مطالب جدیدمقالات

خداوندا تو فقط تویی، ندانم چه ای، هر چه هستی تویی !

خداوندا تو فقط تویی، ندانم چه ای، هر چه هستی تویی !

نویسنده : دکتر منصور فهمی / ترجمه: دکتر محمود ابراهیمی

زمانی که اندیشه و افکار انسان در آسمان‌ها، متوجه آن‌ها می‌شود، که ستارگان در شب پراکنده‌اند، و زمانی که دیده از دیده کران‌های تیره و تاریک بی‌نهایت، خسته و ناتوان می‌گردد، و زمانی که در برابر سکوت بی‌کران و گسترده، ترس و هیبت جان را فرا می‌گیرد و خاشعانه سر فرود می‌آورد، بی‌گمان تو، خداوندا، با چهره کریمانه‌ات از خلال این کران‌ها، همه را دید می‌زنی، و در این سکوت  لایتناهی، صدای خویش را می‌شنوی، و عظمت تو، جان خاشع و مطمئن و آرام را فرا گیرد. آن وقت که کران‌های تاریک، خندان و درخشان جلوه می‌کنند و این سکوت و سکون، به نغمه‌های جان‌نواز، مبدل می‌شوند، نغمه‌هائی که ” استریوار” از هر جانب برانگیخته می‌شوند.

و آن وقت است که جان‌های خاشع، این ترانه را سر می‌دهند: ندانم چه ئی هر چه هستی توئی: انت انت اللهُ.

 زمانی که کسی بر ساحل دریای خروشان، بنظاره می‌ماند و آن دور، دورها را می‌نگرد، آن جا که رنگ آبی آسمان با رنگ آبی آب، در هم می‌آمیزد، آن جا که خورشید غروب‌گاهان، بر رنگ طلای ناب گداخته؛ آرام آرام فرود می‌آید تا در دریای بی‌کران شور و تلخ، ناپدید شود، و آن جا که کشتی‌ها، با بادبان‌های سفید، در کران‌های گلگون به رنگ شفق فرو می‌روند، تو گوئی که پرندگان سفید بالند، در فردوس برین پر می‌زنند، آن وقت است که نظاره‌گر، عظمت دریای بی‌کران را احساس می‌کند.

آن وقت است که دیده با آرامش کشتی‌های روان پهنه گسترده آب‌ها، تحت رعایت خداوند صمد، روشن می‌گردد، آن جا که مظهر عظمت الله است و آن جا که جان بدین دیدگاه و منظره زیبا که می‌بیند، آرامش می‌یابد. آن وقت است که تیک تیک ساعت دل، در جان می‌نوازد: ” انت انت اللهُ”= ندانم چه ئی هر چه هستی توئی “. زمانی که کشتی در دریای مواج تا دور جای‌ها، رفته است، و گردبادها برخاسته‌اند، و بادها به مسابقه برخاسته از هم پیشی گرفته‌اند، و ابرها فضا را پر ساخته ‌اند و چهره آسمان عبوس و دژم گردیده است، و درخشش آذرخش و صدای تندر در هم پیچیده است، و تاریکی‌ها بر پشت هم سوارند، و امواج خروشان، کشتی‌ها را بازیچه خود ساخته‌اند، و دریاها به تلاش ایستاده‌اند و کشتی‌بان حیله و تدبیرش بسر رسیده است، و کشتی‌ها در آستانه غرق شدن هستند و از هر سو و جانب مرگ در کمین است، در آن هنگام به ناگاه پرتو نور خداوند، سینه این تاریکی‌ها و راه‌های بی‌پایان را می‌شکافد و رحمت و رأفت تو، این خطرها و مهلکه‌ها را احاطه می‌کند و بندهای طناب یاری تو، بلازدگان درمانده بینوا را، در می‌یابد و از خطر می‌رهاند، آن وقت است که به ناگاه قلب و زبان فریاد می‌زنند: ” أنت أنت اللهُ = ندانم چه ئی هر چه هستی توئی ” .

زمانی که با وجود تلاش پزشکان، بیماری به غایت سختی می‌رسد، و اطرافیان با وفای او شب بیدارند و او را در بین آرزوهای مخلصان و دعا و نیایش محبان، خواب می‌رباید، سپس با تدبیر و چاره طبیبان، بسستی می‌گراید، و وفای حبیب، سودی نمی‌بخشد و رجاء به بلاء تبدیل می‌گردد، آن جاست که تو خداوندا بناگاه بر عرش عظمت خود تجلی می‌کنی که در برابرت، پیشانی‌ها، خاشعانه فرود آمده و جان‌ها بی‌تاب و جزع کنانند و دست‌ها لرزان و دل‌ها ترسانند، تو بگویی: من چنین فرمانت داده‌ام. طبیب و قریب و حبیب بگویند: فرمان ترا است و فریاد کنند: ” أنت أنت اللهُ = ندانم چه ئی هر چه هستی توئی”.

زمانی که انسان از دنیا فاصله می‌گیرد و دنیا نیز  از وی فاصله می‌گیرد، آن گاه که مال دنیا را از نظر می‌گذراند و آن را فانی می‌یابد، و جاه و مقام را از نظر می‌گذراند، آن را در هم پیچیده می‌یابد، و آرزوها را از نظر می‌گذراند، آن‌ها را نابود شده می‌یابد و ایده‌ها را از نظر می‌گذراند، آن‌ها را باطل می‌یابد و شهوت‌ها و تمایلات نفسانی را از نظر می‌گذراند، آن‌ها را فریبنده و دروغ می‌یابد و خوشی‌ها را از نظر می‌گذراند، آن‌ها را ناپیدا می‌یابد، آن وقت است که انسان از جاه و مال بی‌نیاز می‌گردد، و گردش آرزوها، در دلش به سستی می‌گراید، در حالی که جاه و مقام می‌رود و آرزو نابود می‌شود، هیچ چیز نمی‌تواند خلاء روحی را پر سازد. مگر یاد تو : ” أنت أنت اللهُ= ندانم چه ئی هر چه هستی توئی”.

زمانی که دیده شگفتی غنچه‌های گل را می‌بیند، یا زمانی که دیده‌ها، لبریز از زیبایی و خنده با همدیگر ملاقات می‌کنند، و زمانی که مردم از دیدن زیبایی سپیده طلوع فجر و چهچه پرندگان منتظر، شگفت زده می‌شود و دریچه دل‌ها گشوده و از شادی لبریز می‌گردد، آن وقت است که به ناگاه نور جمال و آراستگی تو، خداوندا، در دل‌های ما می‌درخشد و ترا می‌بینیم که: : “

جان‌های مردمان که با مظاهر عظمت تو و مظاهر گستردگی تو، و مظاهر رحمت تو و مظاهر قدرت و قضای تو و مظاهر دوام و بقای تو و مظاهر جمال و جلال تو، آشنا می‌گردند و تماس می‌یابند، عادت دارند که ترا به ” عظیم” و ” واسع ” و ” قادر ” و ” دائم” و ” جمیل” و ” جلیل” توصیف کنند و آن وقت است که تارهای قلوب و دل‌ها به اهتزاز در می‌آید که: ” أنت أنت اللهُ = ندانم چه ئی هر چه هستی توئی”. خداوندا تنها توئی که اِله و معبودی.

————————

نام کتاب: باور راستین اسلام / تألیف: محمد غزالی / ترجمه: دکتر محمود ابراهیمی

  نقل از  : ” خواطر نفس” دکتر منصور فهمی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا