اسلام و شمشیر (۱)
اسلام و شمشیر (۱)!
بیشترین کوشش دشمنان اسلام در کار پیوند دادن اندیشهی اسلامی با کارآیی تیغهی شمشیر گذشته است. ابزار دست این دشمنان حیله گر و در موارد بیشتری دوستان سهلانگار و آسانگیر، توسل به آیه های «قتال» در قرآن عظیم است که عمدتا در سوره ی بقره دیده میشود.
اینک در گمان و بیان بسیاری از غیرمسلمانان و نیز مسلمانانی که داستانهای رسوخ اسلام بهجهان از مسیر شمشیرکشیهای سرباز مسلمان عرب را پذیرفته اند، اسلام دین خونریزی، مکافاتدهی، دست بری، گردن زنی، رجم و تخریب جاهلانهی فرهنگ ماقبل خویش شناخته میشود! در این میان، با حیرت بسیار، ناسیونالیسم عرب در القاء چنین باوری به جهان، از همه حریص تر است. آن ها که در حال حاضر از ظهور تزهای جدید تاریخی برای شرق میانه هراسان شده اند و مثلا بدون امپراتوری ساسانیان دیگر قادر به تکرار افسانههای فتوح قادسیه و جلولاء و نهاوند نیستند و شمشیر فرضیشان را از کار افتاده می بینند، علیه کتابهای تاملی در بنیان تاریخ ایران، در منطقه تبلیغ میکنند، چنانکه مراکز دانشگاهی باکو، پایتختآذربایجان، لحظهای از پریشانپراکنی دربارهی اینکتابها کوتاه نمیآیند. در راسکشورهای عرب، که ورود جدید به مسایل صدر اسلام را غیرضروری، مجرمانه و اندکی آنسوتر کافرانّه میبینند، صاحبنظران رسمی دولت عربستان سعودی نشستهاند. برای من این موضعگیری آنها چندان هم ساده پندارانه، افسانه پرستانه، بیدلیل و غیرقابل فهم نیست. یک کشور اسلامی که در پرچم رسمیاش، شعار اصلی و اعتباری اسلام، یعنی«لااله الاالله، محمد رسول الله» را با تیغهی شمشیری در زیر آن زینت می دهد، به خوبی نوع وماهیت نگاهاش بهاسلام را بیان میکند وکسی ازمیان این صاحبنظران عالی جاه نمیپرسد که میان بیان لا اله الا الله با اشاره به شمشیر چه سنخیت و تناسبی است؟ آیا همین افزودن تیغهی شمشیر بر شعار بنیانی مسلمین، شک رسوخ آن تفکری را برنمیانگیزد که قرنی است هدایتهای اسلام را باهراس از شمشیر مسلمین درهم میآمیزد و تبلیغ میکند؟ ابزاری که امروز با نام تروریسم اسلامی در دست یهودیان میگردد و تفکری که بهکلی ساختهی کرسیهای تفرقه افکنی و ترس میان مسلمین و میان مسلمان و غیرمسلمان است. و صد البته نباید فراموش کرد که پرچم دار بزرگ تفکر شیعی، یعنی علی ابن ابی طالب را نیز مالک نوع دودم همین شمشیرهای ساختگی کرده اند، آن هم در حالی که اثبات وجود سادهترین آلت حرب نیز در صدر اسلام از نظر باستان شناسی ممکن نیست و بار دیگر بگویم که مورخ تنها و تنها بر سند معتبر همزمان با دورهی تاریخی آن اعتبار میگذارد و تابع هیچ قول و بیان و روایتی نمیشود که غالبا با زمان خویش چند صد سال فاصله دارد.
حقیقت این که نه فقط در قرآن عظیم، چنان که در اندازه ی امکان بازخواهم گفت، اشارهی مستقیمی به جنگهای فراوان نیست، بل آن آیات «قتال» نیز غالبا اندازهی مهربانی و تفاهم و تحمل تاثیرگرفته از سفارشات اکید قرآن عظیم را معلوم میکند و نشان میدهد که مراعات دیگران و پرهیز از کینتوزی و مقابله بهمثل تا آن جا از سوی پیامبر بزرگوار توصیه و تبلیغ میشده، که حتی اقدام به دفاع شخصی نیز پیشاپیش نیازمند صدور اجازه و مجوزی از سوی قرآن بوده است.
«آن که قصد فتنهگری، قتل و نفی شما را دارد، بکشید و نفی کنید، هرکجا که باشد، مشروط بر این که در راه خدا و بدون زیاده روی انجام شود، که خداوند زیاده روی را نمی پسندد. در کنار مسجدالحرام کسی را نکشید مگر این که در همان محل قصد قتل شما را داشته باشند و اگر آن ها حرمت ماه های حرام را نگه نداشتهاند شما هم نگه ندارید. این مقابله تا مرحله ای است که آنها از فتنه افروزی دست بدارند، آنگاه شما نیز دست بدارید. برای استقرار دین خدا، فقط به آن اندازه مجاز به مقابله اید که به شما ستم میشود. از خدا پروا کنید و پرهیزکاری را از یاد نبرید. تمام این مراتب باید در راه و برای دین خدا باشد، نباید خود را در معرض مهلکه قرار دهید و فراموش نکنید که خداوند نیکوکاران را دوست دارد». (بقره، آیات ۱۹۰ تا۱۹۵ )
چکیده و روح این فرامین فقط به شرایط مقابله به مثل و دفاع از خویش باز می گردد، که با قید احتیاطهای لازم، و چند اما و اگر، در قرآن عظیم می گذرد. معلوم است عمل به این دستورات نمی تواند شامل حوادثی شود که در آشفتگی یک جنگ رسمی بزرگ و عمومی میگذرد. در جنگ رعایت انصاف میسر نیست و نمیتوان ملاحظه کرد و منتظر بود تا دشمن ضربه را وارد کند تا برابر دستورات درخشان این آیهها به همان میزان تلافی شود. در جنگ رعایت و پرهیز از زیاده روی معنا نمی گیرد و بل مرسوم و واجب است هرچه بیشتر، حتی اگر خالی هم بر صورت شما ننشانده باشند، دشمن بکشید. تمام این آموزه های عالی، با شروط لازم، فقط اجازهی دفاع از خویش بههنگام تبلیغ دین تا مرحلهی قتل فتنهگر و متجاوز، حتی در اطراف خانهی خدا و در ماه های حرام را میدهد و نمیتوان اینگونه آیات قتال را به جنگ عمومی تعبیر کرد. چنین است که در بررسی من هیچ یک از آیههای قتال به یک میدان جنگ رسمی باز نمیگردد. این آیات فقط تکلیف فرد را دربرخورد با معاندین و فتنهگران معلوم می کند و اجماع و شمول جاری در نبردی همگانی را ندارد.
چنین دستورهایی از ظهور دوران جدیدی، که دوران مقابله با متعدیان است، خبر میدهد. آیهی ۳۹ سورهی حج اجازهی کشتن به کسانی داده است که مورد ستم قرار میگیرند و خداوند آنان را به حمایت خود دلگرم میکند. در آیهی ۱۲ سورهی آلعمران یادآوری میشود که کافران قریبا به زانو درمیآیند و به درک واصل میشوند. آیهی ۱۱۱ همان سوره تاکید میکند که مخالفان قادر به عرض اندام زیاد نیستند و برای توسل به قتل از سوی مردم پشتیبانی نمی شوند، چنان که در آیهی ۲۲ سورهی فتح از ذلت و ناتوانی کافران در رویارویی با مسلمین خبر میدهد و سرانجام آیهی ۱۹۵سورهی آلعمران تذکر میدهد که خداوند زنان و مردانی را که در راه خدا تارانده شده، آزار کشیده و کشته شده اند به پاداش شایسته خواهد رساند. بدین ترتیب مرتبطکردن آیات «قتال» با جنگ رسمی نیازمند بازبینی و باریکاندیشی بیشتری است تا در هر دستور مقاومت فردی، پای شمشیرکشی و جنگهای وسیع بهعرصهی اسلام باز نشده باشد. درعینحال خداوند در آیات ۸ و ۹ سورهی ممتحنه سفارش میکند که بیجهت همه را نباید دشمن فرض کرد و حتی رافت و ملاطفت و دوستی با غیرمومنی که عملا درمقابله با اسلام نکوشیده را سفارش میکند و حساب آنها را از دشمنان کافر و مخالفان سیاسی و نظامی جدا نگه میدارد و این است نگاه واقعی اسلام به جوامع انسانی و سفارشات مکرر قرآن به رعایت دیگران و اجابت انصاف و بسط مهربانی و هماندیشی و پرهیز از جدال و خونریزی، تا آن جا که ممکن باشد.
لغت «جنگ» در قرآن نه «قتال» که «حرب» است و نیاز به گفت و گوی دیگری دارد، که به توفیق الهی در پی خواهد آمد.
———————————-
گفته شد که در قرآن عظیم، آیات قتال به جنگ و خون ریزی بی منطق و گسترده متوجه نیست و تنها اجازه ی دفاع متقابل است که با تذکراتی سخت گیرانه صادر می شود و مقدم بر همه به تکرار تاکید می شود که این اجازه، مجوز انتقام جویی بی لگام فردی و بهانه ی حساب رسی های شخصی نیست و شرط نخست آن، ضرورت ناگزیر ایجاد امکان دفاع از راه خداست. بدین ترتیب باید به چند واژه ی دیگر بپردازم که می گویند اشاره به جنگ های صدر اسلام در قرآن متین است: حرب، جهاد و یوم، که همانند یوم حنین و غیره، به معنای روز جنگ می گیرند. گمان می کنم بررسی هر یک از این لغات در قرآن گفت و گوی مستقل و مفصلی را می طلبد که باریک بینی و باریک اندیشی، ویژگی اصلی آن است و از لغت «حرب» آغاز می کنم.
در کتاب خدا این لغت به فراوانی به کار نرفته است، کم تر از هفت مورد، و هیچ یک نیز قصد بیان یک جنگ جاری را ندارد و عمده ترین آن مواردی است که قرآن پاک در آیه های ۲۷۶ تا ۲۸۱ در ذم ربا می گوید و همین جا فرصت است تا یاد آوری کنم که در قرآن مبارک در موارد اندکی به حرمت رفتار و کردار و یا خوردنی ها و آشامیدنی ها اشاره رفته است و تقریبا در تمام آن ها شروطی برای اسقاط حرمت وجود دارد، الا ربا: «اگر ربا خوردید، پس چنان است که با خدا و رسول اش جنگ می کنید». در این بیان زبده ی بی گذشت، سایه ای از خشم تامل برانگیز الهی پدیدار است که در تمام قرآن همانند ندارد، به ضرب و زور هیچ تفسیری کم رنگ نمی شود و ناشایست دیگری نیست که سزاوار و در حد این تمثیل آمده باشد. به گمان من حرمت جدی ربا و نهی از مسکرات و دیگر حقه بازی های معمول و جاری جوامع، چون قمار و جایزه پراکنی و غیره، یک مبارزه مستقیم و موکد قرآن با یهودیان و محروم کردن آن ها از امکان تخلیه ی کیسه ی مسلمین به وسیله ی کارگزاران یهود است که از نخست جز ربا خواری و شراب فروشی و بسط بساط سرگرمی های تحمیق و تحقیر کننده، ممر درآمد و جایگاهی نداشته اند و آیا با وجود چنین دستور موکدی در حرمت ربا، که همسان نبرد با خدا و رسول گفته شده، دریافت بهره های کلان را در بانک های زیر کلید حکومت های اسلامی چه گونه توجیه می کنند، آن گاه که پول های کوچکی را هم که مردم معمول خدا ترس، به امید اجابت دعوت قرآن، به صورت قرض الحسنه و بی چشم داشت دراختیار بانک ها می گذارند، با ربحی نجومی، با هزار دنگ و فنگ و منت و رشوه و رفت و آمد، به نیازمندان باز می گردانند، تا سود سالانه ی بانک ها سرسام بیاورد، تولیدگر نیازمند ناگزیر سهم ربح این بانک های اسلامی را بر بهای کالا بیافزاید، کمر مصرف کننده زیر این بار بشکند، تورم از مهار درآید و برای رنگین کردن این بساط، به جرم و نهی دیگری متوسل شوند که مسابقه ی افزایش بی لجام جوایز حساب های قرض الحسنه است!!!!
باری، جای دیگری نیز که قرآن عظیم به حرب اشاره دارد، در آیه ی ۶۴ سوره ی مائده است، که باز هم سخن از توطئه های یهود و از جمله کوشش آن ها برای جنگ افروزی است که صریح آیه در ناکامی آن ها در شعله ور کردن این آتش می گوید. در آیه ی ۵۵ و ۵۶ سوره ی انفال سخن از پیمان شکنان است، خداوند به پیامبر می گوید که اگر ناگزیر به جنگ با آنان شدی، چنان بر آنان بتاز و تار و مارشان کن که عبرت شود و بی گفت و گو معلوم است که در این جا هم طرح احتمال جنگ است و نه خود جنگ. و سرانجام به آیه ی ۴ از سوره ی محمد می رسیم که در آن دستور یک جنگ بی ترحم جاری است و گرچه در این آیه هم سخن از «اگر» است و نه یک جنگ جاری و یا اجرا شده، اما تصویر مستتر در آن توصیه ی شقاوت در جنگ را القا می کند: «اگر با کافران رو به رو شدید، گردن های شان را بزنید، و اسیرشان کنید در بندهای محکم، و پس از آن با فدیه و یا منت رها شان کنید تا بارهای شان را فرو گذارند». در میان ده ها ترجمه ای که اینک از این آیه به دست داریم، گرچه اختلاف های فاحش دیده می شود، اما فی الجمله همگی همین برداشت را به بار آورده اند. آیا به راستی آیه ی شریفه قصد بیان همین الگو را دارد و اگر آیه تکلیفی عام است و مقطع و محدوده ندارد، پس آیا ما هنوز اگر با کافران رو به رو شویم وظیفه داریم گردن شان را بزنیم، در بند های محکم اسیرشان کنیم تا فدیه بپردازند و از دارایی های خود بگذرند و آیا هرگز در قرآن فتوای دیگری با چنین مضمونی در برخورد با مخالفان دیده شده است؟ و چرا رقبه و رقاب که در چند موضع دیگر قرآن فصیح به معنای برده و بنده به صورت مفرد و جمع آمده، در این جا ناگهان معنای گردن به خود گرفته است و اگر الرقاب به معنای گردن هاست، پس چرا در آیه ی ۵ سوره ی مسد «جید» و در آیه ی ۱۳ سوره ی اسرا «عنق» را به معنای گردن گرفته اند؟ پس آشکارا دیده می شود که در این آیه نیز مترجمین، درست همانند آیات قتال، سعی در تخریب وجهه ی قرآن و القای رواج گردن زنی در اسلام را داشته اند و همین جاست که اصرار می کنم مسلمین و تابعین قرآن باید زبان عرب بیاموزند و بی واسطه با قرآن مربوط شوند و تاکید دارم که اختراع زبان فارسی در قرون اولیه ی اسلامی، نه فقط با قصد ایجاد شکاف میان شرق و غرب جهان اسلام، بل با هدف دور کردن ایرانیان از درک مستقیم مفاهیم قرآنی بوده است.
————————————————-
منبع : وبلاگ ناصر پورپیرا