آینده مصر به کدام سو و مشکلات سر راه مرسی و اخوان
آینده مصر به کدام سو و مشکلات سر راه مرس و اخوان
نویسنده: صلاحالدین خدیو
روزها و ساعات تأخیر در اعلام نتایج انتخاباتی ریاست جمهوری مصر، لحظاتی حساس و تاریخی بود. کشتی سیاست مصر در دریای متلاطم و طوفانی سیاست خاورمیانه سرگردان بود. کشتیبان را هر سیاستی میآمد امواج و تبعات آن نه تنها مصر بلکه کل منطقه را تحت تأثیر قرار میداد.
مصر بعد از ۲۴ ژوئن در بدترین حالت میتوانست به الجزایر دههی نود تبدیل شده و سالها صحنهی پیکار ارتش و اسلامگراها شود. بر اساس فرضیههای خوشبینانهتر هم محتمل بود که شاهد کودتاهای پی در پی ارتش مانند دهههای نیمهی دوم قرن گذشته در ترکیه شود. صد البته مدل پاکستان مفلوک و ورشکسته از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هم در افق سیاسی این کشور چندان دور از دسترس نبود.
اعلام پیروزی محمد مرسی موقتاً این تهدیدها را از سر راه برداشته است. اما سادهاندیشی است اگر گمان بریم که مصر راه پرفراز و نشیب گذار به دموکراسی را آسان طی خواهد کرد. فهم آنچه که در گفتگوهای محرمانهی روزهای گذشته بین سران اخوان المسلمین و فرماندهان ارتش گذشته، برای گمانهزنی در مورد دورنمای دموکراتیک سرزمین نیل الزامی است. همانگونه که برای افتادن مصر در مسیر ترکیهی دههی اول قرن حاضر رفتار آتی این دو بازیگر عمده بس مهم است. اینکه اسلامگرایان به دموکراسی چون کالای یکبار مصرف ننگرند و ارتش هم از آقا و بالاسر عرصهی سیاسی به نهادی حرفهای و غیر سیاسی بدل شود برای طی این مسیر ضروری است. سرو سامان دادن به اقتصاد علیل و نابسامان این کشور هم عاملی مؤثر است. چه در ترکیهی اردوغانی هم بدون برآمدن بورژوازی آناتولیایی و طبقهی کارآفرین مسلمان و محافظهکار، امکان اصلاحات سیاسی چیزی نزدیک به صفر بود.
تغییر حزب عدالت و توسعهی ترکیه از یک حزب اسلامگرای دارای ریشههای اخوانی به حزبی با گرایش راست میانه و محافظهکار چه به دلایل سلبی -محدودیتهای ساختار سیاسی ترکیه و فشار ارتش از سویی و تعهدات ترکیه در پروسهی ورود به اتحادیهی اروپا از سوی دیگر – و نیز دلایل ایجابی چون خوانش جدید نسل جوان و عملگرای سیاستمداران اسلامگرای این کشور از شرایط جدید ترکیه و جهان، دگردیسی حزب مذکور را به تغییری استراتژیک تبدیل نموده که امکان عقبگرد در آن بعید به نظر میرسد. امری که تا همین اواخر منتقدان و مخالفان حزب مذکور با بدگمانی بدان نگریسته و آن را صرفاً یک تغییر تاکتیکی میدانستند؛ غافل از اینکه سیاست خود محصول همین ستیزها و سازشهاست و قبل از اینکه انگیزهها مهم باشد، این انگیختهها هستند که سمت و سوی حوادث و مالاً معادلات سیاسی را تعیین میکنند.
درست است که الگوی هیچ کشوری را نمیتوان دقیق در کشوری دیگر کپیبرداری کرد، همانگونه که کمونیسم چینی به راه کمونیسم روسی نرفت و سکولاریسم فرانسوی از بنیاد با همتای امریکاییاش متفاوت است و فرق سوسیال دموکراسی و دولت رفاه کشورهای اسکاندیناوی هم با سرمایهداری تاچری و ریگانی و بعدها قرائتهای نومحافظه کارانه از آن بسان فاصلهی زمین و آسمان است. خاورمیانه اما جایی است که بیشتر از هر جغرافیایی دیگر در این کرهی خاکی به آزمایشگاه انواع ایدئولوژیها و مدلهای حکومتی تبدیل شده است. در سدهی گذشتهی میلادی که از همان اوایل آن نخستین برخوردها و یا به بیان دقیقتر تصادم و تصادفهای این کهنه جهان تاریخی با جهان نوشده و مدرن غربی صورت گرفت، تاکنون خاورمیانه شاهد عروج و افول پادشاهان جبار، حکومتهای رانتیر، سیاههای بلندبالا از ایدئولوژیها از ماورای راست گرفته تا چپ، انواع بنیادگرایی از اسلامی گرفته تا سکولار و تا همین گذشته نزدیک کمونیستی و صدالبته همهی آنها با چاشنی اقتدارگرایی بوده است. و عجبا همهی آنان در مدرن کردن جامعه و کشور که آرمان غایی تقریباً همه با درجاتی متفاوت بود ناکام ماندند.
میگوییم هدف همهی آنان، چون که حتی جریانات اسلامی هم، خودآگاهی تاریخیشان خود نتیجهی رسیدن امواج مدرنیتهی غربی به کشورهایشان چه در قالب استعمار و حکومتهای سرسپرده و یا دستاوردهای فنی و تکنولوژیک آن و یا احیاناً پیامدهای اجتماعی و فرهنگی مدرنیسم بوده است و نیاز به گفتن ندارد که جملگی هم، در این راه شکست خوردند و نه به توسعهی اقتصادی رسیدند و نه به مدرنیتهی دموکراتیک که صورت غربی توسعهی سیاسی است.
«وحدت، سوسیالیسم، آزادی» شعار محوری ناسیونالیزم عربی که زمانی تقدم و تأخر دو واژهی وحدت و سوسیالیسم آن عرصهی مجادلات نظری فراوان میان دو نحلهی بعثی و ناصری این ناسیونالیسم بود و در واقع ترجمانی ایدئولوژیک از مقولاتی چون دموکراسی و توسعه به شمار میرفت، در عرصه عمل ناکام ماند و بلکه پیامدهایی تراژیک هم یافت. چه اعراب امروزه از هر زمانی متفرقتر و عدالت و آزادی هم یا به مسلخ خونآشامانی چون صدام، اسد و قذافی رفته و یا در رویاهای نفتی حاکمان حاشیهی خلیج فارس تعبیری مغشوش و کابوسآسا یافتهاند. بهار عربی اما حجت خدا و تاریخ بر آنهاست تا خواه از آن پند گیرند و خواه ملال.
تقدیر تاریخ اما حکم کرده است که حزبی با تبار اسلامی در این هر دو- توسعهی سیاسی و اقتصادی- گوی سبقت را از همسایگان عرب و عجمش برباید، اعتماد به نفس سیاسی مرده را از مردهریگ امپراطوری قدیم ققنوسآسا باز آفریند و عزت و احترام بینالمللی را هم نصیب آنکارا نماید. حزبی که در گذشتهای نه چندان دور از طرف رقبای سکولار و جزماندیش اقتدارگرایش نه حامل دموکراسی و توسعهی اقتصادی بلکه حامی ارتجاع و واپسگرایی نامیده میشد.
تجربهی حزب عدالت و توسعهی ترکیه اینک در ویترین سیاست خاورمیانه چشمان «حزب آزادی و توسعه» مصر را خیره کرده است. آزمون کارگشای تلفیق نان و دین و آزادی و یا راه میانبر توسعهی بومی.
راه تهران و ریاض هم البته گشوده است، درست است که ابتکار عمل به تنهایی در دستان اخوان المسلمین نیست. ارتش و دیوانسالاری قدیمی هم بازیگرانی عمده و قدرتمندند. اما این هم قابل انکار نیست که «گذار دموکراتیک» بدون اجماع ملی نخبگان طی نمیشود.
شوربختانه انتخابات اخیر، جامعهی مصر را دوشقه و شکافهای بزرگی ایجاد نموده است. از حسن اتفاق اما شکافهای مزبور عمیق و متراکم نیستند. شکاف انقلاب و ضدانقلاب که به ویژه در انتخابات اخبر سر باز کرد، قبل از آنکه ژرفای فکری و سیاسی داشته باشد، محصول دلزدگی و پژمردگی منتج از طولانیشدن روند سیاسی و نبودن چشمانداز روشن در افق سیاست و بازی ماهرانهی نخبگان نظامی، در این عرصه است. شکاف مذهبی- سکولار اما، گرچه فراخنای بزرگتر و ژرفای تاریخیتری دارد، ولی روی شکاف اول متراکم نشد، بلکه با قطع آن صحنهی سیاسی مصر را چون صلیبی نمود که در چهارسوی آن نیروهای اجتماعی تقسیم شدند. من باب مثال انقلابیهای سکولار که از ترمیدور زودرس و بازگشت نظام گذشته در هراس بودند، پشت انقلابیهای مسلمان را گرفتند. همانگونه که بخشی از لایههای سنتی و محافظهکار جامعه که دغدغهی ثبات و امنیت، اولویت درجه اولشان بود در کنار قبطیها و اقشاری از طبقهی متوسط که نگران از دست دادن آزادیهای شخصی و اجتماعی هستند، قرار گرفتند.
در این زمینه، حمایت چهرههای برجستهی لیبرال و سمبلهای انقلاب چون وائل غنیم در صورت تعمیق و تداوم برای اخوان میتواند در زدودن نگرانیهای جامعهی مدرن مصر و همراه کردن آنها با خود واجد اهمیتی فراوان باشد. همانگونه که انحصارطلبی و فرقهگرایی میتواند پادزهر موفقیت دولت مرسی و نتیجتاً روند دموکراتیک شود.
شکی نیست که دولت مرسی از همان اوان کار با مشکلات و دردسرهای پیچیدهای دست به گریبان خواهد بود. اختیارات کم، اقتصاد بیمار و وابستگی شدید به کمکهای سالیانهی ایالات متحده تنها بخشی از این مشکلات به شمار میروند. در این زمینه هم تجربهی ترکیه میتواند به کار آید. ترکیهی دههی نود هم دارای اقتصادی بیمار و ارتشی قدرتمند و مداخلهجو در سیاست بود که خود را میراثدار سنت سکولار نیرومند این کشور میانگاشت. سنتی که از قضا به کارِ گذارِ دموکراتیک این کشور هم آمد. چه بخشی از دگردیسیهای فکری و عملی حزب اردوغان به دلیل ناتوانی در نادیده گرفتن این میراث است. همانگونه که حکومت سکولار هم که سرتاسر قرن بیستم را صرف جهد بیتوفیق برای ستردن میراث اسلامی نمود و سر آخر نتیجه آن شد که اکنون میبینیم. در مصر هم در کنار میراث غنی و صدها سالهی اسلامی، سنت سکولار نیرومندی دهههاست به حیات و بالندگی خود ادامه میدهد. تجربهی اسلام سکولار آناتولی میتواند به کار دلتای نیل هم آید.
برگرفته از اصلاح وب