خیانت در امانت اخلاقی زشت و عادتی ناپسند
خیانت در امانت اخلاقی زشت و عادتی ناپسند
نویسنده: دکتر فاروق حماده /مترجم: مجتبی دوروزی
به خدا و رسول او خیانت نکنید و در امانت های تان خیانت روا ندارید
خداوند متعالی می فرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِکُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۲۷﴾ وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَهٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ ﴿۲۸﴾ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا وَیُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ﴿۲۹﴾ (انفال ۲۷ تا ۲۹)
«ای کسانی که ایمان آورده اید، به خدا و رسول [او] خیانت نکنید، [و فرایض و سنت ها را به جای آورید، و اسرار و نهفته های جنگ را فاش نکنید] و [نیز] در امانت های تان با [علم و] آگاهی خیانت روا ندارید و بدانید که اموال و فرزندانتان مایه ی آزمایش شما هستند و این که خداست که پاداشی بزرگ نزد اوست ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر تقوای خدا را پیشه کنید، برای شما بصیرتی مایه ی جدایی حق از باطل قرار دهد، و گناهان تان را از شما بزداید، و شما را بیامرزد، و خدا دارنده ی فضل بزرگی است.»
خیانت ضد امانت است، و ریشه خیانت از «خون» است که به معنای نقص و کاستی و کمبود است؛ وقتی در چیزی خیانت می کنی آن را دچار نقص و کاستی می نمایی، و نقطه مقابل آن «وفاء» است که به معنای تمام و کمال بودن است امانت: نام چیزی است که شخص جهت حفظش آن را به دست دیگری می سپرد. ریشه کلمه امانت از أمن است، چراکه شخص دیگری را بر آن امین دانسته و از آن نمی ترسد که امانتش نزد آن شخص تباه شود. و امین کسی است که حقوق کسی که به او اطمینان می کند را حفظ می نماید، و خیانت به معنای باطل کردن و نقض چیزی است که بر سر آن تفاهم و توافق حاصل شده، آن هم بدون اعلان قبلی این نقض و باطل کردن. در سبب نزول این آیه چنین آمده است: بنی قریظه به رسول خدا، پیام فرستادند که ابولبابه بن عبدالمنذر، هم پیمان عمروبن عوف را به نزد ما بفرست. آنان هم پیمان اوس بودند تا درکار خود با او مشورت کنیم. رسول خدا هم ابولبابه را به نزد آنان فرستاد.
وقتی او را دیدند مردان به نزدش شتافتند، و زنان و کودکان از جای جستند و رویاروی او به گریه و زاری پرداختند، ابولبابه دلش به حال آنان سوخت، ابولبابه هم پیمان بنی قریظه بود، و اموال و فرزندان وی در منطقه آنان بود. گفتند: ای ابولبابه! فکر می کنی اگر ما به حکم محمد گردن نهیم…؟ گفت: آری! و با دست خود به گلویش اشاره کرد. منظورش این بود که همه ی شما را سر خواهد برید! ابولبابه می گفت: سوگند به خداوند هنوز پای از جای نجنبانده بودم که دانستم به خدا و رسولش خیانت کرده ام. سپس ابولبابه به راه خود رفت و به نزد رسول خدا نیامد و خود را به یکی از ستون های مسجد بست و گفت: تا هنگامی که خداوند توبه ی مرا از این کاری که کرده ام نپذیرد، از اینجا تکان نخواهم خورد، با خداوند پیمان بست که هرگز پا در سرزمین بنی قریظه نگذارد و هرگز در جایی که به خدا و رسولش خیانت کرده است، کسی او را نبیند.
عبدالله بن ابوقتاده گوید: و خداوند این آیه را فرو فرستاد: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِکُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۲۷﴾ (انفال: ۲۷ )
خداوند آیه ی پذیرش توبه ی ابولبابه را در سحرگاه شبی از شبها که گفته شده: بیست شب به طول انجامیده، و در حالی که رسول الله در خانه ی ام اسلمه بوده را بر ایشان نازل کرده است، پیامبر شروع به خندیدن کرد، و ام سلمه علت این کار را از ایشان پرسید، و رسول الله او را از پذیرش توبه ابولبابه توسط خداوند مطلع نمود، ام سلمه از پیامبر اجازه گرفت که این مژده را به ابولبابه بدهد، پیامبر نیز به او اجازه داد، ام سلمه از خانه خارج شد و مژده پذیرفته شدن توبه ی ابولبابه را به او داد، مردم به سوی او هجوم بردند تا او را از طنابی که با آن به ستون بسته شده بود برهانند، اما او گفت: به خداوند سوگند کسی جز رسول الله ، مرا از این طناب نمی رهاند، آن گاه وقتی رسول خدا برای نماز صبح به مسجد رفت، بند از بدن او باز کرد.
همچنین در اسباب نزول این آیه چنین بیان داشته اند که منافقان سخن رسول الله را می شنیدند سپس آن را به گونه ای نشر و گسترش می دادند که به مشرکین برسد، درنتیجه خداوند آنان را از خیانت نهی نمود و به آنان دستور داد که به امانت داری پایبند باشند. اگر این روایت یا آن روایت سبب نزول این آیه باشد [فرق نمی کند]، حکم آن عام است، چرا که خاص بودن سبب مانع عام بودن لفظ و عام بودن حکم نمی شود و به تعبیر دیگری اعتبار به عام بودن لفظ است نه به خاص بودن سبب.
فضیل بن عیاض گوید: به باور ما اصل و فرع ایمان و داخل و خارج آن پس از شهادت به یکتایی خداوند و بعد از شهادت به رسالت پیامبر و پس از ادای فرایض و واجبات:
صداقت در گفتار، و حفظ امانت، و ترک خیانت، و وفای به عهد، و به جای آوردن صله ی رحم، و خیرخواهی برای تمامی مسلمانان است.
هم چنین گفته اند: آنچه را که مؤمن با ایمانش متقبل شده و بدان تن در می دهد، داخل در همین مقوله است از جمله انجام عبادات و اجرای احکام و رعایت حقوق همسر و فرزندان و پدر و مادر و خواهر و برادر مسلمانش با یاری دادن و خیرخواهی برای ایشان، و این که هرگاه یکی از ایشان در کارهایش با او مشورت کرده و درخواست یاری نمود یا چیزی را نزد او به امانت نهاد یا وقتی که به عنوان سرپرست بر مال یتیم یا کسی که از تصرف در مال خود منع شده منصوب می شود دلسوز و خیرخواه باشد…و یا آنچه والی از حقوق رعایا برعهده می گیرد و آنچه رعایا از حقوق والی باید ادا نمایند، ادای امانت در همه ی این ها امری شرعی است.
در این مورد بخوانید:خیانت همسر چه دلایلی دارد؟ عکس العمل صحیح در مقابل خیانت همسر چیست؟
امانت در دین اسلام از جایگاه والایی برخوردار است:
خداوند دارای امانت هایی است که عبارتنداز: فرائض و واجبات و اوامر و نواهی او، و خیانت بدان ها یعنی ترک کردن آن ها و تخلف نمودن و زیر پا گذاشتن حدودش.
رسول الله(ص) ، نیز دارای امانت هایی است که عبارتنداز: سنت و شیوه وروش ایشان که باید در آنها از ایشان تبعیت و پیروی کرد، و خیانت بدان ها یعنی ترک کردن و عدم پذیرش آن ها.
انسان ها نیز دارای امانت هایی هستند که عبارتنداز:
اموال و اسرار و رازهایشان که به عنوان امانت نزد دیگران سپرده می شوند، و خیانت بدان ها و افشای آن ها جایز و روا نیست. در صورتی که مردم امانت ها را ادا کنند اوضاع و احوال شان رو به راه شده، و امور و کارهایشان نیکو گشته، و در سرزمین و خانواده و اموال شان در امانند، و در هر چیزی شور و نشاط تازه می یابند اما اگر به امانت خیانت کنند یا آن را از بین برده و به آن بی توجهی نمایند، کارشان از هم فرو پاشیده و موقعیتشان تضعیف گشته و بی ارج و اعتبار می گردند.
از حذیفه بن یمان نه روایت شده است که گفت: پیامبر دو حدیث را برای ما بیان فرمودند که یکی از آنها را مشاهده کرده ام و منتظر دیگری هستم؛ به ما فرمودند:
«امانت فطرتا در ریشه و اعماق دل مردم فرود آمد، سپس قرآن نازل شد و مردم از قرآن و سنت پیامبر امانت را آموختند و از آن آگاه شدند؛ سپس حدیث دوم را بیان فرمودند که در مورد رفع و از میان رفتن امانت بود؛ فرمودند: «وقتی که زمان رفع امانت برسد) مرد می خوابد و امانت از قلب او گرفته می شود، به طوری که اثر کمی از آن می ماند؛ سپس یک بار می خوابد و باز امانت از قلبش برداشته می شود، به طوری که اثر آن در قلبش مثل یک تاول می گردد؛ مانند این که سنگی را روی پای خود بغلطانی که در اثر ضربه ی آن، پایت تاول بزند، سپس خواهی دید که بلند شده و برآمدگی پیدا کرده است، بدون آن که چیزی در داخل آن باشد. پس از آن مردم طوری میشوند که در معاملات و تبادلات، امانت را رعایت نمی کنند و کسی نمی ماند که امانت را به صاحبش برگرداند، تا حدی که گفته می شود: در میان فلان طایفه، مردی امانت دار هست و حتی (درباره ی کسی) گفته می شود:
چقدر زرنگ و چالاک است!
چقدر رفتارش خوب و زیباست!
چقدرعاقل است! در حالی که در قلب همان یک مرد، ذره ای ایمان نیست»؛
سپس حذیفه گفت: زمانی بر من گذشت که بی باکانه و بدون هیچ گونه ترسی با هر کدام از شما معامله می کردم؛ زیرا اگر مسلمان بود، دینش و اگر مسیح یا یهودی بود، حاکمش، وی را به من برمی گرداند، اما امروز من تنها با فلان و فلانی معامله می کنم.
معنای این حدیث آن است که امانت اندک اندک و رفته رفته در قلب های مردم رو به کاهش می نهد به گونه ای که مرد یا زن می خوابد در حالی که امانت در قلبش کوچک شده و اثر اندکی از آن باقی می ماند سپس بار دیگر فرد خوابیده و امانت در قلبش کوچکتر می گردد و اثر آن به سان خال آبله می ماند. سپس دوباره می خوابد و از امانت کاسته شده و اثر ظاهری آن باقی می ماند در حالی که در باطنش چیزی از امانت باقی نمانده است، آن گاه کسی باقی نمی ماند که به امانت داری موصوف گردد مگر استثناء.
این حالت چه بسا در یک نسل رخ دهد، و چه بسا در چند نسل پی درپی اتفاق بیفتد، و چه بسا در یک فرد روی دهد؛ به گونه ای که او امین و امانت دار است اما حالش تغییر کرده و فردی خائن می گردد و این حدیث به او اشاره دارد؛ فردی را می بینی که سیما و گفتارش و… تورا شگفت زده می کند اما وقتی امانتی را به او می سپاری و مسئولیتی را به او واگذار می کنی شایستگی و اهلیت آن را ندارد.
چه بسا ضعف امانت در قلب به ایمان رسیده و آن را ضعیف گرداند در نتیجه فقط اثری ضعیف از ایمان در قلب باقی بماند؛ فردی را می بینی که شهادتین را بر زبان جاری ساخته و مظاهر ایمان از جمله نماز و کارهای دیگر را انجام می دهد اما ایمان در قلبش ضعیف بوده و نشانی از آن باقی نمی ماند کسانی که امانت را گم کرده و در آن خیانت می کنند انسان هایی پست و فرومایه اند، از این دسته افراد در احادیث نبوی با این توصیف، یعنی انسان هایی پست و فرومایه، نام برده شده است:
عبدالله بن عمرو بن عاص گوید: رسول الله به من فرمود: «حالت چگونه خواهد بود وقتی که تو در میانه ی انسان های پست و فرومایه باشی؟» گفتم: یا رسول الله چنین چیزی چگونه رخ می هد؟ فرمود:
«آن گاه که عهدهایشان را بشکنند و بدان وفا نکنند، و امانت های شان کم شود (امانت دار نباشند) و دچار اختلاف شوند و این گونه باشند» آن گاه رسول الله : انگشتانش را درهم فرو برد و این حالت را توصیف کردا انگشتان را با آن که درهم فرو برد اما کاملا به هم نچسباند چراکه فشردن کامل آنها درهم نشانه اتحاد و همبستگی است، گفتم: ای رسول الله من در چنین هنگامه ای چه کار باید بکنم؟ فرمود: «از خداوند بترس، و آنچه را پسندیده است بگیر، و آنچه را نمی پسندی ترک کن، و با دوستان صمیمی و خاص خودت باش، و از عوام آنان دورشو» و در روایتی چنین آمده: «به آنچه اختصاص به تو دارد پای بند باش، و آنچه عامه مردم بدان سرگرم اند را رها کن». از ابوهریره روایت شده که رسول الله فرمودند: «هرگاه امانت تضییع شد و از بین رفت، منتظر قیامت باش»، گفت: از بین رفتن و ضایع شدن امانت چگونه خواهد بود؟ فرمودند: «هروقت کار به غیر اهل آن سپرده شد، منتظر قیامت باش». ابن مسعود گوید: اولین چیزی که از امور دینتان از دست خواهید داد امانت است و آخرین چیزی که از دست می دهید نماز است و در آینده قومی نماز خواهند خواند که هیچ دینی ندارند.
در حقیقت به جای آوردن امانت و اجتناب کردن از خیانت در هر حال موجب ارتقای انسانیت به مراتب والای آن، و صعود آدمی در پاکسازی و تطهیر ودرجات کمال است.
از ابوهریره نقل است که رسول الله فرمودند:
«کسی که تو را امین شمرد امانت را به او بازگردان و کسی که با تو خیانت ورزید، به او خیانت مکن».
رسول الله از خیانت به خداوند متعال پناه می برد، و در دعایش می فرمود :
«أللهم إنى أغوبک من الجوع فإنه بئس الضجیع، وأعوذ بک من الخیانه فإنها بئست البطانه»
یعنی: «بار خدایا! من از گرسنگی به تو پناه می برم؛ زیرا که همخواب بدی است و از خیانت به تو پناه می برم؛ زیرا که از بدترین خصلت های باطنی است.»
این که خداوند متعال می فرماید: وَتَخُونُوا أَمَانَاتِکُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ (انفال: ۲۷) «و [نیز] درامانت هایتان با [علم] و آگاهی خیانت روا ندارید.»
در بردارنده ی نهی شدید و تقبیح خیانت در امانت است، یعنی در امانت خیانت می ورزید در حالی که می دانید خیانت ورزیدن در امانت از جمله کارهای زشت و ناپسند است، و کسی که نسبت به چیزی زشت اطلاع داشته باشد سپس آگاهانه مرتکب آن شود این کار در حق او به مراتب زشت تر و نفرت انگیزتر است.
مردم در جاهلیت و در اسلام می دانستند و در تمامی ادیان واضح و آشکار است که خیانت از زشت ترین خصیصه ها و عادات است.
گاه عشق و علاقه به مال، آدمی را به خیانت فرا می خواند در حالی که، شخص مال را برای فرزندانش برجای خواهد گذاشت آن هم به خاطر ترس از فقیری آنان یا عواملی دیگر است، همچنان که برای ابولبابه بن عبدالمنذر اتفاق افتاد، پس از آن این آیه ی کریمه نازل شده و مؤمن را از این وسوسه ها برحذر داشته و فرمود: وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَهٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (انفال: ۲۸) «وبدانید که اموال و فرزندان تان [مایه ی] آزمایش شما هستند، و این که خداست که پاداشی بزرگ نزد اوست.» فتنه همان آزمایش و امتحانی است که خداوند آدمیان را با آن می آزماید، در اینجا منظور تمایل و گرایش طبیعی و فطری به فرزندان، و علاقه و دوست داشتن آنان، و ترس از آینده ی ایشان است.
اگر آنچه آدمی را به خیانت و شکستن پیمان و امانت فرا می خواند عشق و علاقه به فرزندان است در حقیقت خداوند متعال روشن ساخته که بر فرد عاقل واجب است که از ضرر و زیان های برخاسته از این عشق و علاقه اجتناب بورزد و بداند که: وَأَنَّ اللَّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (انفال: ۲۸) «و خداست که پاداشی بزرگ نزد اوست.»
گاه [دریافت] این پاداش بزرگ به شکلی بی درنگ و فوری است، و گاه به شکل مهلت دار ودر آینده، و گاه به هر دو شکل رخ می دهد، و این برای کسی است که رضایت خداوند را برگردآوری مال آن هم از راه غیرمجاز آن، و عشق و علاقه به فرزندی که او را به واسطه خیانت به هلاکت می اندازد؛ ترجیح داده و برمی گزیند، سپس خداوند متعال می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا (انفال: ۲۹) «ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر تقوای خدا را پیشه کنید، برای شما بصیرتی مایه ی جدایی حق از باطل قرار دهد.»
کسی که به خداوند متوسل گردد، و خود را از فتنه هایی که بر او وارد شده و او را به خیانت و پیمان شکنی فرا می خوانند حفظ کند، و با حفظ امانت های خداوند [یعنی اوامر و نواهی اش] فرامین پروردگارش را بپذیرد و با تبعیت از راه و روش پیامبرش با او موافقت و همراهی کند و از امانت های مردم مواظبت و مراقبت نماید، بر جان و مال و آبرویش نمی ترسد چرا که خداوند مایه ی جدایی حق از باطل یعنی راه موفقیت و رهایی برایش قرار می دهد و می تواند که حق را تشخیص داده و در راه آن گام بردارد، و باطل را شناخته و از آن دوری گزیده و عیب هایش را بپوشد.
وَیُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (انفال: ۲۹) «وگناهانتان را از شما بزداید، و شما را بیامرزد، و خدا دارنده ی فضل بزرگ است.» یعنی خداوند از فضل و احسان خود از جایی که تصورش را می کند و از جایی که تصورش را نمی کند به او ارزانی داشته و می بخشد. آیه ی دیگری برای مؤمنین نازل شده که این معانی را مورد تأکید قرار می دهد: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَیَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (حدید: ۲۸) «ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوای خدا را پیشه کنید و به پیامبرش ایمان آورید، تا خدا از رحمت خویش، دو بهره به شما دهد و برایتان نوری بگذارد تا در پرتو آن به درستی گام بردارید و شما را ببخشاید و خدا آمرزنده ی مهربان است.»
براستی آن ها ارزش های ایمان، و راه و برنامه ی خدای رحمان است؛ با آن کسانی که یقین در قلب هایشان استقرار یافته را مورد خطاب قرار می دهد تا به سمت آن ارتقا و صعود یابند، و تا نمونه های تابناک انسانی باشند. لذا آنان را این گونه مورد خطاب قرار می دهد: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِکُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ (انفال: ۲۷) «ای مؤمنان، به خداوند و رسول [او] خیانت نکنید و به امانت های همدیگر [نیز] در حالی که می دانید خیانت نورزید.»