توهم حذف اسلامگرایان و نتیجه ستیز با اخوان و اسلامگرایان اصلاحطلب
توهم حذف اسلامگرایان و نتیجه ستیز با اخوان و اسلامگرایان اصلاحطلب
نویسنده : دکتر بشیر موسى نافع / ترجمه: جلیل بهرامینیا
نتایج نظرسنجی مؤسسهی عربی-آمریکایی دربارهی نگاه افکار عمومی شرق به اخوانالمسلمین تعجبآور نیست؛ شگفتآور این است که هنوز هم در جهان عرب، برخی دولتمردان، روشنفکران و فعالان رسانهای گمان میکنند میتوان روش حذفی دهههای پنجاه و شصت را برای حذف یا به حاشیه راندن نیروهای اسلامگرای سیاسی بازگرداند؛ به تعبیر مشهور مارکس، تاریخ یک بار به صورت تراژیک رخ مینماید، اما جز در سیمای کمدی تکرار نمیگردد؛ اما گویی در جهان عرب، همواره فاجعه و تراژدی برپاست: فاجعه در وقوع و فاجعه در تکرار!
نتیجهی نظرسنجی مؤسسهی تحت مدیریت جیمز زغبی، که از هیچ لحاظی دوست اخوان بهشمار نمیآید، نشان میدهد که ۴۳ درصد مصریان دربارهی اخوان و نقش آنان در جامعهی مصر نظر مثبت دارند؛ این درصد در ترکیه به ۵۱ و در عربستان به ۵۳ رسیده است؛ در همین حال، ۴۴درصد مصریان نظرشان دربارهی اخوان و نقششان منفی است؛ این ارقام در امارات به صورتی آشکار به زیان اخوان تفاوت مییابد؛ اما فراموش نکنیم که حجم انبوه مهاجران خارجی در مقایسه با ساکنان اصلی این کشور، بحث از افکار عمومی امارات را بیهوده میسازد؛ اهمیت نتایج این نظرسنجی در امارات و عربستان، زمانی آشکارتر و بیشتر میشود که در نظر داشته باشیم که این دو دولت سالهاست که بر ضد اخوان دشمنی میکنند؛ در مصر به دنبال انقلاب مردمی ژانویهی ۲۰۱۱ اخوان جهش سیاسی بررگی یافت، در حدی که ابتدا صاحب فراکسیون اکثریت پارلمان مصر در سال ۲۰۱۲ شد و سپس دکتر محمد مرسی رییس حزب اخوانی «آزادی و عدالت» در تابستان همان سال کرسی ریاست جمهوری را احراز کرد. با توجه به سلامت معقول نوع برگزاری این دو انتخابات، این نتیجه میتواند برآوردی واقعی و مستند از میزان مقبولیت مردمی اخوان تلقی گردد.
اخوان در نخستین انتخابات پارلمانی پس از انقلاب ژانویه با نسبت ۴۲ درصد برنده شد و نظر به گرایش شمار فراوانی از انقلابیون غیراخوانی، دکتر مرسی توانست با کسب ۵۲ درصد آرا پیروز شود؛ درصد اول قطعاً به حجم واقعی اخوان در جامعهی مصر نزدیکتر است؛ همین درصد با نظرسنجی دیگری که اخوان در بهار ۲۰۱۳ پس از انحلال پارلمان سابق و برای رقابت پارلمان دوم انجام داد و بیانگر سهم ۴۰ درصدی اخوان بود، تأیید شد. گزارشهای دیگری هست که برابر نظرسنجی انجام شده توسط یک مؤسسهی معتبر مصری برای سفارت آمریکا، میزان مقبولیت مردمی اخوان پس از کودتای ژوئن ۲۰۱۳ و در خلال تحصن میدان رابعه، اندکی بیش از ۳۸ درصد بوده است. این یعنی اینکه به رغم هجوم رسانهای خصمانه بر ضد دولت مرسی مخصوصاً در نیمهی اول ۲۰۱۳ و کودتای مخالفان و حملات همهجانبهی پس از آن، استحکام زیرساخت مردمی نفوذ اخوان، همچنان به حال خود باقی است.
همزمان با براندازی پرزیدنت مرسی، پروژهای نو سر برآورد که حاملانش نه فقط حکام نوین مصر بلکه شمار دیگری از دیگر حکام عرب و بخشی از نویسندگان، روشنفکران و روزنامهنگاران مصری و عرب بودند و محتوایش این بود که: باید جماعت اخوان و دیگر نیروهای اسلامی نزدیک به آن را ریشهکن کرد و راه لازم ثبات و استقرار، مهار اسلامگرایان و راندن آنان به حاشیهی حوزهی عمومی است.
طراحان این پروژه توجه نکردند که این طرح بازآفرینی خصومت کوری است که تعدادی از حکومتهای عربی ملیگرای دهههای پنجاه و شصت به پیشگامی جمال عبدالناصر اعمال کردند؛ بررسی زمینههای واگرایی ناصر و اخوان، که بیشتر مانند دعوای فرزندان یک خانواده بود، فرصت دیگری میطلبد؛ اما پیامد آن در هر مقیاسی، وحشتناک و هراسانگیز بود و الگوی برخورد او سریعاً در همان اندازه یا کمتر توسط کشورهای الجزایر، تونس، عراق، لیبی و سپس سوریه تقلید شد؛ دهها هزار از اعضای اخوان بازداشت و غالباً در وحشیانهترین صورت شکنجه شدند و در دادگاههای ویژه یا نظامی فاقد کمترین درجهی عدالت محاکمه شدند؛ نهادها و ادارات دولتی و از جمله مؤسسات آموزشی از اخوانىها و افراد مشکوک به ارتباط با آنان، به صورتی گسترده، پاکسازی شد و اعضای اخوان از امکان خدمت در نهادهای امنیتی حکومت محروم شدند؛ در کنار همهی اینها تریبونها و رسانههای رسمی حکومتها هجوم گستردهای با هدف تخریب سیمای اخوان و هجوم گستردهتری با محتوای تمسخر دین و مبارزه با نمادها و نهادهای دینی راه انداختند، با این بهانه که این نهادها آشیانهی پرورش اخوانیها هستند؛ دولت نیز حوزهی دین را تحت کنترل شدید سیاسى و امنیتی قرار میداد!
در طول پارسال، مصر و دیگر حکومتهای عربی و از جمله امارات و عربستان و در اندازهای کمتر اردن، حملهای مشابه بر ضد اخوان و جریان اسلامگرا راه انداختهاند؛ نظر به رشد سریع اسلامگرایی در چند سال اخیر و کاهش فزایندهی مشروعیت حکومتهای عربی و نیز پیشرفت فناوری کنترل و سرکوب، این حمله در حالتی خونبارتر و ددمنشانهتر از روشهای دههی پنجاه و شصت تداوم خواهد یافت؛ اما هدف همچنان یکسان است و آن عبارت است از: ریشهکنی در صورت امکان یا تضعیف حداکثری به گونهای که نقش اخوان و جریان اسلامگرا در حوزهی عمومی، حاشیهای و کمرنگ گردد! گردانندگان این پروژه، اعم از حکام و نویسنده و روشنفکر و روزنامهنگار، توجه ندارند که دههی دوم قرن بیست و یکم، دیگر دههی پنجاه و شصت نیست و این حمله، فرجامی جز شکست نخواهد داشت!
کشورهای مشرق عربی-اسلامی اکنون شاهد خیزشی اسلامى یا بیداری یا هر عنوان دلخواه دیگری هستند که از زمان آغاز نوسازی عثمانی در نیمهی دوم قرن نوزدهم تا کنون سابقه نداشته است؛ وابستگان و طرفداران جریان اسلام سیاسى، چندین برابر حجم خویش در دههی پنجاه و شصت شدهاند و بنا به تنوع و گستردگی خاستگاه طبقاتی، بیشتر از نیم قرن گذشته، پشتوانهی عمومی و جایگاه نمایندگی ملت خویش را یافتهاند؛ حتی شاید بتوان گفت با توجه به تنوع آشکار مؤلفههاى اردوگاه اسلامگرایی که میتوان از آن به «آشفتگی نقشهی اسلامى» نیز تعبیر کرد، حجم جریان اسلامگرا بسیار بیشتر از حجم اخوانالمسلمینی است که در گذشته، هدف واحد ریشهکنی و سرکوب بودند؛ فراتر از این حتی میتوان گفت اسلامخواهی، حجمی افزونتر از مجموع سازمانهای اسلامگرای اصلاحطلب و نظامی اخوانی، سلفی و لیبرال دارد.
به رغم آنکه بیشتر اسلامگرایان اصلاحطلب و در رأس آنها اخوان، چندین دهه است گفتمان حکومت اسلامی را مطرح کردهاند، اما این رشد مستمر اسلامخواهی نه محصول برجستگی نیروها و تشکلهای اسلامی و نه محصول جذابیت شعارهای سیاسی این تشکلهاست؛ بسترساز این رشد، ناتوانی مزمن دولتهای عربی نوین در تعامل با نقش و جایگاه اسلام در حوزهی عمومی و غفلت از این واقعیت است که در باور بخشهای گستردهای از ملت، تنها اسلامگرایان برای پاسداشت دین و ارزشهای دینی قابل اعتمادند. علاوه بر اینها، طرف مقابل اخوان در نیم قرن گذشته، حکومتهایی مشروع و دارای رهبرانی برخوردار از وجههی کاریزماتیک برآمده از نبرد واقعی استعمارستیزانه و استقلالخواهانه بود که مقبولیت مردمی انکارناپذیر داشتند؛ اما اسلامگرایان کنونی با اقلیتی اجتماعی یا سیاسی یا فرقهای رویارو هستند که گرفتار فقر شدید مشروعیت بوده و کمترین جایگاه اخلاقی یا مردمی ندارند؛ همچنین در کنار پیشرفت خیرهکنندهی ابزارهای کنترل و سرکوب، پیشرفتی موازی در ابزارهای ارتباطی و روشنگری رخ داده که توان انحصاری دولتها در شکلدهی آگاهی عمومی را با شکست مواجه کرده است.
رویارویی اسلامگرایان و حکومتها در دهههای پنجاه و شصت، پیامدهای فاجعهآمیزی برای جامعه و سیاست در کشورهای عربی به بار آورد؛ امروز نیز کشورهای عربی کنونی، بر اثر یورش آشکار بر ضد اسلامگرایان در فضا و وضعیتی هستند که چیزی از فاجعه کمتر نیست. چنین مینماید که ستیز با اخوان و اسلامگرایان اصلاحطلب، نتیجهای جز تقویت اسلامگرایان مسلح خشونتطلب نداشته باشد؛ اما نباید احدی تردید داشته باشد که فرجام این حمله، شکست خواهد بود و جهان عرب سرانجام به شرایطی آزاد و دموکراتیک خواهد رسید که مردم بتوانند با آزادی کامل جایگاه اسلام و نقش آن در حوزهی عمومی را تثبیت کنند.
———————–
*دکتر بشیر موسی نافع، پژوهشگر و اکادمیسین اسلامگرای فلسطینی زایچهی ۱۹۵۲ میلادی است. وی یکی از فعالان بسیار تأثیرگذار اندیشگی و سیاسی معاصر در سطح جهان اسلام است. وی از سال ۱۹۸۲ در لندن به سر میبرد و از همان سال تا سال ۱۹۸۶عضو تحریریهی ماهنامهی «الطلیعه الإسلامیه» در لندن بود.
دارای دانشنامهی دکترای تاریخ، دکترای زیستشناسی، دارای برد تخصصی فلسفهی علوم از دانشگاه ریدینگ لندن، پژوهشگر معارف اسلامی و تاریخ در دانشگاه لندن و ریاست بخش پژوهش و تحقیقات مؤسسهی جهانی اندیشهی اسلامی در هیرندن آمریکا در میان سالهای ۱۹۹۴-۱۹۹۶ را در کارنامهی خود دارد. وی دارای صدها پروژه و طرح علمی و پژوهشی معتبر در سطح جهانی است.