اندیشهمطالب جدید

واقعیت امت اسلامی و نیاز به فقه اولویت ها جهت رفع مشکلات

واقعیت امت اسلامی و نیاز به فقه اولویت ها جهت رفع مشکلات

نویسنده: مجدی الهلالی / مترجم: مجتبی دوروزی

بیننده ی محقق، با دقت در اوضاع و احوال امت اسلامی درمی یابد که این امت دسته دسته و متفرق گردیده است و دشمنان اسلام بعد از سال­های طولانی، توطئه و نیرنگ موفق شدند خلافت اسلامی را از بین ببند خلافتی که با تمام ضعف­هایش رمز اتحاد مسلمانان بود.

دشمنان دریافته بودند که تا وقتی که مسلمانان زیر پرچم عقیده باشند این توانایی را ندارند که با آن مواجه شوند بعد از متلاشی شدن خلافت اسلامی کوشیدند تا دولت اسلامی را به دولت­های (کوچک) بسیاری مبدل گردانند و کسانی را به عنوان رهبران این کشورهای کوچک برگزیدند که هموطن و همشهری ما هستند، به زبان ما سخن می گویند، نام­هایی از قبیل نام­های ما دارند، اما نسبت به دشمنانمان محبت و همکاری دارند. دشمنانی که راه را برایشان هموار کرده اند تا سرنوشت امت ما را در دست گیرند. بعد از آن که موفق شدند دولت اسلامی را تکه تکه کرده و کسانی را به عنوان رهبران این کشورهای کوچک برگزینند که در محبت و همکاری، مطیع و فرمانبردار خودشان باشند، این بار برای ایجاد شوک عقیدتی در قلوب مسلمانان و تهی کردن معانی اصیل ایمان از محتویات آن تلاش نمودند، اینان گروه های منحرف صوفیه(و نه همه ی آنان) را تشویق و پشتیبانی نمودند که آراء و نظرات باطل خود را نشر و گسترش دهند و بنای عقیده را درون قلب­ها از اساس به لرزه درآورند و این کار صورت گرفت…

عقیده ی بسیاری از مسلمانان تغییر کرد و پنداشتند که نیروهای هستی در دستان افرادی با نام اولیاء و یا مردگان است و آنان این توان را دارند که بیماری را بهبودی بخشیده و رزق و روزی را فراوان گردانند. دشمنان همراه با تشویق و پشتیبانی این راه­های منحرف، درها را به روی فعالان کمونیستی، سکولار و ماسونی باز کردند تا افکار مسموم و منحرف خود را پخش نموده، راه و روششان را تبلیغ نمایند، و شب و روز به انتقاد از اسلام بپردازند.

نتیجه ی همه ی این ها تلاش ها آن شد که عقیده در قلب­های مسلمانان از بین رفت و سستی و بی توجهی جای آن را گرفت، نسل­هایی پدید آمدند که چیزی از دینشان نمی دانند، عقل­هایشان (با افکاری پوچ و ضد دینی) اشغال شده و قلب­هایشان عبادتگاه غیر خدا شده است.

دشمنان کوشیده اند تا از درون مسلمانان را ساقط گردانند آنان می کوشند تا هر آنچه از ارزش های نیک در درون قلب های مسلمانان باقی مانده نابود گردانند برای این کار نیز فحشاء و فساد را گسترش می دهند و ملت­های مسلمان را غرق در دریای شهوات می کنند و هم و غم مسلمانان را معطوف به اموری پوچ و بی مایه می نمایند اموری همچون مسابقات ورزشی، فیلم­ها، سریال­ها، اخبار ستارگان ورزشی و هنری، مدل لباس و… آن هم از طریق ابزارهای دیداری و شنیداری که خود از طریق شاگردانشان سلطه و سیطره ی کاملی بر آن­ها دارند. در نتیجه اخلاق نیست و نابود گشته، اصول و ارزش­ها متلاشی شده … و در نهایت امت پاره پاره گشته و تبدیل به خرده ریزه هایی می شود. دشمنانمان به این­ها اکتفا نمی کنند بلکه وارد مرحله ای دیگر یعنی نابودی ریشه های اسلام شده اند آن ها هر روز قطعه ای از سرزمین اسلامی را ذره ذره از آن جدا می کنند دیروز اندلس(اسپانیا)، امروز فلسطین، کشمیر، برمه، بوسنی و هرزگوین … و فردا …

همه ی ملت­های دنیا متحد شده اند تا امت ما را نیست و نابود کنند، رهبری آن ها به دست صهیونیسم جهانی است که با کشیدن نقشه­هایی مکارانه و مزدورانه حملاتی تند و وحشیانه را علیه سرزمین اسلام رهبری می نماید، روزی نیست که وسایل ارتباط جمعی خبر از گشوده شدن جبهه ای جدید برای کشتار مسلمانان پخش نکنند. همچون یتیم­هایی فراموش شده بر سر سفره ی افراد پست و دون گشته ایم.

اگر حال و روز مسلمین این چنین است، مسلمانان در برابر این رویدادها چه باید بکند؟!

 

دکتر علی بن نفیع علیانی می­گوید:

… از انواع جهاد: جهاد دفاعی است که حکم آن به اتفاق همه ی علمای اسلامی فرض عین است و عموم مسلمانان تا دفع شر دشمنان باید اقدام به جهاد نمایند.

جصاص می­گوید: در اعتقاد تمامی مسلمانان این نکته واضح و روشن است که هرگاه مسلمانانی که در نواحی مرزی و مجاور دشمن قرار دارند خاک و جان و فرزندانشان از سوی دشمن مورد تهدید قرار گرفت و خود توانایی دفاع از خود را نداشتند بر همه ی امت اسلامی واجب است تا هر آن که می تواند با دشمنان بجنگد و دستشان را از مسلمین کوتاه کند، به دادشان بشتابند و در این سخن هیچ اختلافی میان امت نیست، زیرا هیچ مسلمانی چنین سخنی بر زبان نیاورده که: دیگر مسلمانان بنشینند و نظاره گر ریخته شدن خون و به اسارت گرفته شدن فرزندان مسلمین باشند.

قرطبی می گوید: هرگاه دشمن بر یکی از مناطق (اسلامی) تسلط یافت یا یکی از مراکز اسلامی را اشغال نمود، جهاد واجب می گردد؛ آنگاه همه ی اهل آن دیار باید به دفع دشمن بپردازند این که سواره باشند یا پیاده، جوان باشند یا پیر فرقی نمی کند، هر آن که توان دارد باید بیاید، فرزند بدون اجازه پدر، یا فرزندی که پدر ندارد، جنگجو یا تاجر، هیچ کس نمی تواند از آن تخطی کند، اگر اهالی آن دیار خود نتوانستند که دشمن را دفع کنند نزدیکان و مجاوران آنان باید به کمکشان بشتابند تا جایی که توانایی بیرون راندن متجاوز را داشته باشند همچنین هر مسلمانی که متوجه ناتوانیشان گردد و خود نیز بتواند به یاریشان بشتابد باید به دادشان برسد زیرا همه ی مسلمانان به منزله ی یک مشت اند در برابر دیگران تا آنگاه که موفق می شوند آن دشمن را از سرزمین اسلامی بیرون برانند و جهاد تبدیل به فرض کفایه شود. اگر دشمنان به سرزمین های اسلامی نزدیک شده، اما وارد آن نشده بودند باز هم باید به جنگ آن ها رفت تا دین خداوند پیروز گشته و از محیط و مجتمع اسلامی حمایت و حفاظت به عمل آید و دشمن خوار و سرشکسته گردد، در این مورد هم اختلافی وجود ندارد[۱]. لازم نیست آرای تمامی علما در این خصوص بیان گردیده و موضوع بسط و گسترش داده شود، زیرا این موضوع که جهاد دفاعی فرض عین است (میان علماء) محل اجماع است.[۲]

لذا همه ی ما مسلمین، هر چند در مکان­های مختلفی به سر می­بریم، با توجه به نزدیکی به سرزمین های اسلامی که تحت اشغال درآمده اند و مردمانش خود به تنهایی نمی توانند اشغالگران را بیرون برانند، به ترتیب اولویت نزدیکی به این سرزمین ها، بر مسلمین واجب می گردد که برای آزادسازی آن ها تلاش نمایند. با کمی دقت می بینیم که همه ی ما در نزدیکی سرزمینی اشغال شده به سر می بریم … این یکی به فلسطین نزدیک است، و آن دیگری به اندلس (اسپانیا)، این به کشمیر نزدیک است و آن دیگری به برمه، این به تاجیکستان نزدیک است و آن دیگری به … یعنی در واقع همگی در چهارچوب جهاد واجب قرار گرفته ایم.

حال سؤالی مهم پیش می آید و آن این که فرد مسلمان چگونه می تواند جهاد نموده و در راه آزادسازی سرزمین های اشغال شده ی مسلمانان تلاش نماید؟!

واقعیت ملموس بیانگر آن است که مسلمانان غیور و آزاده ناتوان از اجرای فریضه ی جهاد است، زیرا در کشور و سرزمین خود محبوس و زندانی است، نظام سکولار بر جان­ها حکم رانده و به مبارزه با نمادهای اسلامی پرداخته اند. فرد صاحب عقیده در هر مکانی تحت فشار و شکنجه است، گاه او را به مرتجع و واپس گرا متهم می کنند و گاه به تندرو و تروریست. و آنچه مایه تأسف است آن است که صاحبان عقیده و مؤمنین هیچ توان و قدرتی ندارند و بدین ترتیب سخن از آزادی سرزمین های اشغال شده بیشتر خواب­ها و آرزوهایی دست نیافتنی است.

لذا راه آزادسازی سرزمین های اشغال شده مسلمانان، با ایجاد دولتی اسلامی آغاز می گردد دولتی که پرچم اسلام را برافراشته و همگان در زیر آن سازمان دهی شوند.

بدین خاطر تلاش برای برپایی این دولت بر هر مسلمانی واجب است و این حکم زمانی از او ساقط می­گردد که دولت اسلامی برپا شده و کاملاً استقرار یافته باشد و قادر باشد که سرزمین های اشغال شده ی مسلمانان را در هر مکانی باز پس گیرد. راه برپایی این دولت از پایین به بالا است و نه برعکس، آنچنان که عده ای می پندارند.[۳] به راستی امت اسلامی منهدم شده و تبدیل به خرده ریزهایی گردیده است بدین خاطر آنچه بر فرد مسلمان واجب است شکل دهی امتی جدید و نیکوکار است تا بدین وسیله مجتمع اسلامی قوی بر پای گردد و این کاری سخت و طاقت فرساست و چرا این گونه نباشد در حالی که فرد مسلمان تلاش و دعوتش را از میان ویرانه ها آغاز می کند. و این کار مهم نیازمند جدیت، جهاد، صبر، ثبات، بی خوابی طولانی و سال­ها رنج و سختی است. دشمنان اسلام برای نابودی این امت ده ها سال برنامه ریزی و تلاش کرده اند، حال چه مقدار زمان لازم است تا این بنا را دوباره از نو ساخت؟!!

راه شکل گیری این امت از فرد آغاز می گردد زیرا امت عبارت است از مجموع افراد، لذا فرد نیکوکار برای این امر مهم انتخاب می شود و فردی که شکل گیریش متوازن و اسلامی باشد تا شخصیتیش کامل گشته و تبدیل به آجری مستحکم و توانا در برابر تند بادها و طوفان ها گردد. راه و روش پیامبران – سلام الله علیهم اجمعین – این چنین بود.

استاد عبدالرحمن حسن حبنکه می گوید:

راه روشی که خدا پیامبران را به آن رهنمونی فرمود، عبارتست از راه دعوت به سوی خدا و دین او و پای بندی به آن، و در ابتدا ساختن امت (ی اسلامی). پس هرگاه امت نیکوکار شکل گرفت و بدین ترتیب مجتمع قوی اسلامی بر اساس دین خدا و برای برپایی حکم اسلامی آنچنان که خداوند آن را می پسندد برپا گردید، خداوند آنان را جانشین و جایگزین دیگران می گرداند. و همچنین آیین اسلام را که برای آنان می پسندد، پا بر جا و برقرار خواهد ساخت. تحرکات نظامی و جنگیدن برای برپایی دولت اسلامی، آن هم در ابتدای دعوت در دستور کار هیچ یک از پیامبران الهی نبوده است زیرا ابتدا باید امتی مسلمان وجود داشته باشد که آماده و مهیای اجرای احکام و شریعت الهی برای بندگانش باشد، هر چند که کتاب­های سه گانه ی الهی یعنی تورات، انجیل و قرآن به سوی جهاد در راه خدا یعنی قتال و جنگیدن فرا خوانده اند. خداوند می فرماید:

(‏ إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْرَاهِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ‏) توبه: ۱۱۱

«‏ بیگمان خداوند ( کالای ) جان و مال مؤمنان را به ( بهای ) بهشت خریداری می‌کند .  ( آنان باید ) در راه خدا بجنگند و بکشند و کشته شوند . این وعده‌ای است که خداوند آن را در ( کتابهای آسمانی ) تورات و انجیل و قرآن ( به عنوان سند معتبری ثبت کرده است ) و وعده راستین آن را داده است ، و چه کسی از خدا به عهد خود وفاکننده‌تر است‌ ؟ پس به معامله‌ای که کرده‌اید شاد باشید ، و این پیروزی بزرگ و رستگاری سترگی است . ‏»

وظیفه ی پیوسته ی امت اسلامی دعوتگری است، لذا بر این امت واجب است که پیوسته و بی هیچ انقطاعی به این وظیفه ی خود اقدام نماید. هرگاه بر اساس علم خداوند بنای قاعده ای نیکو برای بدست گرفتن حکومت در زمین کامل گردید، خداوند آن را جایگزین می کند و همچنین آیین اسلام را که برای آنان می پسندد پا برجا و برقرار خواهد ساخت. اما اگر امت اسلامی بدون آماده کردن پایه هایی که شایستگی حمل چنین مسئولیتی را داشته باشند بخواهد خود را جایگزین دیگری نموده و آنچه را جهت حمایت این جایگزینی لازم است فراهم و تکمیل ننموده باشد آنگاه خداوند تلاش هایش را بیهوده و بی نتیجه می گرداند و او را در زمین مستقر نمی گرداند.

هرگاه دیدیم که تلاش های تلاشگران به شکست می انجامد باید بدانیم که پیش شرط ها و مقدمات انسانی یا مادی کامل نشده است، همچنین باید این را نیز بدانیم که نمی توان حکمت خداوند را متهم نمود (که چرا پیروزی نصیب­مان نمی شود) زیرا وعده ی الهی تخلف ناپذیر است، اما این مردمند که آن را بد فهمیده اند، در حالی که خواهان تحقق وعده داده شده از سوی خداوندند که خود مقدمات و واجبات این کار را مهیا ننموده اند.

همه ی مؤمنین مستضعف در طول تاریخ، به خاطر دینشان مورد انواع و اقسام شکنجه ها و آزارها قرار گرفته اند، اما راه چاره در این نیست که با دشمنان قدرتمند خود به جنگ و پیکار برخیزند زیرا هر چند تعداد مسلمانان ضعیف زیاد باشد، با هم ناتوانند (و ظروف و ابزار لازم را در اختیار ندارند) و دشمنان این توانایی را دارند که آنان را نیست و نابود و پراکنده نمایند. بلکه راه چاره این است که وسایل دیگری غیر از جنگ رو در رو و مسلحانه استفاده کنند، و بهترین این وسایل صبر و استقامت در برابر فشارهای سیاسی، نظامی و اقتصادی دشمن است و این که همواره بکوشند مردم را بر دین خداوند گرد آورند و از وسایل دعوت از قبیل آموزش و یاددهی و اقناع افراد با اسلوب حکیمانه بهره ببرند …[۴]

فرد مسلمان می داند که در طی راه برپاداشتن این قاعده و بنا، دشمنان اسلام و کارگماشته گانشان در کمین او هستند، و شب و روز مدام علیه او دسیسه چینی می کنند و می کوشند که صبر و طاقتش راه به سر آورند. بنابراین شایسته است که ما تسلیم آنان نشده و فرصت را نیز مغتنم بشمارد. زیرا دشمنان اسلام در تلاشند و ما نیز در تلاش، آنان منتظر نتیجه تلاش­هایشان، ما نیز منتظر نتیجه تلاش­هایمان و جز خدا، کسی از غیب خبر ندارد. خداوند می فرماید:

(‏ وَقُل لِّلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ اعْمَلُواْ عَلَى مَکَانَتِکُمْ إِنَّا عَامِلُونَ ‏‏ وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ ‏‏ وَلِلّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏) هود: ۱۲۱- ۱۲۳

«‏ بگو به کسانی که ایمان نمی‌آورند : هرچه در قدرت دارید بکنید ( و در راه خود بروید ) که ما نیز آنچه می‌توانیم می‌کنیم ( و در راه خود می‌رویم ، ولی بدانید سرانجامِ شما شکست و بدبختی ، و عاقبتِ ما پیروزی و خوشبختی است ) . ‏‏ و چشم به راه باشید ( که به ما چه چیز می‌رسد از آنچه فکر می‌کنید که می‌رسد ) و ما هم چشم به راه هستیم ( که برابر وعده خدا ، دعوت آسمانی پیروز و اسلام بر شما و بر همه دشمنان دین غلبه کند ) . ‏‏ ( آگاهی از ) غیب آسمانها و زمین ویژه خدا است ، و کارها یکسره بدو برمی‌گردد ( و امور جهان به فرمان او می‌چرخد ) ، پس او را بپرست و بر او تکیه کن و ( بدان که ) پروردگارت از چیزهائی که می‌کنید بی‌خبر نیست . ‏»

بر هر مسلمانی که در راه برپایی دولت اسلامی قدم نهاده واجب است که با جان و دل این نکته را دریابد که هرگاه میان واجب برپایی دولت و آنچه سبب آن می شود – از جمله شکل گیری فرد نیکوکار برای برپایی قاعده ای محکم – با واجبی دیگر که از لحاظ وجوب پایین تر از آن قرار داشت تعارضی پیش آمد، باید واجب برپایی دولت و آنچه سبب آن می شود را بر آن واجب کم اهمیت تر مقدم بداریم. شاید حالا دیگر هیچ کدام از ما در فهم این مسأله دچار اشکال و سختی نگردیم، آن هم با مطالعه ی بخش های گذشته که از قواعد فقه اولویت ها و تطبیق عملی آن ها سخن گفته شد.

به یاری و فضل خداوند کوشیدم تا با مثال ها و شواهد فراوانی هدف اساسی از بحث را برآورده سازم و آن این است که بینش ها را وسعت بخشیده و کیفیت ترتیب اولویت ها را بشناسانم تا بدین ترتیب اگر کاری در نظر عده ای در ظاهر، مخالف بعضی از احکام اسلامی جلوه نمود، بلافاصله در مورد آن حکمی صادر نکنند، بلکه تأنی نموده و بیندیشند زیرا گاه این عمل مقدم بر دیگری است.

شاید ما حالا نسبت به بسیاری از مسائلی که سبب مجادله و مناظره ای گسترده میانمان می گشت دریافت و درک و فهم بیشتری به دست آورده ایم (زیرا در گذشته) بعضی از ما توان درکی کامل از موضوع و تعارض آن با واجباتی دیگر یا مخالفت آن – از دیدگاه گروهی دیگر – با احکام اسلامی و تعالیم آن را نداشت. از جمله این مسائل:

۱- تفاوت صورت های مختلف جهاد با توجه به اختلاف مکان­ها و ظروف:

گاه یکی از صورت های جهاد در محیطی عبارت است از نشر دعوت اسلامی و تبلیغ فکری آن و گردآوردن مردم از این طریق و تربیت آنان بر اساس فهم صحیح اسلامی چه از لحاظ گفتار و یا رفتار، همچنین دور نگه داشتن آن ها از تند بادها(ی حوادث و مشکلات) تا آن که تبدیل به نیرویی قوی و توانا می شوند، با در نظر گرفتن این نکته که هر ظرفی گنجایشی دارد، نباید هیجانی عمل نمود و بی گدار به آب زد، نباید اقدامی نمود که گاه در قبال آن مجبور به پرداخت بهایی سنگین شد و ناگزیر دعوت به عقبگرد نمود، به جای آن که آن را جلو راند.

گاه یکی دیگر از صورت های جهاد در محیطی دیگر عبارت است از جنگیدن، نه چیز دیگر، همچنان که در افغانستان و بوسنی و هرزگوین روی داده، زیرا واقعیت خود را بر همگان تحمیل کرده است.

هدف یکی است اما واقعیت ها و موقعیت های حاکم بر سرشت حرکت تأثیر گذارند. مسلمان زیرک و باهوش است، به دشمنان فرصت نمی دهد که بر ضد او آماده و مهیا شوند. او با بهره گیری از یاری و تأییدات خداوند توانا با زیرکی هر چه تمامتر با دشمنانش برخورد می کند. دشمنانش هر چه تلاش نمایند تا او را تحریک کرده و به انجام عملی غیر عقلانی و شتاب زده بکشانند او خویشتن دار و خونسرد بوده و آرامش خود را حفظ می کند، فشار واقعیت ها او را به برداشتن گام های سریع وانمی دارد، راه در برابرش واضح و روشن ترسیم شده است، گام هایش مشخص و معین است، در این زمینه از دوران حضور پیامبر (ص) در مکه تأسی می جوید آن گاه که پیامبر (ص) در پی شکل دهی به هسته مرکزی دعوت و پایه های استوار آن بود و آنان را از برخورد با حوادث مصون می داشت تا آن گاه که صحابه قوی و محکم شدند و تعدادشان رو به فزونی نهاد و در مدینه صاحب عزت و شوکت شدند. بعدها به واسطه ی و یاری ایشان به میانه میدان  شتافت و وارد نبرد شد سپس بر مکه و اطراف آن غلبه یافت آنگاه در چند سال محدود و مشخص زمان جهان را به دست گرفتند.

۲- ورود به پارلمان به خاطر تبلیغ دعوت (اسلامی) و بلند کردن صدای اسلام در آن، و بهره گیری از بسیاری از مزایایی که به نمایندگان اعطا می شود و به نفع دعوت است.

بدیهی است که شخص مسلمان دست یابی به کرسی نمایندگی را در حد ذاتش، به عنوان هدفی برنگزیده و برای آن تلاش و مبارزه نمی کند بلکه آن را نیز به عنوان یکی از وسایلی که او را وارد سرزمینی تازه می کند، در نظر می گیرد. سرزمینی که او را به میان دسته های بسیاری نفوذ داده و به این طریق به نشر افکارش پرداخته و مفاهیمی که به غلط در خصوص اسلام و مسلمانان در ذهن مردم به وجود آمده، تصحیح می نماید، او به دیگران پیوسته و همنوا می گردد و دیگران نیز با او منسجم و همنوا می گردند و یاریگران فکر اسلامی روبه فزونی می نهد و اندک اندک نظر جهانیان در خصوص درخواست برای حاکم کردن اسلام بر همه شئون زندگی شکل می گیرد.

فرد مسلمان همه ی تلاشش را برای دست یابی به این وسیله (راهیابی به پارلمان) منحصر نمی کند بلکه هرگاه وسیله ای دیگر در نظرش جلوه گر شد که او را بر نشر فکرش، آن هم در میانه ی طبقات مختلف جامعه یاری می نمود و از ورود به پارلمان مفیدتر و سودمندتر بود یا به خاطر ورود به پارلمان مفاسدی دامنگیرش می­شد که از مصالح مترتب بر آن فزونتر می­شد، ورود به پارلمان را رها کرده و به دنبال وسایلی دیگر می گردد. لذا فرد مسلمان از دریچه دید خود وسیله ای را انتخاب نمی کند بلکه از دریچه رأی و دیدگاه شرع به مصالح و مفاسد برخواسته از انتخاب این یا آن وسیله نمی نگرد، اگر دید که وسیله ای مصالحش فزونتر و بیشتر از مفاسدش است بر خدا توکل نموده و آن را به استخدام هدفش درمی آورد، و اگر دید که مفاسد حاصله بیشتر و فزونتر از مصالح مترتب در به کارگیری آن وسیله است، آن را رها می کند و از این که این مصالح (جزئی) از دست رود، پروایی ندارد. آنچنان که گروهی ادعا می کنند، ورود به پارلمان هیچ مغایرتی با شرع و اصول عقیده ندارد. همچنان که همگی می دانیم قلب، محل عقیده است و کسی جز خداوند بر قلب­ها قدرت و تسلطی ندارد و هیچ مخلوقی هر که و هر چه باشد نمی تواند آنچه را در قلب کسی است تغییر دهد مگر آن که آن کس خود خواهان ایجاد تغییر در درون خود باشد.

بنابراین دوستی، تنفر، ترس، امید، توکل، اندوه، خوشحالی، آرامش و … عباداتی قلبی هستند که هیچ کس جز خود شخص بر آن تسلط ندارند.

آیا هنگامی که عماربن یاسر – رضوان الله علیه – کلمه ی کفر را بر زبان جاری ساخت در حالی که قلبش نسبت به ایمان اطمینان کامل داشت، این کار را از روی مخالفت با اصول عقیده انجام داد؟! و آیا هنگامی که صحابه – رضوان الله علیهم – در عمره القضاء به دور کعبه طواف نمودند در حالی که بت ها آن ها را احاطه کرده بودند، مخالف اصول عقیده ی خود بودند؟!

آنچه می توان در این خصوص به آن استناد و اعتماد نمود قلب است، اگر قلب نسبت به ایمان اطمینان داشته باشد، پس هیچ ترسی بر صاحبش نیست. تصمیم گیری های انسان مسلمان در این پارلمان ها منعکس کننده آن چیزی است که در قلب اوست قلبی که دوستدار خدا بوده و از شرک و مشرکین متنفر است، لذا او را می بینی در حالی که مخالف تصویب قوانینی است که برخلاف اسلام است، پیوسته منادی اجرای قوانین الهی در همه شئون زندگی است. اگر دوستی شخص مسلمان بعد از ورودش به این مجالس تغییر کند و نسبت به حکمیت قوانین غیر الهی رضایت دهد، اسلام نیازی به او ندارد.

۳- محدوده ی ارتباط با اهل کتاب

امام ابن قیم در این موضوع با سخنانی که موجب اقناع قلب­هاست، سخن گفته است. ایشان – رحمه الله – در کتاب «أحکام أهل ذمه» در سرفصلی با عنوان: «فصلی در خصوص شادباش گفتن به اهل کتاب به خاطر ازدواج یا بچه دار شدن یا بازگشت غائبی یا (بازیافتن) سلامتی و تندرستی یا رهایی از رنج و اندوهی و مواردی از این قبیل» می فرماید: روایت های نقل شده از امام احمد در این مورد متفاوتند، گاه آن را مباح دانسته و گاه از این کار منع نموده، سخن در این مورد همچون سخن درباره تعزیه و عیادت است و هیچ فرقی میان این دو نیست، اما باید از گفتن کلماتی که نشان دهنده ی رضایت و خشنودی از اعتقاداتشان است – آنچنان که نادان ها این کلمات را بر زبان می آورند – پرهیز نمود. هم چنان که یکی از نادان ها می گوید: خداوند تو را به واسطه ی آیین­ات کامیاب کند یا تو را در آیین ات نیرو و توان دهد، یا به او بگوید: خداوند تو را عزت و احترام دهد، مگر آن که جمله را چنین بگوید: خداوند تو را به واسطه ی اسلام اکرام نموده و عزت ارزانی دارد و جملاتی از این قبیل.

این در مورد تهنیت و شادباش گفتن در امور مشترک، اما تهنیت و شادباش گفتن در خصوص شعائر کفر که مختص اهل کتاب است به اتفاق (علما) حرام است، مانند این که در اعیادشان و به هنگام روزه گرفتنشان به آنان تبریک و شادباش بگوید، در نتیجه بگوید: عید بر تو مبارک باد یا این عید (بر تو ) شاد باد و جملاتی از این قبیل، گفتن این جملات حتی اگر گوینده را دچار کفر نکند، جزو محرمات است و مانند این است که به خاطر سجده نمودنش در برابر صلیب به او تبریک گفته باشد، بلکه این کار نزد خداوند از تبریک گفتن به خاطر شراب خواری و کشتن کسی و ارتکاب زنا و چیزهایی از این قبیل دربردارنده ی گناه بزرگتر، و خشم و غضب شدیدتر خداوند است و بسیاری از کسانی که دین در نظرشان ارزش منزلتی ندارد دچار چنین چیزهایی می شوند و نسبت زشتی کاری که انجام می دهند ناآگاهند، کسی که بنده ای را به خاطر معصیتی یا بدعتی یا کفری تبریک گوید خود را در معرض خشم و غضب خداوند قرار داده است، علمای پارسا از تبریک گفتن فرمانروایان ستمگر و نادانی که به مقام قضاوت و تدریس افتا گماشته می شدند، دوری می کردند آن هم به خاطر در امان ماندن از خشم و غضب خداوند و این که مبادا قدر و منزلتشان را نزد خداوند از دست بدهند. اگر شخص با فرا خوانده شدن (برای تبریک گفتن) مورد آزمایش قرار گرفت، و به خاطر دفع شرشان پذیرفته و به پیش آنان آمد، و جز سخن خیر نگفت، و از خداوند برای آنان طلب توفیق و استقامت در دین نمود، اشکالی ندارد و توفیق در دست خداست.[۵]

(این سه مورد که ذکر شد) و دیگر مسایل بسیاری که در برابر ماست و یا در آینده به یاری خدا با آن روبرو می شویم سبب می شوند تا خداوند بندگان مؤمنش را بر پای داشته و پرچم اسلام دوباره به اهتزاز درآید. خلاصه آن که ما در جنگی سخت و خشن قرار داریم که در مقابلمان دشمنی قرار گرفته که قلبش مالامال از حقد و کینه نسبت به اسلام است. این دشمن هر سلاحی را که برای مبارزه با ما و ریشه کن کردن اسلام مورد نیازش است، فراهم آورده است. لذا ما نیز باید هر آنچه در توان داریم از جمله قدرت و زیرکی و نقشه با آنان روبرو شویم و این سخن پیامبر (ص) را یادآور می شویم که:

«جنگ با کافران مشتمل بر فریب و تاکتیک می باشد (و با فریب و تاکتیک باید آنان را شکست داد).»[۶]

بنابراین ما نیز در برابر دشمنانمان طرح و نقشه و تاکتیک به کار می بریم تا به هدف مورد نظرمان می رسیم. کارهای خارق العاده ای را از صحابه و سلف صالح – رضوان الله علیهم – در خصوص تطبیق فقه اولویت ها می بینیم کارهایی که عقل های بعضی از ما از درک و فهم آن عاجز است. در این برهه ی حساس از زمان، از تاریخ امت اسلامی، ما نیز بسیار نیازمندیم که راه و روش ایشان را پیموده و پا جای پای آن­ها بگذاریم و این امر زمانی میسر می شود که بینش ما گسترش یابد. آن هم در پرتو ضوابط شرعی – تا با سهولت و آسانی با رویدادهایی که امت ما با آن روبرو می شود، برخورد نماید.

———————————————

منبع: فهم اولویت ها در اسلام / مؤلف: مجدی الهلالی / مترجم: مجتبی دوروزی / انتشارات: نشر احسان ۱۳۸۸



[۱] – الجامع لأحکام القرآن (۵/۲۹۹۱،۲۹۹۰)

[۲] – أهمیه الجهاد د.العلیانی(۱۳۴- ۱۳۵)

[۳] – به ترتیب فرد، خانواده و … م

[۴] – بصائر للمسلم المعاصر ۱۷۲- ۱۷۴

[۵] – أحکام أهل ذمه لابن القیم (۲/۲۰۶،۲۰۵)

[۶] – لؤلؤ و المرجان، ج۲، ص ۳۴۴، ترجمه ابوبکر حسن زاده

نمایش بیشتر

یک دیدگاه

  1. ما از تمام عزیزان خود تشکر می کنیم ازاینکه کتاب های دین را برای ما نشر می کنند تا ما بتوانیم جهت رفع مشکلات خود استفاده درست نمایم. باا حترام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا