اندیشه

بررسی حدیث؛ مامور گشته ام با مردم بجنگم تا شهادتین بگویند…

بررسی حدیث؛ مامور گشته ام با مردم بجنگم تا شهادتین بگویند…

نویسنده:امید صالحی، مدرس دانشگاه پیام نور

یکی از مهمترین روایتهایی که در زمینه قتال به کرات به آن استناد می شود و متأسفانه به علت عدم درک فضای حاکم بر حدیث، به واسطه آن مجوز قتل و کشتار افراد بسیاری صادر شده است، حدیث ذیل است:

«اُمِرتُ أن اُقاتِل الناسَ حَتّی یَشهَدوا أن لا الهَ الا اللهُ و أنَّ محمَّداً رَسولُ اللهِ و یُقیموا الصّلاهَو یوتوا الزکاهَ  فاذا فَعَلوا ذلکَ عَصَموا مِنّی دِماءَ هُم وَ أموالُهم الّا بِحَقِّ الاسلامِ و حِسابهُم عَلی الل(۱).من مأمور گشته ام با مردم مبارزه و پیکار نمایم تا اینکه شهادت دهند که فریاد رس و فرمانروایی جز خداوند تبارک و تعالی نیست و من فرستاده و پیامبر خدا هستم و اینکه نماز را اقامه نمایند و زکات را بپردازند. وقتی که چنین کردند، خون و اموال آنان از جانب من مصون و محفوظ است، مگر بر طبق مجوز حقی که اسلام بدان فرمان داده باشد و حساب و کتاب آنان با خداست.

سید معتقد است  بنابر تأثیری که از مستشرقین گرفته ایم،وبرای رضایت و خوشنودی آنها  و همچنین ترس از سخنانشان درباره محدودیت دیدگاه و بینش مان ، مدام در حال عقب نشینی هستیم.(۲) بلی واقعیت همین است که مولف فی ظلال می فرماید. چرا که ما به علت عدم آگاهی و درک دقیق مساله، آنچه را که ظاهراً با اصول و مبانی صلح طلبانه اسلام در تعارض است، بدون هیچ تأملی مرود و ضعیف قلمداد می کنیم، غافل از اینکه مردود دانستن و پذیرفتن هر حدیثی تابع مجموعه ای از شرایط و ضوابط است که محدثین به بیان آن شروط پرداخته اند و تنوع علم حدیث در قالبهایی مانند فقه الحدیث، مصطلح الحدیث و علم الرجال  خود بیانگر اهتمام به چنین امری است .همین که حدیث فوق را شیخین نیز روایت کرده اند، خود دلیلی است بر اینکه به دقت به تحلیل این حدیث بپردازیم. و اما ذکر نکاتی در این رابطه:

 

۱- قبل از هر چیز لازم است به سبب ورود این حدیث توجه کنیم.

 

مردی به خدمت پیامبر رسید و با ایشان به صورت سری و مخفیانه صحبت کرد. ظاهراً در مورد یکی از افراد مرتبط به شبکه مشرکین محارب بوده که در ظاهر «لا اله الا الله» را بر زبان جاری ساخته، ولی در باطن قصد خیانت را داشته است. امام دارمی در بخش السیر از اوس ثقفی نقل می کند که گفت: این همان کسی بود که بعد ها بهترین مرد طائف ، ابومسعود را به قتل رساند. پیامبر فرمود: او را بکشید. ولی فوراً به آن مرد که مخفیانه با او صحبت کردند، فرمودند: آیا «لا اله الا لله» را گفته است؟ آن مرد گفت: آری ، ولی از روی ترس و به خاطر مصلحت اندیشی آن را گفته است.  پیامبر فرمود: نه او را نکشید. من مأمورم مبارزه نمایم تا اینکه لا اله الا الله را بگویند. وقتی که چنین کردند، خون و مال آنان از جانب ما محفوظ است و حساب درونی آنها را به خدا وا می گذاریم(۳)]

 

همانطور که مشاهده می فرمائید،حتی جاسوسان و افراد دشمن به حوزه دولتی پیامبر آمدند و با گفتن «لا اله الا الله» تضمین امنیت خود را برای مدتی که می خواستند، تأمین می کردند و از آن به نفع خود استفاده می نمودند. ولی پیامبر باز قبول می کرد و آنچه که برای ایشان مهم بود، این بود که کسی قدرت خود را اعمال ننماید و همگان در مقابل قانون آزاد باشند.

 

۲- این حدیث، حدیث عامی است که خاص از آن اراده شده است.چرا که واژه «النّاس» در جمله «اُمِرتُ اَن اُقاتِل النّاس» به مفهوم عموم مردم نیست.  بلکه به مفهوم مشرکین عهد شکن است که در مقابل پیامبر  خدا و مسلمانان به مبارزه و جنگ و آشوب دست زده اند. به عبارت دیگر استعمال کلمه «الناس» در اینجا بر مبنای حقیقی آن نیست که تمام مردم را مد نظر قرار دهد. بلکه بر مبنای مجاز لغوی مفرد مرسل است و علاقه و رابطه مجازی آن با معنای حقیقی، همان عمومیت کلمه «الناس» می باشد. شاهد چنین موردی که کلمه  «الناس» در مفهوم مجازی بکار رفته است، آیه ۵۴ از سوره نساء و ۱۷۳ از سوره آل عمران می باشد. خداوند در آیه ۵۴ سوره نساء می فرماید:﴿اَم یَحسُدُونَ النّاسَ علی مَا آتاهُم مِن فَضلِه﴾«آیا آنان بر چیزی حسد می برند که خداوند از روی فضل و رحمت خود به مردم داده است؟»(4)

 

مفسران بر این امر اجماع دارند که لفظ «الناس» در این آیه به پیامبر اکرم(ص) تخصیص یافته است. یهودیان نسبت به رسالت و نبوت وی حسادت می ورزیدند، همچنانکه به ایمان آوردن افراد به وی نیز دچار حسادت می شدند و این چیزی است که ادامه آیه بر آن دلالت می کند: ﴿فَلَقَد آتینا آلَ ابراهیمَ الکِتابَ وَ الحِکمَـﺔَوَ آتیناهُم مُلکاً عَظیماً﴾.و این حسادت با وجود آن است که ما به آل ابراهیم، کتاب آسمانی و پیغمبری و پادشاهی عطا نمودیم. ﴿فَمنهُم مَن آمنَ به وَ مِنهُم مَن صَدَّ عنه و کَفی بجهنَّمَ سَعیراً﴾جمعی از آنان به کتاب آسمانی ایمان آوردند و در میانشان کسانی بوده اند که دیگران را از کتاب آسمانی بازداشته اند و خود نیز از آن رویگردان شده اند. (اما برای چنین افرادی) آتش فروزان و زبانه کش دوزخ بسنده است. اما در آیه ۱۷۳ از آل عمران: ﴿ألّذین قَالَ لَهُم النّاسُ إنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فاخشَوهُم فَزادَهُم ایماناً و قَالوا حَسبنُا اللهُ و نِعم الوکیل﴾«آنانیکه مردم (مراد نعیم بن مسعود اشجعی است)به آنان گفتند که مردم (مراد مشرکین محارب و فتنه جوی قریش است) بر علیه شما تجمع نموده اند، پس از آنان بترسید، آنان نیز در مقابل، ایمانشان افزون گردید و گفتند: ما را خداوند بس است و او بهترین پشتیبان می باشد. مشاهده می فرمائید در این آیه شریفه،ناس بر شخص نعیم بن مسعود اشجعی و مشرکان محارب اطلاق گردیده است. لذا واضح و روشن است که مراد از الناس در اینجا عموم مردم نیست ، بلکه علی سبیل مجاز مفرد مرسل، فرد خاص و یا جمعی مد نظر است.(۵) و نتیجتاً اینکه وقتی که پیامبر چنین حدیثی را بیان می کند،با تمام مردم در همه سرزمین های موجود در جهان به جنگ بر نمی خیزد و صرفاً با عرب به مقابله بر می خیزد. و ناس در این حدیث منظور اعرابند. پس در این حدیث از یک طرف، ناس اسم عامی است که به واژه عرب تخصیص می خورد و از طرف دیگر خود عرب هم عام است و عرب معاند و جنگ افروز، تخصیص دهنده آن به شمار می آید(۶)

 

۳- بین فقها در این زمینه اختلافی وجود ندارد که زمانی بحث قتال مطرح می شود که قبل از آن دعوت به حکمت و موعظه حسنه انجام پذیرفته باشد تا در سایه آن، مفاهیم و مبانی اسلام به درستی تبیین گردند. اما اگر افراد، اسلامی را که بر آنان عرضه می شود، نپذیرند و از قبول  جزیه نیز ابا کنند ، در این موقع است که  قتال در می گیرد  و اینجا هم یک نوع تخصیص وجود دارد. بدین ترتیب که اگر کسی اسلام را استجابت کرد و یا جزیه را پرداخت،از مقوله قتال خارج است و در این صورت قتال، مختص کسانی است که عناد می ورزند. پس در اینجا نیز همان قضیه حاکم است. یعنی تخصیص دادن ناس به اعراب و از طرفی دیگر، تخصیص اعراب، به معاندان موجود در بین آنان(۷)

 

۴- فضای گفتاری این حدیث به روشنی به این حقیقت اذعان دارد که اسلام دین رسمی پذیرفته شده جامعه جزیرﺓالعرب و حومه آن بوده است و به عنوان نظام حاکم بر جامعه حکومت نموده و پیامبر نیز مجری احکام اسلام بوده است. اما هنوز ترس و واهمه مجموعه ای که زمام امور سیاسی و اقتصادی جامعه را در دست داشتند، برطرف نشده بود. پیامبر خدا به آنان نوید می دهد که من از جانب خدا مأمورم که با چنین نحله پلیدی مبارزه نمایم، تا آنان هم به این حقیقت تن در دهند که نظام حاکم بر جامعه مبتنی بر «لا اله الا الله»  می باشد. این گروه محارب همان افرادی هستند که قبلاً ذکرشان رفت. دیگر این مجموعه برای جامعه، غیر قابل تحمل هستند و باید به زورهم که شده به سیطره حکومت اسلامی درآیند. اینها همانی هستند که خداوند در موردشان فرمود: ﴿فاذا انسلَخَ الاشهرُ الحُرُم فَاقتُلوا الُمشرکینَ حَیثُ وَجَدتُموهُم و خُذوهُم و احصُروهُم و أقعُدوا لَهُم کُلَّ مَرصَدٍ، فأن تَابوا و أقَاموا الصَّلاهَو آتوا الزّکاهَفَخَلّوا سَبیلَهُم اِنَّ اللهَ غَفورٌ رَحیمٌ﴾.

 

هنگامی که ماههای حرام به سرآمدند،  مشرکین (محارب مستکبر فتنه جوی غوغا سالار) را هر کجا یافتید بکشید و آنان را بگیرید و محاصره نمایید و در هر کمینگاهی برای آنان کمین کنید. اگر توبه کردند و نماز را اقامه نمودند و زکات را پرداخت کردند، راه را بر آنان باز کنید، بی گمان خداوند آمرزنده مهربان است. سرانجام خداوند در حجه الوداع سال دهم به پیامبر و جامعه اسلامی امید می بخشد که همین کافران و معاندانی که ذکرشان رفت در مورد دین شما و براندازی آن به یأس و ناامیدی رسیده اند، دین شما به جایگاهی که باید برسد رسیده است و روی پای خود ایستاده و دیگر فنا پذیر نیست و از بین نمی رود. ﴿الیَوم یَئسَ الّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم فَلا تخشَوهم و اخشَون الیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکم و اَتمتُ عَلیکُم نِعمَتی وَ رَضیت لَکُم الاسلامَ دیناً﴾امروز کافران از (براندازی ونابودی) دین شما مأیوس شده اند. لذا از آنان نترسید و از خداوند بترسید. امروز دین شما را به نقطه کمال رساندیم و نیز نعمت خود را برای شما به اتمام رساندیم و اسلام را به عنوان دین زندگی برای شما برگزیدیم(۸).

 

همانطوری که مشاهده می کنید، اینجاست که فضای ترس، واهمه و براندازی که در آیات ۱۲، ۱۳، ۲۸ برائت بدان تصریح شده بود،  پایان می پذیرد و خود همین آیات  به درستی تبیین کننده حدیث مذکور و همچنین مصداق کلمه مورد بحث (ناس) می باشند. مخلص کلام اینکه حدیث مورد بحث، همزمان با نازل شدن سوره برائت، تقریباً یک سال قبل از درگذشت پیامبر گفته شده،یعنی درست پس از یک نبرد هولناک با مکتب های شرک آلودی که اسلام به آنها حق زندگی داده بود،اما آنها به اسلام چیزی  جز مرگ، ارزانی نداشته بودند. اسلام مدتها با آنان طبق این اصل زیسته بود: «لَکُم دینُکُم َولیَ دینِ» اما جز کینه، نیرنگ و ترور چیز دیگری از آنان ندیده بود.

 

پی نوشتها:

۱-بخاری، صحیح بخاری، کتاب الجهاد و السیر، حدیث ۲۷۲۷.

۲– سید قطب، معالم فی الطریق ،ص ۱۰۷

۳- دارمی،سنن،کتاب السیر،حدیث۲۳۳۸

۴-احمد الهاشمی، جواهر البلاغه، ص ۳۲۲.

۵-همان

۶- سالم البهنساوی، التطرف و الأرهاب فی المنظور الأسلامی و الدولی، ص۲۲۳.

۷- سالم البهنساوی، الحکم و قضیـﺔ تکفیر المسلم، ص ۳۰۵.

۸-سید قطب،فی ظلال القران،ج۲،ص۸۳۷

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا