نوروز در گذر زمان
نوروز در گذر زمان
دلیر عباسی
مقدّمه:
حسن محمود محمد کریم در کتابش «خوێندنهوهیهکی نوێ بۆ مێژووی کورد» میگوید: « هر ملتی که حکومت نداشته باشد، صاحب هیچ چیزی نیست و تمام آثار گذشتهی آن نابود خواهند شد ملت بیحکومت، مانند باغ بیحصار است.» اولین حکومت در تاریخ بشریت، حکومت پیشدادیان بود که کردها آنرا تأسیس کردند و اولین کسی که تمدن و مدنیت را بنا نهاد «جمشید» بود که او نیز کُرد بوده است و اولین انقلاب تاریخ، انقلاب کاوه بر علیه ضحّاک بود و اولین انقلاب پیروزی که از کوه سر برآورد و علیه ظلم و ستم شهری شورید، انقلاب کردها به رهبری فریدون بود.
این رخدادهای مهم تاریخی مربوط به بیش از پنجهزار سال گذشتهاند. اما چون کردها بعدها فاقد حکومت بودهاند،گرد و غبار تاریخ به تدریج آنها را کم رنگ و چه بسا به دست فراموشی سپرده است.
آریائیها هر ساله ۲۰ مارس، اول بهار را تحت عنوان نوروز بخاطر نو شدن سال جشن میگیرند. «نوروز» به معنی روز نو است، و مجموعه مفاهیمی را در بردارد که تعبیر از زندگی نو میکنند و به افسانهای تبدیل شده که همه ملل آریایی بدان افتخار میکنند. هر ملتی برای خود افسانهای دارد که در قالب داستان، شعر و…از رخدادهای اجتماعی، سیاسی، دینی و روانی آنان حکایت میکند و غالباً هم به دوران بسیار دور قبل از میلاد برمیگردند؛ البته افسانهها ریشه در حقیقت دارند ولی گذشت زمان و انتقال نسل به نسل آن بطور شفاهی، تغییراتی را در آن ایجاد کرده و چیزهای غیر واقعی بدان افزوده است. نوروز ریشه در دوران قبل از حکومت پیشدادیان دارد.
کاوه و ارتباط آن با نوروز: «کامل بصیر» مورخ میگوید: داستان کاوه و ضحّاک به ۲۵۰۰ سال قبلاً از میلاد میرسد. نوروز از کاوه و ضحّاک قدیمیتر است. اما شورش کاوه همزمان با نوروز بوده است. نوروز جشنی است مربوط به همه آریائیها ولی کاوه کرد بوده است
نوروز روز نو شدن طبیعت و بیرون آمدن گیاهان از دل زمین و زنده شدن زمین است. نوروز بنا به قولی راجع به روزی است که جمشید برای اولین بار، حکومت بشری را تأسیس نمود و انسانها را از آوارگی و دربهدری و خلأ قانون نجات داد.
ارتباط بین کاوه، نوروز و حضرت ابراهیم: جشن نوروز قبل از حضرت ابراهیم(ع) برگزار شده است زیرا ابراهیم(ع) در سال ۱۶۴۱ قبل از میلاد متولد شده است.
ابراهیم در روز سیزدهی فروردین که مردم همه به بیرون از شهر رفته بودند بتها را شکست حضرت ابراهیم را در آتش انداختند ولی به حکم( یا نارُکونی برداً و سلاماً علی إبراهیم) نسوخت و زنده از آتش بیرون آمد؛ و لذا روشن کردن آتش هم به مراسم نوروز افزوده شد و مورد احترام واقع گردید.
نوروز به علل زیر جشن آریائیان شده است:
۱. زنده شدن زمین
۲. نسوختن ابراهیم و سالم بیرون آمدن او در میان شعلههای آتشی که به دستور نمرود برپا شده بود و همزمانی آن با نوروز.
۳. انقلاب کاوه علیه ضحّاک: البته بین کاوه و ابراهیم اشتراکاتی وجود دارد که این نظریه را که کاوه همان ابراهیم بوده تقویت میکند. این اشتراکات عبارتند از : روایات فراوانی مبنی برکرد بودن ابراهیم وجود دارد، ابراهیم تبر به دست بود و کاوه چکش بدست، انقلاب هر دو هنگام نوروز بود، هم نمرود و هم ضحّاک ستارهپرست بودند. پدر کاوه آهنگر و پدر ابراهیم نجار بوده است.
۴. فرود آمدن آدم و حوا از بهشت به زمین در منطقهی «بوذ» هندوستان در اول بهار صورت گرفته است تا فرصت داشته باشند خود را با طبیعت جدید زمین هماهنگ کنند و وقت لازم را برای تهیه وسایل زندگی و مصون ماندن از سرمای زمستان و… داشته باشند.
۵. فرود آمدن کشتی نوح بر کوه «جودی» که در قسمت کوهستانهای «آرارات» کردستان ترکیه واقع شده نیز در آغاز بهار بوده است؛ بدینصورت هندوستان مهد اول بشریت و کردستان مهد دوم زندگی بشری شد. و از آنجا که هم فرود آمدن آدم و حوا شروع زندگی و روزی نو بود و با فرود آمدن کشتی نوح، انسانها زندگی را از نو شروع کردند، آن روز را« نوروز» نامیدند.
امپراطوری پیشدادیان اولین حکومت کردها در طول تاریخ است:
اولین پادشاه آنان «کیومرث» بوده که او هم پسر «یاخت» فرزند حضرت نوح(ع) است و در ۳۳۴۱ سال قبل از میلاد مسیح حکومت کرده و شهر «دماوند» را پایتخت خود نمود. پس از او «هوشنگ» و بعد از او نیز «تهمور» به پادشاهی رسید و بتپرستی از زمان او شروع گردید. بعد از او چند پادشاه دیگر به حکومت رسیدند تا اینکه نوبت به «جمشید» رسید. او شهر « پرسپولیس» را بنا کرد و آنرا پایتخت خود قرار داد. و تختی در آن ساخت که تخت جمشید نام گرفت. وی بنیانگذار تمدن و فرهنگ و حکومت به شیوهای نوقلمداد میگردد. وی برای اولین بار گچ را در ساختمان به کار برد، آهن را نرم کرد و آنرا در امور فراوانی به کار برد،کشتی را ساخت،حمام کردن را به مردم آموخت، یکتاپرستی را رونق داد، نوروز را به عنوان آغاز سال شمسی معرفی کرد و تقویم شمسی را ارائه داد و در زمان او علم پزشکی پیشرفت چشمگیری کرد.
او صاحب «جامجم» بود که همانند رادار و یا تلویزیون امروزی تمامی تحرکات را نشان میداد. در زمان او آسایش و رفاه کامل همه جارا در بر گرفت و نه جنگی رخ داد و نه کسی کشته شد. گویند جمشید دربهای جهنم را قفل کرد؛ یعنی کاری کرد که کسی مرتکب گناهی نشود.
فردوسی و دیگر تاریخنویسان میگویند: «جمشیداز آنجا که خود را عامل یگانه این همه ترقی و پیشرفتهای روز افزون میدانست، از آفت غرور و تکبر مصون نماند و فکر میکرد که به هیچ کس نیازمند نیست و او از هر چیزی برتر است. در نتیجه همانند فرعون و نمرود ادعای الوهیت کرد؛ این بود که خدا به او مهلت داد تا خود را اصلاح کند و یا دیگران به اصلاح او بپردازند. ولی اصلاح نشد و دیگران هم کمر همت به اصلاح او نبستند؛ لذا خداوند ضحّاک را آفتی برای او و ملتش قرار داد.»
در آن زمان فارسها نام و نشان آنچنانی نداشتند؛ زیرا تعدادشان اندک بود و در جنوب ایران فعلی تحت رهبری شخصی بهسر میبردند. رهبر فارسها پسری بهنام «ضحّاک» داشت و برای کسب مهارتهای لازم رهبری و سوارکاری و تیراندازی و… به یمن فرستاده شد و چون به سن جوانی رسید و برگشت اولین اقدام او کشتن پدرش بود که مرد خداپرست و نامداری هم بود. او بعدها فارسها و دیگر قبایل واز جمله کردها را بر علیه جمشید شورانید و رهبری آنها را بر عهده گرفت و به قیامش بوی مذهبی داد و اعلام کرد که علت قیامش بر علیه جمشید، مرتد شدن وی بوده است.
او سپاه عظیمی را به طرف اصفهان روانه کرد و به هرچه میرسید نابودش میکرد. داخل شهر شد و در شهر لشکر جمشید را شکست داد. جمشید بطرف مرز افغانستان گریخت؛ سپس اسیر شد و در یک مراسم رسمی بدنش با اره دو نیم شد. جمشید دو پسر به نامهای« نریمان» و «زال» داشت که« رستم» پسر« زال» بوده است.
گسترهی حکومت «ضحّاک» وسیع شد و به مرز هندوستان و دریای مدیترانه و یمن و حبشه رسید و از ترس اینکه نکند دوباره کردها اقدام به تشکیل حکومت کنند، شروع به آزار و اذیت و کشتن کردها کرد و آنها را به شغلهای کارگری و گماشتگی و سربازی_از آن جهت که کردها شجاع بودند_ واداشت. و آنها را از پستهای حکومتی محروم نمود. این در حالی است که پیشدادیان افرادی از قبایل مختلف در مناصب حکومتی داشتند. کردها چندین بار علیه ضحّاک قیام کردند که به شکست انجامید و تازه کردها فهمیده بودند که چه حاکم ظالمی بر آنها حکومت میکند.
پیدا شدن زخم روی شانهی ضحّاک: آشپزی بسیار ماهر خود را به دربار ضحّاک معرفی کرد و در فاصلهی کمی از درباریان و آشپزان قبلی سبقت گرفت و غذاهای بینظیر و شیرینیهای لذیذش او را نزد ضحّاک محبوب گردانید. روزی ضحّاک از او خواست تا هر چه را میخواهد از وی طلب کند. او سلامتی ضحّاک را از خدا طلبید و درخواست نمود تا به او افتخار دهد برشانههایش بوسه بزند. بعد از مدتی خارش و درد در شانههای ضحّاک ایجاد گردید و همهی پزشکان از علاج او نومید شدند. آشپز قبلی که نسبت به آشپز جدید حسادت شدید پیدا کرده بود، گفت: درد ضحّاک از این ناشی میشود که آشپز جدید با بد نیتی بر شانهی ضحّاک بوسه زده است؛ لذاآشپز جدید از ترس ضحّاک پا به فرار گذاشت.
مغز کردها وسلیهی شفای شانههای او معرفی میشود: حکیمی پیر به کاخ مراجعه میکند و ادعا میکند ضحّاک را شفا میدهد. بعد از معالجه به اطرافیانش میگوید: درمان او بسیار گران است. گفتند: اگر چشمان ما داروی وی باشد هر کدام یک چشم خود را برایش بیرون میآوریم. گفت: انسان بدون چشم ادامه حیات میدهد اما مشکل آنجاست که باید روزانه مغز دو جوان تازه رسیده را مرهم شانههای او کرد. موضوع را با شاه در میان گذاشتند. ضحّاک گفت: آیا شما راضی هستید من که عامل امن و آسایش ملتم بمیرم! گفتند: خیر! پس دستور دادتابه قید قرعه روزی دو جوان قربانی زخم شانههایش شوند. مردم بسیار ترسیدند و ترس و هراس مملکت را در بر گرفت. مسئول تحویل دادن دو جوان در هر روز دو نفر کرد به نامهای «ارمایل» و «کرامایل» بودند. این کار عملی گردید و مغز دو جوان مقداری از درد او را تسکین میداد و خونابه او را میگرفت. این دو مسئول کرد چون فکر کردند که مدتها بر ملت کرد خیانت کرده و روزی دو جوان کرد را سر بریدهاند،تصمیم گرفتند از هر دو جوان یکی را دزدکی آزاد کنند و مغز گوسفندی را با مغزجوان باقیمانده قاطی کنند. این کار بسیار مشکل بود و مشخص بودکه کار آنها با تصمیمات خارج از کاخ بیارتباط نبود و تا شورش کاوه به پایان نرسید کار آنها آشکار نشد.
شورش کاوه آهنگر: مردم زیادی سر بریده شدند و تنها در خانوادهی بزرگترین آهنگر شهر از میان ۱۸ پسر، ۱۷ پسرش سر بریده شدند. ضحّاک پایههای حکومتی را محکم کرده بود و برای استحکام پیوند خویشاوندی، با زنان زیادی ازدواج کرد و دو دختر جمشید را هم به همسری انتخاب کرد. امابا ارادهی ملت چه میتوان کرد؟!
خواب پادشاه و قیام فریدون: ضحّاک در خواب دید که فریدون نامی او را میکشد مفسری خوب خواب او را تفسیر کرد و گفت در عمل هم چنین میشود ضحّاک زبان او را برید و اطرافیان را هشدار داد که اگر این خبر به بیرون نفوذ کند زبان آنها را هم خواهد برید. «فریدون » از خاندان جمشید بود و نسبش به کاوه آهنگر میرسید وی پسر (ثابتین) بود که قربانی شانه ضحّاک شده بود و مادرش «فرانک» بود. وی از ترس ضحّاک که دستور داده بود همهی بچههای فریدون نام را بکشند، فریدون را به باغبانی که دوست همسرش بود تحویل داد. نیروهای گشتی مرتب به خانهی او سر میزدند ولی از آن جهت که با خانوادهی او هم دست بودند، موضوع را نادیده میگرفتند تا اینکه این مسأله هم فاش شد و نیروهای گشتی همراه مادرش بدانجا رفته و او را به غاری در شمیرانات نزد یک مرد زردشتی فراری دادند و فریدون را به وی سپردند. مادرش داستان را برایش تعریف کردو مرد روحانی به تربیت او پرداخت و او را سوارکاری و تیراندازی آموخت تا اینکه جوانی ۱۶ ساله و نیرومند شد. مادرش جهت رعایت مصلحت و فاش نشدنش به وی سر نمیزد.
باری فریدون تصمیم گرفت به مادرش سر زند و ماجرای پنهان کردن او و فوت پدرش را جویا شد و عهد کرد لب به چیزی نزند تا اینکه انتقام پدر را بگیرد. ولی مادر به او توصیه کرد که چون از آمادگی و سازماندهی لازم برخوردار نیست، و از طرفی لشکر ضحّاک بسیار مجهّز و نیرومند است، اقدام به این کار نکند. در این اثنا مردم مرتب به کوه میگریختند ولی چون سازماندهی نداشتند چیزی از دستشان ساخته نبود.
بوجود آمدن لشکر نظامی کوهستان و ارتباط آن با قیام مردم شهر:
فریدون یک لشکر نظامی مجهزی از فراریان کوهستان تشکیل داد. ضحّاک در خواب دید که سه سرباز وارد کاخ شده و با چکش و گوی آهنین به کاخ حملهور شده و آن را ویران میکنند. مفسران خواب گفتند: «فریدون تو را از بین خواهد برد.»
مشاوران به او گفتند: اگر این بار دل مردم را بدست آوری و آنها را راضی کنی بهتر است. بنابراین در نوروز همهی افراد سرشناس مناطق هفتگانهی خود را دعوت کرد و برای آنها از دادخواهی و دلسوزی خود سخن راند و به آنها وعده داد که روز اول اسرا را آزاد کند و روز دوم خواستهی مردم را بر آورده کند. روز اول بهاستثنای اسرای سیاسی طرفدار فریدون و جوانان موجود در قرعه که در زندان بسر میبردند و انتظار مرگ را میکشیدند، دیگر اسراء را آزاد کرد. روز دوم که همهی مهمانان حضور داشتند، کاوه آهنگر دست به کار شد و با انبوهی مردم به طرف کاخ حمله کردند و سربازان کاخ تسلیم شدند و کاوه داخل کاخ شد. او مسئول سازماندهی مردم شهر بود. وی ظلم ضحّاک را در حضور مهمانان دور و نزدیک فاش کرد و بیان نمود که ضحّاک ظالم ۱۷ پسر از ۱۸ پسر او را کشته است. ضحّاک برای تبرئهی خود دستور آزادی پسرش را صادر کرد و گفت شما هم شامل بخشش بیپایان من شدی پس همراه همهی مهمانان تأییدیه عدالت مرا امضا کن. ولی کاوه از این کار سرباز زد و بر اساس نقشهی قبلی علیه شاه اعلام شورش نمود و در عین حال از کشتن ضحّاک هم خودداری کرد تا زمینهی بهتری برای انقلاب فراهم شود. از کاخ بیرون آمد و ملت را در مرکز شهر اصفهان گرد آورد و اعلام کرد هر کس میخواهد فریدون پادشاه ما شود، باید با ما حرکت کند و در کوهستان به او بپیوندیم. جمعیت به طرف کوهستان حرکت کردند. قرار گذاشته بودند به محض پیروزی شورش در همهی بلندیها آتش روشن کنند که بدینوسیله به دورترین نقاط هم اطلاعرسانی شود. یکی دیگر از دلایل روشن کردن آتش در نوروز را یادبودی از این قیام ذکر کردهاند. تمامی این تحرکات را فریدون سازماندهی مینمود. فریدون همراه لشکر به احترام کاوه و شورشیان از کوه پایین آمدند و از آنها استقبال کردند.
فریدون کاوه را در آغوش گرفت و قول داد پرچمی را که او بالا برده با زر و زیور بیالاید و آنر ا به عنوان پرچم شورش مورد احترام قرار دهد. هر پادشاهی هم که بعد از او آمده این پرچم را بیشتر زینت داده تا اینکه اسلام ظهور کرد و در جنگ قادسیه به دست مسلمانان افتاد. کاوه خود را سربازی زیر نظر فریدون میدانست.
سپس فریدون سخنرانی نمود و اعلان جنگ کرد و به برادران ناتنیاش، «کیانوش» و «شادکام» دستور داد از تمام آهنگران برای ساختن آلات جنگی دعوت نمایند. در مدت زمان اندکی وسایل جنگی کافی ساختند و بعد از آمادگی دستور حمله صادر شد. در راه فریدون سری به مادر زد و به او وعدهی پیروزی داد و از آنجا که لشکر فریدون از لحاظ عدّه و عُدّه از آمادگی کافی برخوردار بود، به کار فرزندش رضایت داد و وی را به خدا سپرد. فریدون یک شب خواب دید که مرشدی خوشسیما جلویش افتاده و او را به کاخ و اتاقهای درون راهنمایی میکند.
این خواب وی را بیش از پیش به کسب پیروزی امیدوار کرد. یک شب که در چادرش در وادی کوه خوابیده بود، برادران ناتنی به اوحسادت بردند و خواستند از بالای کوه سنگهای بزرگی بر سر او پایین بریزند که نگهبانان آگاه شدند و آنها دستگیر کردند و فریدون چون در موقعیت حساسی به سر میبرد و دشمن بزرگتری را پیش روی خود میدید، آنها را مورد عفو قرار داد.
تسخیر پایتخت و کاخ ضحّاک: سپاه فریدون به ساحل دریا رسید. ضحّاکیان کشتیها را به آنطرف ساحل منتقل کرده بودند تا فریدون نتواند از آنها استفاده کند. ملوانان فریدون به آن طرف ساحل روانه شدند و در جنگی که روی داد موفق شدند کشتیها را به آن طرف رودخانه منتقل سازند. به پایتخت رسیده، سپس به کاخ نفوذ کردند. ضحّاک قبلاً برای جمعآوری و کمک گرفتن به هندوستان رفته بود. فریدون بر تخت او تکیه زد و از هر دو دختر جمشید (شهرنواز ـ ارنواز) استقبال کرد و به آنها امان داد و دو زن را در سمت راست و چپ خود نشاند، «کلندرو» هم که کلیددار گنج ضحّاک بود، وقتی پیروزی فریدون را قطعی دید گنجها را برای او باز کرد و خبر را به ضحّاک داد. ضحّاک و لشکر کمکی هندوستان درراه بازگشت خبر را شنیدند، لشکر کمکی از نیمه راه برگشت.
ضحّاک خبر را باور نکرد و گفت اینها مهمانان مایند باید زودتر برگردیم «کلندرو» گفت: مهمان کجاست هر دو زن تو را کنار خود قرار داده است و جزئیات امر را برایش تشریح کرد. ضحّاک به راه خود به طرف کاخ ادامه داد و چون به شهر رسید با میوههای گندیده او را هدف قرار دادند و چون به نزدیک کاخ رسید، گارد فریدون او را دستگیر کرد و دستور داد تا او را در غاری در کوه دماوند به سنگی بسته، تا خود بمیرد و طعمه حیوانات و پرندگان شود کاوه آهنگر هم دستور را عملی ساخت و این روز را «جشن مهرگان» نامیدند.
بدینصورت شورش به رهبری فریدون به پشتیبانی مرد دوم شورش (کاوه) به پیروزی رسید. بعد از پیروزی، فریدون دستور داد تا مردم اسلحهها را تحویل دولت دهند و به زندگی عادی خود برگردند و آسایش و رفاه دولت را فرا گرفت و فریدون مدت زیادی حکومت کرد.وی سه پسر داشت به نامهای سَلَم ـ تور و ایرج، غرب مملکت را به سلم و شرق را به تور و وسط را که پایتخت پیشدادی بود به پسر کوچکش ایرج سپرد تا دو برادرش از دو طرف محافظ و پشتیبان او باشند، ولی دو برادر بیوفا،وی را کشتند و سرش را برای فریدون فرستادند. بعد منوچهر پسر ایرج هر دو عمویش را کشت و خود به جای پدر بزرگ به حکومت نشست. بعد از منوچهر، «نوذر» فرزند او به مدت هفت سال حکومت کرد. او هم بدست «افراسیاب» کشته و بدینگونه عمر حکومت پیشدادی بسر آمد.
بعد از پیشدادیان حکومت «کیانیان» سر کار آمد و ۷۳۴ سال حکومت کردند و بعد از آنها نوبت «مادها» رسید.
نوروز در دوران اسلام: عمر بشر بسیار طولانی نیست اگر از آدم تا طوفان نوح ۸۰۰۰ سال باشد از طوفان نوح تا به حال ۷۰۰۰ سال میرسد که کلاً به ۱۵۰۰۰ سال میرسد. تاریخ زندگی مرحله دوم بشریت بعد از طوفان نوح بدینگونه است.
۱. دوران نوح و پسرانش
۲. امپراطوری پیشدادی
۳. کیانی
۴. ماد
۵. هخامنشی
۶. اشکانیان
۷. ساسانیان
۸. اسلام
در زمان ساسانیان کردها در حالت اسفباری قرار داشتند. بدینگونه که فارسها تمام آثار باستانی و تاریخی کردها را محو و یا به نام خود ثبت کردند و نوروز را روز بخشش هدایای درباریان و مردم به شاه، معرفی نمودند.
نوروز در دوران خلفای راشدین: با پیروزی اسلام و از بین رفتن سیادت ساسانیان، عقاید و آداب قبلی به فراموشی سپرده شدند. حضرت عمر(رض) جشن نوروز و مهرگان را ممنوع کرد و علت آن این بود که مردم میبایست هدایای بسیار و باجهای طاقتفرسایی به پادشاه و والیان میدادند که با روح اسلام همخوانی نداشت. حضرت علی(رض) نیز همانند حضرت عمر بخشش هدایا را ممنوع اعلام کرد ولی اجازه داد که به مناسبت نوروز، مردم در مسجد شیرینی پخش کنند.
نوروز در زمان امویان: «معاویه» بعد از خلفای راشدین بهعنوان اولین خلیفهی اموی برای اولین بار این جشن را همانند دوران ساسانیان زنده کرد و چون گسترهی حکومت او محدود بود و از نظر مالی قدرت آنچنانی نداشت دوباره بخشش هدایای مردم به والیان و بخشش هدایای والیان به خلیفه را واجب کرد. این آداب و رسوم همچنان ادامه داشت تا زمان «عمر بن عبدالعزیز» او دوباره به تبعیت از خلفای راشده، برگزاری مراسم نوروز را به شیوهی معمول منع کرد چون او حکومت خود را ادامه حکومت خلفای راشده میدانست به همین دلیل او را خلیفهی پنجم مینامند. «یزید بن عبدالملک» بعد از او دوباره آن را آزاد اعلام کرد و از مردم در نوروز باج میگرفت.
نوروز در زمان عباسیان: در دوران عباسیان به جشن نوروز اهمیت بیشتری داده شد و شاعران و نویسندگان در وصف نوروز، مطالب زیادی نگاشتند و نوروز بهعنوان آغاز سال هجری شمسی اعلام شد و تقویم هجری شمسی جای تقویم هجری قمری را گرفت.
نوروز در زمان عثمانیان: در زمان عثمانیان هم چون آن را از نظر مادی به سود خود میدانستند بدان اهمبت خاصی دادند. و بدینگونه نوروز در زمان معاصر هم دارای اهمیت ویژه شده است. و ایرانیان اعم از کردو فارس به جشن نوروز اهمیت فراوانی دادهاند.
خلاصه اینکه برگزاری مراسم جشن نوروز به شیوهای صحیح که یادآور تأسیس حکومت پیشدادیان و به زمین نشستن کشتی نوح و یا فرود آمدن آدم به زمین و یا بتشکنی حضرت ابراهیم و نسوختن او در آتش نمرود و مبارزه فریدون و کاوه آهنگر بر علیه ضحّاک ظالم و زنده شدن زمین باشد، ممدوح است اما اگر با انجام امور خلاف شرع و عرف و بیحجابی و رقص و پایکوبی مختلط زنان و مردان نامحرم و بیاحترامی به اماکن متبرکه و سوزاندن لاستیک و آلوده کردن هوای پاک بهاری و منفجر کردن ترقه و ناقصالعضو شدن انسانها و سایر اموری باشد که در تضاد با عقل بشری باشند، مورد پسند نبوده و جایز نیست.