قدرت دعا
قدرت
دعا
لوئیز
ردن زنی بود با لباسهای کهنه و مندرس و نگاهی مغموم. وارد خواربار فروشی محله شد و
با فروتنی از صاحب مغازه خواست تا کمی خواربار به او بدهد. به نرمی گفت که شوهرش
بیمار است و نمی تواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند.
جان
لانگ هاوس، صاحب مغازه با بی اعتنائی نیم نگاهی اندااخت و محلش نگذاشت و با حالت
بدی سعی کرد او را بیرون کند.
زن
نیازمند درحالی که اصرار میکرد گفت:
آقا
… شما را به خدا قسم میدهم به محض اینکه بتوانم پولتان را می آورم.
جان
گفت که نسیه نمی دهد.
مشتری
دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و گفت و گوی آن دو را می شنید به مغازه دار
گفت: ببین این خانم چه میخواهد … خرید این خانم با من.
خوارو
بار فروش گفت : لازم نیست … خودم می دهم … لیست خریدت کو؟
لوئیز
گفت : اینجاست …
جان
گفت : لیست ات را بگذار روی ترازو … به اندازه وزنش هرچه خواستی ببر…!
لوئیز
با خجالت یک لحظه مکث کرد از کیفش تکه کاغذی درآورد و چیزی رویش نوشت و آن را روی
کفه ترازو گذاشت …
همه
با تعجب دیدند که کفه ترازو پائین رفت …
خواربار
فروش باورش نمی شد …
مشتری
از سر رضایت خندید …
مغازه
دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه دیگر ترازو کرد … کفه ترازو برابر نشد
… آن قدر چیز گذاشت تا بالاخره کفه ها برابر شدند …
در
این وقت خواربار فروش با تعجب و دلخوری تکه کاغذ را برداشت ببیند روی آن چه نوشته
است …
کاغذ
لیست خرید نبود … دعای زن بود که نوشته بود :
”
ای خدای عزیزم … تو از نیاز من باخبری … خودت آن را برآورده کن “
فقط
اوست که میداند وزن دعای پاک و خالص چقدر است .
دعا
بهترین هدیه رایگانی است که میتوان به هر کسی داد و پاداش بسیار برد.