آرزوها ی من !
آرزوها
ی من !
آرزوهای
دانش آموزان دلبندم (دوم راهنمایی خواهرانه روستای ژیوار) که هر کدام گلی از گلهای
بهشت اند ، کودکانی با جیب های خالی و دل های پر!!!
**************
ای
کاش هیچ کس گناهی نمی کرد تا به بهشت برود !
ای
کاش شیطان نبود تا امریکا و تمام دشمنان جهانی به فلسطین مسلمان حمله نکنند و اینکه
بتوانم به دشمن حمله کنم تا شهید شوم !
همه ی قرآن را حفظ کنم تا نسل ما از بین نرود !
چهره
زیبای حضرت محمّد (ص) را در خوابم ببینم و آرزو داشتم ما هم بتوانیم مثل پیامبر
زندگی ساده ای را بگذرانیم !
پیامبر
ما به این دنیا بیاید تا من آن را زیارت کنم !
ای
کاش می ماندم تا مردمان کافر را به دین اسلام دعوت می کردم !
همه ی ماموستایان دینی رابه روستای خود دعوت کنم
تا جلوکارهای بد را بگیرند!
روستای
ما هم مثل دوران قدیم می شد که همه خداترس بودند !
کسی
بودم که خداوند آیات خودرابه دلم پیغام می داد تا دربین مردم پخش می کردم !
دختر
حضرت محمّد بودم و خانواده ما هم مثل خانواده پیامبر بودند و دلم می خواهد زنان و
دختران با چادر یا حجاب مناسب بیرون می آمدند!
مردم با امامان جماعت روستا تفرقه و اختلاف
نداشتند و در روستای ما مردم با هم متّحد باشند تا بتوانند روستایمان را آبادتر
کنند !
کاش یک نفر از بهشت و جهنّم برای ما خبری آورده
بود !
هر
ماه جدیدی که فرا می رسد موفق شوم تمام روزه و نمازهایم را ادا کنم !
پیامبر در حال حیات می بود و دیگر آنکه در
خوابهایم خدای مهربان را می دیدم !
مردم
روستا تیراندازی را یاد بگیرند تا به طرف دشمن پرتاب کنند و خود نیز ورزش هایی را
که پیامبر توصیه فرموده یاد بگیرم !
آب شیرین کوثر را ببینم ، چون پیامبر ما می فرمایند
: خداوند هر کسی را که از جهنّم بیرون می آورد ، من او را با آب کوثر پاک می
گردانم !
معلّم
کتاب قرآن و دینی باشم تا کودکان را آموزش دهم و از گفته هایم ثمره بگیرند و برای
ادامه زندگی ، مسلمان باشند !
روحانی
روستا زیاد درباره اسلام بگوید و نیز یک شب درخواب به غار حرا بروم !
تا
آخرعمرم نماز و روزه را ترک نکنم و اینکه در راه خداوند شهید شوم !
در ژیوار یک مسجد بنا کنند مثل مسجد اورامان و
همه امکانات را در آن بگذارند ، مثل قرآن و استاد آن که به دیگران قرآن را یاد
بدهند !
در
ژیوار پیر بزرگی مثل «سید عبیدالله هجیج» وجود می داشت تا مردم بیشتر به یاد عبادت
بودند !
یک
نفر از طرف خدا (مثل فرشته ای) هر هفته یک بار به ژیوار می آمد و خبری از آخرت را
برای ما می آورد !
زود بمیرم تا مسلمانان برایم فاتحه بخوانند ، زیرا
اگر مثلاً در آخر دنیا بمیرم کسی نیست که بعد از من برایم فاتحه بفرستد !
یک
روز در خواب با خدا راز و نیاز کنم و از او بپرسم در آن دنیا چه خبر است ،
یا
یکی از شهیدان به میان ما می آمد و از احوال آن جهان برایم می گفت!
مردم
هیچ گاه و برسرهیچ مسئله ای با هم نجنگند و در دنیا فتنه گری برچیده شود !
مردم
روستا عبادتها را به خوبی انجام دهند و با هم اختلاف و کینه ای نداشته باشند!
«خضر
زنده» را با چشمان خود ببینم و دست مبارکش را بر سرم بکشد و بفرماید که زودتر برای
شفای همه مریضان دعا می کنم !
ما
هم مثل پیامبر زندگی ساده و رفتار مسلمانانه داشته باشیم و دیگر آنکه حضرت خدیجه
را در خواب ببینم!
به
زمان اصحاب برگردم و نگذارم به آنها تهمت شود !
یک مرد بزرگوار که جوانان به حرفها و هدفهایش
گوش کنند در میان ما می بود !
مردم
آنقدر مسلمان بودند که درآینده،هیچ کس آتش سیاه وترسناک جهنّم رانمی دید!
امام
جمعه کاری می کرد که همه در نماز جمعه و جماعات شرکت می کردند !
این روستای ما خیلی عوض شده است ، به حالت خوب
برگردد ، دوست دارم مردم دنبال شیطان نروند و و همیشه با خدای خود راز و نیاز
کنند!
به
فقیران چنان کمک کنم که کس محتاج چیزی نباشد و سعی کنم هر چه که درباره دین اسلام
می دانم به دیگران نیز یاد بدهم !
نگذارند
که مردان ناصالح به زنان پاکدامن تهمت
بزنند!
قاتلان عمر و عثمان و علی را بشناسم و با آنها
بجنگم و نیز چیزهایی که ضد اسلام هستند ، مانند آرایش ، دشنام و کینه توزی ،از بین
ببرم !
پیامبر در خوابم با من حرف یزند و بفرماید که
چرا روستای ما مثل قدیم نیست ، چرا همه با یکدیگر کینه توزی می کنند و به فکر همدیگر
نیستند !
یک
روز بیاید که پیامبر همه مردم را ببیند که مسلمان شده اند و دیگر هیچ کسی کافرنیست
!
منبع
: وبلاگ راه بهشت
من از دبیران ژیوار تعجب کردم که پس از ۱۰ سال موفق شده اند یک سایت طراحی کنند. با تشکر وف……………………………..