راه تحقق عدالت اجتماعی از دیدگاه اسلام
راه تحقق عدالت اجتماعی از دیدگاه اسلام
نویسنده: شهید سید قطب”رح” / مترجم: خسروشاهی، گرامی
اسلام در تحقق دادن عدالت اجتماعی با دو اصل بزرگ:
۱- وحدت همه جانبه ای متناسب و متعادل
۲- تکافل عمومی بین افراد و اجتماعات پیش می رود البته عناصر اساسی فطرت انسانی را نیز مدنظر داشته و طاقت و نیروی بشری را از نظر دور ننموده است.
قرآن کریم درباره ی انسان می فرماید: ( وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ )[۱] « و او علاقه شدیدی به دارائی و اموال دارد . » دوستی مال برای خود و وابستگان خود، درباره ی بخل فطری و طبیعی انسان می فرماید: (وَأُحْضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ )[۲] «( سرچشمه بسیاری از نزاعها بخل است ) و انسانها با بخل سرشته شدهاند ( و مال دوستی خصلت ذاتی و دائمی بشر است و باید پیوسته با آن مبارزه و پیکار کرد ).» پس بخل برای همیشه در نفوس حاضر است! و قرآن برای این فطرت بشری یک نقش مطابق با اصول فنی و اعجاز آوری وارد شده: ( قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَآئِنَ رَحْمَهِ رَبِّی إِذاً لَّأَمْسَکْتُمْ خَشْیَهَ الإِنفَاقِ وَکَانَ الإنسَانُ قَتُوراً )[۳] « بگو : اگر شما مالک خزینههای نعمت پروردگارم بودید ( و صاحب همه جهان میگشتید ) باز هم از ترس فقر بخل میورزیدید ، چرا که انسان طبعاً موجود بخیلی است . » این گفته ی قرآن هنگامی است که بیان می کند که رحمت خداوند وسعت داشته به هر چیزی می رسد پس با این وسعت رحمت و آن امساک منتهای بخل را در فطرت بشر – اگر بدون تهذیب بماند – روشن می نماید.
اسلام همان گاه که نظام ها و حدود و مبانی و خطابات و نصیحت های خود را پایه گذاری می نماید از مسئله حب ذات که خودخواهی فطری بشری است غفلت نکرده و آن بخل فطری ریشه دار را نیز فراموش ننموده است. لیکن با نشان دادن راه صحیح و وضع قانون به علاج آن خودخواهی و این بخل پرداخته است. انسان را جز به قدر قدرتش تکلیفی نمی کند و در همان وقت حوائج اجتماع و مصالح آن را از نظر دور نداشته و هدف های عالی زندگی را نیز درباره ی فرد و اجتماع در تمام نسل ها و دوره ها منظور داشته است.
و وقتی بنا شد که طغیان طمع و آرزوهای فرد ظلم اجتماعی مخالف با عدل شمرده شود. طغیان اجتماع بر فطرت و نیروی فرد نیز ستم می باشد. نه فقط ستم درباره این فرد بلکه درباره خود اجتماع نیز ظلمی است و نتیجه و اثر بد کوبیدن فعالیت یک فرد (با سرکوبی نمودن خواسته ها و هدف های او) تنها به محرومیت آن فرد تمام نمی شود، بلکه اجتماع را نیز از بهره برداری از نیروی کامل خود محروم می سازد و وقتی که قانون در نیرو و کوشش فرد متکفل حقوق اجتماع شد و برای آزادی و خواسته های فرد هم حدودی وضع نمود که جلو خودسری را بگیرد؛ سزاوار نیست که از حق فرد در قسمت آزادی فعالیتش در حدودی که نه به اجتماع و نه به خود فرد ضرر می رساند و نه با هدف های عالی زندگی اصطکاک دارد، غفلت ورزد. پس زندگی در نظر اسلام تعاون و همکاری و تکافل است نه جنگ و ستیزه و عداوت! زندگی رها ساختن نیروهای فردی و اجتماعی است نه سرکوبی و محرومیت و زندان، هرچه که حرام نباشد مباح است و هر کس بر فعالیت حیاتی که خدا را در آن منظور بدارد و هدف های عالی حیات را تحقق دهد، کیفر و پاداش نیکویی دارد.
وسعت جولان طرز فکر اسلام درباره زندگی و تجاوز نمودن آن از ارزش های اقتصادی محض به سائر ارزش هایی که اساس قوام زندگی است قدرت اسلام بر ایجاد توازن و تعادل در اجتماع و تحقق دادن عدالت در تمام دائره انسانیت بیشتر می سازد و او را از آن تفسیر کوچکی که کمونیسم درباره عدالت می کند رهایی می دهد زیرا عدالت در نظر کمونیسم عبارت است از مساوات در «مزد» است به طوری که جلوی تفاوت اقتصادی را بگیرد – گر چه در مقام عمل نمی توانند مساوات ادعایی خود را اجرا نمایند – لیکن در نظر اسلام عدالت عبارت است از یک مساوات بزرگ انسانی است که تعادل همه ی ارزش ها را که از جمله ارزش اقتصادی است در نظر دارد و این مساوات به طور دقیق با همه ی شرایط و مقتضیات سازش دارد. اسلام پس از این مساوات، غرایز را آزاد گذاشته که در حدودی که با هدف های عالی زندگی معارضه نکند به کار پردازد.
و نظر به این که ارزش ها در نظر اسلام زیاد به هم پیوسته است گسترش عدالت در مجموع آن ها آسانتر است و از اینجاست که ناچار به اجباری نمودن مساوات اقتصادی با آن معنای کوچک و غیر مستقل که با فطرت تصادم دارد نمی باشد. آن مساواتی که با طبع موهبت ها و غرایز مختلف سازش ندارد و مانع ترقی استعدادهای فوق العاده بوده آن ها را با استعدادهای ضعیف یکسان می کند و مانع به کار انداختن موهبت ها و غرایز غریزه داران به نفع خود ملت می باشد و در نتیجه یک اجتماع، بلکه انسانیت از نتایج این غرایز محروم می گردد.
مسلماً از مغالطه درباره ی این که استعدادهای طبیعی افراد مساوی نیستند فایده ای حاصل نمی شود، زیرا اگر ما در غرایز نهانی افراد شبهه ای داشته باشیم – که آن ها هم جای شبهه نبوده و آن اختلاف را در مسیر جریان زندگی مشاهده می کنیم – هرگز نمی توانیم در این مطلب مغالطه ای کنیم که بعض افراد با استعدادهای فطری برای سلامتی و صحت و قدرت متولد می شوند در حالی که عده ای دیگر به عکس مستعد مرض و نقص و ضعف می باشند و تا دستگاه وجود و هستی نمی تواند! پس از آفرینش زندگان آنان را همچون صنایع و آلات و ابزار در یک قالب ریخته و یک جور سازد، ما هم راهی به تساوی این استعدادها و غرایز نداریم.
انکار استعدادهای جسمی و فکری و روحی کار کاملاً بی ربطی بوده و لائق جواب ورد نمی باشد. بنابراین باید روی آن ها حساب نمود و فرصتی به دستشان داد که عالی ترین نتایج خود را بدهند. آنگاه آنچه را که از این نتایج به درد اجتماع می خورد به دست آوریم نه این که راه را بر این استعدادها ببندیم و با برقراری تساوی بین آن ها و استعدادهای ضعیف، بدان ها ستم کنیم و مانع فعالیت و رشد و تکامل آن ها شده شیرازه آن ها را بگسلیم.
اسلام سرچشمه ی هماهنگی امکانات و ریشه عدالت عمومی را مقرر داشته و راه را برای تفوق بر یکدیگر با کار و کوشش باز گذاشته چنان که برای سنجش ارزش های دیگری غیر از ارزش های اقتصادی به کار برده (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ )[۴] « بیگمان گرامیترین شما در نزد خدا متقیترین شما است. » (یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ )[۵] « خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و بهره از علم دارند ، درجات بزرگی میبخشد. » ( الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَاباً وَخَیْرٌ أَمَلاً )[۶] « دارائی و فرزندان ، زینت زندگی دنیایند ( و زوالپذیر و گذرایند ) . و امّا اعمال شایستهای که نتایج آنها جاودانه است ، بهترین پاداش را در پیشگاه پروردگارت دارد ، و بهترین امید و آرزو است . »
این چنین معلوم می گردد که آنجا ارزش های دیگری غیر از ارزش های اقتصادی محض وجود دارد که اسلام روی آن ها حساب کرده و آنگاه که اموال مردم روی وسائل معقولی که بر پایه ی کار و یا موهبت خدایی نه وسایل منکری که در اسلام حرام است (و نه در فصل برنامه مالی اسلام می آید) اختلاف پیدا می کند از آن ارزش ها استفاده نموده آن ها را وسیله ای برای تعادل اجتماع قرار می دهد.
بنابراین اسلام مساوات غیرمنطقی در مال را قانونی نمی داند، زیرا تحصیل مال تابع استعدادهای مختلفی است و عدل مطلق اقتضا می کند که روزی های مردم مختلف باشد و گروهی برتر از گروه دیگر باشند البته با تحقیق عدالت انسانی، مهیا نمودن شرایط و امکانات مساوی برای همه به طوری که پستی خانواده و طرز نشو و نما و ریشه و نژاد و هیچ قید از قیودی که مانع پیشرفت کوشش است، جلو فردی از افراد را نگیرد و با دخالت دادن ارزش های دیگری در محاسبه ی خود و با آزاد کردن وجدان بشری به نحو کامل از فشار ارزش های اقتصادی محض و نهادن آن ارزش ها در محل حقیقی و معقول خود و ندادن ارزش معنوی کاملی به ارزش های اقتصادی به آن طور که آن اجتماعات بشری که ارزش های معنوی را درک نکرده و یا از اهمیتش کاسته، بدان ها می دهند و ارزش بزرگ و اساسی را برای مال می دانند.
اسلام این ارزش های مالی را دور می اندازد و هرگز قبول ندارد که برای مال این همه ارزش داده شود و این که زندگی را در لقمه ی نانی و شهوت بدن و چند درهم پول مستهلک نمایند تقبیح می کند لیکن در عین حال لازم می داند که هر فردی به قدر کفایت – و احیاناً زیاده بر مقدار کفایت – داشته باشد که در فشار تنگدستی واقع نشود و تنعم زیاده بر اندازه را که به طغیان بکشد حرام می داند. اجتماع را طبقه بندی می کند و برای فقرا در اموال مردم حقوقی ترتیب می دهد که هم حاجت آنان را جواب گوید و هم اجتماع را به طرف سعادت و نیکبختی سوق دهد و ضامن تعادل و همکاری و ترقی گردد و به همین نظر تمام جوانب حیات را ملاحظه نموده و هیچ قسمت از قسمت های آن را چه مادی و چه روحی، دینی و دنیوی از نظر دور نداشته تا همه این نواحی ذوب شده به صورت یک وحدت آمیخته درآید به طوری که نتوان ماده ای مواد امتزاجی و قابل ترکیب آن را مهمل گذارد و تا و حدت آن با وحدت جهان بزرگ و زندگی و انسان در یک رشته درآمده متحد گردد.
————————————————-
منبع: عدالت اجتماعی در اسلام / مؤلف: سید قطب / مترجم: سید هادی خسروشاهی، محمدعلی گرامی
انتشارات: دارالفکر ۱۳۵۸
[۱] – عادیات: ۸.
[۲] – نساء: ۱۲۸.
[۳] – اسراء: ۱۰۰.
[۴] – حجرات: ۱۳.
[۵] – مجادله: ۱۱.
[۶] – کهف: ۴۶.