سادگی در زندگی، رفتار و شخصیت حضرت محمد (ص)
سادگی در زندگی، رفتار و شخصیت حضرت محمد (ص)
ترجمه: حمید محمودپور- مهاباد
دلها، کلیدهایی دارند که تنها با آن باز می شود. از مهمترین این کلیدها سادگی و ساده زیستی است و شاید اولین چیزی که به هنگام برخورد فردی با دیگران در یاد و خاطره اش نقش می بندد همان سادگی باشد. سادگی در معنی، ضد تکلّف و تصنع و ظاهر آرایی بوده و برای هر رفتاری به کار می رود که صاحبش در مقابل آن از مردم انتظار تعریف و تمجید و کسب مقام نزد آنان ندارد؛ زیرا هر فاقد صفت نیکی، دوست دارد که به عنوان نیکوکار وصف شود، بخیل آرزو می کند که مردم او را به عنوان سخاوتمند بشناسند و ترسو میل دارد میان دیگران، فردی شجاع شناخته شود، شخص ضعیف و ناتوان از وصف او به ناتوانی بیزار است؛اما سادگی بر خلاف نمونه های بالا است؛ چون انسان ساده خود را به شکل حقیقی و راستین خویش بی تقلب و فریب به مردم نشان می دهد. هر کس تکلف و ظاهر آرایی را پیشه ی خود سازد، ناچار حتماً به دروغ و ریا پناه می برد، زیرا او چیزی غیر حقیقی را از خود بروز می دهد.
تکلف رفتاری است که صاحبش هم و غم خود را متوجه این امر می سازد که مردم از او تاثیرپذیرند نه از ماهیت حقیقیش. تکلف صفتی است که ادامه ی آن مشکل به نظر می رسد؛ زیرا اگر آن صفت در اخلاق و طبیعتش موجود نباشد، آن را در یک مورد یا بیشتر یا یک روز یا بیشتر انجام می دهد و هرگز نخواهد توانست، آن را ادامه دهد و بدین ترتیب چنین شخصی حتماً به طبیعت حقیقی خود باز می گردد و روزی ماهیت حقیقتی چنین فردی برای مردم آشکار خواهد شد، واقعاً آسان است که گاه گاهی برخی از مردم را فریب داد؛ ولی فریب همه ی مردم درتمام اوفات، غیر ممکن است. تکلف، نوعی ناتوانی است؛ زیرا فرد ظاهر آرا و متکلف نمی تواند با اخلاق حقیقی اش و عکس العمل ها و واکنش های طبیعی خود با مردم روبرو شود، بنا بر این برخلاف ظاهر خود را به آنها نشان می دهد؛ تا آنها را به چیزی که در او نیست راضی نگه دارد و خود را به خصلتی مزین گرداند که در طبیعت او وجود ندارد، در حالی که اگر او قوی می بود با چهره ی راستین خود در برابر مرد ظاهرمی شد؛ اما او رنگ عوض کردن و بوقلمون صفتی را برای راحتی و خودنمایی در برابر مردم ترجیح می دهد. شخص متکلف در نهایت، همیشه خشم و غضب و نارضایتی مردم را به ارمغان می آورد؛ زیرا ناگزیر چهره و ماهیت راستین او، بعد از لغزش زبانش یا بر ملا شدن کارهایش هنگام محنت ها و بلاها،آشکار خواهد گردید. پس آنگاه که حقایق معلوم و روشن گردد، هرکسی را که در فکر راضی کردنش بود از او خشم خواهد گرفت، بنا بر این شخص متکلف هرگز خیر و خوبی برداشت نخواهد نمود.
هیچ چیزی نزد خدا و مردم محبوتر از این نیست که انسان پاک و مخلص باشد و سخنان و اعمال خود را درست مطابق با آنچه در درونش به آن باور دارد آشکار سازد و دروغ نگوید وریا نکند و دیگران را فریب ندهد و تصنعی رفتار نکند. اگر ما به سیره ی محمد (ص) بنگریم، او را دورترین مردم از تکلف و تظاهرخواهیم دید، چگونه چنین شخصیتی اینچنین نباشد؛ در حالی که آنچه را پروردگارش درآیات قرآن به او فرمان داده، برای مردم تلاوت می کند؛ ایشان (ص) در حدیث خود می فرماید: « آتش جهنم بر هر آسان گیرِنرم خویی که به مردم نزدیک است حرام می باشد.» [ امام أحمد (۳۹۲۸)، والترمذی( ۲۴۸۸) آن را روایت کرده اند ]. پیامبر (ص) نقل می کند که مردی به خاطر گذشت و نرم خویی در مقام قضاوت و دادخواهی وارد بهشت شد [ امام بخاری آن را روایت کرده است (۷۲۹۳)].محمد (ص) در طول زندگی مبارکش نه تنها خودش به دور از تکلف و ظاهرسازی بوده؛ بلکه بسیار چنین صفتی را نکوهش کرده است و یارانش ( رض ) را به دوری از آن تشویق نموده، به طوری که پسر کوچکی از پیروانش – از اصحاب خود – به نام عبدالله بن عمر (رض) فرمود: « از تکلف و ظاهر سازی نهی شدیم.» چنین تربیتی چه زیبا است، به گونه ای که ایشان در وجود نوجوانی از همان آغازجوانی نهال دوری از تکلف و ظاهرسازی را می کارد و او را به سادگی و خودانگیختگی ملزم می سازد تا سادگی به صورت خصلتی در او درآید.
سادگی در گفتار:
برخی از مردم گمان می کنند که انتخاب غریب ترین و پیچیده ترین کلمات نشانه ی حکمت و علم آنها است، از این رو در به کار بردن کلمات عجیب و غریب بسیارمبالغه و تکلف به خرج می دهند؛ در حالی که سخنان محمد(ص) آسان و قابل فهم و متناسب با شنونده بود؛ هرچند او می توانست غریب ترین و نامأنوس ترین و پیچیده ترین الفاظ را بیان کند؛ زیرا او از همه¬ی بلیغان و سخنوران عرب، سخنورتر و بلیغ تر بود؛ اما او می خواست در گفتارش ساده باشد تا کوچک و بزرگ، دانا و نادان وحتی خردسال آن را بفهمند. همسر پیامبر (ص)؛ عائشه ( رض) می فرماید: « سخن پیامبر خدا (ص) شمرده شمرده بود، هر کسی آن را می شنید، آن را می فهمید.» [أبو داود (۴۸۳۹)، وترمذی (۳۶۳۹) آن روایت کرده اند]. یعنی: زبانش آسان و کاملاً دور از پیچیدگی در سخن بود. همچنین می فرماید:
« با ما سخن می گفت، طوری که اگر کسی می خواست تعداد کلماتش را محاسبه کند، می توانست بشمارد و مانند شما پشت سر هم صحبت نمی کرد.» [امام بخاری (۳۵۶۸)،وامام مسلم (۲۴۹۳) آن را روایت کرده اند]. یعنی او به سرعت و زیاد سخن نمی گفت، ولی ایشان هرگاه سخن می گفت، کلامش، واضح، ساده و قابل فهم بود، یار او، أنس (رض) می گفت: « هرگاه سخنی را بر زبان می آورد سه بار آن را تکرار می کرد تا فهمیده شود.» [امام بخاری (۹۵) آن را روایت کرده است]. یعنی: هرگاه او در میان جمعی خطبه می خواند، چه بسا اشخاصی که دور بودند آن را نشنوند، به همین سبب سخنش را تکرارمی کرد تا شنیده شود و قابل درک باشد. اگر کلمه ای ساده و آسان، خوب انتخاب شود، کاملاً در دل ها تاثیر خواهد گذاشت و به همین دلیل تمام رهبران و پیشوایان مصلح به سخنرانی های خویش اهمیت می دهتد و خوب آن را آماده می کنند و بسیاری از کلماتی را که فهم آن مشکل است، تغییر می دهند و کلمات دیگری را جایگزین آن می سازند. ایجاد کلمه ی آسان و زود فهم برای مردم از اولویت های آنان است و چه بسا خیلی اوقات از متخصصان و مشاوران کمک می گیرند تا کلماتی را برای آنها بنویسند و آن را برایشان انتخاب نمایند.
سادگی در سیما و ظاهر:
شاید بیشترین چیزی که مردم به آن اهمیت می دهند، همان سیما و ظاهرشان باشد و این که در برابر مردم چگونه به نظر برسند و با چه سیمایی ظاهر شوند؟ به همین خاطر بسیاری از افراد به سیمای آراسته ولو با تکلف و ادعاء هم بوده باشد حرص می ورزند. انسان همان گونه که از او انتظار می رود، درونش را اصلاح نماید، آن گونه نیزاز او انتظار می رود ظاهر و سیمای خود را به هنگام ظهور در مقابل مردم سر و سامان دهد. محمد (ص) به ظاهر شدن با سیمای خوب و آراسته اهمیت می داد؛ زیرا آراستگی ظاهر و مرتب بودن انسان، نشانه ی توجه شخص به مردم است و معلوم می شود که چنین فردی می خواهد دیگران او را در بهترین شکل و سیما توأم با انتخاب بهترین سخن مشاهده نمایند و چنین امری با داشتن اخلاق نیکو، افزایش می یابد. در اینجا سادگی در گزینش ظواهر و نمادهای موجود و دستیابی به بهترین شکل وسیما از میان آنها است.
محمد (ص) مویش را شانه می کرد و شکل و سیمای خود را با وسایل موجود اصلاح و آراسته می ساخت. ایشان به هیچکس فرمان نمی داد که لباس وصله دار و کهنه بپوشد تا با تکلف و زورکی خود را به عنوان زاهد یا عابد به مردم نشان دهد؛ زیرا خداوند برای هر مؤمنی حلال نموده که خود را بیاراید، مادام که با چیزهایی باشد که خدا برای او حلال کرده است( اعراف: ۳۲ )، خدای متعال برای رفتن به هر مسجدی امر به زینت یعنی پاکی و داشتن شکل و سیمایی نیک فرموده است. (اعراف، آیه ی ۳۱ ) محمد (ص) خوش سیما و خوش رفتار بوده و به نظافت و پاکی لباسش اهمیت می داد و به معطر و خوشبو نمودن خود حرص می ورزید و او معطرو با بوی خوش به طرف مردم بیرون می رفت.» اما با وجود این، در آراستگی ظاهری بر خود سخت نمی گرفت؛ تا حدی که به خاطر آن از انجام کارهایش بیافتد و یا به مانند دیگران برای هزینه ی خود آرایی خویش وام بگیرد و خود را به مردم از حد طبقه ی اجتماعی اش بالاتر نشان دهد؛ بلکه تا حد امکان و توانایی اش خود را زینت می داد و چیزهای فاخر و گران بها را برای حضور در مناسبات مانند اعیاد و استقبال از هیات های عرب و غیره نگه می داشت.
« براء بن عازب (رض) »؛ یکی از یارانش می گوید: پیامبر (ص) را در یک جامه ی سرخ رنگ دیدم که تا آن زمان بهتر از آن ندیده بودم » [ به روایت از امام بخاری (۳۵۵۱)، ومسلم (۲۳۳۷). ] یکی از نشانه های تظاهر و رفتار تصنعی این است که انسان لباسی غیر عادی و نا آشنا برای جامعه برگزیند تا در بین مردم مشهور شود. پیامبر(ص) از چنین رفتاری نهی می کند و می فرمود: « هر کس در دنیا لباسی برای کسب شهرت بپوشد، خداوند در روز قیامت، لباس خواری و ذلت به او خواهد پوشاند، سپس او را وارد آتش خواهد کرد.» [ امام أحمد (۵۶۳۱)، وأبو داود (۴۰۲۹)، وابن ماجه (۳۶۰۷) آن را روایت کرده اند. ] یکی دیگر از نشانه های تظاهراین است که انسان، لباس خود را به بهانه از مد افتادن، دور بیاندازد.در چنین شرایطی اگر نمی خواهد از آن استفاده نماید بهتر است آن را به نیازمندان بدهد و آن را در کمد لباسهایش نگه ندارد تا کهنه شود. در صورتی که پیامبر (ص) لباسش پاره می شد آن را پینه می زد یا می دوخت و باری دیگر آن را می پوشید یا آن را به دیگران صدقه می داد.
سادگی در میهمانی:
کسانی از مردم هستند که در ضیافت؛ خواه به عنوان میهمان یا میزبان، خود را به زحمت می اندازند و تظاهر می کنند و آنها را می بینی که برای میهمانانشان بیش از توان مالی خویش خرج می کنند تاحدی که بسیار بدهکار می شوند و یا برای تامین هزینه ی تظاهرخود به ثروتمندی، در خرید و فروش کارت های بانکی افراط می کنند؛ اما چنین عملکردی نه تنها با کرم و سخاوتمندی همخوانی ندارد؛ بلکه نشانه ی بدرفتاری و ناهنجاری و ارزیابی نکردن فرجام کارها است. همچنین وقتی در جایی میهمان می شوند به شرکت در میهمانی راضی نمی شوند، مگر زمانی که دوستشان به زحمت بیافتد و هزینه هایی خارج از توانش را تحمل نماید؛ از این رو با کنایه یا آشکارا اعلام می کنند که میزبانشان در میهمانی و ضیافت، حق او را ادا نکرده است و مبالغه و تکلف در میهمانی را جزو احترام و بزرگداشت به شمار می آورند. در حالی که محمد (ص) به هنگام میهمانی و میزبانی بسیار ساده بود. ایشان دعوت به میهمانی از طرف کوچک و بزرگ را می پذیرفت و دعوت از سوی صاحب مقام والا یا ثروتمند را شرط نمی دانست؛ بلکه دعوت آزاد و برده، ثروتمند و فقیر، مسلمان و غیر مسلمان را اجابت می کرد. روزی سلمان که در اصل برده ای ایرانی بود با یک کاسه خرما نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: این هدیه است، پیامبر خدا (ص) آن را قبول کرد و یارانش را جمع نمود و فرمود: « بسم الله بگویید و آن را بخورید.»[ امام أحمد(۲۳۲۰۰)آن را روایت کرده است.]
جابر بن عبدالله- رض – فردی آزاد از انصار او را به میهمانی دعوت کرد و گوسفندی را برایش ذبح نمود و مردم را جمع کرد، پیامبر نیز نزدش رفت.[ امام بخاری (۴۱۰۲)، ومسلم (۲۰۳۹) آن را روایت کرده اند.]
ابو طلحه ( رض ) یکی از رهبران انصار او را به میهمانی دعوت کرد، پس دعوتش را پذیرفت و نزد او رفت. [روایت از امام بخاری (۳۵۷۸)، ومسلم (۲۰۴۰).]
یک یهودی پیامبر (ص) را به میهمانی خویش فراخواند و ایشان دعوتش را اجابت نمودند و با او غذایی ساده و نامرغوب میل کردند. [روایت از امام أحمد (۱۲۷۸۹).]
و همچنین یک نفر یهودی او را به میهمانی دعوت نمود و نزد او ازگوشت گوسفندی آلوده به زهر خورد. [ روایت از امام بخاری (۲۶۱۷)، ومسلم (۲۱۹۰).] ویکی از یارانش بر اثر آن زهر مرد.[ به نقل از بیهقی (۲/۲۳۷) ]
خلاصه ی کلام آن که پیامبر(ص) دعوت به میهمانی را از همه می پذیرفت و برایش مهم نبود شخص دعوت کننده کیست و نوع غذا چیست. ایشان در میزبانی و میهمانی ساده بودند. به هنگام غذا خوردن هر میهمانی نزدش می آمد از غذایش می خورد و هرگز برای هیچ کس خود را به زحمت نمی انداخت. یک بار میهمانی نزدش آمد و در خانه های خود هیچ غذایی نبود، همسرانش را فراخواند؛ اما آنها غذایی نداشتند تا با آن از میهمان پذیرایی کنند؛ پس یک جارچی را مامور کرد تا در بین مسلمانان صدا زند! « چه کسی غذایی دارد تا با آن از میهمان پیامبر خدا(ص) پذیرایی شود؟! ابو طلحه ی انصاری (رض) با خرما از او پذیرایی نمود. [روایت ازبخاری (۳۷۹۸)، ومسلم (۲۰۵۴).] ایشان حتی زمانی که غذا نداشتند، تظاهر نمی نمود و آن را توهین و بی احترامی نسبت به میهمان و کاهش منزلتش نمی شمرد. ابوهریره (رض) می گوید: مردی پیش رسول خدا(ص) آمد و گفت: من گرسنه ام. پیامبر(ص) غذایی نیافت، یکی از زنانش را فراخواند، پس ام المؤمنین گفت: سوگند به کسی که تو را به پیامبری برانگیخت چیزی جز آب ندارم. رسول الله (ص) فرمود:« چه کسی این شخص را امشب میهمان خود می کند. یکی از انصار گفت: من ای رسول خدا. پس به طرف منزلش رفت و به زنش گفت: « به میهمان رسول خدا (ص) احترام بگذار.»
سادگی و بی آلایش با مردم:
برخی از مردم، موانع و حایل های زیادی بین خود و مردم قرار می دهند؛ خصوصاً اگر چنین شخصی، رهبر یا فرمانده یا حاکم یا به طور کلی فرد مشهوری باشد. بعضی از این افراد تدابیر امنیتی شدیدی را به کار می گیرند که مانع دیدارش با مردم و دیدار مردم با او می شود. برای چنین وضعیتی باید گفت: خود را از مردم دور نگه داشتن نشانه ی نهایت گوشه گیری و زندانی شدن برای انسان است. اما محمد(ص) در دیدار با مردم چنین بر خود سخت نمی گرفت، بلکه هر روز طی ادای نمازهای پنجگانه که بر هر مسلمانی واجب است ۵ بار به مسجد می رفت و با مردم دیدار می کرد، برای مردم نماز می خواند سپس با اصحابش حلقه می زد و به آن ها گوش می داد و اوضاع و احوالشان را جویا می شد و از احوال آنان اطمینان می یافت و از اشخاصی که غایب بودند می پرسید و به تشیع جنازه ها می رفت و به موقع در آن حضور می یافت و دیر نمی کرد؛ مگر وقتی که از آن خبری نداشت و چه بسا اگر از مرگ کسی از مردم مطلع نمی شد تا در آن شرکت نماید ، یارانش را ملامت می کرد خواه صحابی اش بزرگ بود یا کوچک.
به عنوان نمونه، زنی سالخورده، اختیاری و داوطلبانه به نظافت مسجد النبی می پرداخت. آن زن مدتی غایب شد. پیامبر خدا (ص) او را ندید. پس ایشان از اصحاب پرسیدند، عرض کردند: مرد. پس به یارانش فرمود: چرا مرا از وفاتش باخبر نکردید؟اصحاب گمان کرده بودند که جایگاه و منزلت این زن کمتر از آن است که فکر رسول خدا(ص) به او مشغول شود. ولی پیامبرخدا (ص) فرمود: « قبرش را به من نشان دهید.» قبرش را به او نشان دادند و براو نماز میت خواند. [ روایت از امام بخاری (۴۵۸)، ومسلم (۹۵۶).] از پیامبر روایت شده که روزی ایشان به قبرستان رفت، ناگهان از کنار زنی گذشت که بخاطر از دست دادن یکی از عزیزانش به شدت می گریست. پیامبر (ص) به او فرمود: « تقوای خدا پیشه کن و شکیبا باش.» آن زن پیامبر(ص) را نمی شناخت، از این رو به ایشان عرض کرد: « از من دور شو – برو به کارت برس – چون مصیبتی این چنین برایت پیش نیامده است، پس از رفتن پیامبر، به او گفته شد: او پیامبر خدا (ص) بود. وقتی فهمید او رسول خدا(ص) بود، ناراحتی اش شدت یافت؛ زیرا پشیمان شد از این که چرا به او جواب تند و سربالایی به او داده است؟
بنا بر این روز بعد با شرمندگی و ترس به دیدار پیامبر خدا(ص) رفت؛ چیزی که نظر زن را به خود جلب نمود این بودکه نزد پیامبر هیچ نگهبان و دربانی ندید.[ روایت ازبخاری (۱۲۸۳)، ومسلم (۹۲۶).] به عبارت دیگر در خانه اش به روی هر کسی باز بود و هر شخصی در خانه اش را می زد، در به رویش باز می شد. این زن پیامبررا در حرکتش نشناخت؛ زیرا هیچ کاروان بزرگ و باشکوهی پشت سر یا پیش رویش راه نمی رفت؛ آن گونه که مردم چنین هستند و اطراف خانه اش مردان و زنان نگهبان و نرده ها و زنجیرهای آهنین نیافت، آن چنان که هر رهبر یا رئیس جمهوری چنین نگهبانان و موانعی برای خود به کار می گمارند.او انسانی در نهایت سادگی دید که در میان مردم حرکت می کرد و در بین آنها منزل گزیده و مثل مردم زندگی می کرد.
وقتی که بین یارانش می نشست، جایی جداگانه و مشخص برنمی گزید و با حالتی خاص نمی نشست؛ بلکه مثل آنان بر روی زمین می نشست. [ روایت ازطبرانی در المعجم الکبیر (۱۲۴۹۴). در این کتاب از ابن عباس نقل شده که گفت: پیامبر بر زمین می نشست، و بر روی زمین غذا می خورد، گوسفند را می بست، و دعوت برده ای رابرای خوردن نان جو می پذیرفت.» ]
پیامبر(ص) به یاران خود آموخت که همه با هم در مساجد باید بر زمین بنشینند و هیچ تفاوتی بین ثروتمند و فقیر و رئیس و کارمند نیست. وقتی ایشان به مسجد تشریف می آوردند یا به مکانی که مسلمانان در آنجا جمع می شدند و مردم می خواستند به خاطر بزرگداشت و احترام او برخیزند، آنان را از این کار منع می کرد.[ روایت ازامام أحمد (۲۱۶۷۷)، وأبو داود (۵۲۳۰) ، وابن ماجه (۳۸۳۶).] او به هنگام غذا مانند دیگران غذا می خورد. او مکان ویژه ای برای غذا خوردن نداشت بلکه می فرمود: « من فقط یک بنده هستم، می خورم آن گونه که یک بنده غذا می خورد و می نشینم آن گونه که یک بنده می نشیند.»[ روایت از أبو یعلى در مسندش (۴۹۲۰).] محمد (ص) بر هر گونه مرکبی که برایش فراهم می شد سوار می شد؛ او بر اسب، شتر، قاطر یا خر سوار می شد. و طبق عادت یکی از یارانش را پشت سرش سوار می کرد، اگر مرکبی نداشت که بر آن سوار شود. پیامبر(ص) با تمام مردم هم نشینی و معاشرت داشت. ایشان با خواص ثروتمند یا صاحب مقامان و افراد بلندپایه همنشین نبود؛ بلکه با همه معاشرت می کرد و بیشتر با فقیران می نشست و در فرمایش خویش می فرمود:
« خدایا مرا مسکین زنده فرما و مسکین بمیران و مرا در میان بینوایان محشور فرما.»[روایت از ترمذی (۲۳۵۲)، وابن ماجه (۴۱۲۶).] او در انتهای مجلس می نشست. [روایت ازطبرانی در کتاب المعجم الکبیر (۴۱۴)، والبیهقی در موضوع شعب الإیمان (۱۴۳۰).] هیچ جای مخصوصی را پیش از آمدنش برای او آماده نمی کردند؛ بلکه در هر جایی که خالی بود می نشست و به هنگام مسافرتش، با تحمل هزینه ی زیاد و خارج از توان، خویش را آماده نمی کرد؛ بلکه در سفر خویش کاملاً مانند حضر و اقامتش ساده و بی آلایش بود. انس بن مالک (رض) می گوید: « پیامبر(ص) با بار و بنه¬ای کهنه و رواندازی به ارزش چهاردرهم یا کمتر حج ادا نمود، سپس فرمود: « خدایا حجی که هیچ ریا و تظاهری در آن نیست ( نصیبم گردان )» [ روایت ازابن ماجه (۲۸۹۰)، وأصله فی البخاری (۱۵۱۷).] چکیده ی کلام این که پیامبر به مانند پادشاهان نزیست و مثل آنان در هیچ امری از امور زندگی اش با تظاهر و ریا رفتار نکرد.
http://mercyprophet.org/mul/ar/node/6144