حركات و احزابسياسي اجتماعيمطالب جدید

این چیزی است که سلفی‌های رادیکال در حق جنبش النهضه مرتکب شدند

این چیزی است که سلفی‌های رادیکال در حق جنبش النهضه مرتکب شدند

به قلم: صلاح الدین الجورشی[۱]

مترجم: عدنان فلّاحی

 

تقریباً هفت سال پیش از نگارش این مقاله[۲]، در یکی از هتل‌های ژنو پایتخت سوییس با جناب راشد غنّوشی سرزده دیدار کردم. در خلال صحبت ناگهان نظرم را درباره‌ی آنچه که غنوشی “بیداری اسلامی دوم” نامیده بود و در آن دوران تونس را در نوردیده بود، بیان کردم. منظور غنوشی از این تعبیر، اقبال ناگهانی هزاران تونسی ـ خاصه جوانان ـ به مساجد بود ولو اینکه چیرگی نظام بن علی بر تمام اموری که پیوندی با امر دینی داشت، همچنان جاری و ساری بود. و فرضیه‌ای که رییس النهضه در آن روز بر آن تکیه می‌کرد این بود که ملت تونس “دچار عذاب وجدان است چراکه وقتی اسلام‌گرایان به اضطهاد و قلع و قمع گسترده دچار شدند، ملت در کنار آنها نایستاد و از آنان دفاع نکرد”. و از این رو غنوشی این “بیداری” را ناشی از “تأمل درباره‌ی احساس تقصیر در حق جنبش اسلامی” می‌دانست.

بدین ترتیب من به شکل غیرمنتظره‌ای با علت‌یابی یکی از شخصیت‌های کارکشته‌‌ی مسائل مربوط به جنبش‌های اسلامی ـ هم از حیث وابستگی فکری و هم بنیانگذاری ـ از این پدیده [= اقبال غیرمنتظره‌ی مردم و جوانان به مساجد] مواجه شدم و خود را ناگزیر دیدم که این مسأله را از زاویه‌ی متفاوتی برای غنوشی تبیین کنم. به او گفتم که تونس در انتهای دهه‌ی نود قرن بیستم، شروع به دگرگونی روانی و فرهنگی ملموسی کرد و این خیل جوانان مشتاق دینداری، چیز زیادی از جنبش النهضه و ادبیات آن نمی‌دانند و رهبران آن را هم نمی‌شناسند بلکه برخی از اینها منتقد النهضه هستند و گفتمان آن را رد می‌کنند و معتقدند که این حزب، مشروعیت سخن گفتن به نام اسلام را ندارد. سخنم را با این جمله تمام کردم: “دینداری این جوانان، سلفی‌گری است که چه بسا جنبش النهضه در روزهای پیش رو از این جریان رنج بسیار بَرَد”.

سلفیت و تمام زیرشاخه‌های آن اعم از سلفیت سنتی، یا سلفیت اصلاحی یا سلفیت جهادی، نماینده‌ی پدیده‌ی جدیدی در بافتار جریان‌های فکری تونس‌اند. درهم نوردیده شدن فضای فکری تونس از اواخر دهه‌ی نود قرن گذشته شروع شد و شبکه‌های ماهواره‌ای سلفی که در مصر و بعضی کشورهای حوزه‌ی خلیج ایجاد شده بودند، عهده‌دار این کار بودند. و از آنجا که رژیم سابق، به مصادر دینی غیررسمی حمله کرده بود، جویندگان فرهنگ اسلامی این فرصت را یافتند تا از گفتمانی که از ورای موانع سنتی به آنها القا می‌شد تأثیر بگیرند و این‌طور شد که برغم وجود الزیتونیه[۳] که مرکز نشر گفتمان دینی بوده و تونس را به قبله‌ی آمال مشتاقان کسب علوم اسلامی تبدیل کرده است، بخشی از تونسی‌ها معلومات دینی‌شان را از ورای مرزهای تونس اخذ می‌کنند.

رژیم بن علی متوجه عمق تحول ایجاد شده در ذهن بعضی جوانان نبود تا موقعی‌که تصادفاً از خلال یک درگیری شدید و آنی با یک گروه مسلح ـ در شهر سلیمان حوالی پایتخت ـ به چنین چیزی پی برد. نظام پیشین در آن روز، شانزده عضو از مهم‌ترین عناصر این گروه را دستگیر کرد و این جریان، پیش از آن بود که رژیم بن علی عملیات امنیتی وسیعی انجام داد و تر و خشک را با هم سوزاند و در نتیجه حول و حوش دو هزار نفر از سلفی‌ها زندانی شدند. رژیم بن علی ـ برخلاف توهماتش ـ نه تنها در ریشه‌کن کردن این جریان موفق نشد بلکه بالعکس ریشه‌ی این جریان در خاک تونس نضج گرفت و صاحب “شهدا و مراجع و رهبران محلّی” شد و نتیجتاً تمام مقوّمات سلفیت جهادی در تونس، موجودیت یافتند.

دردسرهای حزب النهضه با سلفی‌ها از فردای انقلاب شروع شد و تمام زندانیان سلفی به نام عفو عمومی آزاد شدند. در ابتدا بیشترِ رهبران النهضه مایل بودند که سلفی‌ها را دوقطبی کنند و گروهی از آنان را به همپیمانان یا یاران خود بدل نمایند چنانکه کوشیدند آنها را نسبت به ضرورت رأی دادن به نامزدهای النهضه ـ به مثابه “حامیان اسلام در تونس” ـ قانع کنند. و از آنجا که بیشتر سلفی‌های تونس، اشتیاقی به مسأله‌ی مشارکت در انتخابات ندارند، اعضای بالادستی النهضه به هدف برجسته کردن انتخابات ـ به این اعتبار که رأی، به مثابه امانتی است که در روز قیامت مورد بازخواست قرار می‌گیرد ـ با سلفی‌ها ارتباطات و گفتگوهایی برقرار کردند. لکن مشکل اساسی از ناحیه‌ی گروه “انصار الشریعه” بروز کرد که قائل به “منحصربه‌فرد بودن” خویش بود و به تدریج روشن شد که اعضای این گروه با اعضای جنبش النهضه، اختلاف داشتند و کماکان نیز چنین است.

در این بافتار، موضوع “شریعت” مبنای گسست بین النهضه و سلفی‌ها را تشکیل داد. سلفی‌ها معتقدند که شریعت، چهارچوب قانونی و بنیادینی است که می‌بایست بر دولت و جامعه و بر تمام جزییات سبک زندگی و گروههای انسانی مستولی گردد. شریعت از نگاه آنان، دستگاه حاضر و آماده‌ای است که فقط کسی باید بیاید و این دستگاه را در عرصه‌ی واقعیت راه‌اندازی و محقَّق کند. از این رو سلفی‌ها، شانه خالی کردن النهضه از قید کردن شریعت در پیش‌نویس قانون اساسی را خیانت به برنامه‌ی اسلامی و عقب‌نشینی غیرقابل پذیرش در برابر نیروهای غربی و سکولار قلمداد کردند. و شدیدترین پاسخ از سوی “جریان جهادی” و از زبان رهبر گروه القاعده “ایمن الظواهری” ایراد شد. او حزب النهضه را متهم کرد که “با پذیرش قانون اساسی‌ای که شریعت را یگانه منبع قانونگذاری نمی‌داند، قدسیت قرآن و سنت محمد صلی الله علیه و سلم را زیر پا گذاشته است”. الظواهری افزوده بود: “النهضه، اسلام مقبول وزارت خارجه‌ی ایالات متحده و اتحادیه‌ی اروپا و دولت‌های خلیج را برتر می‌داند، اسلامی که با عریانی در سواحل و قمارخانه‌ها مشکلی ندارد.”

دومین موضوع مورد اختلاف سلفی‌ها و النهضه، مربوط به دموکراسی به مثابه یک نظام سیاسی بود. چراکه بیشتر سلفی‌ها اندیشه‌ی اسلامگرایی حزبی را به نقطه‌ی صفر خود برمی‌گردانند؛ یعنی همان نقطه‌ای که مرحوم سیدقطب آن را ایجاد کرد و دموکراسی را به بت تشبیه نمود و از آنجا که دموکراسی را به مثابه “دینی” علیه دین اسلام انگاشت، آن را نقض‌کننده‌ی ایمان نامید.

و اما سومین موضوعی که باعث سرریزشدن این اختلاف شد، روی آوردن “جریان جهادی” به استفاده از خشونت مسلح علیه سازمان‌های دولتی و تصفیه‌ی مخالفان عقیدتی و سیاسی از طریق ترور اعضای جنبش ملی (که چپ‌ها و ناسیونالیست‌ها را گرد هم آورد) بود. این رویکرد جریان جهادی، جنبش النهضه را برانگیخته و مصمم کرد که وارد نبردی قاطع علیه کسانی شود که علیه دولت دست به اسلحه می‌برند.

این نزاع، مسائل مهمی را پیش کشید که می‌توان آنها را ذیل دو مسأله‌ی مهم، خلاصه کرد:

   یکم) ضعیف کردن گفتمان اسلامی، بر این اساس که خواسته‌های گفتمان سلفی مطلقاً هیچ سازگاری‌ای با خواسته‌های دوران انتقالی نداشت و اهداف انقلاب را هم پیگیری نمی‌کرد. تصحیح باورها مسأله‌ی مهمی است چراکه باورها همواره گرفتار مفاهیم غلط یا سلبی هستند و همواره در آینه‌ی کنش و عمل و نیز در آینه‌ی دیدگاه مؤمنان نسبت به هستی و نقش آنها در زندگی و جامعه، خودنمایی می‌کنند. اما آنچه که در این بافتار، نگران‌کننده می‌نماید این است که تصحیح باورها و عقاید، در یک دیدگاه مذهبی خاص منحصر شود و سایر دیدگاه‌ها و تأویلات حذف شوند.

چنین چیزی عملاً به برانگیختن نزاعی قدیمی می‌انجامد که مرحله‌ی کنونی جامعه‌ی تونس، توان تحمل این نزاع را ندارد. نزاعی که عموم سلفی‌ها اصرار دارند علیه اشعریت برپا کنند، سلفی‌ها را در تقابل با بیشتر تونسی‌ها قرار می‌دهد چراکه عقیده‌ی دینی رایج در مغرب عربی و تونس، اشعریت است و همین رواج اشعریت است که پیش‌تر علت خیزش علمای دینی الزیتونیه و القَرویین[۴] در مراکش و جمعیت علما در الجزایر و بیشتر علمای لیبی علیه این گروه از سلفی‌ها و وصفشان به عنوان تکفیری را روشن می‌کند. دفاع از خلوص عقیده ـ آن گونه که رهبران سلفی بیان می‌کنند ـ ممکن است به اینجا منجر شود که پیروانشان را به ورطه‌ی کوته‌نظری و تکفیر و حتی به کارگیری خشونت افکند. و این پدیده‌ای است که نزاع سلفی‌ها علیه صوفیه و شیعه و سایر مذاهب و ادیان، از آن پرده برداشت.

این مسأله، بر فضای دینی و فکری تونس پس از انقلاب، اثر گذاشت و نقش مهمی در برافروختن نزاع‌های ایدیولوژیک ایفا کرد. تردید و دودلی رهبران جنبش النهضه در تعامل با خیزش سلفیت و عدم اتخاذ مواضع قاطعانه در سپهر فکری و سیاسی و امنیتی، آب را گل‌آلودتر کرد و النهضه را در چشم بسیاری از افکار عمومی، در معرض این اتهام قرار داد که آنها سلفیت را ابزار “حمایت از اصول انتخاباتی خود و ترساندن مخالفانشان” قرار داده‌اند. مضاف بر اینکه، برغم اختلاف رهبر جنبش یعنی جناب راشد غنوشی با بیشتر ایده‌های گفتمان سلفی رایج در مشرق عربی، بخش مهمی از یارانش ـ و حتی بعضی رهبران النهضه ـ تحت تأثیر این گفتمان هستند و از سلفیت و بزرگان آن دفاع می‌کنند؛ به دیگر سخن، به جای اینکه النهضه بر سلفیت تونس تأثیرگذار باشد، عکس آن اتفاق رخ داد؛ به طوری‌که “سلفی‌شدن” به فرآیندی بلااشکال از اصول النهضه تبدیل شد.

دوم)  حاکمیت، جنبش النهضه را تحت فشار قرار داد که وارد نزاعی بی‌بازگشت با “زیرمجموعه‌ی جهادی” جریان سلفی شود. و این مسأله گسست میان دو طرف ـ من حیث فعالیت تشکیلاتی ـ را جدی‌تر کرد و این فرصت را به نیروهای سکولار داد که حمله‌ی گسترده‌ای علیه النهضه تدارک ببینند و آن را به “دوگانگی سخن و عمل” متهم کنند. هم‌چنین از حکومت ائتلافی تونس خواسته شده بود تا به عضو فعال ائتلاف جهانی‌ای تبدیل شود که ایالات متحده‌ی امریکا برای جنگ علیه تروریسم تدارک دیده بود. و این خواسته‌ی جهانی پس از این بود که حکومت ائتلافی بر روابط بین اعضای دولت ـ به مثابه نیرویی که می‌تواند بخشی از گروه‌های داخلی را با سازمان‌های منطقه‌ای و جهانی که خود را درگیر “جنگ مقدس” می‌دانند، متحد کند ـ تأکید کرد. از این رو، گروه‌های دینی مسلح، تمام قد کوشیدند که جنبش النهضه را به هم‌پیمان واشنگتن تبدیل کنند.

نهایتاً تهدیدات امنیتی به منظور سست کردن دستگاه امنیتی ائتلاف حاکم ـ ائتلافی که جنبش النهضه پشتیبان آن است ـ  فزونی گرفت و همین موضوع النهضه را مجبور کرد که پس از مواجهه‌ی سیاسی گسترده با مخالفان، در همان اوان برگزاری انتخابات پیشین، به خروج از حکومت تن درهد. و از همین روست که بخشی از اعضای النهضه معتقدند که جریان “سلفیت جهادی” نقس بسزایی در شکست تجربه‌ی حاکمیتی آنها دارد.

منتشر شده در نشریه  قلمیاران، شهریور و مهر۹۸، ش۲۰

[۱]. صلاح الدین الجورشی، روزنامه‌نگار و پژوهشگر برجسته‌ی تونسی و کارشناس صاحب‌نظر در مسائل مربوط به جنبش‌های اسلامگرا ـ مترجم

[۲]. این مقاله در سال ۲۰۱۴ به رشته‌ی تحریر در آمده است. ـ مترجم

[۳]. جامع الزیتونیه، یکی از قدیمی‌ترین و مهم‌ترین مراکز علوم اسلامی در تاریخ است که محل تحصیل بزرگانی چون ابن خلدون نیز بوده است. معمولا اعتبار الزیتونیه را با اعتبار الازهر مصر مقایسه می‌کنند. ـ مترجم

[۴]. قرویین، به روایتی قدیمی‌ترین دانشگاه جهان واقع در شهر فاس مراکش است که از سال ۸۵۹م/۲۴۵هـ فعالیت خود را آغاز کرده است. بزرگانی چون ابن عربی، موسی بن میمون، ابن باجه و… در این دانشگاه تحصیل یا تدریس کرده‌اند. ـ مترجم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا