برخی از مبانی فرمانرواییِ مُستفاد از آیهی ۵۹ سورهی “النساء” در مورد اولو الامر
برخی از مبانی فرمانرواییِ مُستفاد از آیهی ۵۹ سورهی “النساء” در مورد اولو الامر
نویسنده: محسن نیکخواه
خداوند در آیهی ۵۹ سورهی النساء چنین میفرماید”
“یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا:
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را! و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.” [النساء/۵۹]
این آیه حاوی مبانی حائز اهمیتی در ارتباط با مسألهی فرمانروایی است که ذیلا به برخی از آنها اشاره میکنم:
۱. در میان مٶمنان، اطاعت از خدا و اطاعت از پیامبر، مقدّم بر هر اطاعت دیگری است. به عبارت دیگر معیار درستی یا نادرستی اطاعتهای دیگراند.
۲. “اولو الامر” کسانیاند که حاکمیت بر مردم به ایشان سپرده شده است. عربیدانان، واقفاند که واژهی “اولو” به معنای صاحبان یا دارندگان، واژهای است که از آن رو که از لفظ و ریشهی خود، فاقد مفرد است و همیشه به صورت جمع به کار میرود، مُلحق به جمع مذکر سالم است. شاید به دلیل شباهت ظاهری، گمان شود که ولی امر، مفرد اولو الامر است اما چنین نیست و اولو اساساً مفرد ندارد. این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که قدرت در یک نظام قرآنی، در اختیار یک جمع است که در قرآن از ایشان به اولو الامر تعبیر شده است و نه در اختیار فرد. به عبارت دیگر، در یک نظام سیاسی قرآنی، تصمیمگیری و قانونگذاری و صدور امر و فرمان در اختیار شورا و خرد جمعی است و هیچ فردی به تنهایی جز مقام اجرا نمیتواند حائز مقامی باشد که او را به جایگاه تصمیمگیرنده، ارتقاء دهد.
۳. فعل امر “أطیعوا” که برای خدا و رسول به طور جداگانه و مستقل تکرار شده است، برای اولو الامر، تکرار نشده است. این عدم تکرار بیانگر این نکته است که معیار اعتبار فرمان اولو الامر انطباق آن با فرمان خدا و رسول است و خلاف آن اجازهی صدور فرمان ندارند.
۴. بعد از اولو الامر، عبارت “منکم: از شما” قید شده است که حاوی این معنای مهم و دقیق است که اولو الامر باید برآمده از مردم و منتخب و مورد تأیید ایشان باشند، و هیچ کس حق ندارد خود یا دیگری را به عنوان فرمانروا، بر خلاف خواست و ارادهی مردم، بر ایشان تحمیل کند.
۵. جملهی شرطی “فإن تنازعتم فی شیء فردوه إلی الله و الرسول” بیانگر نزاع میان حاکمیت و مردم است نه مردم با همدیگر چون مرجع حل نزاع خدا و پیامبر هستند و فرموده است اگر در چیزی نزاع پیدا کردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید و دیگر ذکری از اولو الامر به میان نیامده است و این حذف اولو الامر نشان میدهد که نزاع با خود ایشان است لذا خودشان مرجع حل آن نیستند.
۶. پس نه تنها نزاع با اولو الامر گناه نیست بلکه رسمیت دارد مادامیکه اولو الامر در راستای مصلحت مردم حرکت نکنند. پس بر این اساس مصلحت نظام سیاسی بر مصلحت مردم ارجحیت ندارد.
۷. پس نباید خود نظام سیاسی مفسر قانون باشد چون طبیعی است که به نفع اعمال قدرت بیشتر خود و سیطرهی بیشترش بر مردم آن را تفسیر کند و لازم است مرجع مفسر قانون، مستقل از نظام سیاسی باشد.
کانال آزاد اندیشی (یادداشتها و درسگفتارهای محسن نیکخواه)
سلام علیکم.
تدبری در آیه شریفه ۵۹ سوره نساء و عبارت «الوالامر» که در آن ذکر شده است و ارتباط آن با ائمه شیعه از منظر عموم اهل القرآن.
قال الله تعالی: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا.»(۵۹/نساء)
یعنی: ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و رسول را اطاعت کنید و صاحبان فرمان از خودتان را، پس هر گاه در امری اختلاف نظر داشتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به خدا و رسول ارجاع دهید، که این بهتر و نیک فرجام تر می باشد.
تک به تک قیدهایی که خداوند متعال در این آیه شریفه مورد توجه اهل ایمان قرار داده است، ذکر می شود تا معلوم گردد که آیا بینی و بین الله، امامت به معنای شیعی و اصطلاحا همان امامت الهیه و منصوب و منصوص من عندالله در آن یافت می شود یا خیر؟ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ.
۱-قید اول اینکه، قرآن کریم در این فراز از آیه شریفه نمی فرماید «أطیعوا النّبی» یا «أطیعوا محمداً» و بلکه می فرماید: «أطیعوا الرسول» و این مطلب، به این معناست که اطاعت باید در حوزه رسالت پیامبر باشد که همان وحی و قرآن کریم است، نه سخنان شخصی و بشری پیامبر که حدیث و روایت باشد، وگرنه ذکر شد که می فرمود : «أطیعوا النّبی» یا «أطیعوا محمداً».
عینا به مانند اینکه شخصی به شما بگوید: هرچه را که پزشک متخصص می گوید، نیک به آن عمل کنید. و بی شک کسی که ادیب، لغت شناس و خالی الذهن بوده و هیچ گارد و غرض و مرض نداشته باشد، ذهن وی سریعا فقط به سراغ نسخه های پزشک متخصص می رود، نه سخنان شخصی و محلی او که همگان بر زبان می آورند.
۲-قید دوم اینکه، خداوند متعال در این آیه شریفه برای هر کدام از «الله» و «رسول» فعل امر مخاطب و مستقل «أطیعوا» را ذکر می کند و حال آنکه به محض اینکه به واژه «الوالامر» می رسد برای اینکه معلوم شود این عبارت «الوالامر» از سنخ «الله و رسول» جدا بوده و هرگز کاملا یکی و یکسان نمی باشد، فعل مخاطب «أطیعوا» را از آن برداشته و بیان نمی کند.
۳-قید سوم اینکه در این آیه، واژه «الوالامر» به صورت جمع و آن نیز بدون هیچ تعیین مصداق آمده است و این یعنی اینکه تمام کسانی که الی یوم القیمه در سیاق و راستای خدا و رسول او حرکت می کنند، و البته منتخب مردم اند (مانند فرماندهان لشکری و کشوری) مصداق «الوالامر» می باشند، بی آنکه ابدا خداوند متعال این «الوالامر» را میخکوب و معین در افرادی مشخص و تعدادی خاص کرده باشد.
واتفاقا چه جالب، خداوند متعال همین واژه «الوالامر» را در چند آیه، بعد از این آیه شریفه و در همین سوره نساء ذکر می کند تا مردم بدانند که «الوالامر» همیشه و در همان زمان حیات پیامبر خاتم علیه السلام که هیچ حرف و حدیثی از امامت ائمه شیعه که هیچ، و بلکه هنوز متولد نیز نشده بودند، وجود داشته است و همان عصر، عده ای از صحابه پیامبر علیه السلام بی آنکه منصب امامت الهیه داشته باشند، خداوند بزرگ ایشان را «اولوالامر» توصیف می کند آنجاکه می فرماید: «وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلًا.»(۸۳/نساء)
یعنی: و (منافقان) چون امری به آنان برسد که باعث ایمنی یا ترس (مسلمین) است آن را منتشر میسازند، در صورتی که اگر آن را به رسول و به صاحبان فرمان از خودشان گزارش میدادند، همانا آنان که اهل بصیرت اند در آن واقعه صلاح اندیشی میکردند. و اگر نه این بود که فضل خدا شامل حال شما شود، همانا به جز اندکی، همه، شیطان را پیروی میکردید.
۴-قید چهارم اینکه، آیه شریفه، کلمه «الوالامر» را مقید و ممیَّز به «مِنْکُمْ» یعنی از خودتان می کند و این، به این معنا می باشد که، «الوالامر» روش انتخاب شان هرگز از جانب خداوند متعال و اصطلاحا «انتصابی» نیست و بلکه منصب شان «انتخابی» است، یعنی: منتخب به رأی مردم و اهل ایمان می باشند. در حالی که این قید «مِنْکُمْ» برای «رسول» نیامده است چراکه مردم در انتخاب «رسوال» هیچ نقش نداشته و این تنها خداوند متعال است که بنا به علم و حکمت خویش «رسول» را انتخاب می کند و می فرماید: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ.»(۱۲۴/انعام) یعنی: خدا خودش بهتر میداند که در کجا رسالت خود را مقرر دارد.
۵-قید پنجم اینکه، خداوند متعال امر به اطاعت را در مورد خود و رسولش مطلق و بدون هیچ قید و بندی ذکر می کند، در صورتیکه با لحاظ قیود فوق، باز دوباره این قید را اضافه می فرماید که امر به اطاعت از «الوالامر» به هیچ وجه مطلق نبوده و به محض نزاع و اختلاف بین اهل ایمان، این «الوالامر»، دیگر مرجع نزاع نمی باشند و بلکه مانند دیگران محل و طرف نزاع بوده و قابل استیضاح و برکناری هستند، و در اینجاست که به زیبایی تمام مرجع رجوع اهل ایمان را فقط و فقط، خدا و رسول معرفی می کند، نه «الوالامر»، چراکه فوقا ذکر شد، از جمله قیود و علائم این افراد این است که آنان منتخب از طریق رأی و نظر مردم اند، نه چون خداوند متعال و رسول او که استقلال کامل داشته و بی ترید نزاع و تقابل با آنان حرام محض بوده و همواره مرجع رجوع نزاع و اختلافات مردم می باشند.
ولذا می فرماید: «فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ.» و هرگز «الوالامر» را به خدا و رسول معطوف نکرده، و هیچ محلی به ایشان نمی گذارد، و در نتیجه نمی گوید: «فردّوه الی الله و الی الرسول و الی اولی الامر منکم.»!
احمد الجَحَاوی می گوید: اینکه قرآن کریم در این آیه شریفه می فرماید: إلى الله والرسول، و بلکه نمی گوید: إلى الله و إلى الرسول، و بین لفظ جلاله «الله و رسول» حرف «إلى» را مجدد ذکر نکرده است، در واقع بیانگر این حقیقت است که خداوند متعال در هنگام نزاع و اختلاف، اهل ایمان را تنها به یک چیز ارجاع می دهد، نه دو چیز، و آن همان کتاب الهی و کلام وحی بوده که سخن خداوند متعال است.
وآخِر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین.