آنگه که دعوتگر خلوت می کند!
آنگه
که دعوتگر خلوت می کند
نوشته:
منیر ابن احمد خالدی / ترجمه: فاطمه کردی تمندانی
من
در سیره پیامبر خدا (ص) آن قسمتی را که سرشار از فوائد و درسهای تربیتی و اجتماعی زیادی
است می خواندم: نکته ای را که قبلاً چندین بار مرا به درنگ و توقف واداشت اما نحوه
برخوردم با آن متفاوت بود شاید من در آن موقع نیازمند به آن بودم یا با تمام وجود از
سیرت پیامبر خدا متأثر شده بودم.
من
در مورد آن نکته که نیازمند تفکر و تدبر است ، اندیشیدم براستی چرا پیامبر نیازمند
چنین چیزی بود.
در
کتاب با ارزش رحیق المختوم ذکر شده است هنگامیکه سن آن حضرت (ص) به چهل سال رسید تأملات
و اندیشه های آنحضرت (ص) فاصله عمیق میان او و قومش را گسترده تر کرد و گوشه نشینی
را می پسندید.
لذا
آرد جو یا گندم و آب را بر می داشت و بسوی غار حرا واقع در کوه نور که به مسافت دو
میل از مکه دور بود می رفت. طول این غار چهار ذراع و عرض آن یک ذراع و یک سوم ذراع
از ذراع آهنی بود.
ماه
رمضان را اینجا می گذراند و هر مسکینی که اینجا پیش او می آمد به او غذا می داد و وقت
خود را در عبادت و تفکر در منظره های کائنات و آن قدرت شگفت انگیزی که در پس آنها بود
سپری می نمود و از اینکه قوم دارای عقائد مشرکانه زشت و شوم و پندارهای واهی و بی اساس
بودند هم به هیچ وجه اطمینان و آرامش نداشت.
در
واقع عمل گوشه نشینی و خلوت گزینی آن حضرت (ص) هم قسمتی از تدبیر خداوندی بود تا از
این طریق او را به آن امر عظیم و سترگی که در انتظارش است عادت بدهد.
و
این عمل برای هر روحی که می خواهد در واقعیت زندگی بشری تاثیر بگذارد و آنرا دستخوش
تغییر و دگرگونی سازد لازم است.
لازم
است که این روح گاهگاهی خلوت گزیند و گوشه نشینی اختیار کند و از سرگرمی های زمین و
از سرو صداهای زندیگ و کوچکترین غمها و پریشانی های مردم هم دور باشد.
در
دریای متلاطم زندگی و در دروازه های وحشتناک و فشارها، نشیب ها و فرازهای آن لازم است
که با نفس خود مدتی تنها بماند……..با آن صحیبت نماید ……..آنرا سرزنش کند……….او
را محاسبه کند ……….آنرا تقویت نماید……..و به او جرات و شهامت بدهد.
در
مسجد ، جائیکه سکون، آرامش، و خشوع حاکم است ، جائیکه تو آن را جهت عبادت بر می گزینی
و در کنار ستونهایش در حالی می نشینی که کتاب پروردگار جهانیان در پیش روی تو باشد.
یا
بر ساحل و کناره های دریا جائیکه محل آرامش و تآمل است در مورد امواج متلاطم در و آسمان
نیلگون که رنگ نیلی آن با رنگ دریا یکنواخت می اندیشی و به پرندگان زیبا نظاره می کنی
که چه زیبا در پهنای فضا مشغول تسبیح اند و در مورد عظمت و بزرگی آن ذاتی که اینها
را ساخته و پرداخته به تفکر می نشینی یا در تاریکی های شب آنگاه که اخلاص به اوج خود
و ترس و خشیت به بالاترین درجه و فروتنی و احساس خواری به انتها می رسد و غیر از الله
سبحانه و تعالی هیچکس همراه تو نیست او مراقب توست وتو خود از بین همه انسانها تنهاتر
و ناتوان تر هستی و در ان لحظه فقط یاری الله همراه توست.
لحظاتی
که در آن از تمام چیزها دوری می گزینی و در آن لحظات با آفریننده و روزی دهنده خود
خلوت می گزینی با آن ذاتی تنها می شوی که فقط برای او کار می کنی و رد جهت دستیابی
به رضایت او تلاش می نمایی .
لحظه
ای که در آن در مورد کوتاهی هائی که در قبال پوردگارت داشته ای می اندیشی . چه بسا
نمازهایی با جماعت بوده اند که تو در آنها کوتاهی کرده ای …. چقدر تکبیرهای تحریمه
بوده اند که از دست تو رفته اند… چه بسا شب هایی سپری شدند و تو برای خدا سجده ای
نکردی که به وسیله آن به عظمت و بزرگی آفریننده خویش اعتراف بکنی و حتی یک آیه هم تلاوت
ننموده ای . چه بسا کارهاو فعالیت های دعوت اسلامی بوده اند که تو در آنها کوتاهی کرده
ای و چه بسا تلاش هائی بودند که لازم بود تو آنها را انجام بدهی اما تو آنها را رها
کردی و نیک می اندیشی که چه اندازه کار و فعالیت در راه خدا نموده ای و چقدر سرمایه
در راستای امور دنیوی صرف نموده ای؟
لحظه
ای که با پروردگارت تماس می گیری و به آن می رسی و در این لحظه روح تو بلند می شود
و ایمانت بالا می رود تا جائی که آسمان را در آغوش می گیرد . نشستی که در آن در مورد
آتش و مناظر وحشتناک آن می اندیشی و گمان می کنی که از اهل آتش هستی و تو را در شعله
های خشمگین آن می پیچیند… و همچنین در مورد بهشت و نعمتهای آن تفکر می کنی .
گوشه
نشینی که قلب تو در آن مملو از ایمان و اخلاص و خشوع و فروتنی در مقابل الله می شود…
نظر تو به رضای آفریینده و تو به رضای آفریننده تو و تلاش تو در راستای آن است .
آنگاه
دستی را دراز نمی کنی و قدمی را بر نمی داری و زبانت را به حرکت در نمی آوری مگر اینکه
اخلاص قلب را برای خدای عز وجل حمل کرده باشد و آنگاه تو با خدا و برای خدا و همراه
خدا هستی …
منبع
: مجله دعوت و تربیت