اندیشه

آیا من مؤمنم یا کافر؟! (نظری به سخنان علامه ا

آیا من مؤمنم یا کافر؟!

(نظری به سخنان علامه احمد مفتی زاده(رح)
درباره‌ی کفر و ایمان)

دکترمصطفی مرادی

زمانی که به مفهوم و مصداق «کفر» و «ایمان»
توجه کرده و خود را با معیارهای آنها می‌سنجم به ناگاه از درون خود نهیبی می‌شنوم
که تو در کدام گروه قرار داری؟ آیا جهتگیری و موضعگیری تو بر مبنای شناخت و بینش
است یا طبق عرف و عادت خانوادگی و اجتماعی بر راهی قرار گرفته‌ای که هیچ اطلاعی از
صدق و کذب آن نداری؟ و بر این اساس نمی‌توانی خود را بر راهی محکم و استوار تصور
نمائی. وقتی که از خود می‌پرسم که چگونه به ایمان و اعتقاد قلبی رسیده‌ام؟ جواب
مشخصی ندارم مگر اینکه خود را با معیاری مشخص و معین بسنجم و بر باور و بینش خود محک
بزنم و میزان صحت و سقم آنرا معین نمایم.

مدتی بود که گفتار مرحوم استاد احمد مفتی‌زاده
را در رابطه با «ایمان» و «کفر» شنیده بودم و سؤالات زیادی به ذهنم هجوم آورده
بودند تا اینکه در هفته‌های اخیر ترجمه‌ی فارسی این گفتار را ملاحظه کردم و علاوه
بر آن سؤالات، سؤالات دیگری هم برایم ایجاد کرد و به این نتیجه رسیدم که بی‌توجهی
و بدون جواب گذاشتن آنها می‌تواند نقش بسیار منفی در موضع‌گیری ایمانی و اعتقادیم
داشته باشد. البته طبیعی به نظر می‌رسد که این سؤالات برای هر کس دیگری هم پیش
آمده باشد چرا که آدمی همواره با این سؤالات مواجه بوده است ولی انبوه مسائل و مشکلات
خواسته و ناخواسته بر آنها سرپوشی گذاشته‌اند که گاهی بسیار نامأنوس و غریب به نظر
می‌رسند. استاد مفتی‌زاده در آن گفتگو بعد از مقدمه‌ای طولانی، که به حق روشنگر
راه هر محققی است، دلایلی را در جهت اثبات این مدعا که امروزه نمی‌توان کسی را به
طور یقین «کافر» دانست و از سوی دیگر هیچ درگیری و نزاع مشخصی بین «کفر» و «ایمان»
وجود نداشته و ندارد و آنچه وجود داشته و دارد جنگ بین مسلمان و غیر مسلمان است (
آنهم نه بر سر عقیده و ایمان بلکه بر سر مسائل دیگری ) ارائه می‌نماید. ایشان علت
اصلی عدم اطلاق عنوان کافر بر بسیاری از انسانها را عدم دعوت صریح و شفاف و کامل
آنان به سوی دین خالص از سوی افرادی توانا و مخلص می‌داند و متذکر می‌شود که چون
الگوی ایمانی کاملی وجود نداشته و یا حاکمی همچون «خلفای راشده» بر رأس امور نیست
لذا نمی‌توان کسی را به طور کامل منکر دعوت به ایمان و تعدی از دستورات حاکم اسلامی
و متصف به صفت کفر دانست و بر این اساس امروزه نمی‌توان کسی را «کافر» واقعی
قلمداد کرد و چون اسلام به تمام معنی و خصوصیاتش بر مردم عرضه نگردیده، لذا اگر کسی
در مقابل آن ایستادگی کند در مقابل اسلام واقعی ایستادگی نکرده است و نمی‌توان او
را کافر دانست و از سوی دیگر چون کسی به عنوان نمونه ی واقعی ایمان وجود ندارد تا
مردم او را به عنوان الگوی حسنه‌ی خود برگزینند و با مشاهده‌ی داعی «حجت» بر مردم
تمام شود، لذا «حق» به تمامی برای مردم آشکار نشده و «شروط» لازم ادا نشده‌اند و
عدم قبول اسلام و ایستادگی مردم در مقابل آن به معنای «کفر» نیست.

زمانی که این سخنان را شنیدم دچار نوعی بهت
و حیرت از نتیجه‌گیری فردی که خود زمانی داعی راستینی بوده و قربانی جهل و بی‌ایمانی
و حتی کفر دیگران شده است شدم. چرا که ایشان در بیداری و دعوت بسیاری از هموطنان
خود به ایمان، رنجهای بسیاری کشیده‌اند و با صداقت تمام در این راه جان خود را فدا
نموده‌اند و از خود الگوئی صادق و راستینی برای آیندگان بر جای گذاشته‌اند. اما
علت اصلی این سخنان بر کسی مشخص نیست و بسیاری بر این سخنان نقدهائی گرفته‌اند که
برخی از آنها از دایره‌ی انصاف و حق بدور است. اما نمی‌توان به عنوان کسی که خود
را مسلمان و مؤمن می‌داند نسبت به این سخنان بی‌واکنش بود و برای محک زدن ایمان و
کفر خود تلنگری به دانسته‌های خود نزد و نگاهی دو باره به آنچه که باور و یقین قلبی
شده است نینداخت و محکی را برای صدق و کذب اعتقادات خود بدست نیاورد.

با مطالعه‌ی مقاله‌ی مذکور شروع به سؤال از
وضعیت ایمان و اعتقاد خود کردم و از لابه‌لای آیات قرآن کریم آیاتی که بیانگر معنا
و مصداق کفر و ایمان‌اند استخراج کردم که بسیاری از آنها را ناقض فرمایشات مرحوم
مفتی‌زاده یافتم و سؤالات خود را در کنار آیات مذکور قرارداده و ایمان و اعتقاد
خود را مورد بازبینی و وارسی قرار دادم که در ابتدا با توجه به سخنان علامه‌ مفتی‌زاده
این سؤالات برایم پیش آمدند: من چگونه ایمان آورده‌ام؟ آیا من مؤمن هستم؟ از چه کسی
درس ایمان گرفته‌ام و چه کسی الگو و حجت من بوده است؟ اگر ایمان نمی‌آوردم بر من
حرجی بود یا می‌توانستم بر همان عقاید خود بمانم بدون اینکه کفری ورزیده باشم؟ طریقی
که برای ایمان آوردن برگزیده‌ام چه‌قدر با خواست خداوند تطابق داشته است؟ اگر من
به پیامبر و خلفای راشدین و سابقین اولین دسترسی نداشته‌ام می‌توانم ایمان خالص را
از قرآن و سنت و اسوه‌های امروزی بدست آورم یا اینکه ایمانم ناقص و آلوده خواهد
بود؟ اگر احساس کنم که حکومت اسلامی بر رأس امور نیست و قوانین اسلامی اجرا نمی‌شود
و کفر معنا و مصداقی ندارد آیا می‌توانم در ایمان خود تجدید نظر کنم و به گذشته‌ی
خویش بازگردم؟ آیا علمی که فرا گرفته‌ام و آیات و نشانه‌هائی که مشاهده نموده‌ام
مرا در قبول ایمان یاری نداده و حجت بر من تمام نشده است و در مقابل عدم ایمان
مسؤول نخواهم بود؟ آیا کسانی که ایمان آورده و در پیرامون من زندگی می‌کنند نمی‌توانند
عاملی برای درک و قبول ایمان من واقع شوند؟ و در صورت عدم ایمان از من سؤال نخواهد
شد که آنان چگونه و از چه طریقی ایمان آورده‌اند؟ آیا می‌توانم ادعا کنم که ایمان
آوردن آنان صحیح نیست و نمی‌توان آنان را جزو مؤمنین قلمداد نمود؟و…….. با
نگرشی دقیق‌تر به آغاز خلقت انسان و دعوت انبیاء به این نتیجه رسیده‌ام که ابناء
آدم قبل از تولد( در دوران ذر) اقرار بر «ربوبیت» خدای سبحان کرده و مؤمن به آن
شده‌اند و این تعهد بصورت ذاتی و فطری در باطن تمام انسانها قرار دارد و در صورتیکه
ذهن و قلب انسان انباشته از نفسانیات و عوارض ناشی از اعمال زشت نباشد این ندا را
از درون خود خواهند شنید و بسوی خدای واحد و ایمان راستین فرا خوانده خواهند شد.

دعوت انبیاء تنها تذکر و یاد آوری آن اقرار
و باور ازلی بشر است و چیز جدید و ناشناخته‌ای با خود نیاورده‌اند که انسان از آن
بی‌خبر باشد. انبیاء انسانها را دعوت به مشاهده‌ی «آیات آفاق و انفس» و بهره گیری
از قوه‌ی تفکر و اندیشه در رسیدن به ایمان و اعتقاد قلبی کرده‌اند و کسانی را که
از این دعوت سرپیچی نموده‌اند «کافر» نامیده‌اند. مهمترین عاملی که خداوند متعال
از آن به عنوان عامل قبول ایمان یاد کرده است «آیات آفاق و انفس» است که در طول
تاریخ وجود داشته و بشر با هر سطحی از علم و آگاهی به آنها دسترسی داشته است و چیزی
فراتر از قوه ی بصر و خیال انسان نبوده‌اند که آدمی به بهانه‌ی نداشتن اسباب و وسایل
کسب آنها از درک و قبولشان شانه خالی کند. وقتی که در قرآن دقت می‌کنی می‌بینی که
مهمترین اشکالی که خداوند متعال از عدم قبول دعوت انبیاء توسط بسیاری از انسانها می‌گیرد
عدم دقت آنان در «آیات آفاق و انفس» است و از این موضوع به عنوان قفلهائی که بر
قلب و قوای ادراک آنها انداخته شده است یاد می‌فرماید. اگر به آغاز دعوت انبیاء و
ادامه‌ی آن نگاهی دقیق بیندازیم می‌بینیم که هر یک از انبیاء منادی دعوتی در بین
قوم خویش بوده‌اند و از طرق مختلف آنان را به پرستش خدای واحد و اجرای فرامین او
دعوت نموده‌اند و آئین مورد نظر خداوند متعال در بین مردم شناخته شده بود و عده‌ای
آنرا قبول نمودند و ‹‹مؤمن›› شدند و عده‌ای در مقابل آن سرپیچی کردند و «کافر» به
آن گشتند.

مؤمنان بر همان آئین ماندند و کافران هم بر
آئین خود. لذا بعد از شناخت دعوت انبیاء در بین یک قوم «حجت» بر آن قوم تمام شد و
هر گز از آنان به عنوان «فتری» یا کسانی که دعوت به آنان نرسیده است یاد نخواهد شد
و حتی بعد از مرگ «نبی» اگر آنان به آئین باطل خویش برمی‌گشتند «کافر» نامیده می‌شدند
و همسان با کافران قبل از خویش می‌گشتند و اگر این روند تا قیام قیامت هم ادامه پیدا
می‌کرد پیروان آن نبی مومن و دیگران کافر به آئین او می‌ماندند. این روند همچنان
در میان اقوام و طوایف مختلف جاری و ساری بوده تا اینکه به دوران ختمی مرتبت نبی
اکرم حضرت محمد(ص) رسید. در دوران قبل از آن پیامبر، مردم با زیر پا گذاشتن
دستورات ادیان آسمانی( دین ابراهیمی)و تحریف و تغییر فرامین الهی نسبت به گذشته
خود کافر شده بودند و خداوند متعال جهت رهانیدن این قوم و سایر ابناء آدم از شرک و
کفر، پیامبری را با کتابی مبین مبعوث نمود. آن پیامبر با دعوت مردم به آئین یکتاپرستی
و تبعیت از فرامین خداوند متعال در طی سالیان متمادی تمام راهها و حجتها را بر
مردم نشان داد و بهانه‌های مختلف بشر را برای عدم قبول آئین اسلام و یکتاپرستی از
میان برداشت و بعد از پایان دعوت او هیچ عذر و بهانه‌ای از بشر قبول نخواهد شد و
هر کس بر آئین او بود «مؤمن» و هر کس از آن سر پیچی کرد «کافر» قلمداد گردید. از
لحظه‌ی آغاز نزول آیات قرآن کریم و دعوت پیامبر به دین اسلام تعدادی از مردم مکه
بلافاصله ایمان آورده و بدنبال هیچ بهانه‌ای نبودند و دیگران این آیات را انکار
کردند و نسبت به خدا و رسالت نبی «کفر» ورزیدند و بر این کفر باقی می‌ماندند تا اینکه
در مراحل دیگری ایمان می‌آوردند و به تدریج که آیات قرآن نازل می‌شد و مسائل ریز و
درشت دین اسلام مشخص می‌گردید موضع گیریهای متفاوتی در مقابل آنها اتخاذ می‌شد و
عده‌ای بسیاری از احکام را قبول نمی‌نمودند و نسبت به آنها بی اعتنا می‌گردیدند و
این افراد در این موارد «کافر» می‌شدند گرچه نسبت به خدا و پیامبر و رسالت او هیچ
مخالفتی نداشتند ولی با توجه به انکار یکی از احکام خداوند کافر قلمداد می‌گشتند.
عده‌ای از کفار که نمی‌خواستند موقعیت اجتماعی و سیاسی خود را از دست داده و از سوی
دیگر در فکر ضربه زدن به مسلمانان بودند خود را همرنگ مؤمنان کرده و به ظاهر ایمان
می‌آوردند ولی در باطن هیچ اعتقاد و باوری به آئین اسلام نداشتند و زمانی که با
همکیشان خود می‌نشستند می‌گفتند ما به محمد و خدایش «خدعه» و «نیرنگ» می‌زنیم و هیچگاه
به او ایمان نخواهیم آورد.

این دسته از کفار چون خود را در نقاب مسلمانی
مخفی کرده بودند و چهره‌ای دو رو و متظاهر از خود نشان می‌دادند به «منافق» معروف
شدند. در اصل منافقین کفاری بودند که خود را همرنگ مسلمانان در آورده بودند و به خیال
خودشان سر خدا و پیامبر و مسلمانان دیگر کلاه می‌گذاشتند. با این توضیح مشخص می‌شود
که هر کس می‌تواند قسمتی از آئین اسلام را قبول ننموده و نسبت به آنها کافر گردد.
چنانکه عده‌ای نسبت به «وحدانیت و ربوبیت» خدا و عده‌ای نسبت به «نبوت» حضرت
محمد(ص)و نزول «کتاب» و عده‌ای نسبت به روز «جزا» و عده‌ای نسبت به «ملائکه» و عده‌ای
نسبت به اجرای «احکام» خداوند در زمین کافر می‌گردند و همه این افراد در دایره‌ی
کفر قرار می‌گیرند. عدم وجود «اسوه» و «الگوی» مؤمن واقعی دلیلی بر عدم ایمان راستین
و کفر واقعی مد نظر قرار گرفته شده است، بگونه‌ای که چون امروزه افرادی در حد
«سابقین اولین» و «خلفای راشده» در بین مردم وجود ندارند و مردم ایمان راستین را
از کسی نمی‌توانند فرا گیرند لذا هنوز «حجت» و دلیل بر مردم تمام نشده و عذر مردم
در این مورد قابل قبول فرض شده است. این موضوع با نزول قرآن و جاودانگی آن تا قیام
قیامت و سیره و روش عبادت و زندگی پیامبر منافات دارد چرا که خداوند متعال، پیامبر
را فقط «ناقل» و «داعی» پیام خود معرفی کرده است و به هیچ کس اجازه داده نشده که
بعد از رحلت «نبی» به آئین خود بازگردد به بهانه‌ی اینکه «اسوه» و «قدوه» از میان
رفته است. چرا که تمام دستورات و فرامین خود را در قالب کتابی مشخص و واحد به بشر
ارزانی داشته است و حتی به پیامبر خود دستور داده که فقط از این کتاب پیروی کند و
حق سرپیچی از حتی یک آیه‌ی آنرا هم به نبی خود نداده است و از سوی دیگر هشدار داده
است که اگر بعد از مرگ نبی عده‌ای از مسلمانان به آئین قبل از اسلام برگردند توسط
عده‌ای از بندگان مخلص خدا به اشد مجازات خواهند رسید و از آنان به عنوان «مرتد» یاد
کرده است. با این ملاحظه‌ی ساده در قرآن کریم متوجه می‌شویم که با نزول قرآن و
ماندگاری آن در بین مردم «حجت» بر تمام مخاطبانش تمام شده است و هر کس آنرا شنید و
به آن عمل کرد «مسلمان» و ‹‹مؤمن›› به آن و هر کس از آن سرپیچی کرد و به باد سخره
گرفت «کافر» به آن خواهد بود. در قرآن کریم شنیدن و عمل کردن به آیات خدا جزو خصیصه‌ی
بارز مؤمنان تلقی شده است و مؤمن را کسی می‌داند که «سخن» را می‌شنود و از «بهترین»
آن «تبعیت» می‌کند و بهترین قول را سخنان خدا و پیامبر بزرگوارش می‌داند و قبول ایمان
را کمتر مشروط به حضور نبی و مجری احکام خداوند می‌داند و انسان را در مقابل خدای
خود تنها و مسؤول فرض می‌کند و زمانی که انسان را دعوت به بازگشت و قبول ایمان می‌نماید
با صیغه‌ی «مفرد» دعوت می‌کند انگار تنها او در زمین وجود دارد و کس دیگری همراه
او نیست و اسباب درک و فهم او را «کتاب خود» و «آیات آفاق و انفس» معرفی می‌کند.
لذا گرچه از انبیاء و اولیاء به عنوان اسوه‌های حسنه‌ی بشر یاد می‌کند ولی سرنوشت
اعتقادی و ایمانی انسان را وابسته به جامعه و اطرافیان و حکومت نمی‌نماید و انسان
را در مقابل موضعگیریهایش تنها دانسته و تنها او را پاسخگوی اعمال خود می‌داند نه
دیگران را. حال با وجود ماندگاری و بدون «تحریف» بودن قرآن و اتمام حجت خداوند بر
بشر و وجود این همه امکانات نشر و توسعه‌ی اطلاعات و علوم مختلف باز انسان می‌تواند
ادعا کند که از پیام خداوند بی خبر بوده و کسی او را از دستورات خداوند و آئین
مورد رضای او آگاهی نبخشیده است و گرنه آنرا قبول می‌کرد. اگر برای ملل و طوایف
خارج از محدوده‌ی کشورهای اسلامی عذر دوری از مرکزیت اسلام و عدم دسترسی به منابع
و متون لازم تا حدودی قابل قبول باشد( البته تمام متون مقدس اسلامی به تمام زبانهای
زنده‌ی دنیا ترجمه شده و اکثر انسانها به منابع دینی لازم دسترسی دارند) برای کسانی
که همزبان و همدوره و هموطن مسلمانان‌اند هیچ عذر و بهانه‌ای قابل قبول نیست. چرا
که همانند همنوعان مؤمن خود به منابع دینی دسترسی داشته و قادر به بهره‌گیری از
آنها بوده‌اند. لذا حتی در غیاب نبی و اسوه‌های حسنه هم می‌توان از منابع موجود
استفاده کرد و به ایمان دسترسی پیدا نمود مگر اینکه ادعا شود که منابع موجود توانای
اقناع فکری و پاسخگوئی به سؤالات را ندارند که این عذر بسیار نابجا و غیر قابل
قبولی است چرا که همین منابع بوده‌اند که از آغاز دعوت نبی اکرم مورد استفاده‌ی
مؤمنان قرار گرفته و مبنا و معیار ایمان آنان قرار گرفته است.

علامه‌ مفتی‌زاده فرموده‌اند که کافر کلمه
«خاص» است و شامل عده‌ای با خصوصیات مشخص می‌گردد اما با توجه به بسیاری از آیات
قرآن کریم و دوران آغازین تاریخ اسلام مشخص می‌شود که این کلمه بسیار «عام» بوده و
شامل بسیاری از افراد با موضع‌گیریهای مختلف در مقابل دعوت انبیاء شده و حتی شامل
افرادی از پیروان ادیان آسمانی( حتی اسلام) هم شده است و مهمتر از همه اینکه با
رسالت نبی اکرم و منسوخ شدن تمام آئینهای دیگر، ماندن بر همان آئینها را نمادی از
کفر دانسته و کافران ادیان «مسیحیت» و «یهودیت» را مورد اشاره قرارداده است.

همانند آیات زیر :

لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَآلُواْ إِنَّ
اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَن یَمْلِکُ مِنَ اللّهِ شَیْئًا
إِنْ أَرَادَ أَن یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِی
الأَرْضِ جَمِیعًا وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا یَخْلُقُ
مَا یَشَاء وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ * کسانی که گفتند خدا همان مسیح
پسر مریم است مسلما کافر شده‏اند بگو اگر [خدا] اراده کند که مسیح پسر مریم و
مادرش و هر که را که در زمین است جملگی به هلاکت رساند چه کسی در مقابل خدا اختیاری
دارد فرمانروایی آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است از آن خداست هر چه بخواهد می‌‏آفریند
و خدا بر هر چیزی تواناست (مائده ۱۷) لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ
اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَقَالَ الْمَسِیحُ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ
اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ إِنَّهُ مَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ
حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ الْجَنَّه‌ی وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ
مِنْ أَنصَارٍ * کسانی که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است قطعا کافر شده‏اند و
حال آنکه مسیح می‌‏گفت ای فرزندان اسرائیل پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستید
که هر کس به خدا شرک آورد قطعا خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جایگاهش آتش است و
برای ستمکاران یاورانی نیست (مائده ۷۲ ) لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ
اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَه‌ی وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ یَنتَهُواْ
عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ *
کسانی که [به تثلیث قائل شده و] گفتند خدا سومین [شخص از] سه [شخص یا سه اقنوم] است قطعا کافر شده‏اند و حال آنکه هیچ معبودی جز خدای یکتا نیست و اگر از آنچه می‌‏گویند
باز نایستند به کافران ایشان عذابی دردناک خواهد رسید (مائده ۷۳) آیات فوق بیانگر
این اصل است که چه قبل از اسلام و چه بعد از آن کسانی بوده و هستند که بر خلاف
دستورات خداوند متعال و حقایق موجود عمل کرده‌اند و آیات خداوند را تحریف و تغییر
داده و در حال حاضر بسیاری از مردم جهان بر این عقاید باطل مانده‌اند و با وجود
قرآن و حتی علم بسیاری از بزرگان خویش باز بر این عقاید پافشاری کرده و طبق آیات
قرآن کریم آنان کافر شده و بر کفر خود مانده‌اند.

مرحوم علامه‌ مفتی‌زاده قطعاً بر این موضوع
آگاهی داشته‌اند که بسیاری از پیروان این ادیان در داخل کشورهای اسلامی حضور داشته
و در طول شبانه روز آیات خدا بر آنها خوانده می‌شود و بسیاری از آنان به آئین
اسلام می‌گروند و بقیه بر همان عقاید باطل خود می‌مانند. اگر بتوان این عده را
«فتری» دانست برای دیگران چه تعبیری را باید بکار برد؟ اگر قبول کنندگان آئین اسلام
را «مؤمن» بدانیم خود بخود دیگران ‹‹کافر›› نامیده خواهند شد. چرا که بر اینان با
وجود امکانات و مشابهت با همنوعانشان حجت تمام شده و در صورت ادامه آئین خود کافر خواهند
ماند. گروه دیگری که قرآن از آنان به عنوان کافر یاد می‌کند «شریک قائل شدگان» برای
خداوند متعال است. این افراد می‌توانند جزو پیروان یک دین آسمانی باشند یا پیروان
عقاید باطل ساخته‌ی بشر.

در چند آیه‌ی زیر به این موضوع اشاره شده
است: وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا
حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ * و هر کس با خدا
معبود دیگری بخواند براى آن برهانی نخواهد داشت و حسابش فقط با پروردگارش می‌‏باشد
در حقیقت کافران رستگار نمی‌‏شوند (مؤمنون ۱۱۷ ) وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ
مَا لَا یَنفَعُهُمْ وَلَا یَضُرُّهُمْ وَکَانَ الْکَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِیرًا
* و غیر از خدا چیزی را می‌‏پرستند که نه سودشان می‌‏دهد و نه زیانشان می‌‏رساند و
کافر همواره در برابر پروردگار خود همپشت [شیطان] است (فرقان ۵۵) أَفَحَسِبَ
الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاء إِنَّا
أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلًا * آیا کسانی که کفر ورزیده‏اند
پنداشته‏اند که [مى‏توانند] به جای من بندگانم را سرپرست بگیرند ما جهنم را آماده
کرده‏ایم تا جایگاه پذیرایی کافران باشد (کهف ۱۰۲) ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مَا
کُنتُمْ تُشْرِکُونَ * مِن دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَل لَّمْ نَکُن
نَّدْعُو مِن قَبْلُ شَیْئًا کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکَافِرِینَ * آنگاه به
آنان گفته می‌‏شود آنچه را در برابر خدا [با او] شریک می‌‏ساختید کجایند (غافر ۷۳)
می‌‏گویند گمشان کردیم بلکه پیشتر [هم] ما چیزی را نمی‌‏خواندیم این گونه خدا
کافران را بی ‏راه می‌‏گذارد (غافر ۷۴) دلیل دیگری بر عام بودن کلمه کافر در قرآن
این است که بسیاری از ‹‹اجرا نکنندگان احکام›› خداوند توسط پیروان یک دین آسمانی
هم به عنوان کافر قلمداد شده‌اند: الَّذِینَ لَا یُؤْتُونَ الزَّکَاه‌ی وَهُم
بِالْآخِرَه‌ی هُمْ کَافِرُونَ* همان کسانی که زکات نمی‌‏دهند و آنان که به آخرت
ناباورند ( فصلت ۷) إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاه‌ی فِیهَا هُدًى وَنُورٌ یَحْکُمُ
بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ‌هادُواْ وَالرَّبَّانِیُّونَ
وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کِتَابِ اللّهِ وَکَانُواْ عَلَیْهِ
شُهَدَاء فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآیَاتِی
ثَمَنًا قَلِیلاً وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ
الْکَافِرُونَ* ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود نازل کردیم پیامبرانی
که تسلیم [فرمان خدا] بودند به موجب آن برای یهود داوری مى‏کردند و [همچنین] الهیون
و دانشمندان به سبب آنچه از کتاب خدا به آنان سپرده شده و بر آن گواه بودند پس از
مردم نترسید و از من بترسید و آیات مرا به بهای ناچیزی مفروشید و کسانی که به موجب
آنچه خدا نازل کرده داوری نکرده‏اند آنان خود کافرانند (مائده ۴۴) وَأَخْذِهِمُ
الرِّبَا وَقَدْ نُهُواْ عَنْهُ وَأَکْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ
وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا* و [به سبب] رباگرفتنشان
با آنکه از آن نهی شده بودند و به ناروا مال مردم خوردنشان و ما برای کافران آنان
عذابی دردناک آماده کرده‏ایم (نساء ۱۶۱) و نکته‌ی آخر بر این مدعا این است که کسانی
که آیات و نعمتهای خداوند را می‌بینند ولی باز ایمان نمی‌آورند کافر دانسته شده‌اند:
یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ یُنکِرُونَهَا وَأَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ*
نعمت‏خدا را می‌‏شناسند اما باز هم منکر آن می‌‏شوند و بیشترشان کافرند (نحل ۸۳)
أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ
وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ کَثِیرًا
مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاء رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ* آیا در خودشان به تفکر
نپرداخته‏اند خداوند آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق و تا
هنگامی معین نیافریده است و [با این همه] بسیاری از مردم لقای پروردگارشان را سخت
منکرند ( روم ۸) با توجه به آیاتی که مورد اشاره قرار گرفتند مشخص می‌شود که صفت
کفر و عنوان کافر بسیار عام و وسیع الطیف بوده و شامل بسیاری از موضع‌گیریهای
انسان و بسیاری از انسانها( پیرو و غیر پیرو ادیان آسمانی) می‌گردد و همانند آنچه
که خود علامه‌ مفتی‌زاده فرموده‌اند در بسیاری از ما مسلمانان نمودهای از کفر وجود
دارد و هر لحظه امکان دارد مبتلاء و مجری این رفتارهای کفرآمیز گردیم. اما آنچه که
ایشان مورد توجه قرار داده و گاهی از آن سوء برداشت شده ( البته خود ایشان هم
اشاره کرده‌اند) این است که کفر را فقط در عدم پیروی از حکومت اسلامی و حاکم واجد
شرایط خلاصه کرده و چونکه احکام خداوند به طور کامل تبلیغ و ترویج و اجرا نمی‌شود
لذا کافر به معنای اخص آن وجود ندارد.

نکته‌ی دیگر اینکه ایشان به ناکافی و ناخالص
بودن دعوت اسلامی در حال حاضر اشاره فرموده است که بر این اساس چون داعیان و
حرکتهای اسلامی توانائی درک صحیحی از دین را نداشته و فاقد کفایت لازمند و منابع
موجود پاسخگوی تمام سؤالات نمی‌باشند لذا عدم وجود ایمان خالص و مؤمن واقعی توجیه‌گر
عدم کافر واقعی می‌گردد که این مسئله با توجه به نکاتی که در ابتدای این سخن مورد اشاره
واقع شد متناقض با وجود دعوت راستین داعیان و بزرگانی است که بعد از رحلت نبی اکرم
تا به امروز چه مجاهدت‌ها و سختی‌های که در راه بیداری اسلامی و دعوت مردم به ایمان
کشیده‌اند و ناجی بسیاری از انسانهای جویای هدایت گشته‌اند که خود مرحوم علامه‌
مفتی‌زاده به حق یکی از آن بزرگان است که نقش بسیار به‌سزائی در بیداری اسلامی در
منطقه و دعوت مردم به ایمان خالص داشته است. لازم به ذکر است که مرحوم علامه‌ مفتی‌زاده
با توجه به درایت و بینشی که داشته و واقف بر قضایای دنیای اسلام و وجود گروه‌های
تندروی در جهان اسلام بوده‌اند لذا جهت تنویر افکار عمومی و تا حدودی جلوگیری از
برخوردهای تند و حتی فیزیکی این گروه‌ها با کسانی که در دایره‌ی ایمان و اسلام
قرار نمی‌گرفتند این بیانات را ایراد فرموده‌اند و از آن به عنوان سیاست داخلی و بین‌المللی
اسلام یاد کرده‌اند و روی خطابشان بیشتر کسانی بوده که به عنوان حاکم اسلامی
خواستار برخورد فیزیکی با گروه‌های غیر اسلامی در داخل و خارج کشور بوده‌اند و با
توجه به وضعیت کشور در آن موقع که احزاب و جریانهای زیادی وجود داشته و سر
ناسازگاری زیادی با گروه‌های اسلامی پیدا کرده و براحتی بسیاری از اصول دین اسلام
را انکار می‌کردند و از سوی مقابل هم گروه‌های زیادی حکم تکفیر و مبارزه با آنان
را صادر می‌نمودند که در آن شرایط علامه‌ مفتی‌زاده و دیگران با روشنگریهای لازم
جلو بسیاری از تنش‌ها و درگیریهای ناخواسته را گرفتند و با توجیه اینکه بسیاری از
گروه‌های به ظاهر ضد اسلام اطلاع زیادی از مفاهیم بنیادی این آئین نداشته و
ناخواسته وارد این مبارزه شده‌اند، مانع از برخوردهای تند هواداران خود بر علیه
آنان شدند. و گرنه علامه‌ مفتی‌زاده با اشعار و احاطه‌ای که بر مفاهیم قرآنی و
مصادیق ایمان و کفر داشته‌اند هر گز در پی انکار مظاهر کفر و الحاد در عصر حاضر
نبوده‌اند. البته موضوع سخن علامه‌ مفتی‌زاده بیشتر مربوط به نحوه‌ی برخورد مؤمنان
با کافران در بلاد اسلامی است و اصل بیانات ایشان تبین سیاست داخلی و بین‌المللی
حکومت اسلامی و نحوه‌ی برخورد با گروه‌های غیر مسلمان و به اصطلاح کافران است که می‌توان
آنانرا در همان سه گروه «کافر حربی»، «کافر ذمی» و «کافر معاهد» قرار داد و بر
اساس سیاست موجود با آنان رفتار نمود.

نکته‌ی پایانی اینکه در میان عامه‌ی مردم
همواره کافر را به معنای کسی دانسته‌اند که بصورت فعال و عملی بر علیه مسلمانان و احکام
اسلامی فعالیت کند و به هر وسیله‌ای مانع از اجرای فرامین خداوند شود گرچه این یکی
از ابعاد کفر ورزی است ولی هر کس می‌تواند بدون درگیری با دیگران و فعالیت عملی،
در درون خود به خداوند و آیات او کفر ورزیده و به ایمان قلبی نرسد و در ظاهر هم هیچ
تضاد و تخاصمی با مؤمنان نداشته باشد. از سوی دیگر وجود کافر و مؤمن در کنار هم دلیل
بر الزام وجود جنگ و نزاع بین آنان نیست و در صورتیکه کافران از آزار و ایذاء
مؤمنان دست برداشته و قرار دادهای فیمابین را محترم بشمارند می‌توانند بدون درگیری
و تخاصم در یک منطقه زندگی کنند و این عدم نزاع و درگیری نافی رجحان مؤمنان بر
کافران و دعوت آنان به آئین یکتاپرستی و دست برداشتن از باورهای غلط و خرافی پیشین‌شان
نیست و کسانی که بر آئین باطل خود بمانند و از قبول دعوت قرآن و پیروی از فرامین
خداوند متعال سرپیچی نمایند تا قیام قیامت متصف به صفت کفر بوده و در درگاه خداوند
سبحان عذر و بهانه‌های آنان پذیرفته نخواهد شد.

منبع : پایگاه اطلاع رسانی اصلاح

یک دیدگاه

  1. سلام اقای مرادی توصیه می کنم چندین بار ترجمه فارسی کفروایمان کاک احمد رح را از نو و با تامل مطالعه بفرمایید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا