چالش عدالت و ستم
چالش عدالت و ستم
دکتر محمّد عماره
یکی از سنت های همیشگی الهی در فرهنگ و تمدن بشری ، چالش عدالت و ستم در همه ی جوامع و جریان های فکری است. هرگاه ستم بر عدالت چیره یابد و ثروت در میان ثروتمندان دست به دست گردد و فقر و بی چیزی در میان توده ی مردم تمرکز یابد ، نشان آن است که پایان آبادانی تمدن فرا رسیده است و در سراشیبی نابودی و سقوط پا نهاده است .
اما از آن جا که امت اسلامی همچون اسلام موصوف به خاتمیت و حامل شریعت ماندگار است و خداوند خواسته تا او برای همیشه گواه و شاهد بر جهانیان باشد :
( وکذالک جعلناکم امه وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا ) ، از این روی سقوط و نابودی همه امت و تمام تمدن را فرا نمی گیرد ، زیرا این امت طبق فرمایش پیامبر (ص) : ((بر گمراهی گرد هم نمی آیند )) ، بلکه گروه ، قشر و قومی به سقوط و نابودی دچار خواهند شد که به سبب ستم و خوشگذرانی شان صلاحیت حمل رسالت عدالت اسلامی را از دست می دهند : ( و ان تتولوا یستبدل قوماً غیرکم ثم لا یکونوا امثالکم) ، ((و اگر روی بگردانید گروهی جز شما را جایگزین کند، آنگاه (آنان) مانند شما نباشند )) .
خداوند بنابر حکمتی که توانست همواره تمدن اسلامی را علی رغم دچارشدنش به عوامل عقب افتادگی و مظاهر انحطاط سرپا نگه دارد ، برای امت اسلامی سنت و قانون تجدید و نوسازی را مقرر داشت که نوگرایان به موجب آن خواهان عناصر عدالت برای دفع اسباب ((ستم))هستند .
از این رو امت اسلامی همیشه در مسیر خود شاهد چالش و درگیری میان عوامل پیشرفت و اسباب عقب ماندگی و نیز میان عناصر ((امنیت)) و منابع ((ناامنی )) است ، چنانکه شاهد درگیری همیشگی میان عناصر عناصر عدالت و ستم ستمگران نیز می باشد ، از این سبب ((خداوند هر صد سال برای این امت کسی را بر می انگیزد تا دینشان را برایشان نوسازد )) . با نوسازی دین اسلام دنیای مسلمانان نیز نو می شود و دوباره خورشید عدالت که ابرهای ستم بر آن پرده افکنده است ، نمایان می شود ، و چه راست فرمود پیامبرمان (ص) کسی که سنت و قانون چالش میان ((ایمنی عدالت)) و ((هراس ستم )) را به ما آموخت ، آنگاه که فرمود : ((پس از من دیری نمی پاید که ظلم و ستم سربر می آورد ، پس به هر اندازه ستم پدیدار گردد عدالت رخت بر می بندد تا اینکه در ستم کسانی زاده می شوند که به جز ستم نمی شناسند، سپس خداوند-تبارک وتعالی- عدالت را برقرار می سازد ،و به هر اندازه عدالت به میان آید ستم ، ستم از میان می رود تا اینکه در عدالت کسانی زاده می شوند که به جز عدالت نمی شناسند))
واقعیت مسیر تمدن اسلامی راستی این قاون را مورد تاکید قرار می دهد .
در دوره عمر بن الخطاب (۴۰ ق،ه-۲۳ ه،ق/۵۸۴-۶۴۴ م ) دولت اسلامی برای نخستین بار کشورها ، شهرها ، و مناطق غنی و حاصلخیز را به هم الحاق کرد . عمر (رض) چنانکه منابع اسلامی او را توصیف می کنند ، ((نخستین کسی است که دست به فتوحات گسرده زذ ئ موفق گردید تا سرزمین ها و مناطق حاصلخیز را به تصرف خود در آورد . سراسر عراق ، آذربایجان، بصره، اهواز، فارس ، و شام ره به جز ((اجنادین)) که در زمان خلافت ابوبکر فتح گردید ، فتح کرد . همچنین مراکش،موصل ،اسکندریه را فتح نمود ، در حالی که لشکریانش در نزدیکیری بودندو توانستند بیشتر آن را فتح کنند به شهادت رسید،-خداوند او را رحمت کناد- او نخستین کسی بود که سرزمین عراق و جبل را فتح نمود و برای اهل ذمه مالیات وجزیه تعیین کرد ))
از طریق این فتوحات دولت اسلامی پا به مرحله ی بی نیازی و توانگری گذاشت و توانست گنجینه های پادشاهان ایران ، روم و نیز رودخانه های نل،دجله ، فرات و غیره را در اختیار گیرد و جامعه خود را از مرحله تلاش برای رفع ضروریات به مرحله فراوانی ثروت و رفاه و آسایش انتقال دهد !
عمر(رض) نیک آگاه بود که ثروت فراوان چقدر می تواند برای دولت نوپایی که توانسته ابرقدرت ها ی زمان خود ، یعنی ایران و روم را در هم شکند ، خطر آفرین باشد .سخت نگران بود که مبادا عوارض این ثروت ها به جان مسلمانانی سرایت کند که در مرحله آموزش جدید قرآنی قرار داشتند، به ویژه نگران حال عربانی بود که طلایه دار حمل رسالت اسلام به جهانیان و نیز نیروی ضربتی برای دولتی بودند که پاسداری از دین را به عهده داشت .
شاید او تنها حاکمی باشد که سبب ترس از گنجینه ها و ثروت ها به گریه افتاد! وقتی فارس(ایران آن زمان) فتح گردید ، گنجینه های پادشاهان آن را آوردند و در حیاط مسجد مدینه ریختند ، پرتوهای خورشید بر آنها می تابید و برقشان چشم ها را می ربود،دراین هنگام عمر (رض) به گریه افتاد ! وقتی به صورت استنکاری از او پرسیدند :
یا امیرالمومنین ! آیا به حال گریه می کنی ؟
با آنان درباره ی ترسش از تاثیر اموال و ثروت های به دست آمده بر جان مسلمانان ، گریان چنین سخن گفت : سوگند به آن که جانم در دست اوست ، خداوند از روی بدخواهی این شمش های طلا را از پیامبرش (ص) و ابوبکر(رض) باز نداشته است و آن ها را از خیرخواهی به عمر نداده است !
از این روی مبارزه ی عمر بن الخطاب (رض) با ((خوشگذرانی)) و رفاه پیشگی آغاز شد . تا مسلمانان را و به ویژه اشراف قریش ، بزرگان ، پیشگامان و فرماندهانی که از یاران پیامبر (ص) بودند از آن دور نگه دارد .
او می خواست زیری و درشتی نیروی ضربتی دولت را نگه دارد، و میان آنان و زندگی همراه با رفاه و آسایش در کشورهای ثروتمند فتح شده فاصله اندازد تا مبادا رفاه و آسایش امت را که بر پلکان پیشرفت گام نهاده بود به عقب افتادگی فرهنگی بکشاند. از آن می ترسید که منافقان و مال اندوزان بخواهند با سوء استفاده از منقبت و فضایل صحابه برای خودمراکزنفوذی جهت کسب ثروت ایجاد کنند . و چنانکه طبری می گوید : عمر سران قریش از مهاجران را از خروج بدون اجازه از شهر ممنوع کرد! و بدین شکل اقامتشان را در مدینه در جوار خود محدود ساخت !
هرگاه ملاحظه می کرد شخصی از روی فریب جنگ در راه خدا را بهانه ای برای رفتن به مناطق ثروت خیز قرار می دهد ، به او می گفت : جنگ با رسول الله(ص) تو را بس است!
عمر(رض) ثروت ها یانبوهو غیر عادی و روزنه هایی که منشاء خوشگذرانی بودندبا محاسبه و مراجعه و سد ذرایع و جلوگیری از آن ها مورد پیگیری قرار می داد ، به همین منظور والیان را بازخواست می کرد و در مورد اموالی که جمع کرده بودند از آنان می خواست تا سوگند یاد کنند . برخی از اینان یاران پیشتاز پیامبر (ص) بودند ، مانند سعد ابن ابی وقاص و عمروبن العاص !
اندکی پیش از وفاتش تصمیم گرفته بود اصلاحات مالی را به اجرا درآورد و دوباره نظام ((پرداخت)) به قانون ((مساوات)) در میان مردم بازگردد ، به گونه ای که در زمان پیامبر(ص) و ابوبکرصدیق(رض) بود ، تا بدین صورت از تملک ((اموال مازاد بر نیاز )) جلوگیری کند و دروازه هایی که از آن ها خوشگذرانی و عیاشی به جامعه اسلامی نفوذ می یافت ، مسدود نماید ، لذا فرمود : ((اگر با چنین امری روبه رو شوم، پشت نخواهم داد و قطعا امئال اضافی ثروتمندان را خواهم گرفت و میان فقرا تقسیم خواهم کرد سوگند به خدا اگر تا پایان سال زنده ماندم پایین ترین مردم را به بالاترینشان و آخرینشان را به نخستینشان خواهم رساند و همگی شان را یکسان خواهم نمود))
لکن وی پیش از اجرای این اصلاحات مالی ترور شد، اصلاحاتی که به وسیله ی آن ها می خواست دروازه هایی را مسدود نماید که از آن ها عیاشی و خوشگذرانی شروع به نفوذ به بعضی از اماکن استوار کرده بود !
چون عثمان ابن عفان (رض) خلافت را عهده دار شد در مورد اموال نظر و روش عمر (رض) را نداشت و همانند او نسبت به بزرگان و اشراف قریش سخت گیر نبود ، لذا کسانی که عمر(رض) آنان را از ترک مدینه به جاهایی که در آن ها ثروت ، رفاه و آسایش وجود داشت با این گفتار ممنوع کرده بود که : ((گلوی قریشیان را خواهم فشرد و نمی گذارم که از حدود مدینه پا فراتر نهند! مگر اینکه از روی جسد ابن خطاب بگذرند)) ! همینان در دوره عثمان از مدینه خارج شدند و به دنبال آن مسایلی رخ داد که عمر همیشه از آنها واهمه داشت .و به عبارت طبری: ((وقتی عثمان (رض) خلیفه شد همانند عمر (رض) با آنان رفتار نکرد لذا از مدینه به شهرهای دیگر رفتند و چون در آن جاها منزل گزیدند دنیا را به چشم خود دیدند !و مردم نیز آنان را .سپس مردم به سویشان گرویدند و به آنان نزدیک شدند و با خود گفتند : اینان مالک می شوند و برای ما نیز در ملکشان بهره ای خواهد بود)) !
سپس طبری آثار آن پیشرفت منفی را خلاصه می کند و می گوید: (( آن نخستین خواری بود که به اسلام رسید و نخستین فتنه ای بود که در میان مردم افتاد ! و از این سبب عثمان (رض) به نزد قرش از عمر (رض) محبوب تر است))
و سرانجام در دولت اموی-دولت خلافت ناقصه-و ملک عضود به اختلافات مالی و اجتماعی تازه پدیدار گشته، اختلال نبود شوری در نظام حکومتی نیز اضافه شد، سپس این دو اختلال با کمک یکدیگر به جایی رسیدند که باعث ایجاد دگرگونی در نظام مالی و اجتماعی دولت اسلامی شدند ، در نتیجه ثروت در میان ثروتمندان دست به دست گردید . عمر ابن عبدالعزیز پنجمین خلیفه راشد این پیشرفت منفی را که در پایان قرن نخست هجری به نهایت خود رسید همچون تابلوی یک هنرمند واقعی که با زبان بی زبانیش سخن می گوید ، به تصویر می کشد ، می فرماید : به راستی خداوند-تبارک وتعالی- محمد(ص) را رحمتی به سوی همه ی مردم برانگیخت . سپس برای او هر آنچه نزد خود داشت ، برگزید ، و او را به سوی خود بازگرفت و برای مردم رودخانه ای که سهمشان در آن یکسان بود رها کرد ! سپس ابوبکر خلیفه ی او شد و رودخانه را به حالت اولش ترک کرد ، سپس عمر خلافت را عهده دار شد و همانند دوستش (ابوبکر ) عمل کرد، چون خلافت به عثمان رسید از این رودخانه رودخانه ی دیگر جدا شد ! سپس معاویه به خلافت رسید و از آن رودخانه ها جدا شد ! پس از او یزید،مروان،عبدالملک،ولید و سلیمان بر شعبع های آن رودخانه افزودند نا اینکه امر خلافت در حالی به من رسید که آن رودخانه ی برزگ خشک شده بود ! و هرگز صاحبان این رودخانه سیراب نمی شدند، مگر اینکه رودخانه ی بزرگ به حالت نخست باز می گشت )) !
عمر بن عبدالعزیز ((رودخانه بزرگ))-ثروت مردم- را به حالت نخستش بازگرداند، حالتی که سهم مردم در آن یکسان بود، اما انقلابی که پیش از دوره ی او رخ داد دوباره از نو ثروت را در میان ثروتمندان دست به دست گرداند !
وقتی که خطرهای درگیری داخلی میان تازیان و غیرتازیان با خطرهای خارجی علیه دولت اسلامی پیوند خوردند و تن پروری عزم عربان-نیروی ضربتی دولت- را سست کرد ، دولت عباسی از زمان معتصم (۲۱۸-۲۲۷ ه.ق ،۸۳۳-۸۴۲ م) به ترکان ممالیک پناه آورد ، کسانی که موسسات نظامی شان با افزایش خطرات و تهدیدات گسترش یافت تا جایی که بر خلافت تسلط یافتند و در نتیجه دولت هم نظامی گردید !
پس از اینکه جنگ های صلیبی (۴۸۹-۶۹۰ ه ، ۱۰۹۶-۱۲۹۱ م) و جنگ های تاتاری به راه افتادند و ((هستی )) امت اسلامی و تمدن آن را به خطر انداختند ، کشورهای اسلامی و به ویژه مصر دچار تغییر و تحول شدند، در مصر زمین ها ی کشاورزی در اختیار حکومت سلطنتی و سربازانش قرار گرفت تا در ازای آن از وجود و هستی امت اسلامی حمایت کنند . در دوره ی ملک ناصر قلاوون (۶۸۴-۷۴۱ ه ، ۱۲۸۵-۱۳۴۱ م) زمین ها طبق ((روک ناصری )) (۷۱۶ه ،۱۳۱۶ م) به ۲۴ قیراط تقسیم می شد ، چهار قیراط برای پادشاه ده قیراط برای سربازان و ده قیراط برای اداره حکومت سلطنتی ، و بدین صورت چیزی برای کشاورزان باقی نمی ماند !
هرگاه ثروت در میان ثروتمندان دستگردان باشد ، طبیعی است که گروه اندکی در رفاه و خوشگذرانی به سر برند و توده ی مردم فقیر و محروم را فقر و بی چیزی فرا گیرد ، و آنگاه نتیجه ای جز عقب افتادگی فرهنگی و عمرانی در پی نخواهد داشت . بنابراین رفاه پیشگی و خوشگذرانی سر آغاز عقب افتادگی عمرانی است ، و به عبارت این خلدون : (( خوشگذرانی و رفاه پیشگی پایان عمر آبادانی جهان است . هرگاه دلبستگی به خوشگذرانی به نهایت خود رسد ، پیروی از شهوات را در پی خواهد داشت و در نتیجه نفس انسان از آن بهزه مندی ها رنگ های گوناگونی به خود خواهد گرفت که حال آن در دین و دنیایش با وجود آن ها درست نخواهد شد))
آنچه یاد شد اشاره ای بود به چالش ((عدل)) با ((ستم)) در مسیر فرهنگی نظام اجتماعی اسلامی و نیز درگیری ((امنیت))با((ترس)) در زندگی مردم !
—————————————
منبع : امنیت اجتماعی در اسلام / مؤلف : دکتر محمّد عماره / مترجم : مجید احمدی / انتشارات : ایلاف
موضوع مطلب و به ویژه ترجمه آقای مجید احمدی بسیار شیوا و گویا بود.