دعوت و داعیمطالب جدید

آزادی جدل در امر دین و دعوت به مناظره و گفتگو

آزادی جدل در امر دین و دعوت به مناظره و گفتگو

نویسنده : جوانمیر عبدالهی

یکی از پایه های اساسی در «ادب اختلاف» گفتگو به شیوه ی نیکوست. اگر خود اصطلاح و تعبیر قرآنی به کار بریم «جدل به شیوه ی احسن» همان شیوه ای است که خداوند در کتابش مؤمنین را به آن امر می فرماید:

(ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ) (نحل: ۱۲۵)

«مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان ، و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن.»

آزادی عقیده و بیان به صورت واضح در قضیه ی جدال ظاهر شده است. جدل در قرآن به دو نوع آمده است: «جدل بالحسنی» برای بیان حق و «جدل باطل» برای رد حق.

بیشترین جدل های قرآن در امر دین، اعتقاد و گفتگو در امر سیاست و امور زندگی آن جهانی وارد شده است.

جدل به حق به صورت های مختلف و برای اهداف متفاوت در قرآن آمده است. بیشتر این جدل ها راجع است به دعوت به ایمان به خدا و یگانگی حق؛ امری که بر زبان تمامی پیامبران در برابر کافرین جاری شده است. آیات زیر مؤید بحث است:

(اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ) (اعراف: ۵۹)

«برای شما جز خدا معبودی نیست . پس تنها خدا را بپرستید.»

(‏ قَالُواْ یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتَنِا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ ‏) (هود: ۳۲)

«‏ گفتند : ای نوح ! با ما جرو بحث کردی ( تا به تو ایمان بیاوریم ) و جرو بحث را به درازا کشاندی ( تا آنجا که ما را خسته کردی . جانمان از این همه گفتار به لب رسیده است و دیگر تاب تحمّل شنیدن سخنانت را نداریم ) . اگر راست می‌گوئی ( که تو پیغمبری و اگر به تو ایمان نیاوریم ، عذاب خدا گریبانگیرمان می‌گردد ) آنچه را که ما را از آن‌ می‌ترسانی ، به ما برسان ( و هیچ درنگ مکن . حرف بس است ، عذاب کو ؟ ).»

و یا در برخورد با پیامبر، کفار مکه در برابر او به شیوه های عاجزانه تری توسل جستند.

(‏ وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ ‏) (فصلت: ۲۶)

«‏ کافران ( به همدیگر ) می‌گویند : گوش به این قرآن فرا ندهید ، و در ( هنگام تلاوت ) آن یاوه‌سرائی و جار و جنجال کنید ( تا مردمان هم قرآن را نشنوند و مجال اندیشه درباره مفاهیم آن از ایشان گرفته شود و ) شما پیروز گردید.»

در سنت نبوی شاهد هستیم که چه بسیار خوله، دختر ثعلبه، با رسول خدا در این مسأله سخن می گوید و در خصوص همسرش با وی مجادله می کند.

این جدل ها و گفتگوها بارها بین خداوند و رسولش و خداوند و ملائکه اتفاق افتاده و اساساً داستان حضرت ابراهیم در این خصوص معروف است.

مطابق آیات قرآنی زیر حضرت ابراهیم از خداوند خواست تا خود را به وی نشان دهد:

(وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَکِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی) (بقره: ۲۶۰)

« و ( به خاطر بیاور ) هنگامی را که ابراهیم گفت : پروردگارا ! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می‌کنی . گفت : مگر ایمان نیاورده‌ای‌ ؟ ! گفت : چرا ! ولی تا اطمینان قلب پیدا کنم.»

یا نظیر این محاوره را در خصوص قوم لوط شاهدیم:

(‏ فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءتْهُ الْبُشْرَى یُجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ ‏) (هود: ۷۴)

«‏ هنگامی که خوف و هراس از ابراهیم دور شد و مژده ( تولّد فرزند ) بدو رسید ، ( دلش به حال قوم لوط سوخت و با فرشتگان ) ما ( شروع ) به مجادله ( و گفتگو ) درباره ( هلاک ) قوم لوط کرد.»

اما اولین کسی که جدل باطل را آغاز کرد، ابلیس -لعنه الله- بود؛ چرا که در برابر خداوند تبارک و تعالی گردن کشی کرد و از سجده در برابر آدم خودداری ورزید و گفت:

(قَالَ أَنَاْ خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ)‌(اعراف: ۱۲)

«گفت : من از او بهترم . چرا که مرا از آتش آفریده‌ای و او را از خاک.»

این مسلک ابلیس نمونه ای از تکبر و سوء استفاده از آزادی اندیشه و بیان بود، چرا که وی به باطل با خداوند به جدل برخاست.

جدل باطل در قرآن در چند شکل وارد می شود که مهم ترین آن ها عبارتند از:

۱- ادامه ی جدل و سرکشی بعد از ظهور حق:

(‏ یُجَادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ مَا تَبَیَّنَ کَأَنَّمَا یُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ یَنظُرُونَ ‏) (انفال: ۶)

«‏ ( این گروه از مؤمنان ) با تو درباره حق ( یعنی بیرون رفتن جهت جنگ با مشرکان ) مجادله می‌کنند ، پس از آن که روشن شده است ( که برابر وعده‌ای که بدیشان داده‌ای در جنگ پیروز می‌شوند ) . انگار که به سوی مرگ رانده می‌شوند و ( صحنه مرگ خویشتن را با چشمان خود ) می‌نگرند.»

۲- جدل برای ابطال حق:

(وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ) (کهف: ۵۶)

«و ما پیغمبران را جز به عنوان مژده‌رسان و بیم‌رسان نمی‌فرستیم . همواره کافران بیهوده به جدال می‌پردازند تا با جدال حق را ( از میدان به در کنند و آن را ) از میان ببرند.»

۳- جدل بدون استناد به دلیل و برهان:

(إِنَّ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ مَّا هُم بِبَالِغِیهِ) (غافر: ۵۶)

« کسانی که بدون دلیلی که ( از سوی خدا ) در دست داشته باشند ، درباره آیات الهی به ستیزه‌گری و کشمکش می‌پردازند ، در سینه‌هایشان جز برتری جوئی نیست و هرگز هم به برتری نمی‌رسند.»

۴- جدل بدون علم و معرفت:

(‏ وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ ‏) (حج: ۸)

«‏ گروهی از مردم درباره ( یگانگی آفریدگار و صفات و افعال و اعمال ) خداوندگار بدون هیچ دانشی و رهنمودی و کتاب روشنگری به مجادله می‌پردازند.»

( ‏‏ وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ‏) (عنکبوت: ۴۶)

آزادی اندیشه و جدل به نیکویی، در زمینه ی علم و دین یک ضرورت لازم بوده و عدم آن بی شک به انحراف و استبداد اندیشه برمی گردد؛ چرا که جدل، طبیعت بشر و فطرت انسانی است:

(‏ وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً ‏) (کهف: ۵۴)

«‏ ما در این قرآن برای مردمان ، هرگونه مثلی را ( که در امور دین و دنیا بدان نیازمند باشند ) به شیوه‌های گوناگون بیان داشته‌ایم ( تا از آنها پند گیرند ) ولی انسان ( طبیعهً دوستدار جرّ و بحث و مشاجره است و ) بیش از هر چیز به مجادله می‌پردازد ( و با حقائق می‌ستیزد ).»

با رواج فرهنگ اندیشیدن و تفکر و بالا رفتن قوه ی تعقل، روحیه ی گفتگو در بین افراد جامعه گسترش می یابد. دنیای استدلال به مردم تحمیل می کند به جای توسل به تعصبات قومی و مذهبی و تندروی در برابر یکدیگر و اتخاذ موضعگیری های خصمانه، به ارزیابی دلایل و برهان یکدیگر پرداخته و از دانش یکدیگر بهره گیرند؛ چرا که: «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشده اند!»

قرآن کریم در زمانی که مردم روزگار، جز تعصبات قومی و قول گذشتگان خود در مناسبات فکری و عقیدتی، چیزی نمی دانستند و بر مبنای آن جایگاه افراد و قبایل خود را تعیین می کردند و با اتکاء به اوهام و خرافات و پیروی کورکورانه از بزرگان قوم و رئیس قبایل، هر گونه عقل و اندیشه ای را تخطئه می کردند، با بیان استدلال های محکم و قاطع آنان را به مبارزه می طلبد.[۱] به مشرکین، که کلام خدا و قرآن را گفته ها و اشعار محمد (ص) می دانستند و شایعه می کردند که محمد (ص) از خودش این سخنان را می گوید و بین مردم پخش می کند، جواب می دهد: اگر راست می گویید و حرف خود را باور دارید، شما هم چند سوره مثل آن بیاورید و در این راه از هر کسی که می توانید طلب یاری کنید!

قرآن اساساً شیوه ی خود را در مبارزه با عقاید دیگران بر چنین اصل و مبنایی (مجادله به نحو احسن) سازمان می دهد که طبیعتاً رد اعتقادات اشتباه دیگر اقوام، نه به شیوه ی توهین و حمله ی افراطی، بلکه از راه دلایل منطقی و روشن، تأثیر زیادی در قوت ایمان پیروان اسلام و واداشتن پیروان سایر اقوام به تفکر و اندیشه داشته و دارد.

خداوند به هنگام مخاطب قرار دادن یهود و نصارا کلماتی را به کار می برد که با دلالات و اشاراتی، خود در نزدیک کردن دل های آنان اثر داشته است و همین تعبیرات لطیف، موجب ایمان آوردن بسیاری از اهل کتاب شد. تعبیراتی مانند (یَا أَهْلَ الْکِتَابِ)‌ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أُوتُواْ الْکِتَابَ) را به کار برده که ثمره ی آن صد در صد با ثمره ی کلمه و کافر یا کلمات شدید دیگر متفاوت است.

حتی قرآن مشرکین بت پرست را به جای این که (یَا أَیُّهَا المشرکون) مخاطب قرار دهد با (یَا أَیُّهَا النَّاسُ)‌مخاطب قرار داده است. و در هیچ جای قرآن جز سوره ی کافرون، مشرکین با الفاظ شرک و کفر مورد خطاب قرار نگرفته اند و مخاطب قرار دادن آنان در این سوره هم بی مناسبت نبوده است.[۲] بلکه خداوند می خواهد با این شیوه مشرکان بدانند مسلمانان دیگر بار دین آنان را قبول نخواهند کرد و به خاطر این است که مشرکان از امید به برگرداندن مسلمانان از عقیده ی توحید، مأیوس شوند و برای تثبیت و تأکید بر عقیده ی توحید در این سوره یک معنا را با صیغه های متفاوت چند بار تکرار کرده است. اما باید متوجه این هم باشیم با وجود این قاطعیت، آخر سوره با آیه (‏ لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ) ختم شده است که این خود نهایت سماحت و احترام در مقابل آنان را می رساند، زیرا برنامه ی شرک آنان را مانند برنامه ی اسلام، دین نام نهاده است.

———————————————————————————–

منبع: بررسی تطبیقی حق آزادی بیان از دیدگاه اسلام و اسناد بین المللی حقوق بشر /مؤلف: جوانمیر عبدالهی /انتشارات: نشر احسان ۱۳۸۶

[۱] – آبتین امیری، آزادی اندیشه و بیان از دیدگاه قرآن، نشر مؤلف، چاپ اول ۱۳۸۰، ص ۵۱.

[۲] – یوسف قرضاوی، بیداری اسلام و فرهنگ اختلاف، مترجم عمر قادری، چاپ توحید، ۱۳۷۸، ص ۲۴۰، ناشر مترجم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا