جوانان

عشق، دوستی میان پسران و دختران + سه داستان واقعی

عشق، دوستی میان پسران و دختران + سه داستان واقعی

نویسنده: عمرو خالد / مترجم: سمیه اسکندری فر

این موضوع ما، مهم ترین موضوعی است که پسران و دختران جوان عمیقا” آن را می شناسند: عشق و محبت. می خواهیم از صمیم قلب درباره ی آن صحبت کنیم.

بیایید تا در رابطه با صداقت و دوستی میان پسران و دختران جوان کاملا” واضح و روشن سخن بگوییم و سعی کنیم که راستگو بوده و قلب هایمان را به روی هم بگشاییم.

غریزه ای فطری

آیا عشق و دوست داشتن غریزه ای فطری و درونی است که خداوند متعال آن را در وجود انسان قرار داده است؟ و آیا انسان می تواند بدون عشق و دوست داشتن زندگی کند؟ بی تردید شما می دانید که ما در دایره ی دین سخن می گوییم و توقع دارید که بگوییم: عشق و دوست داشتن، همان محبت تو به نسبت به پدر و مادرت است! درست است که این نوعی محبت و دوست داشتن است و اصل در عشق و محبت بدون شک محبت الله می باشد، ولی می توانیم به انسان بگوییم که از دوست داشتن و محبت ورزیدن دست بکشد؟ بدون اینکه دوست بدارد یا دوست داشته شود، زندگی کند؟ آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟ البته که نه!

کسی نیست که بدون محبت و عشق زندگی کند، چرا که این یک فطرت و غریزه است و اگر خداوند آن را در وجود ما نمی آفرید هیچ امیدی به استمرار و تولید نسل بشریت نبود.

بنا براین غریزه یکی از دلایل استمرار هستی است. پس نمی توان حتی به پس زدن غریزه اندیشید یا آن را از زندگی حذف کرد یا در صحبت ها آن را نادیده گرفت.

از آن جا که ما در چارچوب دین صحبت می کنیم شاید برخی گمان کنند که چیزی با عنوان عشق و محبت وجود ندارد که البته چنین منطقی اشتباه و مقدمه ای شکست خورده است.

غریزه از ابتدای زندگی آغاز گردیده است. از زمان خلقت آدم. در حدیث شریف آمده است که وقتی آدم وارد بهشت شد، احساس تنهایی کرد، یعنی علی رغم زندگی در بهشت، کمبود چیزی را احساس کرد.

او احساس کرد که نیازمند حوا است و این سخنان خیالی نیست، بلکه در حدیث نبوی آمده است. پس در همان حال که خوابیده بود خداوند از پهلویش حوا را آفرید. وقتی بیدار شد او را در کنارش یافت، گفت: تو که هستی؟

گفت: یک زن

گفت: نامت چیست؟

گفت: حوا

گفت: چرا آفریده شده ای؟

گفت: تا در کنار من به آرامش برسی.

بدین معنا که زن رمز اطمینان و آرامش است به همین خاطر گفت:(تا در کنار من به آرامش و سکون برسی) نه این که کنیز یا مال مرد باشد، بلکه بدین معناست که: ای آدم و ای آدمیان روی زمین تا روز قیامت! تو جز در کنار حوا آرامش و اطمینان نداری! این دین ما، اسلام ما، فهم و برداشت ما از آن است.

عجیب اینکه با مطالعه برخی از کتاب های آسمانی و غیر آسمانی در ادیان دیگر، خواهی یافت که با دیدگاهی ظالمانه به حوا می نگرند، گویی از جنس انسان و بشر نیست. یعنی در مرتبه ای پایین تر از مردان است. برخی او را باعث و بانی معصیت آدم می دانند و او را سبب فرو فرستاده شدن آدم به زمین و خوردن از آن درخت می شمارند، اما واقعیت این است که قرآن هرگز چنین سخنی نمی گوید بلکه هردو را باهم و در یک سطح و در یک مسئولیت قرار می دهد، (‏فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَهِ إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ‏            ) اعراف/۲۰ (پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورت هایشان برایشان پوشیده مانده بود، برای آنان نمایان گرداند و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد، جز برای آنکه مبادا دو فرشته گردید یا از زمره جاودانان شوید.)

این آیات نمی گویند که ابلیس فقط حوا را (فریفت) و گول زد، بلکه باعث لغزش هردو شد و هر دو را با هم وسوسه نمود، زیرا مسئولیت شان مشترک است و هر دو با هم از میوه درخت خوردند و با هم به زمین فرو فرستاده شدند.

آثار و داستان های گذشتگان می گوید که آدم در هند فرود آمد و حوا در جده و شاید این نام(جده) از همین جا منشاء گرفته است یعنی (مادر بزرگ) بنی آدم.

گفته می شود که آدم همچنان به دنبال حوا می گشت تا این که در کنار کوه عرفات یکدیگر را دیدند و اگر توجه کرده باشید در می یابید که عرفات به جده نزدیکتر و از هند دورتر است، بنا براین آدم رنج و زحمت کشید و پیوسته به دنبال حوا می گشت تا اینکه به او رسید.

در کتاب های مفسران سخن بسیار زیبایی را می یابی، از وی‍‍ژگی های این موضوع آرامش است نه تشنج و اضطرابی که عده ای چنان می پندارند. قرطبی آورده است که فرشتگان از آدم پرسیدند: آیا حوا را دوست داری؟ گفت: بله. به حوا گفتند: آیا آدم را دوست داری؟ گفت: نه. حال آن که عشق و محبتی چندین و چند برابر آدم را در قلبش نهان داشت!

در حدیثی که می گوید: (حوا از دنده آدم آفریده شده است). سوالی وجود دارد: چرا حوا در حالی آفریده شد که آدم خوابیده است و چرا حین بیداریش آفریده نشد؟ برای اینکه از آفرینش حوا احساس درد نکند، گویی مثلا” بیهوش است، با این که زن هنگام زایمان کاملا” بیدار است. به همین سبب است که عواطف و احساسات حوا قوی تر از عاطفه ی آدم است و از فرایند زایمان به تنگ نیامده و به دردها و رنج هایش هیچ اهمیت نمی دهد حال آنکه آدم هرگز نمی توانست چنین چیزی را تحمل کند.

من اندیشه ها و مفاهیمی را مطرح می کنم تا به دیدگاه اسلام نسبت به زن برسیم.

یکی دیگر از اندیشه ها، آفریده شدن آدم از خاک است، در حالی که حوا از دنده خلق شده است. یعنی از یک موجودی زنده، به همین جهت می بینیم آدم با دنیا سروکار دارد، چه تاجر باشد یا صنعت گر  یا جنگجو یا کشاورز، در هر حال او با ماده ای که از آن آفریده شده است سر و کار دارد. او با زمین در ارتباط خواهد بود، اما حوا با روح سرو کار خواهد داشت، با انسان. اوست که تربیت خواهد کرد، مادر، خواهر، همسر و یا دختر خواهد بود، چرا که او با چیزی زنده در ارتباط است به همین خاطر (حوا) نامیده شد زیرا او از حیات و زندگی آفریده شد.

بدون شک این است زن و نقشش در زندگی، ما  ارتباطات بسیار زیبا و لطیفی میان مرد و زن را در پیش داریم.

نظرتان چیست که لحظه ای با دو محبوب بسیار دل انگیز به سر بریم: ابراهیم و همسرش ساره. او همسرش را از جان و دل دوست می داشت حتی با وجود بچه دار نشدنش، هشتاد سال با وی زندگی کرد، ولی به خاطر عشق و محبتش نمی خواهد مجددا” ازدواج کند تا آنجا که فقط هنگام درخواست و اصرار ساره با هاجر (مادر اسماعیل) ازدواج کرد تا بچه دار شود.

آیا عشق و محبت می تواند به چنین مرحله ای برسد؟ هشتاد سال نمی خواهد احساسات همسرش را جریحه دار سازد، سپس بعد از ازدواج با هاجر و به دنیا آمدن اسماعیل، حسادت ساره بر انگیخته شد- البته طبیعت زن اینگونه است – ساره نخواست که با هاجر در یک جا زندگی کند، ابراهیم(ع) با او  موافقت نکرد. هاجر و پسر شیر خوارش اسماعیل(ع) بخاطر جلب رضایت همسر محبوبش به مکانی دور دست برد. حال نظرتان نسبت به این ارتباط مهربانانه ی والا مقام چیست؟ عشق، عشق است مطلوب و زیباست، چه عشقی؟ این همان چیزی است که ما می خواهیم به آن برسیم.

داستان عمرو بن عاص را بشنوید، آنگاه که بعد از سریه ای به نام (ذات السلاس) نزد رسول الله آمد چون با پیروزی از آن باز می گشت، خواست تا در قلب رسول الله جایگاهی داشته باشد پس به ایشان گفت: محبوب ترین شخص نزد تو کیست؟ فرمود: (عایشه). (مفهوم این حدیث در سنن ترمذی آمده است.)

آیا تا به حال با کسی مواجه شده اید که از او درباره ی محبوب ترین فرد نزد وی بپرسی و او بگویید: همسرم! من شرط می بندم که نشده یک روزنامه را باز کنیم و درباره ی یکی از شخصیت های بارز بخوانیم که گفته باشد همسرش محبوب ترین شخص نزد او ست. اما رسول الله در کمال سادگی آن را گفت و نامش را بر زبان آورد.

همینطور محبت عمربن خطاب به همسرش. یکی از اصحاب از دست همسرش بسیار ناراحت می شد، چون همیشه صدایش بلند بود و فریاد می زد و همانطور که می دانید برخی از زنان حنجره پر سر و صدایی دارند. این صحابی از شدت ناراحتی نزد امیر المومنین عمر بن خطاب رفت، خواست در را بکوبد اما صدای همسر حضرت عمر را شنید که بر حضرت عمر بلند شده است و به خیابان می رسد پس نا امید شد و بازگشت. در همان اثنا که قصد بازگشت را داشت حضرت عمر در را گشود و به او گفت: گویی نزد من آمده بودی؟ مرد گفت بله، آمدم که از صدای بلند همسرم نزد تو شکایت کنم ولی تو را نیز مثل خود یافتم. اکنون به پاسخ و عاطفه حضرت عمر بنگر که می گوید:(او مرا تحمل کرده است، لباسم را شسته،رخت خوابم را پهن کرده، فرزندانم را تربیت نموده و خانه ام را پاکیزه و نظافت کرده است، همه این کارها را بدون اینکه خداوند به او فرمان دهد انجام می دهد و داوطلبانه بدان می پردازد، همه این ها را تحمل کرده است، حال من بلندی صدایش را تحمل نکنم؟!) این است عشق، محبت و عاطفه!

دوستی میان پسران و دختران جوان

روابط دوستی چنان که جوانان آن را این گونه می خوانند چه پیامدهایی را به دنبال دارد و مشکلات ناشی از آن چیست؟ بیایید تا با هم این روابط را پس از تاکید بر این که عشق و محبت امری اساسی بوده و از دیدگاه بسیار محترمانه ای در دین برخوردار است، بررسی نماییم.

ممکن است پسر و دختر جوان در ابتدا برخی عواطف را احساس کنند سپس هنگامی که به اشتباهشان پی می برند در اصلاح و تصحیح آن نیز مرتکب اشتباه می شوند و آن اشتباه (ازدواج عرفی) است. (ازدواجی که بدون اطلاع و اجازه ولی و بدون اعلان آن در میان خویشاوندان با حضور دو شاهد و ثبت عقد و مهریه در کاغذ غیر رسمی انجام گیرد و این زن و شوهر بدون اطلاع آشنایان با هم زندگی می کنند)

این روش بسیار عجیب و غریب است. جوانی که می بیند اشتباه کرده است و سعی می کند اشتباهش را تصحیح کند! در واقع امکانات، توانایی ها و وضعیت جامعه به او که هنوز در دانشگاه مشغول تحصیل است اجازه ی ازدواج را نمی دهد، در نتیجه او به ازدواج عرفی روی می آورد، ولی این ازدواج چه نتیجه ای دارد؟ مشکل آن جاست که پس از گذشت دو یا سه ماه از این ازدواج، پسر او را ترک می کند، نه بخاطر این که پست و حقیر است بلکه به این دلیل که او احساس نمی کند از وضعیت طبیعی و نرمال برخوردار است، نه می تواند به خاطر این کار با خانواده اش مواجه شود و نه می تواند همسرش را به خانواده اش معرفی نماید. احساس می کند که وی دختر بی ارزش بوده و در سطح پایین تری از او قرار دارد و این تفکر که همسرش خواهد شد در ذهنش فرو نرفته و سعی می کند از او فرار کند. بی تردید اینها داستانهایی ساخته و پرداخته خیال نیست، بلکه هر روز اتفاق می افتد. از طرفی دختر نیز خودش را با مشکل چگونگی رویارویی با خانواده اش می یابد. او چه خواهد کرد و چگونه زندگی می کند، این جاست که دچار افسردگی می شود، او دو سه هفته خوشحال و شادمان بود، اما اکنون آینده اش کاملا” نابود شده است! حتی در ازدواج عادی، به کار بردن نابجای کلمه عشق و محبت باعث بروز فاجعه بسیار می گردد و مطمئنا” ما همگی نمونه های بسیار ی را در روزگار ی که محور حرف و حدیث جامعه ی پیرامونشان بوده اند، شنیده ایم و این که چگونه آن دو به یکدیگر عشق می ورزند و از دوران دبیرستان با هم ارتباط دارند و چگونه و چگونه….. ولی پس از ازدواج همه چیز با طلاق به پایان می رسد،این فقط یک مورد نیست بلکه موارد بسیاری از این قبیل اتفاق می افتد.

از پسر جوان می پرسم و او در جواب می گوید: همسرم دیگر آن همسر سابق نیست. دختر می گوید: او انسان دیگری شده است تغییر کرده است!

زیرا در دوران پیش از ازدواج هر یک از آنان به بهترین وجه در برابر دیگری ظاهر می شد، اما وقتی یکدیگر را دیدند با چیزی کاملا” متفاوت از قبل روبه رو شدند. دیگر همه چیز آراسته و تزئین شده نبود، اگر پیش از این یکدیگر را نمی شناختیم خودمان را با شریک زندگیمان وفق می دادیم، ولی هر یک از ما به امور معینی عادت داریم که تغییر دادن آن بسیار سخت و دشوار  می باشد.

عیب های این دوستی   

ازجمله عیب ها و مشکلات این ارتباط آن است که انسان ممکن است پیش از ازدواج با بیش از یک نفر از جنس مخالفش دوستی کرده باشد. همین امر باعث ایجاد عدم رضایت جوان از همسرش می شود. در ابتدای اختلافات خواهد گفت: دوست دخترم بهتر بود، او به حرفهایم گوش می کرد! او با من مهربان بود! یا چیزهای دیگر، زن نیز به همین ترتیب.

چنین مساله ای بسیار اتفاق می افتد، به ویژه در ذهن و عقل انسان. جوان نیز که با پنج یا شش دختر دوست بوده است مقایسه خواهد کرد و شاید بگوید: همسرم خوب و بسیار عالی است ولی وقتی از خواب برمی خیزد موهایش ژولیده است، بدون شک او دختران دیگر را مرتب و آراسته دیده است. او یکی دو ساعت با آنان دیدار می کرده و دختر نیز کاملا” آماده و مرتب بوده، اما حالا بیست و چهار ساعت همسرش را می بیند، پس به مقایسه همسرش می پردازد و زندگیش را تباه می سازد. دختر نیز دقیقا” همین سخنان را می گوید: شوهرم خوب و گرامی است و لی من با پسری دوست بودم که عضلاتش فلان بود یا خوش قیافه تر بود و فلان و فلان بود! این جوان نیز با آمادگی کامل، اصلاح مرتب مو، لباس های نو و غیره به دیدن او می آمد ولی شوهرش را می بیند که خسته و کوفته از سر کار بر می گردد تا زندگی شرافتمندانه ای را برایش مهیا سازد.

البته شیطان در این امر دخالت دارد، یعنی روابط این دو نفر بیش از ازدواج حرام بوده است، بنابراین شیطان همچنان این کار را می آراید و زیبا جلوه می دهد و احساس لذت بخش بودن آن را در ایشان به وجود می آورد. بالطبع زندگی پس از ازدواج آکنده از دوستی، رحم، مهربانی و محبت می گردد و این امری طبیعی و عادی است اما شیطان از این وضع به تنگ می آید و به نابود کردن همه چیز می پردازد چرا که او خانه ای را دوست دارد که در حال ویرانی و فروپاشی است، پس کاری می کند که پسر و دختر جوان به اموری بپردازند که قبلا” برایشان بی ارزش و بی اهمیت بوده است.

زیان هایی که از این دوستی و صداقت حاصل می شود

در چنین روابطی دختر بیش از هرکس متحمل ضرر و زیان می گردد، ساده ترین آن احساس اهانت و دست دوم بودن است، دیگر آن دختر پاک و گرانبها مثل جواهر که در خانه خانواده اش نازش را می کشیدند، نیست، زیرا به محض این که به دوستی با پسری می پردازد کاملا” از خانواده و به ویژه از پدرش دور می شود، زیرا به آنان دروغ می گوید. در خانه مشکلاتی برایش به وجود می آید و احساس می کند به تنهایی با دنیا روبه رو است، زیرا این نوع عشق و محبت دلتنگی، تاریکی و سیاهی را برای قلب به ارمغان می آورد.

من می خواهم زیان های چنین رابطه ای را برای یک دختر به سادگی در چند کلمه بیان کنم.

آیا هدف اسلام از مخالفت با چنین ارتباطی تنها سخت گرفتن بر مردم است، یا این ممانعت برای همه مصلحتی در بر دارد؟

۹۵% از روابط (دوستی) به ازدواج منتهی نمی شود، بنابراین قلب دختر می شکند و رنجیده خاطر می گردد. وقتی پسر با به پایان آمدن این ارتباط دوستی درمنده شده و دچار افسردگی می گردد پس دختر بیچاره چه می کشد؟

اسلام و دوستی

آیا در اسلام دلیلی بر حرام بودن چنین ارتباطی هست؟ بدون شک بله، در سوره نساء آیه ای هست که درباره زنان چنین سخن می گوید: (  وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ  ) نساء/۲۵ (و دوست گیران پنهانی نباشند.)

یعنی داشتن دوست یا رفیق برای زن جایز نیست، زیرا طبیعت و روحیه زن در برابر شکست و ناموفق بودن این ارتباط، شکننده و آسیب پذیر است و احساس اهانت، سرشکستگی و دوری از خانواده به او دست می دهد.

دختری که به خانواده اش دروغ می گوید، با ارتباط با یک پسر جوان به پدر و مادرش خیانت می کند، پدری که سخت تلاش می کند تا مخارجش را تامین کند، آیا جواب نیکی هایش این است؟ با این کار که مثلا” به وسیله تلفن، شخصی را از پشت خانه به خانه بیاوری! اگر پدرت صدایت را از گوشی تلفن دیگر بشنود که تا ساعت سه صبح سخنان حرام و ناپسندی را بر زبان می آوری، چه اتفاقی برایت خواهد افتاد؟ بی تردید دنیا بر سرت خراب می شود، حتما” نمی توانی به چشمانش نگاه کنی، حال چه رسد به خداوند متعال که از هر حالت باخبر و آگاه است. از این که می دانی خداوند سخنانت را می شنود چه احساسی داری؟ حقیقت آن است که زن با داشتن چنین روابطی حیایش را از دست می دهد و خود را در حال ارتکاب اعمالی می بیند که هرگز تصور انجام آن به ذهنش هم خطور نمی کرده است!

پسر جوان ممکن است دو سه سالی احساس خوشبختی و شادمانی کند، ولی بقیه عمرش را در غم و اندوه به سر می برد. همین طور دختر. خداوند متعال می فرماید: (لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ) بقره/۱۸۹ (و نیکوکاری آن نیست که (در حال احرام) به خانه ها از پشتشان درآیید. بلکه نیکوکار کسی است که پروا پیشه کند. و به خانه ها از درهایشان درآیید و از خداوند پروا بدارید باشد که رستگار شوید.) اما این از آنچه گفته شد چنین برداشت می شود که نباید هیچ رابطه ای میان مرد و زن باشد؟ یعنی این دو نفر نمی توانند با هم صحبت کنند هر مردی که با زنی روبه رو شد به خدا پناه ببرد و هر زنی که مردی را می بیند بلافاصله به گوشه ای بخزد؟ یا اینکه می تواند ارتباطی وجود داشته باشد.

حد و مرز این ارتباط

به اعتقاد من بهترین رابطه برادری است، درست است که برخوردی وجود دارد ولی در چارچوبی بسیار ساده که منجر به مشکلات خانمان سوز یا خشم و غضب خداوند نشود. به این ترتیب که در چارچوب همکلاسی بودن مشروع در دانشکده، یا همکار بودن در محل کار باشد و ورقه ام را امضا کند، بدون اینکه بپرسد: (چه کار می کنی) یا حتی (صبح بخیر) تا دیوار میانشان بتدریج از بین نرود و فردا نگوید حالت چطور است و سپس بگویید: با هم برویم بیرون و به همین ترتیب.

می توانیم بگوییم: تا زمانی که نیاز طبیعی به این ارتباط است پس قابل قبول و حلال می باشد، یعنی خویشاوندی یا همکار بودن. چرا که باید برخورد ساده ای در محل کار وجود داشته باشد، ولی بدون شک نباید این ارتباط پیشرفت کرده و به بیرون رفتن و از این قبیل برسد، چرا که مرد ممکن است متاهل باشد و با این حال این ارتباط به طرز فاجعه انگیزی پیشرفت کرده و باعث ویرانی یا دل شکستگی شود.

حد و مرز این ارتباط از قصه های قرآنی

بیایید تا با هم با داستان بسیار زیبا  در چارچوبی بسیار ظرافتمندانه از ارتباط میان مرد و زن آشنا شویم. آن مرد موسی و آن دختر، دختر شعیب پیامبر است. داستان در قرآن از این قرار است: وقتی موسی از مصر به مدین رفت، در حالی که بسیار خسته بود چاهی را یافت که مردان از آن آب می کشند و دو زن آنجا ایستاده اند و آب نمی کشند. او در حالی که پیامبر است رفت و از آن دو زن پرسید: مشکل شما چیست؟ در دو کلمه کوچک، آنان نیز با کمال سادگی و وقار پاسخ دادند: (تا زمانی که چوپانان آب نکشند، ما آب نمی کشیم) یعنی: ما نمی توانیم آب بکشیم  و اگر پدر ما پیر و فرتوت نمی بود ما این گونه اینجا نمی ایستادیم.

سیدنا موسی در نهایت جوانمردی برایشان آب کشید و پس از آن (ملاحضه کنید) بلافاصله آن دو را ترک کرده و به سایه رفت. آن دو دختر نزد پدرشان بازگشتند و ماجرا را برایش تعریف کردند. پدر از آنان خواست تا آن جوان را نزدش بیاورند.

یکی از آنان که در کمال عفت و حیا راه می رفت و در راه رفتن و صحبت کردن حیا را رعایت می کرد، گفت: پدرم تو را فرا می خواند یعنی: نه من بلکه پدرم تو را فرا می خواند. پس با پدرش شروع کرد و نگفت بیا بریم خانه .

دختر واقعی این گونه است، نه کسی که به پدرش بگویید می خواهم با فلانی ازدواج کنم! علی رغم میل شما با او ازدواج خواهم کرد. دختر از جوان خوشش آمد و این عیب نیست، پدر نیز هوشیار و زیرک است، پس ازدواج با یکی از دخترانش را به او پیشنهاد کرد، زیرا او به دخترش نزدیک است و کاملا” او را درک می کند. این نمونه ایست از یک رابطه در چارچوبی بسیار نیکو و محترمانه!

سوال: چگونه دختر بدون آشنایی قبلی با پسر، اخلاقش را بشناسد؟ آیا داشتن چنین ارتباطی به عنوان مثال در دوران نامزدی جایز است یا خیر؟

بدون شک، آشنایی و شناخت در دوران نامزدی به ویژه در این دوره و زمانه، مطلوب است.زیرا مردم به اندازه کافی همدیگر را نمی شناسند و مدت زمان نامزدی برای قضاوت بر این شخص کافی است و داستان تجاوز و پا را از گلیم فراتر گذاشتن در دوران نامزدی را به جایی دیگر موکول می کنیم. این داستان را از زبان خود شخص می خوانیم، او خود داستانش را تعریف می کند.

داستانهایی واقعی

عشق در معصیت

من یک دختر دانشجو هستم تمام عمرم متدین و پایبند بوده ام ولی متاسفانه با حجاب نبودم. با وجود مشکلات خانوادگی، همچنان بر انجام عبادات اصرار می ورزیدم و همواره میان من و پروردگار رابطه ی عشق و دوستی بود. اما با اختلاط با افراد از خدا بی خبر، کم کم فریفته آنان شدم و با ورود به دانشگاه این مساله بیش از پیش دشوار شد، زیرا جو دانشگاه بسیار در هم آمیخته بود و ارتباط با پسران برایم کاملا” عادی شده بود تا اینکه تبدیل به رابطه ای خصوصی با یکی از آنان گشت و طبق معمول با (دوستی و صداقت) آغاز کردیم سپس آشکارا احساساتی بیش از یک دوستی عادی به یکدیگر اظهار داشتیم و در پرهیز از هر عمل حرام و پایبندی به عشقی پاک با یکدیگر به اتفاق نظر رسیدیم. سپس او تلفنی با من صحبت می کرد و اینکه او طاقت دوری از من را ندارد. در ابتدا سر باز زدم، اما پس از آن به ناچار پذیرفتم و تلفنی با هم تماس می گرفتیم. از خارج شدن خانواده از خانه استفاده می کردم تا با او صحبت کنم و اگر یکی از افراد خانواده در حین صحبت من با او وارد می شد می گفتم: با دوست دخترم صحبت می کنم، درست مثل کسی که در حال ارتکاب جرم و جنایتی باشد و سعی می کند آن را پنهان دارد. این امر پیشرفت کرد و در اماکن عمومی و در جمع با یکدیگر  بیرون می رفتیم، سپس با هم تنها می شدیم و این رابطه شکل حرام به خود گرفت و مرتکب خلاف می شدیم.

من به نماز و تدین گذشته و نیز تربیتم مبنی بر اینکه مرا از لغزش باز خواهد داشت، می بالیدم و تصور می کردم که شیطان به طور کلی از من دور است و هرگز مرا وسوسه نخواهد کرد و طبق معمول این جوان پس از بروز برخی مشکلات میانمان، مرا ترک کرد و این به منزله ی شوکه ای وحشتناک برای من بود. زیرا پس از ترکم، احساس کردم که هیچ انسانی شایسته ی عشق و محبت نیست و او همیشه مرا به بازی می گرفته و معتقد بود که او را دوست ندارم، اگر او را دوست می داشتم همه ی خواسته هایش را انجام می دادم و این که او دوست داشت چگونه احساساتش را نسبت به من ابراز کند و این تعبیر احساسات از دیدگاه او به روابط شبیه زناشویی می رسید! این فشار باعث رخ دادن امور حرام بسیاری گردید و هرگاه به خانه می رسیدم، می ترسیدم بخوابم که مبادا هنگام خواب مرگ به سراغم بیاید، چگونه با مرگ روبه رو شوم؟ من هیچ آمادگی برای مردن ندارم و همواره احساس گناه می کردم.

روزی فهمیدم که او در جلسه ی درس دینی شرکت می کند، با خود گفتم می روم و می دانستم که در این جلسه پسران و دختران با هم شرکت می کنند، گمان می کردم که نزد شیخ خواهم رفت و شکایتش را خواهم نمود و به او می گویم: به او بگو که نزد من باز گردد زیرا من پیش از این در چنین جلسه ای حاضر نشده بودم و در برابر شیخ پیمان می بستیم که هرگز دوباره خطایی از ما سر نزند.

ولی وقتی رفتم، آنجا را کاملا” متفاوت با آنچه فکر می کردم یافتم. سخنران در رابطه با احساسات مومن نسبت به پروردگار و چگونگی آن صحبت می کرد. درسی بسیار زیبا، احساس کردم تشنه بودم و اکنون سیراب شدم، گویی حفره های عمیقی در زندگیم بود که امروز پر شد. من در حالی آنجا را ترک گفتم گویی می خواهم همه ی هم کلاسی هایم را در آغوش بگیرم و آنان را ببوسم، گویی می خواهم بر سر و روی مردم خیابان دست بکشم تا این حد که فکر نمی کردم مرتکب گناهی شدم و آرزوی توبه و بازگشت را دارم، انگار مطمئن بودم خداوند سبحان مرا آمرزیده است، زیرا خداوند بسیار بزرگوار و بسیار مهربان است.

من اکنون به لطف و کرم پروردگار به مردم قرآن می آموزم و در بسیاری از امور پایبند و ملتزم هستم. از خداوند متعال مسالت دارم که آن را سبب هدایت بسیاری از مردم بگرداند، چرا که من می خواهم با یاری به مردم و گرفتن دستشان، به خودم کمک کنم. خدا را شکر کارهایی را انجام می دهم که هرگز به فکرم خطور نمی کرد، اکنون احساس می کنم که برای رویارویی با مرگ آماده ام و خاطرم آسوده است و از آن هراسی ندارم و گمانم نسبت به الله خیر می باشد، زیرا او چنان است که بنده اش به او گمان نیک برد.

این داستان در کمال سادگی، جایگزینی برای عشق به الله به جای عشق به پسر جوان می باشد. بدون شک اگر من سخن را با این نصیحت که اگر دختر به جای عشق و محبت به آن جوان، خدا را دوست می داشت شروع می کردم، حتما” به من می خندیدید. اکنون پس از این قصه می توانم با تمام قدرت این سخن را بگوییم، چرا که صاحب داستان خود آن را تعریف کرد.

نظرتان چیست که با عشق به پروردگار زندگی کنیم تا وقت ازدواج برسد. من شرط می بندم هیچ دختری نیست که عشقی نا مشروعی به جوانی داشته و از طرف دیگر رابطه اش با پروردگار هم خوب و نیکو باشد! حتما” احساس می کند که چیزی او را به عقب می کشاند. بیایید تا احساساتمان را برای پروردگار سبحان ذخیره کنیم. این حقیقتی است که مایه ی رفاه و ناز و نعمت مردم در دنیا ست. حسان بن ثابت از آن این گونه تعبیر نموده است:

ببابک لن اغادره ولن اسعی الی غیرک                             سانسج بالرضی ثوبی و اشرف اننی عبدک

و اهتف فی جبین الصبح حین یقال من ربک                     الهی خالق الاکوان اشرف اننی عبدک

                                      الهی فالق الاصباح لا اسعی الی غیرک

(بر درگهت نشسته امو هرگز آنجا را ترک نمی کنم و هرگز بر درگاهی جز تو پناه نمی برم.

با رضایت و خشنودی لباسم را خواهم دوخت و به بندگی تو افتخار می کنم.

صبحگاهان فریاد بر می آورم، آن هنگام که گفته می شود: پروردگار تو کیست؟

می گویم: پروردگار من آفریننده جهانیان است و من به بندگی به درگاه تو افتخار می کنم.

پروردگارا! ای شکافنده ی سپیده دم ها، جز به درگاه تو روی نخواهم آورد.)

من به یاد دارم که در جمع گروهی از جوانان بودم و از آنان در رابطه با بزرگترین نعمتی که خداوند به ایشان ارزانی دانسته پرسیدم، یکی گفت: پدر و مادرم، دیگری گفت: مال و ثروت، سومی گفت: باز داشتن از فلان گناه، ولی یکی از نوجوانان که فقط هفده سال داشت گفت: بزرگترین نعمت این است که (الله) پروردگار من است.یعنی بزرگترین نعمت آن است که خداوند مالک اوست، زیرا او پروردگاری است که رحم می کند،عفو و گذشت می کند، می آمرزد و این چیزی است که احساس شیرینی و لذت عمیق را در انسان ایجاد می کند. این یک نعمت بسیار بزرگ است که خواهرمان این چنین از آن تعبیر می کند: گویی که می خواهم در خیابان بدوم، این نشانه ی عشق و محبت تو به خداست، امتحان کن و در خواهی یافت.اگر به طاعت پروردگار روی آوری، احساس می کنی که قلبت به پرواز در می آید و خوشحال و مسرور است، تو گویی که دنیا را در دست داری، زیرا تو در مالکیت پروردگار هستی، خداوند با ارزش ترین چیز در زندگیت هست.

از پروردگارمان اطاعت کردیم، خوشبختی، شادمانی و عشق را به ما عطا کرد

دوستی دارم که عاشق دختری بود و همه ی اعضای باشگاه می دانستند که چه ارتباط عمیقی میان آن دو وجود دارد، همین طور دانشکده ای که در آن مشغول به تحصیل بودند. آن دو کاملا” به یکدیگر وابسته بودند این ارتباط همچنان میانشان بر قرار بود تا این که پسر کم کم به تدین و پایبندی روی آورد و آشکارا به دختر گفت: من تو را دوست دارم و نمی توانم تو را ترک کنم، ولی من هر روز بیش از پیش به خداوند نزدیک می شوم و نمی توانم دو عشق را یکباره در دلم نگه دارم، هنوز دو سال دیگر به فارغ التحصیلی ام مانده است و پس از آن به خواستگاریت می آیم، چون تو را مناسب خود می بینم، تصمیم گرفته ام که رابطه ام را با تو قطع کنم و اگر خواست خدا باشد، تو همسر آینده ام خواهی شد. این اتفاق افتاد و او همسرش شد و آن چه را که گفته بود کلمه به کلمه انجام داد و اکنون از او پنج فرزند دارد. او می گوید: هم چنان به اندازه ی دوران عقد او را دوست دارد. من از این سخنش شگفت زده می شوم! او می گوید: چون ما از فرمان خدا اطاعت کردیم، خداوند در عوض آن دو سال، خوشبختی، شادمانی و عشق تمام عمر را به ما عطا کرد.

این هم یک داستان عجیب دیگر:

وقتی در انگلستان بودم، یک مرد مصری متدین که سن و سالی از او می گذشت نزدم آمد. من در مرکز اسلامی با او آشنا شدم. او گفت: می خواهم هدیه ای برای همسرم بخرم و ما همچنان به دنبال هدیه ای می گشتیم تا اینکه خسته شدم، ولی او که بیش از شصت سال سن داشت همچنان به من می گفت:آیا از این یکی خوشش می آید؟ گفتم: من نمی دانم. او به دنبال چیزی می گشت و من می گفتم: خیلی گران است و او می گفت: مهم نیست. می خواهم او را بسیار خوشحال کنم. وقتی به مصر باز گشتیم، بدون وقت قبلی به دیدنش رفتم: او مرا به خانه برد و گفت چند لحظه تو را تنها می گذارم، چون اکنون وقت تلاوت روزانه قرآن با همسرم است و نمی توانیم این وقت را از دست بدهیم، منتظرم بمان. پس از اتمام جلسه ی قرآنمان نزدت خواهم آمد!

بیایید تا با بازگشت به طاعت و عبادت پروردگارمان، عشق و محبت را به خانه هایمان باز گردانیم، بیایید گناه و معصیت را کنار بگذاریم تا عشق و محبت همچنان ادامه یابد.

محبت و وفا داری

دوست دارم موضوع را با شیرین ترین قصه عشق در طول تاریخ خاتمه دهم، نه لیلی و مجنونی یا رومیو و ژولیتی در میان نیست، زیرا این داستانها با ازدواج به پایان نرسید. چرا که ازدواج امتحان واقعی عشق و محبت است و عشق واقعی آن است که پس از ازدواج نیز استمرار یابد، حتی با وجود مرگ یکی از دو طرف، عشق همچنان پایدار و باقی بماند.

شیرین ترین و گواراترین داستان عشق، عشق رسول الله به خدیجه است. عشق و محبتی عجیب که حتی پس از وفات خدیجه ادامه دارد. یک سال پس از وفات خدیجه، زنی از اصحاب نزد رسول الله آمده به او می گوید: ای رسول خدا! آیا نمی خواهی ازدواج کنی؟ مسولیت هفت فرزند و  دعوت عظیمی را بر دوش داری باید ازدواج کنی، مساله ای بسیار مهم برای هر مرد! رسول الله به گریه می افتد و می فرماید: (آیا پس از خدیجه کسی هم هست؟)

اگر خداوند رسول الله را به ازدواج با همسر فرمان نمی داد، ایشان هرگز ازدواج نمی کردند. رسول الله به عنوان یک مرد فقط با خدیجه ازدواج کرد و بقیه ی همسران به خاطر شرایط و نیاز های رسالت و نبوت بودند. او هرگز همسرش را فراموش نکرد، حتی پس از گذشت چهارده سال از وفاتش. روز فتح مکه، در حالی که همه ی مردم پیرامون رسول الله را گرفته بودند و قریشان دسته دسته نزد او می آمدند تا آنان را ببخشد و از آنان در گذرد، چشمش به پیر زنی می افتد که از دور می آید همه را ترک می کند و در کنار آن زن می ایستد و به صحبت با او می پردازد، سپس عبایش را در آورده و روی زمین پهن می کند و همراه با پیر زن بر آن می نشیند.

عایشه می پرسد: این زن کیست که رسول الله وقت صحبت کاملا” به او توجه می کند؟ رسول الله می فرماید:( این دوست خدیجه است.) می پرسد: ای رسول الله در چه مورد با هم صحبت می کردید؟ فرمود: (از روزگاران خدیجه سخن می گفتیم.) ام المومنین عایشه غیرتمند شده و گوید: آیا هنوز این پیر زن را به یاد داری، حال آنکه با خاک یکسان شده و خداوند بهتر از او را به تو ارزانی داشته؟ رسول الله (ص) فرمود: (نه، به خدا قسم بهتر از او را به من ارزانی نداشته، چرا که وقتی مردم مرا از خود راندند او مرا دلداری داد و وقتی مردم مرا تکذیب نمودند، او مرا تصدیق نمود.) عایشه احساس کرد که پیامبر خشمگین شده است، پس به او گفت: (ای رسول الله ! برایم طلب مغفرت کن! رسول الله فرمود: برای خدیجه طلب مغفرت کن تا برای تو طلب مغفرت و آمرزش نمایم.) (مفهوم حدیث را بخاری از عایشه روایت کرده است.)

آیا استمرار عشق حتی چهارده سال پس از وفات هم امکان پذیر است؟

بله، زیرا عشقی است که پیش از آن هیچ رابطه ی حرامی نبوده است، زیرا طاعت و عبادت در این خانه اصل و اساس بوده است، خانه ای که به یاد خداست نه به یاد شیطان.

ای جوانان نظرتان چیست که خانه هایمان را این گونه بگردانیم. شوهر همراه با همسرش قرآن بخواند! زیباتر آن جاست که فرزندان هم در تلاوت قرآن با آنان مشارکت داشته باشند یا همسر شوهرش را برای نماز صبح بیدار کند یا شوهر با همسرش دو رکعت نماز قیام بخواند. زیبایی، شیرینی، عشق و محبت در این خانه چگونه خواهد بود؟

امتحان کنید، خواهید دید که همه چیز تغییر می کند و عشق و محبت افزایش یافته و خداوند به آن خانه برکت می دهد.

——————————————

منبع: چون سخن از دل برآید لا جرم بر دل نشیند / مولف: عمرو خالد / مترجم: سمیه اسکندری فر / انتشار: مشهد، حافظ ابرو، ۱۳۸۸

تنظیم برای نوگرا: باران

‫۶ دیدگاه ها

  1. سلام
    ببینبد دختر و پسر باید در سن خواص خود و زمانی که قصد ازدواج دارند خود را درگیر انتخاب همسر و… بکنند

    و در طول مسیر هم صادقانه با والدین و بزرگتر خود در مشورت و تماس باشند

    نکته دیگر اینکه وقتی ازدواج برای کسی برای دختر یا پسر ممکن نیست ، نباید زندگی و خوشبختی خود را در همان فرد ببیند و محدود کند … این اشتباه است …

    اگر هم کسی ناخواسته در روابط عشقی دچار شده و موفق با ازدواج نشده باید با درایت احساس خودش را مدیریت کند…

    قضیه را فراموش کند، به ان اجزاه بازسازی در ذهنش ندهد…هیچ وقت و هیچ جا مخصوصا پیش همسرش این مسائل را مطرح نکند…

    اگر همسرش هم متوجه شد از جای دیگه و فضولی دیگران … نادیده بگیرد … این مسادل دوران مجردی بوده و تمام شده …

    قرار نیست با این فکرها زندگیتون را نابود کنید

  2. سلام، پس تکلیف پسرا و دخترایی که واقعا عاشق هستن و عشق پاکی دارن چی میشه، اگه اون پسر نتونه به دختر برسه و بره خواستگاری یه دختر دیگه اون زندگیشون با عشق نمیشه چون پسر فکرش جای دیگست.ینی الان دخترا همش باید بترسن که خواستگارشون قبلا عاشق نبوده.

  3. باسلام  وتشکراز مطالب خیلی خیلی جالب و شیرینتان ازخدای منان می خواهم من وشما را به چنین عشقهای پایدار خدیجه و رسول خدا عنایت فرماید به راستی که هرکس به ریسمان الهی دست برد تمام زندگی انها شیرین وگواراست من دختری مجرد هستم  با خواند مطالب شما حس زیبائی بهم دست داد برای من وتمامی جوانان مسلملنمان دعای خیر فرمائید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا