بدعت های سالگرد تولد
بدعت های سالگرد
تولد
یکی از عادات و رسوم بیگانگان این است که به مناسبت سالروز
تولد و استقبال جدید محافلی میگیرند که در زندگیشان شادیآفرین باشد و در آنان
نشاط و امیدواری را تازه سازد. این عادات ـ اگر از کار حرام و خلاف حیا خالی باشد
ـ میتواند بدون احساس مشکلی بقا و استمرار یابد، و اگر ما نیز از آنان در این
مورد اقتباس کردیم تا درباره وقت و ارزیابی گذشته و راههای بهتر استفاده از آن در
آینده، بیندیشیم، کار نیکی است، و البته برای کسی که بخواهد!
اما این موضوع با آنچه مسلمانان در جشن تولدشان دارند
متفاوت است. چه، عادت دارند که ـ هر گاه شخصی متصف به صلاح در میانشان درگذشت ـ بر
قبرش بنایی برافرازند و بر بالای بنا گنبدی مرتفع، و قبرستانش را زیارتگاه سازند و
در هر سال یک یا دو بار برایش محفل میلاد بگیرند!!
این عمل ترکیبی است از معصیت و بدعت و بدون شک مخالفتی بزرگ
با تعالیم اسلام دارد.
حلقات ذکر نوعی از هوسرانی و اشکالی از رقص است که روی دین
را سیاه ساخته است.
قرآنی که در اینگونه محافل تلاوت میشود نه تلاوتکننده از
آن نفعی میگیرد و نه شنونده. این تلاوتها عبارت است از نغمههایی خستهکن، که
برخی شنوندگان تظاهر به استماع آنها میکنند حال آن که از تأثیرپذیری بدورند.
همچنین است مواعظی که از سوی ازهر امروزه برگزار میشود تا
از این طریق مردم گرد آمده در آنجا را مورد تعلیم قرار دهد.
این تلاشها بیهوده است و ارزش قرآن و حدیث را پایین میآورد.
و اگر فرضاً بپذیریم که برخی اعمال نیک نیز در آنجا به انجام میرسد باز هم برپایی
این محافل پس از مفاسدی که گفتیم، مشروعیت نمییابد.
قانون شریعت در این باره این است که: دفع مفاسد برجلب منافع
ترجیح دارد.
ابن حجر گفته است: «ندیدهاید که مؤسس شریعت در زمینه کار
خیر به آنچه در توان است دستور فرموده ولی در زمینه کار شر همه انواع آنها را منع
کرده و پیامبرص خود فرموده است: «اذا امرتکم بامرِ فأتومنه ما استطعتم و اذا
نهیتکم من شیء فاجتنبوه» «هر گاه به کاری دستورتان دادم، تا حد توان به انجامش
رسانید، و اگر از چیزی بازتان داشتم از آن دوری کنید».
یعنی شر هر چند اندک باشد دربارهاش رخصتی نیست، ولی خیر به
حد امکان کفایت میکند!
پس چگونه میتوان دروازه شری حتمی را به خاطر خیری موهوم
گشود؟ سپس قالب این خیر ادعایی چیست؟
عملی که نه پیامبرص، نه صحابه و نه تابعین شایستهشان در طول
چندین قرن بدان دست نیازیدهاند.
رئیس سابق ازهر استاد محمد مصطفی مراغی به نظری رسیده بود
نزدیک به آنچه گفتیم، چنان که میگوید: «مسایلی میتوان یافت که هم قابل بدعت
نامیده است و هم اینکه بدعت نباشد …».
اینگونه امور اگر به عنوان عبادت و دینداری انجام شود بدون
تردید بدعت است، زیرا این عمل پدید آوردن عبادتی است که نبوده و به آن اجازه هم
داده نشده است.
اما اگر به طور عادت و با این تصور برپا شود که باعث به یاد
آوردن حوادثی ارزنده است که سبب خیر و موجب شکر بوده است، و میتواند در مردم تمسک
به رهنمودها و اخلاقیات نیک را تقویت کند، در این صورت بدعت نیست، زیرا مقصد از آن
عبادت نیست و چیز جدیدی وارد دین نشده است.
اما اگر این محافل ـ که جدیداً ابتکار شده ولی بدعت نیست ـ
با اعمالی همراه گردد که بدعت است و با شریعت مخالفت دارد، حرام میگردد چرا که با
بدعت و معاصی آمیخته شده است. و هر معصیتی که رواج یابد نمیتوان آن را بدعت
نامید، و به این لحاظ هر چه در بازارها و اجتماعات و مساجد روی میدهد و مردم با
افسار گسیختگی بدانها میپردازند و در نظر نمیگیرند که با قواعد شریعت ناسازگار
است، بدعت نیست بلکه معصیت و حرام است، و در نظر گرفتن قواعد بدعت میتواند
راهنمای مناسبی برای تفکیک میان این دو باشد. درباره بدعت گفتهایم که مهمترین
خاصیت و ویژگی آن این است که یک موضوع به عنوان عملی دینی احداث شود که با آن
عبادت صورت گیرد و هدف انجام دهندهاش جز عبادت و تقرب به خدا چیزی نباشد».
به نظر ما کسانی که برای میلادهای مختلف محفل میگیرند و
بخش ارزندهای از مالشان را به مصرف میرسانند. برای رفتن به شهرهای دور سختیهای
مسافرت را تحمل میکنند تا در احیای این محافل شرکت ورزند، بدون شک نمیتواند هدفی
دیگر داشته باشد جز تقرب به خدا، بخشیده شدن گناهان و بالا رفتن درجات.
به همین جهت به نظر ما ترجیح دارد که
همه این محافل را بدعت بدانیم و در ردیف پدیدههایی بشماریم که مردود شناخته شود
و هیچ عذر و توجیهی برایش نیاوردیم.
یکی از راههایی که حکام ستمگر برای دور نگهداشتن مردم از
انتقاد از ایشان مناسب یافتهاند، بزرگ کردن حوادث و ناچیز و بافتن اساطیر پیرامون
آنهاست و سپس اشاعه آنها میان مردم عوام و شبه عوام تا مدتی بدانها سرگرم باشند،
و هر گاه از آن فارغ آمدند مناسبتی دیگر پیش آید و مجدداً مشغول شوند، تا اینکه
حاکمان فاسق حکومتشان را بیدغدغه خاطر ادامه بدهند.
شاید راز طولانی ساختن داستان «عنتره بن شداد» در قدیم که
به دو شصت و چند جلد کتاب رسیده بود، در همین جا نهفته باشد، و همچنین است کتاب
«هزار و یک شب» و از این قبیل نوشتههای خرافی بیسر و ته.
روزنامهها در روزگار ما نیز هر گاه در جهت خاموش ساختن یک
قضیه مهم استخدام میشوند، به عوض داستانهای خرافی قدیم، برخی داستانهای عشقی
حرام را به نشر میرسانند و در نگارش هر فصل آن هنرمندیهای باریکبینانهای به
کار میبرند.
در پایتختهای بزرگ که من دیدهام
تجارت و کار در روز یکشنبه تعطیل است و فرصت استراحت و تفریح هفتگی در همین روز در
اختیار کارکنان و کارگران قرار داده میشوند.
در حالی که رسول خداص فرموده است: «خیر یوم طلعت علیه
الشمس یوم الجمعه». «بهترین روزی که خورشید در آن تابیده است روز جمعه است».
و در جایی دیگر گفته است: «ان هذا یوم عید جعله الله
للمسلمین فمن جاء الی الجمعه فلیغتسل و ان کان عنده طیب فلیمس منه و علیکم
بالسواک». «همانا این روز، روز عیدی است که خداوندY برای مسلمانان گردانیده است، پس هر کس که به سوی نماز جمعه میآید
باید غسل کند، و اگر عطر داشت از آن استفاده کند، و حتماً مسواک بزنید».
و ثابت است که پیامبرص روز جمعه را یاد کرد و گفت: «فیه
ساعه لایوافقها عبد مسلم و هنو قائم یصلی، یسأل الله شیئاً الا اعطاه ایاه».
«در آن لحظهای است که مسلمانی در حال نماز با آن مصادف نمیگردد، مگر اینکه هر چه
را از خدا بخواهد، به وی خواهد داد».
و با دست اشاره کرد که آن لحظه، لحظه کوتاهی است.
امروزه در شهرهای بزرگ کمتر حرکتی در روز یکشنبه به نظر میرسد،
چرا که اماکن و محلات کار تعطیل است. اما در روز جمعه جایی برای تعطیل کار یا
فراغت از کسب و استراحت از خستگی نیست.
غلبه عادات فرنگی که در ضمن خویش عادات صلیبی را نیز دارد
در حال گسترش است، و دست کشیدن مسلمانان از اصول دین و دنیایشان در برابر هجوم
تبشیری، به عواقب ناگواری تهدیدمان میکند.
به ویژه آن که برخی خودباختگان گمان
میکنند نرمخویی اسلام و خوشرفتاری آن در برابر مخالفین به معنای احترام به
کارهای پوچ و شرکت ورزیدن در برنامهها و محافل ایشان است ـ هر چند با خاموشی ـ
حال آن که از این عمل شرعاً جلوگیری شده است.
در حدیث آمده است: «لاتعلموا رطانه ـ الاعاجم ـ یعنی
آموختن تقلید و ذوب شدن ـ ولاتدخلو علی المشرکین فی کنائسهم یوم عیدهم، فان
السخط ینزل علیهم». «نارساگویی عجمیها را فرانگیرید و بر مشرکان در معابدشان
در روزهای عیدشان داخل مشوید، چرا که خشم خدا بر ایشان فرود میآید».
این نهی به معنای جلوگیری از آموزش زبانهای دیگر نیست،
زیرا آموزش زبان با نص صریح به ثبوت رسیده است. همچنان که به معنای جریحهدار
ساختن احساسات ذمیان نیست، زیرا فرق واضحی است میان شرکت کردن در باطل و رها نمودن
مردم با آزادیهایشان که هر چه را میخواهند بدان معتقد باشند.
مقصود این است که باید شخصیتمان واضح، ویژگیهامان برجسته و
دلایل مسلمانیمان در زندگی عمومی و خصوصی نمایان باشد.
اما تقلید از انحرافات و خودباختگیها و شبیهسازی خویش به
آنان از سر عجز و دنبالهروی، آغاز کفر و فروپاشی است.
————————————————————-
منبع : حقیقت دین و افسانه
خرافات
مؤلف : محمد غزالی
مترجم : محمد محقق
انتشارات : نشر احسان ۱۳۸۵