیله، کردهام، من اینگونه قرارداد کردهام که زبانهای مختلفی باشد چون زبان خود رمزی است مسئلهای است که هنوز دانشمندان و اهل نظر متعجبند که زبانها چگونه درست شدهاست چگونه زبانها متنوع شدهاند چگونه این همه زبان و لهجه درست شده است، خدا میفرماید من اینها را خلق کردهام- جعلناکم شعوبا و قبائل – شما را ملت ملت و قبیله قبیله کردهام چرا:- لتعارفوا– برای آشنا شدن با هم، چون آشنایی یک قبیله کمجمعیت با هم آسانتر است از اینکه بخواهی با تمام بشریت رابطه داشته باشی، آشنا شدن با کل بشریت سخت است. اهل یک روستا با هم آشناترند یا اهل یک شهر؟ اهل یک شهر راحتتر میتوانند با هم آشنا شوند یا اهل یک استان؟ اهل یک استان آشناییشان با هم راحتتر است یا اهل یک کشور؟ و دیگر از این گستردهتر شود امکان ندارد. لتعارفوا –نهایتاً- ان اکرمکم عندالله اتقاکم- ای مردم! ای کُرد! ای عرب! ای فارس! ای تُرک! ای انگلیسی! ای هر ملیت دیگر! نزد خدا هیچکدام از شما برتریی به دیگری به خاطر زبان ندارید چون تو فارسی حرف میزنی گرامیتری از کُرد، یا چون عربی حرف میزنی از فارس گرامیتری، چون انگلیسی حرف میزنی از زبانهای آسیایی گرامیتری. در دین الله اینها نیست، ان اکرمکم عندالله اتقاکم– هر کدام از شما در ضرر رساندن به بشریت پرهیزگارتر باشید ( کسی نمیتواند به خدا ضرر برساند تقوی در رابطه با انسانها است. بعضی مفاهیم هستند که در ذهن ما اینگونه جا افتاده که چون خداوند آنها را فرموده مختص خداست، خدا به هیچ چیز ما احتیاجی ندارد ان الله غنی عن العالمین خدا که میفرماید پرهیزگار باشید معنایش این نیست که به نسبت خدا پرهیزگار باشید یعنی به دستور خدا به نسبت یکدیگر پرهیزگار باشید؛ یعنی خدا به ما دستور میدهد: یکدیگر را اذیت نکنید، از اذیت دادن همدیگر بپرهیزید، به همدیگر دروغ نگویید، به هم خیانت نکنید، پست سر همدیگر غیبت نکنید، مال دیگری را نخورید، همدیگر را نزنید، تقوا یعنی اینها). هرکسی که بیشتر مراعات حقوق دیگران را بکند او نزد خدا گرامیتر است، ملیت مطرح نیست: ان اکرمکم عندالله اتقاکم.
۲- آیهی روشنتری که نشان میدهد ملیتها نسبت به هم برتری ندارند یا زبانها به هم( زبان اول ساخته میشود بعداً اهل آن زبان تصمیم میگیرند لباس خاص خود را داشته باشند که نسبت به بقیهی زبانها فرهنگ خاص خود را داشته باشند زبان مقدم است به بقیهی چیزهایی که فرهنگ ملتی را میسازند.) آیهی ۲۲ سورهی مبارکه روم است که میفرماید: و من آیاته خلق السماوات والارض و اختلاف السنتکم و الوانکم آیهی خداست، نشانهی عظمت خداست، نشانهی حکمت و کار درستی خداست، اختلاف السنتکم ( السنه جمع لسان است در عربی به زبان میگویند لسان.) اختلاف زبانهای شما که تو کُردی، آن یکی ترک، و دیگری فارس و اردو و هر زبان دیگری. خداوند میفرماید اینها آیهی من است نشانهی قدرت و حکمت من است حکمت در این است که من اینکار را کردهام. اختلاف السنتکم و الوانکم ( الوان جمع لون است لون یعنی رنگ) اینکه یکی سیاهپوست است، دیگری سفید، و دیگری سرخپوست یا زرد پوست، خدا میفرماید که من این کار را کردهام و این حکمتی است که در کار من است. یعنی اینکه من که کُردم، این آیهی خداست همچنان که عرب بودن و فارس بودن شخص دیگری آیهی خداست. نه او زرنگ بوده است که خودش، فارسی را انتخاب کرده باشد که ارباب من باشد و نه من هم بیهنری از خودم بوده که کُردی را انتخاب کرده باشم و در نتیجه بَرده باشم، همهی اینها کار خداست و هیچ زبانی حق اربابی به زبانی دیگر را ندارد. چون تمام مخلوقات خدا مثل هم محترمند و از یک جنسند. اگر قرار باشد به لحاظ دینی، زبانی به زبانهای دیگری برتری داشته باشد-اگر قرار باشد- بایستی زبان آخرین دین آسمانی(اسلام) که عربی است و نیز آن کسی که این دین به وسیلهی او آورده شده محمد(ص) نیز عرب زبان بوده است اگر قرار باشد اسلام به زبان و ملیت، برتری بدهد بایستی ابتدا به ملیتی برتری بدهد که در آن بوجود آمده و پیغمبرش در میان آن ملیت مبعوث شده است. میبایست آن زبانی را گرامی بدارد که آخرین دین به آن زبان است ولی شخص اول این دین و زبان، که محمد(ص) است در مورد عرب-که خود نیز عرب است- چه میفرماید؟ ایشان میفرمایند: لا فضل لعربیٍ علی عجمیٍ و لا لعجمیٍ علی عربیٍ الا بالتقوی. دوباره برمیگردد به خدمت: پرهیز از اذیت و آزار دیگران، و خدمت به جامعه ( هیچ فضیلت و برتریی برای عرب نسبت به غیر عرب نیست، محمد خود عرب است؛ اسلام به زبان عربی آمده است، حکومت اولیهی اسلامی را عرب تشکیل داده است، رهبران اولیهی حکومت اسلامی، ابوبکر، عمر، عثمان و علی همه عربند و عرب بود که اسلام را توسعه داد اگر قرار باشد از دیدگاه دین ملتی برتری داده شود( از دیدگاه دین، چون عدهای ایراد میگیرند که دین ملتها را تضعیف کرده است، میگویند دین باعث شده است که حق ملتی مثل کرد ضایع شود) بایستی ابتدا این برتری را برای ملت عرب قائل شود. ولی این پیغمبر است که صراحتاً اعلام میکند : لا فضل لعربیٍ علی عجمیٍ، عربیٍ تنوین نکره دارد یعنی هیچ عربی، حتی محمد به اعتبار عرب بودن، هیچ برتریی به مردم ندارد، برتری او به اعتبار پیغمبریش است، نه به این اعتبار که محمد عرب است پس از مردم برتر است به اعتبار عرب بودنش هیچ برتریی ندارد: لا فضل لعربیٍ علی عجمیٍ، در زبان عرب به هر غیر عربی عجم میگویند، عرب و عجم اصطلاح است، پیامبر میفرماید هیچ برتریی برای عرب نسبت به عجم نیست و برعکس: عجم هم هیچ برتریی نسبت به عرب ندارد. امریکایی و اروپایی به خاطر امریکایی و اروپایی بودن و به این دلیل که به زبان انگلیسی حرف میزنند هیچ برتریی به بقیهی ملتها ندارند. زبان ارزشی را برای هیچ کس و قبیلهای ایجاد نمیکند و باعث حقارت و کوچکی هیچکس و ملتی نمیشود. و برعکس دین به ما میگوید که ما باید از حقوق خودمان دفاع بکنیم به گونهای که هیچ مکتب دیگری اینگونه انسان را به دفاع از حق تشویق نمیکند، زیرا مکاتب دیگر میگویند که اگر مُردی قهرمان میشوی و اگر شخص عاقلانه فکر کند میگوید من که مُردم دیگر از اینکه قهرمان میشوم خبری ندارم، گیرم که از منم مجسمه ساختند من که مُردهام و تمام شدهام خوب هیچ خبری از این ندارم پس اگر کسی عاقل باشد به این فریب نمیخورد:
-آقا بیا خودت را به کشتن بده؟
– برای چی؟
– برای اینکه به قهرمان تبدیل شوی.
-کَی؟ بعد از مُردنم! به من چه که مردم بعد از مُردنم گل به سر مزارم بیارند من که از اینها آگاهی ندارم!!
ولی دین چه میگوید؟ میگوید: نه تو که مُردی، جسمت مُرده است، تازه اول حیاتت است اگر به خاطر دفاع از حق بمیری که به بهشت میروی. در حالیکه دیگری که بهشت ندارد میگوید مُردی به قهرمان تبدیل میشوی! خوب به من چه. من که اگر حتی فقط خوابیده باشم در اطرافم هر آنچه ناسزاست بهم بگویند چون نمیشنوم ناراحت نمیشوم و هر آنچه تعریف و ستایش است از من بکنند به چه درد من میخورد من که خوابیدهام، حتی خواب؛ چه رسد به اینکه انسان بمیرد. اگر فرهنگ و مکتبی غیر دینی انسان را به ادای حقوق ترغیب کند چه به او میگوید و چکار برای او میتواند انجام دهد نهایتاً او را به قهرمان تبدیل کند، برایش بعداً مجسمه میسازد او هم اگر عاقل باشد فکر میکند و با خود میگوید: در این چهار روزهی دنیا مرا به کُشتن میدهند بعداً برایم مجسمه ساختن به چه کار من میآید، اگر غیر این بگوید عاقل نیست. ولی دین چه میگوید: دین به افراد باور میدهد که تو وقتی به خاطر دفاع از حق میمیری، به او باور میدهد که تازه آنوقت حیات و زندگی داری. مرحوم کاک احمد در این مورد شعر ظریفی دارد:
خۆت دوانی، خۆتێ که کهیفت بێ
مهرگه جهشنی له دایک بوونی ئهو
خۆتی تر خوێڕیه، خوت و خاڵی
که دوو رۆژه و ههرای ئهوڕێتۆ
( تو دو انسانی، یکی از آنها خودیست که اگر دوست داشته باشی و برایش کار و تلاش کنی. آنروزی که میمیری جشن تولد اوست، خود معنوی، برایش کار کردهای، بهش عقیده داشتهای، برایش ایثار و فداکاری کردهای، مال و دارایت را در راهش بخشیدهای، خوشی و راحتی خود را فدا کردهای،برای آن خود ؛ خود معنوی ، خود آزاد شدن از قید و بند دنیا، وقتی میمیری تازه از آن بهره میبری.
و آن خود دیگر، بیهوده و توخالی است،قهرمان میشوی، تنها دو روز است و بعد از آن دیگر اثری از آن نمیماند)
قهرمانان زیادی بودهاند که از آنان مجسمه ساختهاند و الآن کسی آنها را نمیشناسد.بروید یک نگاهی به قبرهای شهر خودمان بیندازید کسانی که ۵۰،۶۰ سال پیش فوت کردهاند؛ در آن موقع خانوادهشان چقدر دلگرم بودهاند و چه خرجهایی را کردهاند،سنگهای عجیب و غریب، روی آنها خانه درست کردهاند، الآن همه اینها شکسته و ویران شدهاند، حتی خانوادهشان نیز دیگر حوصلهی تعمیر آنها را ندارند، انسان میفهمد که آنها آن موقع با چه میل و رغبتی مشغول خانه درست کردن بر سر قبر و سنگکاری آن بودهاند، الآن حتی فرزندان و نوههای خود آنها نیز کاری به کارشان ندارند.
قهرمانی، فریبکاری است، من نمیخواهم قهرمان باشم، چون از قهرمانیم خبری ندارم، بعد از مرگم، اقوام و فامیلم به قهرمانی من افتخار میکنند به من چه؟! از هیچ چیزی خبر ندارم ولی میخواهم وقتی مُردم، جایگاهم از اینجا بهتر باشد دین به پیروان خود میگوید که کاری باید بکنند که بعد از اینکه مُردند آنجا برایشان خوشتر و بهتر باشد؛ یکی از کارهایی که مهم است و دین برای احقاق آن آمده است تلاش برای برپایی قسط و عدالت و مساوات است. در سورهی مبارکهی حدید خداوند میفرماید:
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط
ارسلنا رسلنا : رسل جمع رسول است و عبارت است از آدم تا محمد- که درود خدا بر آنها باد- خدا میفرماید: من تمام پیامبران را برای این فرستادهام: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات پیامبران هم بینه داشتند یعنی وقتی آمده بودند حجت بودهاند، مثل ما نبودهاند به زور خود را به حجت تبدیل کنیم- ماها این مشکل را داریم که میگوییم ما هر چه گفتیم شما باید باور کنید! دلیلت چیه تو از من حقتری؟ اگر آیهی قرآن است من هم ۵۰ آیهی قرآن را برایت میخوانم حدیث میخوانی من هم حدیث میخوانم- ولی پیامبران معجزه داشتهاند به معجزه به ملت زمان خود قبولاندهاند که برترند، حجت بودهاند، بیناتی که خدا از آن بحث میکند این است لقد ارسلنا رسلنا بالبینات به دلایل واضح و روشن که ثابت کردهاند که راست میگویند و از طرف خدا آمدهاند و انزلنا معهم الکتاب و المیزان کتاب هم یعنی برنامهای که بعد از اینکه ثابت شد از طرف خدا آمدهاند مشخص کند که خدا چه میخواهد، کتاب برایشان فرستادهایم میزان: حق و باطل چگونه است و چه چیزی حق است و چه چیزی باطل است به پیغمبران عطا کردهایم، خوب پیامبران آمدهاند اینها را برای چه چیزی آوردهاند: لیقوم الناس بالقسط تا همهی مردم به قسط و مساوات قیام کنند. خوب یکی از جلوههای مساوات و قسط این است که نه فرد -که فرد هم باید به حق خود برسد- ملتی چند میلیونی که حق فطریاش پایمال شده است نیز باید به حقشان برسند. درست است حق فطری : زبان من تقصیر من نیست؛ اگر خوب است، بد است، راست است، کج است، اگر نسبت زبانی به خطا داده شود نعوذ بالله این خطا به خدا گرفته شده است، خدا این زبان را برای من آفریده خدا فارس را فارس، و عرب را عرب، آفریده، این خلعتی خدادادی است که به من بخشیده، به فطرت مرا به فرهنگی آموزش داده است به نام فرهنگ ملت کُرد. این یک حق است اگر به این حق تعرض شود و پایمال شود و سرکوب بشود این آیهی قرآن میگوید:که محمد آمده که به توی پیروی محمد بگوید که برای اینکه این حق را به دیگران بدهی برایش کار کنی. کجا گفته برای این حق تلاش مکن؟ کجا گفته که تو قبول ظلم بکن؟!
پیامبر اسلام میفرماید: ظالم و مظلوم هر دو اهل عذابند؛ ظالم، به خاطر اینکه ظلم میکند و مظلوم، به این خاطر که به ظلم تن در میدهد. پیامبر اسلام و باقی پیامبران آمدهاند برای برپایی مساوات، مساوات حقوق، بدون ابا میگویم از زبان دین میگویم چون در سرزمینی زندگی میکنم که ادعای دین دارند اعلام میکنم که: ملت کُرد سزاوار نیست که از هیچ چیزی که ملتهای دیگر مثل عرب یا فارس دارند محروم باشد؛ به عبارت دیگر، نه فارس، نه ترک، نه عرب و نه انگلیسی حق ندارند که هیچ چیزی داشته باشند که ملت کُرد از آن محروم است و باقی ملتهای دیگر. دین اینگونه میگوید، من حرف دین را میزنم و اگر کسی بگوید چرا این را میگویی؟ میگویم که اگر دین را قبول داری بیا بنشین، تا با استدلالهای دینی بررسی کنیم تا بفهمیم اینگونه است یا نه؟ اگر قبول نداری اشتباه میکنی من دین را قبول دارم من از زبان دین حرف میزنم تو که دین را قبول نداری من به تو که دین را قبول نداری کاری ندارم. البته به کسانی نمیگویم که بیدینند بیدین البته یعنی کسی که ادعای دینداری نمیکند در نظر من محترم است کسی که ادعای دین بکند و دلیل دینی را قبول نداشته باشد در اشتباه است اینها را میگویم. و الا من به کسانی که به اسلام اعتقادی ندارند توهینی نمیکنم من به باورشان احترام میگذارم چون هنوز دین به او نرسیده است. ولی کسی که ادعای دین میکند و حاضر نباشد به قضاوت دین، این شخص است که در نظر دین و دینداران منفور است و سزاوار است که لعن و نفرین شود و الا « لا اکراه فی الدین» دین را قبول نکردهاست خدا او را به زور وادار به این کار نمیکند و من هم او را مجبور نمیکنم و عقیدهاش نیز محترم است و من نیز به هیچ نوع فکر غیر دینی تعرض نمیکنم، به فکر دیندارانی تعرض میکنم که حاضر نیستند به برنامهی دین تن در دهند اینها هستند که جای این را دارند که سرزنش شوند هر کسی که باشند.
به بحث خود برگردیم؛ این اسلام است که به من پیروش میگوید: که من دین را برای تو فرستادهام که به پا خیزی که مساوات و برابری را در جامعهات برپا کنی، مساوات در هر چیزی : مساوات در زبان، حقوق، مقام، استخدام و هر چیز دیگر از کوچک تا بزرگ، دین این را میگوید و حالا اگر دیندارانی هستند و این کار را انجام نمیدهند اینجا دیگر مشکل از دین نیست:
اسلام به ذات خود ندارد عیبی
عیبی که دروست از مسلمانی ماست
اسلام خود عیبی ندارد این مسلمانی ماست که اسلام را عیبدار کرده است. و اما چرا نمیشود که انسان مسلمان باشد و به خدا هم باور داشته باشد. باور به خدا چه تضادی با کُرد بودن دارد؟ من دوست دارم کسی بیاید بگوید که این شدنی نیست! انسان یا باید به خدا ایمان داشته باشد یا باید کُرد باشد!. چه اشکالی دارد که شخصی کُرد باشد و بینش و طرز تفکرش را از قرآن بگیرد مگر خود کُردیت برنامه دارد؟! مگر باید و نباید دارد؟! مگر هیچ ملیتی برنامهای برای زندگی دارد؟!. اصلاً ملیت کاری به برنامه ندارد چرا نمیشود که من کُرد باشم و اخلاقم، اخلاقی دینی باشد؟ چه اشکالی دارد؟ چرا اگر نماز بخوانم دیگر کُرد نیستم؟ و اگر کُرد باشم دیگر نمیشود نماز بخوانم؟! چرا دخترم، خواهرم و خانمهای جامعهام یا باید بیحجاب و بیبند و بار باشند یا کُرد نیستند؟ یعنی چه؟! چرا نمیشود خانمی تمام آن چیزی که به آن عفت و حیثیت میگویند را رعایت کند و کُرد باشد؟ چه اشکالی دارد و چه تضادی را دارد؟چرا عدهای مشغولند که آبروی ملت کُرد را ببرند و سعی میکنند که کُرد بودن را با بیبندو باری و بیاخلاقی مترادف کنند؟
من میگویم تضاد که نیست هیچ، هر کُردی هم خود را مسلمان بداند طبق آیه و حدیثی که قبلاً گفتم و یا حدیثی دیگر که میفرماید:
« من رأی منکم منکراً فلیغیره بیده فان لم یستطع فبلسانه فان لم یستطع فبقلبه» : هر کس از شما منکری را – هرچند کوچک، چه رسد به اینکه حقی پایمال شود- ببیند اگر بتواند باید با زور مانع آن شود و اگر نتواند باید با زبان [ در رد آن] حرف بزند اگر با زبان هم نتوانست باید قلباً از انجام آن منکر ناخوشایند باشد اگر هیچ کدام از اینها را انجام نداد مؤمن نیست.
نمیشود کُردی مسلمان باشد و ملت خود را دوست نداشته باشد و در فکر حقوق ملتش نباشد، نمیشود این دو تا باهم جمع شوند، چون اگر از اسلام چیزی فهمیده باشد اسلام به او میگوید باید در فکر حق باشد؛ به طور کلی دین برای احقاق حق آمده است و یکی از این حقوق، حق ملتهاست. مادامی که راست بگوید کُرد مسلمان باشد ملت خود را دوست دارد، قبول ظلم برایش ناخوشایند است در این فکر هست که هیچ نوع ظلم و تبعیضی را به شیوهای منطقی و عادلانه برای ملتش روا ندارد.
بنابراین این اصطلاحی که در جامعهی کردی رایج کردهاند و مشغولند به شمای مسلمان هم میقبولانند که: دین و کُرد بودن و دین و ملیت با هم ناسازگارند، آگاه باشید که این فریبی است من کُردم و دین هم به من اجازه داده است و ملت خودم را از همه ملتها بیشتر دوست دارم اعلام میکنم نه ظلم وقتی بحث حق و ناحق است، من اینگونه بودهام و انشاءالله هم اینگونه خواهم ماند در قضاوتهایم بسیاری از دوستانم از دستم رنجیدهاند چون خداوند این لطف را به من کردهاست که غالباً در قضاوت به بیگانهتر حق بیشتری را دادهام به نسبت آشنای خودم- اگر حق داشته باشد نه به ناحق-. ولی در حقوق مساوی ملت خود را از هر ملت دیگر بیشتر دوست دارم. کُردم و به کُردیتم هم افتخار میکنم و دوست دارم ملت کُرد هم از تمامی حقوقی که دیگر ملتها از آن برخوردارند برخوردار باشد و در حد توانم هم برایش تلاش میکنم و مسلمان هم هستم. با مسلمانی کُردم به عقیدهای اسلامی کُردم به بینش و طرز تفکر اسلامی کُردم و به اخلاقی قرآنی کُردم و به بندگی کردن برای خدا و عدم بندگی برای هیچ کس غیر خدا کُردم و کُردی هستم که جامعهای سالم را میخواهم، خانوادهای سالم را میخواهم و میخواهم جوانان جامعهام کُردهایی با عفت و آبرو باشند، هیچ تضادی با ملیت ندارد.
و تجربهی تاریخ هم، عزیزان نگاهی به تاریخ بیندازید آن کسی که برای کُردها تلاش کرده است و در رأس قرار داشته است همهشان مسلمان بودهاند اصلاً رهبران دینی بودهاند. تا دیروز پریروز رهبر حزب دمکرات که یکی از مدعیان حقوق ملت کُرد است و شاید میخواهد این فکر را در جامعه منتشر کند رهبرشان ملا بودهاست ملا عبدالله حسنزاده، حیاکی، پنج شش ماه است که آنرا عوض کردهاند و به آقای هجری تبدیل کردهاند به هر حال ملت کُرد در طول حیات مبارزاتی خود اشخاصی مثل قاضی محمد را دارد قاضی اسماً قاضی نبود بلکه قاضی دادگاهی بود که فقه محمدی بر آن حاکم بود قاضی واقعاً یک قاضی دینی بود که به رهبر کردستان و مهاباد تبدیل شد، یا شیخ محمود نهمر یا ملا مصطفی نهمر یا شیخ نهری و بسیاری دیگر، شما در تاریخ نمیتوانید پیدا کنید که حرکتی کُردی را که رهبری مسلمان و دینی نداشته باشد. اینها چه میخواهند میخواهند کلاه سر مردم بگذارند اگر غرب و اروپا اینگونه آمدهاند که دینمان را از ما بگیرند و به بی بند و باری و بیهودگی و تسلیم شدن به او ، ما را از قدرتی رها کنند و قدرتی از آن بدتر را به ما حاکم کنند هیچ کُرد مسلمانی این را قبول نمیکند و کُرد غیر مسلمان هم باید بداند که در این کار موفق نخواهد شد چون دین قویتر از بیدینی است چون اگر من بمیرم به بهشت میروم ولی اگر او بمیرد خودش گمان میکند به هیچ جایی نمیرود و تمام میشود و انسان حاضر نیست که تمام بشود دروغ میگوید تا آنجایی که بتواند تلاش میکند که بماند ولی کرد مسلمان یا هر مسلمان دیگر میداند اگر به خاطر عقیدهاش بمیرد به بهشت میرود. من به تمام برادران و خواهران کُردم چه مسلمان و چه غیر مسلمان عرض میکنم این تفرقه را در جامعه از بین ببرید ملیت ربطی به عقیده ندارد. میشود کرد باشد و مسلمان باشد، مسیحی باشد، یا یهودی و آتشپرست باشد. اینها با کُرد بودن اصلاً تضادی ندارند. ولی اگر مسلمان است با توجه به اینکه گفتم که اسلام میگوید که باید ایثار کنی ، از حق دفاع کنی از مظلوم دفاع بکنی ظلم را قبول نکنی بیشتر از غیر مسلمان به حقوق ملت خود میرسد و با توضیحاتی که عرض کردم مشخص می شود که اینها سفسطه است اینها نیرنگ است ما فریب نمیخوریم ما هر دوی اینها هستیم هویت ما این دوتا چیز است ماهیت ما کُردی مسلمان هستیم یا مسلمانی کُردم. بعضی تنگ نظر هم هستند که میگویند اگر در ابتدا بگویی کُرد مسلمانم دچار گناه شدهای در حالی که من ابتدا متولد شدهام عمری را هم سپری کردهام بعداً مسلمان شدهام اینها حرفهای بچگانهای است و هیچ فرقی نمیکند ما ملتی مسلمان کُرد هستیم یا ملتی کُرد مسلمان. هر کدام را زودتر بگویی هیچ لطمهای به دیگری وارد نمیشود. اینها ماهیت ماست و هر اندازه به کُرد بودنمان افتخار میکنیم چندین برابر به مسلمان بودنمان افتخار میکنیم چون کُرد غیر مسلمان غیر معتقد بوده که به ملتش ضرر رسانیده چون از قیامت نترسیده و به بهشت و جهنم باوری نداشته در حالیکه اگر باور دینی داشته باشد نه تنها به ملت خود صدمهای نمیزند بلکه به هیچ ملت دیگری ضربه نمیرساند چون میداند در دین صدمه رساندن به هر کس و ملتی مجازات دارد.
بنابراین این اصطلاح که «کردی یا مسلمان؟!» یا «انسان برای آنکه به حقوقش برسد باید دین را رها کند» اصطلاحی غلط است بلکه اگر مسلمان باشد بیشتر میتواند به حق برسد، شاید من به عنوان یک مسلمان که این بحث را اینجا عرض کردهام یک غیر مسلمان که سنگ کُرد بودن را به سینه میزند، این جرأت را نداشته باشد که در اینگونه جمعی و در همچین جامعهای صراحتاً از حق ملت دفاع بکند که بگوید ملت من سزاوار نیست از هیچ چیزی که دیگر ملتها دارند محروم باشد کوچک یا بزرگ. باور نمیکنم بتوانند راحت این حرف را بزنند ولی من به حکم اسلام و با حقی که دین به من داده و به امید آیندهای که اسلام آنرا پیش پایم گذاشته اگر هم مشکلی برایم پیش بیاید این مطلب را اعلام میکنم.
برادران! خواهران! ما کُرد مسلمانیم به اخلاق اسلامی کردیم خداوند ملیتی را به ما ندهد که حیثیت و آبرویمان را پایمال کند شیخ سعدی میگوید:
به جایی رفته بود مرد فقیری یا خود سعدی، پول زیادی بهش میدهند ولی خیلی او را تحقیر میکنند میگوید نان زیادی بهم دادند ولی آبرو برایم نگذاشتند:
نان مطلوب و آبرویم کاست
مردنم به از مذلت خواست
حق ملیتی اینگونه به من داده شود که حیثیت و آبرو و عفتم را از خودم، خانوادهام، و جامعهام را بگیرد مرگ بر این حق؛ حق اینگونه را نمیخواهم. اما حقی که با آبرو و حیثیت و انسانیت ادا شود این حق، حقی است که گفتم که نمیشود که یک شخص کُرد مسلمان در فکر به دست آوردنش نباشد قاطعانه این را میگویم، چون جزء مهم مسلمان بودن، دفاع از حقوق و تلاش برای برپایی قسط و مساوات است: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط
مسلمان کُرد این آیه به او میگوید که تو باید تلاش کنی که حقوقت پایمال نشود و تلاش کنی که حقت خورده نشود تلاش کنی مثل بقیهی ملتها از حقوق مساوی برخوردار باشی. اما غیر دین اینگونه عبارتی روشن و نیز به طرف بگوید که اگر در این مسیر برایت مشکل پیش بیاید پاداش بزرگتری از حیات دنیا خواهی داشت شاید نداشته باشد.
در هر حال امیدوارم که خداوند هر دو جزء هویت و ماهیتمان را تقویت کند. انشاءالله هم خود را از لحاظ دینی قوی کنیم و هم علاقه به ملیتمان را. چون هر دوی این دو از آنِ خداست کُرد بودنمان امر خلقتی خداست: خدا به این ملیت ما را آفریده، اگر به آن ناراضی باشیم به کار خدا ناراضی بودهایم دینمان نیز دین خداست هر دوشان هم گرامیند و هردوی اینها نزد انسان مسلمان دوستداشتنی اند و باید در راستای آنها تلاش و کوشش کند .
منبع : بنکه ی بیر
به نام یگانه ی هستی بخش
دوست عزیز لطفا به ما نیز سری بزنید و اگر مایل بودید لینک وبلاگ ما را در سایت خود قرار دهید با تشکر http://www.lordamar.tk
ما لینک شما را قرار داده ایم