اصول ازدواج
اصول ازدواج
اصول ازدواج در اسلام متفاوت از دیگر مکاتب می باشد ، ازدواج در اسلام شروع حرکت به سوی کمال می باشد و اهمیت آن در اصلاح بینش و منش خود را می نمایاند .
اصلاح بینشها و اصلاح منشها هدف انبیاء (ع) بوده. ازدواج در حقیقت شروع حرکت انسان به سوی کمال است، به قول امام نووی (رح) دو پیچ خطرناک در زندگی انسان وجود دارد، اگر سرعت انسان در این دو پیچ متعادل نباشد، سقوط میکند. پیچ اول ثروت و دومی ازدواج است، اساس خانواده بر سه اصل استوار است:
۱) تعارف: شناخت متقابل یکدیگر، شناخت استعدادها، شناخت قابلیتها و نیازها، البته این شناختها راههای مشروع دارد نه نامشروع که احساسات محض است که عقلانیت در آنجا تعطیل است، مولانا جلالالدین -علیه الرحمه- گوید:
عشقی که از پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگ بود
بایستی جهت عقلانی به این احساست داده شود تا انسان دچار اشتباه و گناه نشود. هیچ دو نفری با هم خلوت نمیکند مگر سومی آنان شیطان است، تعارفی قرآنی و عقلانی است که انسان را به مقام تقوا برساند، بحث ما بیشتر مورد خطاب جوانان است.
۲) تفاهم: تفاهم نتیجهی طبیعی تعارف است، وقتی همدیگر را شناختند همدیگر را خوب میفهمند، و چقدر از یکدیگر توقع دارند و در مقابل مشکلات کم نمیآورند و موفق میشوند. باید هم مرد، زن را بفهمد و هم زن مرد را بفهمد، روانشناسان میگویند خانمها وجود فیزیکی مرد را اگرچه کیفیت نداشته باشند ترجیح میدهند، تا اینکه اصلاً در خانه نباشند.
۳) نتیجهی تعارف و تفاهم، تعاون است. همکاری و در خدمت همبودن، و یار و همکار و پشتیبان همبودن در مسیر زندگی. تعارفی که قرآنی بود و تفاهمی که قرآنی بود نتیجهی آن، تعاون علی بر و تقوا است. (وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى) مرد و زن متعارف متفاهم و متعاون یار همدیگر میشوند در انجام «بر» تمام خوبیها و «تقوا» دوری از تمام خرابیها و تفسیر پیامبر(ص) به وقوع میپیودد.
زن خوب فرمانبر و پارسا کند مرد درویش را پادشا
خداوند متعال در آیهی۲۱ سورهی روم ازدواج را تعریف میکند: «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»
هرکسی این خانوده را ببیند یاد خدا میافتد، چون اهل تقوا هستند، در ازدواج طرفین باید از یک جنس باشند تا مشکلی پیش نیاید. با حرف هم را بفهمند و ادبیات هم را بفهمند «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا» بتوانند به همدیگر احترام بگذارند.
« لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا» اکثر ازدواجهای امروزی یک تعهّد با همبودن است نه همسر بودن. و سکونتی در آنها نیست. اولین هدف قرآن در ازدواج بعد از تجانس سکونت است، سکونت بینشها و منشها. « وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً» و مودّت و دوستی بین شما قرار داده است و رحمت حکمفرما باشد و در جذب منافع و دفع مضرات هم حرکت کنند.
هر روز برای هم تازهتر باشند نه اینکه تکراری باشند. اگر غیر از این باشد ازدواج؛ کمال، رحمت، شکوفایی و تجدد نیست. «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ». در غیر این صورت باید تجدیدنظر شود.
(۲)بد نیست که با عمر بن عبدالعزیز همراه شویم که برای نماز عید فطر که با خود زمزمه میکند و از خدا میخواهد مشمول رحمتاش قرار گیرد. و میگوید و نجوا میکند که خدایا من را مورد رحمت خود قرار بده، خودت در کتابت گفتی رحمت من به محسنین نزدیک است. من ادعا نمیکنم از محسنین هستم، اگر از محسنین نیستم. من برای تو روزه گرفتهام یک ماه. اگر مرا جز صائمین قبول ندارید، جزء مؤمنین هستم. و اگر مرا جزء مؤمنین قبول ندارید. من یک چیز هستم، شیء هستم. خودت گفتی رحمت من همه چیز را در بر میگیرد و اگر چیز نیستم و کمتر هستم و لیاقت رحمت تو را ندارم. من مصیبتبار هستم، مصیبتبار گناه و معاصی هستم و خودت فرمودی وقتی دچار مصیبت شدی به سوی من برگردی که برگشت همه به سوی من است تا شما را مورد رحمت قرار بدهم، پس من باید مورد رحمت تو قرار بگیرم.
(۳)ازدواج: یکی دیگر از ویژگیهای ازدواج در آیهی ۱۸۷ سورهی بقره خدا میفرماید: «هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ» زنان لباس مردان و مردان لباس زنان هستند، همانطور که لباسی مناسب و برازندهی ما باشد میپوشیم هم از نگاه روانشناسی و هم از نگاه و جامعهشناسی، لباسی باشد ما را دچار افت شخصیتی نکند، بخش عظیمی از شخصیت انسان لباس است و لباس است به انسان تعادل میدهد، و اگر انسان لخت وارد جامعه شود نامتعادل است. لباس شما باید پوشانندهی عیبها و کاستیهای شما باشد. یک زن و یک مرد باید پوشانندهی لختیهای شخصیتی همدیگر باشند و لذا نزدیکترین افراد به هم، زن و مرد هستند و اگر راز خود را نزد دیگران بگویند، لباس خودشان را پاره میکنند. «هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ»
نامتعادلیها از اصولاً از ۱۵ سالگی شروع میشود، ناسنجیده گفتنها و ناسنجیده نگاهکردن شروع می شود، بالا رفتن سن ازدواج برابر است با شدت گرفتنن نامتعادلیها.
خداوند در قرآن میفرماید: «وَأَنْکِحُوا الْأَیَامَى مِنْکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ» (نور:۳۲) کسی که یک بار حج رفته دیگه حج نرود، بلکه کمک کند به دوتا زوج بتوانند ازدواج کنند. این بهتر است، تو اینجا باش تا خدا مکّه را به اینجا بیاورد.
دختران و مردان مجرّد را زن و شوهر بدهید و از فقر نترسید، کسی که امروز از فقر بترسد هیچ وقت نمیتواند ازدواج کند. خدا بر خودش واجب کرده بر سه قشر کمک کند، یکی از آن سه قشر، مؤمنی که به قصد رضای خدا ازواج میکند. ما میگوییم غصّهی فردا را نخور، بلکه باید فکر فردا باشی.
پیامبر گرامی (ص) میفرماید اگر کسی به خانهی شما وارد شد، اگر دارای اخلاقی خوب بود او را زن بدهید به دنبال مادیات نباشید. برای ازدواج البته اسلام مخالف مال نیست. شرط اول قبل از هر چیزی ایمان است. معیار ازدواج ایمان و اخلاق است و امتیاز ازدواج زیبایی، مال و تحصیلات است.
اساس حسن معاش و زندگی موفّق، اخلاق است و دین، مدار ادای حقوق است و کسی که دین داشت حق هیچکس را ضایع نمیکند، بالاخص همسرش را.
لذا معیار را با امتیاز اشتباه نگیرید، اساس ازدواج موفق، معیار است نه امتیاز.
و مسألهی معیار: قرآن در آیات ۲۳-۲۸ سورهی قصص میفرماید: «وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَیْخٌ کَبِیرٌ (۲۳) فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ (۲۴) فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (۲۵) قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ (۲۶) قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِکَ وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ (۲۷) قَالَ ذَلِکَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَیَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَکِیلٌ»؛ وقتی دختران شعیب تقوا و نیروی جسمانی موسی (ع) را دیدند، گفتند ما به یک گارگر امین و قوی نیاز داریم و پدر دخترها گفت از کجا دانستید این جوان امین و قوی است، دختران گفتند از چاه برای گوسفندان ما از میان آن جمعیت آب اورد و وقتی که شما او را دعوت کردی پشت سرا ما حرکت نکرد بلکه جلو ما راه رفت. و پدر به جوان گفت: من میخواهم یکی از این دو تا، دختری را به تو بدهم، و شما که پولی برای مهریه نداری ۸ سال برای من کار کن بهجای مهریه، ما باید معیار را با امتیاز اشتباه نگیریم.
خیلی عالی نوشته بودین. تشکرات فراوان