اصلاح قلب و نجاتش از بیماریهای درونی
اصلاح قلب و نجاتش از
بیماریهای درونی
دکتر محمد سعید رمضان
بوطی / ترجمه: امیر عبیدی نیا
من این توصیه ها را
ابتدا به خود گوشزد می کنم سپس به سایر برادران.
در همان حال از خدای
متعال مسألت دارم که ما را با یاری و توفیق خویش، مدد فرماید.
اینک توصیه ها (یا طرق مبارزه با نفس):
۱. اندیشیدن انسان به
خود و سرانجامش و اینکه خداوند نظاره گر اوست. و هشیار گرداندن عقل در اوقاتی که
دستخوش غفلت و فراموشی می شود.
اندیشیدن به معنی جنبش
عقل است و چیزی فروتر از آن به کار عقل نخواهد آمد.اندیشیدن ، آزاد گرداننده ی عقل
از غلبه ی نفس و امیال و عقده های آن بوده و چیزی سوای آن انسان را در تمایز بین
ادله ی عقلی و وسوسه های نفسانی دست نخواهد گرفت. و اینکه خداوند بسیاری از آیه
های تکوینی و تشریعی خویش را با عباراتی از قبیل «لعلکم تتفکرون»، «ان فی ذلک لایه
لقوم یتفکرون» و «افلا تتفکرون» ختم نموده، از همین روست. و نیز اینکه مهمترین امر
قابل تکیه در زندگی پیامبر چه به عنوان یک مؤمن و یا یک داعی و یا یک مجاهد،
اندیشیدن مداوم بوده با توجه به همین مطلب است و اینکه خداوند به او الهام نموده
تا مدتی طولانی را در غار حراء به دور از همهمه مردم و زندگانی و تباهیهایشان، با
عقل خویش خلوت نماید و به تفکر و تأمل و تدبر بپردازد، بیهوده نبوده است.
اندیشیدن هر اندازه
دور از مردم و ولوله هایشان و سرگرمی های دنیا و امیال آن باشد، صمیمانه تر، و
نتیجه اش دقیقتر و صحیحتر خواهد بود. چون نفس آدمی انگیزه ها و وساوسی را که از
دریچه های گوناگون گشوده بر او، به سویش روانه می شود با آغوش باز می پذیرد. از
اینها بعضی، عقلانی و تؤام با استدلال هایی بی غل و غش، بعضی بازتاب های احساس خود
کم بینی یا خود بزرگ بینی و تعصب، بعضی امیال و خواهش های نهفته در وجود آدمی و
بعضی عقده های ناشی از کینه ها و عداوت ها و رقابت های بر سر متاع فانی دنیوی و
آرایه های دروغین آن است. طبیعتا” کار مهم این نیست که انسان به تمام این
نداها گوش سپارد، بلکه کار کارستان آن است که به خوبی صدای عقل را از سایر صداها
بازشناسد و آن را فرمان برد.
امّا این کار فقط وقتی
به دست می آید که انسان ساعاتی معین را به خلوت و گوشه گیری مصروف دارد و بهره ای
از عمر خود را بدان اختصاص دهد. ساعاتی که انسان در آن با عقل بی قید و بند و
مستقل خویش تنها بماند، و از او در خصوص سرانجام خویش و حقیقت هر آنچه در پیرامونش
به عرض اندام و جلوه گری مشغولند بپرسد و در این خصوص از یادآوری های کلام خدا و
مواعظ رسای آن و نیز گفتار رسول الله (ص) و راهنمایی های گرانقدرش ، یاری جوید.
با این گفته من تو را
به گوشه گیری از جامعه و زیستی دور از آن در غار و دل دره ها فرا نمی خوانم. چون
این کار نه با سرشت انسان سازگاری دارد، و نه وظیفه ی شخص مسلمان به شمار می آید.
من فقط از تو می خواهم که وقتی به حساب موجودی خویش رسیدگی می کنی اندکی هم با
عقلت تنها بنشینی. یعنی من تو را به نظیر آنچه بازرگانی به همراه زیستن میان جار و
جنجال و سر و صدای بازار به هر حال انجامش می دهد فرا می خوانم. به عبارت دیگر:
امور مذکور بازرگان را از این باز نمی دارد که گاه بیگاه در اتاقی از اتاق های
خانه اش حتّی به دور از زن و فرزند و همدم، غرق در دفترها و برگه ها و حساب هایش
شود و اگر وی در مدت عمرش به این ساعات توجهی نمی داشت، تجارت خانه ی مملو از آمد
و شد او چیزی جز پشیمانی و زیان نصیبش نمی نمود.
من تو را فرا می خوانم
به این که هر مسیر ممکن را برای پیراسته شدن اندیشه ات از هر آنچه در لحظات غفلت و
ملاحظات بیجا به دامنش می خزد، بپیمایی! تا اطمینان یابی که براساس شیوه ای مبتنی
بر تأمل آزادانه خودت راه می پویی و از وسوسه های برخاسته از تعصب یا انگیزه های
ناشی از مصلحت های دروغین یا محرک های ناشی از عقده های روانی گوناگون، رها و
مصونی.
در زندگی سرورمان حضرت
محمد (ص) این وسیله عبارت بود از واداشتن نفس به تحمل ساعت هایی از تنهایی و دوری
از مردم. و ایشان جز برای تشریع و آموزش به امتشان این کار نکردند.
این نکته را هم از یاد
مبر که یکی از مهمترین عوامل کمک کننده به تداوم اندیشیدن و ذکر، همنشینی با
صالحان و تمایل به ایشان است. و در مقابل غرق شدن در مجلس های خوشگذرانی و تمایل
به همنشینی با غافلان، و بهره جویی از کاهلی که با غوطه ور شدن در لغو و امور
بیهوده عمر گرانبهای آدمی را – کاملا” ارزان و بی قدر و منزلت- نابود می کند
و سرانجام جویدن پیوسته گوشت مردگان – که آن همه قرآن بر زشت شمردن و برحذر داشتن از
آن تأکید نموده است- از مهمترین عوامل بازدارنده از ذکر و اندیشیدن می باشند.
۲. ملتزم شدن مداوم و
منظم به خواندن بخشی از قرآن و هر آنچه به دنبال آن می آید از قبیل: تسبیح و
استغفار و ذکر خدا.
در خصوص خواندن قرآن
گمان نمی کنم نیازی به ردیف کردن احادیث صحیحی که در فضیلت تلاوت و تدبر در آن
وارد شده است، باشد. و در این هم که یکی از بهترین طرق تقرب به خدا خواندن کتابش
است، میان مسلمانان اختلافی وجود ندارد.
چه بسیار بوده اند
کسانی که دل های سخت و سنگینشان را جز تلاوت کتاب خدا نرم نگردانده است. و چه
بسیار بوده اند غافلان و تجاوزکاران زیان رساننده به خود که فقط تدبر در کتاب خدا
مایه هشیاری و بیداریشان گشته است. و چه بسیار بوده چشمانی که لذت اشکریزی از ترس
خدا را تنها به وسیله ی نگاه کردن به آیات خدا چشیده است.
بسیاری از صحابه (رض)
هر روز بهره ی معینی از قرآن را می خوانده اند. و گاهی که عذری ضروری یکی از آنان
را از خواندن بهره ی روزانه اش بازمی داشت، روز بعد با حسرت و درد از قصوری که
ورزیده آن را می خوانده است.
و در خصوص ذکر و تسبیح
و استغفار هم باید گفت که اینها در مانی بوده اند که خداوند برای پیامبرش (ص)
تجویز نموده و دستور به آن را هم در بسیاری از آیه های قرآن تکرار فرموده:
«قبل از طلوع آفتاب و
پیش از غروب آن ، و در اثناء شب و در بخشهائی از روز ، به پرستش و ستایش پروردگارت
مشغول شو ، تا ( پیوندت با خدا استوار گردد و آرامش خاطر به تو دست دهد ، و بدانچه
برایت مقدّر شده است ) راضی و خوشنود شوی .»[۱]
«و بامدادان و
شامگاهان به سپاس و ستایش پروردگارت بپرداز.»[۲]
« پروردگارت را در دل
خود ، با فروتنی ( در برابر خدا ) و هراس ( از او ) و آهسته و آرام ، صبحگاهان و
شامگاهان یاد کن ، و از زمره غافلان مباش .»[۳]
«بامدادان و شامگاهان نام
پروردگارت را ورد زبان ساز . و شبانگاهان برای خدا سجده و کرنش ببر ، و در شب خیلی
او را تسبیح و تقدیس کن .»[۴]
از همین رو علمای
اسلامی اتفاق نظر دارند که مسلمانان باید هر روز وردی معین از تسبیح و استغفار و
تلاوت داشته باشد. و مناسبترین وقت برای ادای آن هم هنگام صبح و بعد از عصر (پیش
از غروب آفتاب) است. پس اگر مانعی او را از ادای ورد روزانه اش در وقت معین
بازداشت، بهتر است که بعدا” در هر وقت از شب یا روز آن را جبران کند، تا این
بازماندن به وسیله ای برای سهل انگاری در خصوص آن و ضایع گرداندنش بدل نشود.
در صحیح «مسلم» از عمر
بن خطاب (رض) نقل شده که پیامبر (ص) فرمود:
«هر که به سبب خواب از
بخش تلاوت شبانه خویش یا بعضی از آن بازماند و آن را در فاصله ی نماز صبح تا ظهر
خواند، خداوند قرائتش را آن گونه که شب به جا آورده باشد محسوب خواهد نمود.»
در این میان برحذر باش
از کسانی که می خواهند این گمان را در تو ایجاد کنند که: «ذکر» عبادتی «مطلق» است
و تعیین وقت خاصی برای عبادت مطلق، «بدعت»ی حرام می باشد. کسی که این پندار را
دارد، می خواهد تو را از خبیثانه ترین طریق ممکن از ذکر خدا دور گرداند. چون آن که
مبتنی بر این پندار کار می کند شاید هیچگاه و در هیچ لحظه ای از لحظات زندگیش این
عبادت بزرگ را برای پرهیز از بدعتی که می پندارد، انجام ندهد.
و چه بسا در این لحظات
فاضل بامداد و شامگاه او را مشاهده کنی که در خوابی عمیق خرخر می کند و یا به لهوی
یا غیبت حرامی- بدون توجه به خطر ضلالت و گناه ناشی از آن و هشدارهای صریح قرآن در
مورد پذیرش – اشتغال دارد. لابد حجتش این است که: نمی خواهد وقت خود را به بدعتی
که عبارت از ذکر در وقت معین باشد، اختصاص دهد!!!
به یاد داشته باش که:
تلاوت قرآن و ذکر خدا در درمان بیماری های نفس نقش به سزایی دارند. چرا که با
استمرار بر آن ها، انسان نظارت خدا را بر آنچه بدان می پردازد- از اقداوات و اعمال
گرفته تا نیات و احوال- احساس می کند و دیگر با نزدیک شدن به هر اقدام یا تصمیم
حرامی، احساس یاد شده او را به اصلاح عمل و تصحیح نیتش وادار می کند.
این یعنی حضور آن
حفاظت گرانقدر الهی در زندگانی مسلمان. و همین است آن «احسان»ی که حضرت رسول (ص)
در وصفش فرمود: «مسلمان خدایش را آنگونه که گویی او را می بیند عبادت کند. پس اگر
او فعلا” خدا را نمی بیند، یقین داشته باشد که خدا او را می بیند.»
این منزلت جز با
همنشینی مداوم با کتاب خدا و فراوانی ذکر او اشتغال دل به مراقبت حضرتش به دست نمی
آید. و این همان درمان بزرگی است که دل را پاک می گرداند و رسوبات ناشی از امراض
خود بزرگ بینی و بغض و حسد و دوستی دنیا و دلبستگی به وامل شهرت و موقعیت ها ی
فانی دنیوی را، از آن می روبد.
بی تردید مقصود ما از
ذکر، حرکت زبان در دهان و یا صدای افکنده شدن دانه های تسبیح روی یکدیگر و یا
همراهی با نغمه و آهنگ دعا خوانان نیست. بلکه مقصودمان از ذکر همان است که خداوند
در دستور دادن به پیامبرش در قرآن در نظر داشته؛ و همان است که شخص آگاه به زبان
عربی در حین شنیدن جمله ی زیر ادراک می کند:« لقد ذکرت فلانا طوال هذا الیوم»: «در
اثنای امروز به یاد فلانی بودم.»
مقصودمان از ذکر، یاد
کردن دل و حرکت اندیشه و بیداری وجدان است و اگر چرخش زبان فایده ای داشته باشد،
آگاهانه دل و بیدار گرداندن وجدان و بازداشتن زبان از سخنان بیهوده ای است که چه
بسا اشتغال به آن مایه ی سستی زبان از ذکر خدا شود.
امّا شخصی که میان دل
و زبانش پرده ای قرار گرفته باشد: زبانش به ذکر و دعا و تسبیح گردش کند و دلش در
دنیا و آروزها و امیال حرام آن غوطه ور باشد؛ دیگر ذاکر و عابد نخواهد بود. بلکه
فقط در میان مردم در جامعه ی ذاکرین ظاهر می شود. که البته اینهم فایده ای بیش از
آنچه در نظر مردم آنگونه اش بنمایاند ندارد.
۳. فراوانی دعا و زاری
و خواری نمودن در پیشگاه خداوند و حاجت خواستن از او. این مداوا، نه فقط یک عبادت
بسیار مهم، بلکه مخ و مغز عبادت است. و فراتر از آن، رفیع ترین درجه ی نزدیکی به
خدا در امر بندگی به حساب می آید.
چه بسیار خداوند در
کتابش بر عرضه ی نیاز بندگانش به درگاه وی، تأکید ورزیده و آن را از مهمترین نشانه
های بندگان مخلص خویش قرار داده است:
«پروردگارتان را با
زاری و در خفا بخوانید! چرا که وی از حد در گذرندگان را دوست نمی دارد.»[۵]
«خداوند را با دعایی
خالصانه و صمیمانه بخوانید! اگر چه کافران را ناخوش آید»[۶]
« در زمین پس از اصلاح
آن فساد مورزید! و خدا را با بیم و امید بخوانید!»[۷]
و همچنین خداوند
بندگان خالص خویش را اینگونه می ستاید:
«آنان در مارهای نیک
بر یکدیگر پیشی می جستند و با امید و بیم ما را می خواندند و بندگان فقط ما
بودند.»[۸]
انسان آنگاه به ارزش
دعا و خواری و زاری بردن به پیشگاه خدا واقف خواهد شد که احتیاج مبرم خود را به
خدا احساس کند و یقین داشته باشد که جز وی یاوری و جز به او امیدی نیست. در آن
هنگام است که با دلی صادق و احساسی بیدار و خاضع او را خواهد خواند. مانند کسی که
در میان مصیبتی محاصره شده باشد و همه ی مردم از رفع مصیبتش اظهار عجز کرده باشند
و وی به دنبال یأس از آنان آگاه شده باشد که فقط خداست که اگر بخواهد مصیبت او را
رفع و ضرر را زایل خواهد نمود. پس دستانش را به سوی آسمان بلند می کند و از اعماق
دل و با تمام توان می گوید: یا ربّ.
امّا آن که به این
نیاز پی نبرده و در زندگیش تنگنا و بلایی را احساس نکرده باشد از آنجا که خود را
نیازمند به چیزی نمی داند، انگیزه ای هم برای دعا ندارد. وی در گرداگرد خویش چیزی
ناخوشایند مشاهده نمی کند تا برای رهایی از آن، به دعا متوسل شود. مانند کسی که در
لجنزاری از اعمال حرام غوطه می خورد و در امواج امیال و خواهش های نفسانی فرو می
رود و اصلا” جز لذات زودگذر و بهره جویی از ثمرات زودرس دنیا چیزی را احساس
نمی کند. وی در صورتی که به او توصیه کنی تا با نیایش به درگاه خدا، خروج خود را
از آنچه بدان دچار است درخواست کند، تو را به باد استهزاء خواهد گرفت و از زمره
کسانی محسوب خواهد نمود که می گوید: برای محروم و بدبخت شدنت به درگاه خدا دعا کن.
چه بسا که شخص مذکور
دست های خویش را بلند کند و زبان خود را به بعضی از دعاهایی که به اعتبار وی عقیم
و بی خاصیت هستند بگرداند؛ و یا دنبال دعای کسی آمین بگوید. امّا این اعمال وی دعا
– به مفهوم حقیقی آن- نا میده نمی شود، بلکه صرفا” مشابهی برای آن و تقلیدی
از آن است. این اعمال در نظر خدا در دورترین جایگاه ممکن از دعایی که با این گفته
اش به آن دستور داده: «ادعوا ربکم تضرعا و خیفه» قرار دارد.
یکی از بارزترین نمونه
های دعا کنندگان مذکور کسانی هستند که در معیشتی مملو از گمراهی و گناه شناورند،
اما اگر یکی از آنان را مخاطب قرار داده و به رشد وتعالی توصیه اش نمایی، و خداوند
و مجازات او را به یادش آوری، دستهایش را بلند می کندو در همان حال می گوید: خدا
هدایتمان کند.
شخص مذکور پی روی تو
اینگونه دعا می کند، اما در همان هنگام دلش در مسیری کاملا” مغایر با آن در
تردد است؛ چرا که در حقیقت نگران از دست دادن مجال خوشگذرانی ها و معاصیش است و
دوست دارد که راه وصول به آن ها گسترده تر و آسانتر شود.
او برای گریز از پند
تو و سدکردن راه استدلال بر خویش، در پیش روی تو به آن دعا تظاهر می کند.
امّا اگر شخص گناهکار
در حین پوییدن مسیر کناه ذلّت آن را چشید، و در دلش به سبب آویخته شدن گناهان و
معاصی از آن، احساس تأسف کرد، آنگاه دستهایش را بلند کرد و از خداوند یاری و هدایت
مسألت نمود؛ در آن صورت است که تکلیف دعای صمیمانه و مطابق دستور خدا را به انجام
رسانده. روشن است که عامل توفیق آدمی در استقامت و پایداری بر ایمان، لطف خدای
متعال است. که اگر این توفیق الهی، جوان درستکار ثابت قدم را رها کند، به دورترین
اماکن انحراف و تباهی افکنده خواهد شد. امّا توفیق الهی هم به سبب دو چیز نصیب شخص
مسلمان می گردد: نیتی که صمیمانه روی به نیکی داشته باشد، و دعایی خالصانه که به
درگاه خدا عرضه شود.
وقتی فرد مسلم در
تصمیمش بر ثبات قدم و پوییدن مسیر رضایت الهی صمیمی بود، و سپس با دلی تپنده و
زاریی صمیمانه به درگاه خدا روی آورد و حاجات خود را طلبید، خداوند هم او را به
گونه ای شایسته هایت خواهد کرد، و از بدی و زیان ناشی از نفس و شیاطین حفظش خواهد
نمود.
روزی در حیاط دانشگاه
جوانی جلو مرا گرفت و با سوز و درد از «نفس»ی که او را به سوی بدی می کشاند، شکایت
نمود و گفت که قادر به حفظ لگام نفسش و غلبه بر آن نیست و زندگی در دانشگاه بر
آزمندی نفسش افزوده است و سپس از من خواست که راه رهایی از عذابی را که نفسش برایش
فراهم نموده به او نشان دهم.
به او گفتم: این
شکایتی را که به پیش من آوردی، با سوز و امیدی افزون بر این عینا” به پیش
پروردگارت ببر، و با نجوای با او و عرضه زاریت بر او – آنهم در لحظاتی که کسی غیر
از تو و او حضور ندارند – بخواه که نیرو و توفیق به تو عطا کند. اگر این کار را
کردی و بر آن استمرار داشتی، خداوند دعایت را مستجاب خواهد نمود و تو را به
آسانترین طریق ممکن از نفسی که به عذاب آن دچاری، نجات خواهد داد.
جوهر بندگی جبریی که انسان
مبتنی بر آن آفریده شده، رسیدنش به شرایطی آن اندازه بحرانی است که او را وادارد
تا دستانش را به سوی آنکه کمکش می کند، و از عذابی که به آن دچار است نجاتش می
دهد، بلند کند و دیگر پیرامون خویش کسی دیگر غیر او را نبیند و جوهر بندگی
اختیاریی هم که به انسان دستور داده شده و به آن بپردازد، ایستادن از سرخواری و
زاری بر آستانه او، و امیدوارانه بانگ برداشتن و از او درخواستن است.
در این میان کسانی که
با این استدلال که: «چیزی را که بنده از خدا می خواهد، یا مشیت الهی به انجامش تعلق
گرفته و یاخیر؛ اگر گرفته دعا برای جلوگیری از آن سودی نخواهد اشت؛ و اگر نه اساسا”
نیازی به دعا نیست. از قدر دعا می کاهند و آن را دست کم می گیرند. ما نمی توانیم
پاسخ این استدلال را، با گفته های علما به نقل از کتاب های کلام (از خلال مباحث
مربوط به توحید) طولانی گردانیم. نوع سخن ما در اینجا مقتضی آنگونه پاسخ ها نیست.
فقط می گوییم:خداوند، بندگانش را به دعا دستور داده و به مقبول واقع شدن آن هم
وعده داده است:
«پروردگارتان گفت: مرا
بخوانید تا شما را اجابت کنم.»[۹]
و وعده ی الهی بی
تردید صادقانه است و خلافی در پی ندارد. این است آنچه برای تو اهمیت دارد. دیگر با
بحث از مطالبی که ربطی به تو ندارد و در حیطه ی تخصص تو نیست چکار داری؟ و چرا
اندیشه ات را در اموری که به تدبیر خدا و قدرت و غلبه او ارتباط پیدا می کند،
سرگردان و آشفته می گردانی؟
قضا و مشیت الهی حکمی
از احکام اوست و وعده ی قطعی هم داده و بر خود لازم گرداندهکه دعا را مستجاب
گرداند. پس .ظیفه ی تو فقط آن است که در مقابل حکمش فروتن، و به وعده اش مؤمن باشی
و دیگر تدبیر امور را به او موکول کنی.
نتیجه ی سخن این که:
شخص مسلمان باید ابتدا بیماری های پوشیده ی دلش را – که کسی جز وی از آن آگاه نیست
– بیابد، سپس میزان خطر و اثر آن را در مانع شدن شخص از نیل به رضای خدا – هر چه ظاهرا”
رفتاری نیک و درست داشته باشد – احساس کند. آنگاه – به همراه کاربرد دو داروی یاد
شده – با دعای پیوسته و عرضه زاری و خواری و شکسته دلی به پیشگاه خدا، به مداوایش
بپردازد و نیک بداند که خود وی به هیچ نفع و ضرر و یا مرگ و حیات و احیای مجددی در
جهت مصالح خویش دسترسی ندارد؛ و نیز این که: دل وی در قبضه ی تصرف الهی است، اوست که
می تواند دردهایش را مداوا نماید و آفتها و موانع کمالش را چاره کند. پس باید که:
پیش از دعا، تصمیم صادقانه و نیت سالم و ذلت و فروتنی خویش را به عنوان واسطه و
وسیله ای در پیشگاه خدا به نمایش گذارد و بعد برای پذیرفته شدن دعا بهترین اوقات
ممکن را برگزیند و حتی الامکان سعی کند از وقت سحر استفاده نماید.زیرا در آن هنگام
همهمه ی عاصیان فرو نشسته و جان ها در آرامشی ناشی از لذات خواب فرو رفته، و از
همین رو نظارت خدا بر بندگانش بیش از همیشه جلوه گر می باشد.
در این لحظات با سعی و
مجاهدت پرده ی خواب را از چشمانت پس زن! سپس برخیز و وضویی شایسته به جای آر! و در
اوج لذت بندگی در پیشگاه بر پا دارنده ی آسمان ها و زمین بایست! سپس در حالی که
یقین داری که او ایستادن و زاری و گریه و نجوا و آه های برخاسته از دردمندی تو را
می بیند و می شنود دست های خویش را بلند کن و از او بخواه که دلت را از گناهان
آشکار و نهان دور گرداند! در دعایت تا آنجا که می توانی پافشاری کن! و بر
امیدواریت بر استجابتش در افزا! و برخویش و روزگاری که در بی خبری از خدایت و بی
توجهی به رعایت دلت هدر رفته است گریه کن!
اگر تو این کار را
کردی و این حالتت مداوم بود، خداوند دعایت را مستجاب می کند و به چاره گریت می
پردازد و دلت را پاک می گرداند و طعم عبادتی راستین و لذت اخلاص در دعا را به تو
می چشاند.
امّا از یاد مبر که
باید این حالتت پایا باشد. چون جز به واسطه ی خدا نمی توان از آفات نفس به حضرتش
پناه برد. دعا تنها نردبانی است که وسیله صعود و تقرب به خداست و تو تا آنگاه که
در قید حیات باید به این صعود ادامه دهی، اگر نه لغزیدن گامهایت و بازگشتن به آنجا
که بودی – آنهم در یک لحظه – بسیار محتمل است .
۴. اجتناب از حرام
خواری – که البته این مداوایی سلبی است.
جسمی که با مال حرام
پرورش یافته باشد، غالبا” نفس متمایل به انحراف و خروج از موازین الهی را به
دنبال خود دارد و اگر احیانا” مقید به رعایت موازین ظاهری اسلام بود، بیماری
های خطرناک فراوانی در باطنش جمع خواهد شد.
حرام خواری از بارز
ترین نمونه هایش یعنی گرفتن اموال سایرین بدون رضایتشان آغاز می شود، سپس گونه ها
و شکل های متفاوتی می یابد و سرانجام به موارد متعددی که شبهه هستند و مظنّه حرام
ختم می شود.
آن که نتوانسته از
شبهه ها رهایی یابد – اگر بخواهد – می تواند خود را از محرمات نجات دهد . کسی که بهانه
و توجیهی را دستاویز دچار آمدن به شبهه قرار داده، طبیعتا” دیگر هیچ مستمسکی
برای بهره مندی از حرام نخواهد داشت.
بهره وری مداوم از مال
حرام، پیامدهای بسیار خطرناکی در زندگی شخص مسلم به جای می گذارد که شاید خفیف
ترینشان قساوت بسیار عجیبی است که گریبانگیر دل می شود. تا آنجا که دیگر هیچ پند و
یادآوری و نیز هیچ امید بخشیدن و ترساندن و هشداری کوچکترین تکانی به دل نمی دهد.
دلیل آن هم روشن است : چون در میان دل و عقل جدایی کامل ایجاد شده. عقل ادراک می
کند بدون اینکه دل متأثر شود، اولی تسلیم است بدون آنکه دومی انعطافی نشان دهد و
از آنجا که دل سرچشمه رغبت ها و عاطفه هاست و تأثیرات بزرگ هم ناشی از آن، هیچگاه
عقل به تنهایی نخواهد توانست رفتارهای آدمی را در زندگی رهبری کند.
از دیگر پیامدهای سهل
انگاری در خصوص این مداوا، تبدیل شدن مسلمانی شخص به شعائری است که صرفا” به
ظاهرش شکل می دهد؛ و همزمان آن نهان پوشیده ی آدمی در راه های دیگری که محرک های
ناشی از خواهش ها و امیال و انگیزه های برخاسته از نفس و غرایز آن ترسیم می کنند،
سیر می کند.
اگر شخص مسلمان به این
سهل انگاری ادامه دهد و پذیرای هر مالی – بی توجه به اینکه چگونه به دست آمده – باشد،
دیگر سایر مداواهایی هم که پیش از این ذکرشان رفت بی تأثیر خواهند ماند. دیگر نه
تلاوت قرآن غفلتش را به هشیاری بدل می کند و نه اوراد و اذکار بهبودی به حالش
خواهند بخشید و نه دعایش شنیده و یا مستجاب خواهد شد. در این زمینه «مسلم» و
«ترمذی» و … در حدیثی از قول ابو هریره و او هم از پیغمبر (ص) روایت کرده اند که
گفت:
« ای مردم! خداوند پاک
است و پذیرای جز پاک نیست و خداوند همان دستوری را که به فرستادگان خویش داده به
مؤمنین هم داده. (خطاب به رسل فرموده) « ای پیامبران! از پاکیزه ها بخورید و
کارهای نیک انجام دهید! که من به آنچه انجام می دهید آگاهم» ( و خطاب به مؤمنین
هم) «ای کسانی که ایمان آورده اید! از پاکیزه هایی که روزیتان گردانده ایم
بخورید!» سپس ( در ادامه گفته هایش) به افرادی اشاره کرد که با حرام پرورده شده
اند و خوراک و پوشاک و آشامیدنی شان از حرام است، به سفرهای طولانی می پردازند (
لابد برای کسب حرام ) و بعد ژولیده موی و غبار آلود دست به آسمان بر می افرازند و
می گویند: یا ربّ یا ربّ. کی و چگونه دعایشان مستجاب خواهد شد؟!»
امروز وقتی که
مسلمانان را به اعتبار نماز و عبادات ظاهری و به کارگیری تسبیح دست و عادت دادن
زبان به پندها و کلمات آراسته ی دینی می شماری، چه فراوانند! امّا وقتی که به
اعتبار پرهیز از حرام خواری و رعایت موازین الهی در این خصوص و توجه به رضای خدا
در قبال هر آنچه به جیب سرازیر می شود، آنان را می شماری، چه اندکند!
چه فراوان دیده ایم
مسلمانانی را که جزء بهترین ها و برترین ها محسوب می شده اند و برای دعوت به اسلام
و برنامه ی هدایت بخشش جملات شیرین و گوارایی را عرضه داشته اند. امّا به محض
اینکه تجارت سودآوری که مقتضی مقداری انحراف از اسلام و احکام آن بوده رخ نموده
است، سریعا” و بی هیچ نوع ترس و واهمه ای به سوی آن پرگشوده اند و وقتی هم که
برادر دینیشان به ایشان هشدار داده است، امر غیر قابل تأویل را تأویل نموده، و
برای کسب آن مال، فقه تازه ی بی اساس و دلیلی را پی ریخته اند.
این درمان های
چهارگانه، را ه ناگزیر اصلاح دل و نجات دادنش از آن امراض نهانیی است که قرآن آن
ها را، گناهان پوشیده نام نهاده است.
بدون تردید این درمان
ها و با بی توجهی به گناهان پوشیده، نه کاری از مسلمانان اصلاح خواهد شد و نه
اجتماعی مبتنی بر «حق» گردشان خواهد آورد و نه از موانع و مصایبی که امروزه از آن
به فریاد آمده اند نجات خواهند یافت.
————————————————-
منبع : گناهان پوشیده
مولف : دکتر محمد سعید
رمضان بوطی
ترجمه: امیر عبیدی نیا
انتشارات : نشر احسان
[۱] بخشی از آیه ۱۳۰ سوره ی طه
[۲] بخشی از آیه ی ۵۵ سوره غافر
[۳] اعراف ۲۰۵
[۴] سوره دهر ۲۵ و ۲۶
[۵] بخشی از آیه ی ۱۵۵ سوره ی اعراف
[۶]بخشی از آیه ی ۱۴
غافر
[۷] بخشی از آیه ی ۵۶ سوره ی اعراف
[۸] بخشی از آیه ی ۹۰ سوره انبیاء
[۹] بخشی از آیه ی ۶۰ سوره غافر « وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی
أَسْتَجِبْ لَکُمْ »