۲۲عامل سقوط جوانان از صفوف دعوت اسلام
۲۲عامل سقوط جوانان از صفوف دعوت اسلامی
استاد محمود ویسی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی
سیّدنا محمّد و علی آله و صحبه اجمعین»
با فرمودهای از پیامبر اسلام، حضرت
محمد(ص)، آغاز میکنیم. ایشان میفرمایند: «إنّما یأکُلُ الذئبُ مِنَ الْغنمِ
القاصِیه» یعنی: «همیشه گرگ، گوسفندی را که از گله جدا شده است، میخورد».
اسباب و عوامل بسیاری وجود دارند که گاهی
اوقات انسان را به لبهی پرتگاه میکشانند و از این مسیر پرخیر و برکت منحرف میسازند.
امام ابنالقیم(رح) در فرمایشی ظریف و دقیق در حدود ۷۰۰-۶۰۰سال پیش، درد امروز
جامعهی ما را دست نشان کرده است. فرمایشی که کاربرد اساسی در این دوران و شرایط
این برهه از زمان که عصر عرضهی تولیدات فکری در سطح بینالمللی و در قالب وسایل
ارتباطی و مدرنترین آنها «اینترنت» است، دارد. هر روز این تولیدات در اشکال
مختلف در سطح جهان، به سرعت پخش میشوند. ما هم که میخواهیم مبلّغ کتاب و سنّت
باشم اگر قرار باشد از این فرآوردهها و تولیدات فکری چه در کشورهای اسلامی و چه
غیراسلامی آگاهی و اطلاعی نداشته باشیم، یقیناً نمیتوانیم نه در دعوت و نه در
تربیت موفق عمل کنیم. تربیتی که اساس کار دعوت است و به تربیت شخصیت افراد از جهت
فکری، ایمانی، اخلاقی و سایر ابعاد مربوط میشود. امام ابنالقیم میفرماید:
«دَخَلَ الناسُ النّارَ من ثلاثه ابواب…» یعنی؛ مردم از سه در وارد جهنم میشوند….
گرچه ما در قرآن میخوانیم که جهنم دارای هفت باب است. «لَهَا سَبْعَهُ أَبْوَابٍ
لِکُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»[۱]اما فعلاً به این سه در که به تعبیر
امام ابنالقیم مشتریان زیادی دارند توجه داشته باشید که چهار باب دیگر، بازارشان
کساد است و مشتریان کمتری دارند.
آن جهنم، همانا جهنم قیامت است اما در این
طرف جهنمی توسط کسانی که اسیر علم جدید و تکنولوژی روز شدهاند، ایجاد شده است.
نمونهی این جهنم را در کشورهای مختلف میتوان دید. از عراق و افغانستان گرفته تا
سایر کشورها که مردم حتی از کمترین حقوق شهروندی نیز محرومند. در اینجا این سؤال
مطرح میشود که این جهنم چگونه به وجود آمده است؟ سؤال خوبی است و جواب آن را میتوان
در فرمایش امام ابنالقیم یافت: امام ابنالقیم فرمودند: مردم از سه طریق وارد
جهنم میشوند:
۱- باب الشبهه: تبعیت از شبهات، مرضی است که
ابتلا به آن مساوی است با فساد و تفکر. به تعبیر امام ابنالقیم:« در مقابل دین
خدا ایجاد شک و تردید میکند ». اکنون دورانی است که سکولارهای دینستیز ندا سر میدهند
که دوران دین خدا به سر آمده است و تاریخ مصرف آن تمام شده است. آنان این تفکر شوم
را به شکل کالایی در کانالهای مختلف تبلیغ میکنند اما از همان ابتدا نمیگویند
که دین هیچ است بلکه با بردن به حواشی به حذف آن مبادرت میکنند. اما ما در این
میان چه نقشی داریم؟ ما اگر مبتلا به شبهه باشیم همچون ماشین ضعیفی هستیم که قصد
سبقت از یک تریلی بزرگ را در جادهای باریک و کمعرض دارد. اگر تریلی بخواهد با یک
فرمان چرخاندن ما را به ته دره میفرستد. در اینجا با کمترین امکانات و با کمترین
آمادگی و از همه مهمتر با شبهاتی در دل قصد سبقت داشتهایم. اما اگر شبههای به دل
راه ندهیم، دل نمیترسد، وقتی دل نترسید، دستها نمیلرزد و اگر دستها نلرزید
با اتصال آن به خدا میتوان کاری را کرد
که دیگران نتوانستهاند آن را انجام دهند و میتوان با دلی محکم و سرشار از یقین
از هر فرصتی برای سبقت استفاده کرد.
۲- باب الشهوه: در شهوت دومین دری است که
مردم از آن داخل آتش جهنم میشوند و در نتیجه آن تقدم و برتری دادن به هوی برتری
دادن نسبت به هدی و هدایت و خشنودی خداست. شهوت، منش را به فساد و نابودی میکشاند
همانطور که شبهه، بینش را فاسد میکند.
۳- باب غضب: خشم و تندخویی انسان را به دشمن
خلق خدا مبدل میسازد. این در حالی است که قرآن پیامبر(ص) را «رحمه لّلعالمین»معرفی
میکند و میفرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ»[۲]
پس چطور امکان دارد که پیامبر تو، پیامبر
رحمت برای جهانیان باشد و تو خودت را – بخاطر خشم و تندخویی- دشمن جهانیان بدانی؟!
و با کارهایت مردم را از دین دور کنی؟ و با ارائهی چهرههای غیراستاندارد از دین
و دینداری، چهرهی دین را آنچنان خراب و زشت بنمایی که کسی، حاضر به تماشای آن
نباشد؟ ما باید به تجسمی تمامعیار از آنچه که میخواهیم تبلیغ کنیم درآییم. لذا
باید روی خودمان کار کنیم و مواظب باشیم به آفات و امراضی که هم سبب سقوط خودمان و
هم سبب سقوط دیگران میشوند، مبتلا نگردیم. اما چرا سبب سقوط دیگران؟ زیرا گاهی
اوقات فردی علاقهی زیادی به ما دارد و ما را الگوی خود قرار داده است، اما ما
مبتلا به دردی هستیم که همین که از مسیر منحرف گشتیم او هم به دنبال ما منحرف میشود.
اینجاست که گناه انحراف او نیز به گردن ما میافتد(معاذالله).
«لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَهً
یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ
أَلا سَاءَ مَا یَزِرُونَ»[۳]پس ما مواظب باشیم. ما میخواهیم امانت خدا را به دست
مردم بسپاریم. میخواهیم به مردم نشان دهیم که چگونه دینداری کنند. دینداری که
هم در دنیا آنها را به حیات طیب برساند و هم در آخرت به اجری که «أَحْسَنِ مَا
کَانُوا یَعْمَلُونَ»[۴]است. پس کار آسانی نیست اما همراه با همین سختی کار، سگینی
و ثقل اجر و پاداش آن نیز مطرح است.
با این مقدمه از فرمایش امام ابنالقیم(رح)
میخواهیم به دستنشان کردن اسباب و عواملی بپردازیم که سبب سقوط جوانان از دعوت
اسلامی شده است و میشود. داشتن معرفت و شناخت کافی و کامل از این اسباب و امراض
سبب مبتلا شدن به آنها میگردد. اما اگر این آفت را خوب بشناسیم و با چشم باز به
کار دعوت بپردازیم نتیجهی مطلوبتری خواهیم گرفت. در جنگ احد که مسلمانان شکست
خوردند گفتند: چرا شکست خوردیم. خداوند به پیامبر(ص) وحی فرمود: «قُلْ هُوَ مِنْ
عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ»[۵]اشکال از خودتان است.
اولین سبب از اسباب سقوط هر فردی در هر مقطع
سنّی خصوصاً در ایام جوانی که انحراف و سقوط بیشتر دامنگیر انسان میشود:
۱- عدم الأخلاص و النیه لله: «نداشتن نیت
خالص برای خدا»
وجود اخلاص در عمل همانند مایهای است که
شیر را میبندد و به ماست تبدیل میکند و اگر شیر با مایه مخلوط نشود و انتظار
داشت که بدون مایه شیر، ماست شود، نه تنها انتظار بیجایی است بلکه بعد از مدّت
کوتاهی شیر فاسد و غیر قابل استفاده میگردد و باید آن را دور ریخت. اعمال ما نیز
اگر با مایهی «اخلاص» مخلوط شود، مبارک خواهند بود و مورد قبول همه، به ویژه
خداوند هستند. و اگر مایهی اخلاص در اعمال و کردار ما وجود نداشته باشد، سرانجامی
جز سرانجام شیر بدون مایه نخواهد داشت؛ که همانا فساد و تباهی است.
۲- تخویف إعداء الله للعبد بقطع المعاش أوِ
الفصل من الوظیفه: «تهدید و ارعاب دشمنان خدا [به مسایلی چون] قطع حقوق و اخراج از
کار.»
دشمنان این دین با سلاحهای تخویف و تهدید
برای کسی که قصد بندگی خدا را دارد وارد میدان میشوند و او را از اخراج از کار و
قطع حقوق میترسانند.
از دست دادن کار آن عبد را آنچنان ترسانده
است که میگوید: تا حالا که دین داشتم و یک کم ریش، اکنون نه تنها ریش بلکه سبیلهایم
را نیز میتراشم، اینجا منطقی به نام منطق ایمان وجود ندارد که جوابگوی تهدیدات
باشد. ناپلئون بناپارت یکی از موز موفقیت در جنگهایش را این گونه معرفی میکند:
من فرهنگی را روی سربازانم سازماندهی کردم و آن این بود که «در دنیا باید فقط از
یک چیز ترسید و آن ترس است» واقعاً اگر تصمیم قطعی گرفتهای که در این مسیر حرکت
کنی دیگر چه باک داری و از چه میترسی؟
۳- قراءه الواقع قراءه سلبیه تؤدی بالداعیه
للإحباط و الیأس فیترک طریق الدعوه: «داشتن دیدگاه منفی نسبت به واقعیت جامعه که
باعث ایجاد یأس و نومیدی داعی و دوری از دعوت دینی میشود.»
منفیبافی و نگاه اندیشهی منفی و مأیوسانه
نسبت به وضعیت و موقعیت موجود و همنشینی و معاشرت با کسانی که کارشان آیهی یأس
خواندن است نیز خود میتواند از اسباب سقوط باشد.
موفق نمیشویم و فایدهای دارد و کلاس به
درد نمیخورد و… این حرفها فقط کار انسانهای ناتوان و عاجز است. انسان توانا و
مثبتاندیش آیهی یأس نمیخواند. انسان توانا نیمهی پر لیوان را میبیند. اما
انسان منفیباف همیشه نیمهی خالی لیوان را میبیند. مثلاً انسان مثبتاندیش میگوید:
«الحمد لله یک کلاس قرآن داریم» اما انسان منفیباف میگوید: «کلاس قرآن ما اصلاً
به درد نمیخورد. ۵-۶ نفرند» این گونه حرفها بر روان آدمی تأثیر میگذارند و سمّی
هستند که اثرشان بعدها مصیبتبار خواهد بود.قرائت سلبی یعنی یأس و ناامیدی و
انحراف از مسیر الهی.
۴- عدم القناعه الکافیه بطریق الدعوه.
«نداشتن باور و اطمینان قلبی به راه و روش دعوت» اگر انسان به راهی که در پیش
گرفته است، باور نداشته باشد و از انتخاب خود پشیمان باشد و در حین حال از این که
آن را بر زبان آورد خجالت بکشد و مدام آن را به بعداً موکول کند، کم کم سقوط خواهد
کرد. این کار درستی نیست اگر مشکلی وجود دارد باید صریح و شفاف آن را در میان جمع
مطرح کرد و باید از آنها خواست راهی را برای حل مشکل پیدا کنند.
افراطکاران و تفریطکاران هر دو سقوط میکنند.
آن کس که حد اعتدال و وسطیت را مبنای کار خود قرار میدهد موفّق است. به تعبیر
قرآن: «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطاً » ً[۶]
آمریکا در بسیاری از تحلیلهای مهم و
استراتژیک و در حین حال متخصّصانهی خود به صراحت اعلام کرده است که تنها باید از
حرکتهای اسلامیی وحشت داشته باشیم که میانهروی و اعتدال در میان آنها اصل
شناخته میشود.
آمریکا از میان حرکتهای جهادی اسلامی
فلسطین بودجهی چندمیلیون دلاری را فقط برای نابودی «جنبش حماس» قرار داده است؛
چون معتقد است نابودی حماس به معنای نابودی سایر حرکتها و جنبشهاست. اما چرا
حماس؟ چون شیخ احمد یاسین(رح) رهبر حماس این فرهنگ و بینش را در آنها به وجود
آورده است که منطق شما برادران حماس در برابر سایر گروههای فلسطینی که اسرائیل
آنها را به جان شما میاندازد و خود از دور لم میدهد و نگاه میکند باید منطق
هابیل باشد در مقابل قابیل و بگویید: «لَئِنْ بَسَطتَ إِلَی یدَکَ لِتَقْتُلَنِی
مَا أَنَا بِبَاسِطٍ یدِی إِلَیکَ لأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ
»[۷]
اگر آنها به شما شلیک کردند شما به آنها
شلیک نکنید بگذارید به دست برادرتان کشته شوید.
بینش دینی این چنین است. پس کسی که به این
طریقت قناعت و اطمینان ندارد جلو بیاید و اعلام کند. و دلایلش را بگوید. شاید
دلایلش آنچنان محکم باشد که ما در مقابل آنها تسلیم شویم و ما هم آنها را
بپذیریم. چه اشکالی دارد اگر خیر است ما هم که طالب خیر هستیم و اگر شرّ است کمکش
میکنیم تا منحرف نشود. «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى
بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنْ اتَّبَعَنِی»[۸]
۵- تعلّق قلب الداعیه بالدنیا و کراهیه
الموت. «شیفتگی دعوتگر نسبت به دنیا و بیزاری از مرگ.» این مطلب واضح و آشکار است.
این که داعی خود را اسیر دنیا کند و از مرگ تنفّر داشته باشد. هرگاه که انسان
بیشتر شیفتهی دنیا میشود خود به خود ترس از مرگ نیز در او ایجاد میشود. نه دوست
دارد کسی بمیرد و نه کسی برایش از مرگ سخن گوید. اما کسی که دنیا در دستش است نه
در قلبش میگوید:
چون مـــرگ رسد چرا هراسم کان راه که به
توست میشناسم
از خــــوردگـهی به خوابـگاهی و
زخـوابــــگـاهـی به پیشـگـاهـی
این تفسیر مرگ است تنها انتقال است از اینجا
به آنجا و بس. هر کاری بکنی و هر جایی در این دنیا خود را مخفی کنی، بالاخره خواهی
مرد و مرگ سراغت خواهد آمد. و همچنان که عبدالله بن رواحه (یکی از اصحاب) هنگام
رفتن به جنگ با خود زمزمه میکرد و میگفت: «یا نفسُ إن لّم تُقتُلی، تموتی» یعنی
«ای نفس اگر کشته هم نشوی، آخرش که میمیری».
خالد بن ولید(رض) را بنگرید آنگاه در بستر
مرگ داشت میگریست از او پرسیدند چرا گریه میکنی؟ او گفت: میترسم مثل شتر در
بستر بمیرم. این همه در غزوهها و جنگها شرکت کردهام، بدنم با شمشیرها و نیزهها
سوراخ سوراخ و تکّهتکّه شد امّا -سبحان الله- توفیق شهادت در آن میادین نصیبم نشد
و اینطور به نظر میرسد که در بستر میمیرم.
به قول سید: «النّفس الی موت و المال إلی
فوت» یعنی: «عاقبت، نفس به سوی مرگ و مالت به سوی نابودی خواهد رفت.» پس آیا بهتر
نیست در این میان در بازار الهی «َجاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ
وَ أَنفُسِهِمْ»[۹] سرمایهگذاری کنی؟
۶- الإنفتاح علی الأعمال التجاریه و
الدنیویه دون الإلتزام بوسائلها الشّرعیه. «رویآوردن به کارهای تجاری و دنیوی
بدون پایبندی به اسباب و وسایل مشروع» ما از دنیا نصیبی داریم و نباید آن را
فراموش کنیم. در قرآن، خداوند میفرماید: «وَلا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنْ
الدُّنْیا»[۱۰] یعنی: “نصیبت از دنیا را فراموش مکن” ما دنیا را میخواهیم چون
خداوند فرموده است و اگر دنیا را کنار بگذاریم و سهم خویشتن را نستانیم در دینداری
خود موفّق نخواهیم بود؛ امّا به اندازهی مشروع و با وسایل مشروع. اگر دنیا را
طلاق بدهیم و کنار بگذاریم، یکی دیگر آن را به نکاح خود درمیآورد و در چنگ میگیرد،
پس آن را کنار نگذاریم و نصیبمان را از دنیا برگیریم. زیرا اگر نگیریم عصیان کردهایم
و مرتکب گناه شدهایم. اما باید مواظب بود و شش دانگ هوش و حواس و وجودمان را در
اختیار دنیا نگذاریم که خیلی خطرناک خواهد بود. دو دانگ برای دنیا کافی است. چهار
دانگ دیگر را برای آخرت باید ذخیره کرد.
۷- الأمراض النّفسیه کالعجب و الغرور و
الحسد و غیرها: «بیماریها روحی و روانی مانند خودبینی، غرور و حسادت و …» کتابی
از دکتر حسن شرقاوی به چاپ رسیده است به نام «گامی فراسوی روانشناسی اسلامی» که در
مورد بیماری روحی مفصل صحبت کرده است. توصیه میکنم حتماً آن را مطالعه فرمائید.
۸- الحیل النفسیه و هی کثیره منها احتقار
الدّاعیه لنفسه و الخوف الموهوم أوِ الخجل المذموم. «موانع و توهّمات روحی که زیاد
هستند؛ از جمله خودکمبینی داعی یا ترس خیالی یا خجالت و شرم غیرطبیعی.» مواظب
باشیم که خود را با این موارد فریب دهیم.
۹- فقدان التربیه الذاتیه الجاده فمجرد
الإبتعاد عن وسط من الأوساط قدیکون کفیلاً بأن یرجع الداعیه الضعیف عما کان علیه
من العمل الدعوه: «دارا نبودن تربیت و پرورش عالی، که سبب میشود به محض اینکه
داعی از محافل دعوت دور شد، دعوتگر ضعیف را به اول راه بر میگرداند» لذا تشکیل و
انعقاد مجالس ایمانی از ضروریات دعوت است ولو افراد، اندک باشند. بنشینید و فقط ده
دقیقه یک خاطرهی ایمانی را تعریف کنید و یا بخشی از حیات و زندگانی تابعان یا
صالحان را ورق بزنید. مطمئناً شارژ و محکم میشوید. نبود چنین جلساتی سبب سست شدن
ایمان و گوشهگیر شدن افراد میشود. فتور یکی از آفاتی است که دامنگیر انسان میشود.
استادمحمد سید نوح(رح) در کتاب «آفات علی الطریق» از آن بحث میکند و امام ابنالقیم
در این باره میفرماید: فتور امری است طبیعی اما ماندن در فتور طبیعی نیست. اگر
چُرت زدی، زود بیدار میشوی اما اگر راحت پاهایت را دراز کردی و بیخیال سرت را
روی بالش نرم گذاشتی که بخوابی آن وقت است که دیر بیدار میشوی. سعی کن اگر هم میخوابی،
خوابت سبک باشد و رو به قبله بخواب و دستت را زیر سرت بگذار تا خواب عمیقی نداشته
باشی چون اگر خوابت عمیق شد به آن عادت میکنی و اگر به آن عادت کردی درد دین را
فراموش میکنی. همچنین اگر مدام خوراک مفصّل و رنگارنگی میل کردی، دیگر جایی برای
دین در درونت باقی نخواهد گذاشت و به قساوت قلب مبتلا میگردی. این یک واقعیت است.
۱۰- تسرب فکره طلب العلم اولا و الفتره
معینه مثل الانتقال الی الدعوه إلی الله و لمیبین لنا اصحاب هذه الفکره: الی متی
یطلبون العلم؟ اصحاب هذه الفکره لم یستوعبوا طبیعه هذا الدین؛ «بلّغوا عنّی ولو
آیه» رواه البخاری «خطور کردن این فکر به ذهن داعی که برای مدتی معین به کسب دانش
بپردازد و سپس به دعوت الی الله روی آورد. صاحبان این نوع تفکر برای ما روشن نکردهاند
که چه زمانی به دنبال علم و دانش میروند؟ اینان، طبیعت این دین را به خوبی نشاختهاند.
پیامبر(ص) میفرماید: «اگر توان تبلیغ فقط یک آیه را هم داشته باشید، باید آن را
تبلیغ کنید.»
نفوذ تفکر کسب تحصیلات عالیه و رفتن به
دانشگاه مانع از عملکرد مطلوب داعی میشود. میگوید بعداً با معلومات کامل به صف
داعیان إلی الله خواهم پیوست. اما آن بعد که فرا رسید، در گوشهای مینشیند و میگوید:
خدا هر چه روزی داد، بخورد و دیگر هیچ، و نیز میگوید: «لا یکَلِّفُ اللَّهُ
نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا»[۱۱] این شعار انسانهای ناتوان و عاجز است. میگویند
وسع و توان ما فقط گرفتن لیسانس، فوق لیسانس و دکترا بود. اما اینها جزء بسیار
کوچکی از وسع شماست.
ما اصلاً مخالف تحصیلات عالیه نیستیم. اما
اگر این تحصیلات بتی شوند که جای خدا را برایت بگیرند و به آن فخر بورزی، بسیار
خطرناک است.
پیامبر(ص) میفرماید: « لئن یهدی الله بکَ
رجلاً واحداً خیر لک من الدنیا و مافیها»
ما مخالف تحصیلات عالیه نیستیم اما اگر قرار
باشد یکی را فدای دیگری کنیم خوب معلوم است.
با دو قبله در ده توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست باید یا آوای خویشتن
ابراهیم خلیل(ع) هم باشید نمیتوانید؛ «آنجا
که عقابی پر میریزد/ از پشهی لاغری چه خیزد؟» وقتی خداوند بعد از مدتها اسماعیل
(ع) را به او بخشید محبت ابراهیم به سوی اسماعیل نیز جلب شد. هر روز به محبتش نسبت
به اسماعیل افزایش مییافت. تا این که خدای رحمان این لطف را در حق ابراهیم کرد که
اگر نمیکرد ابراهیم حال و روز دیگری داشت. سه بار در خواب قربانی کردن اسماعیل را
از او خواست. ابراهیم به خیال این که اسماعیل نخواهید پذیرفت موضوع را با او در
میان گذاشت. «یا بُنَی إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ
»[۱۲]چکار کنم اما خدای متعال از دل هر دوی آنها آگاه است. در جواب اسماعیل میگوید:
«یا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنْ
الصَّابِرِینَ »
مترس از جانفشانی چون طریق عشق میپویی
چو اسماعیل باید سر نهادن روز قربانی
«فَلَمَّا أَسْلَمَا»[۱۳] وقتی با تمام وجود
خود را تسلیم خداوند کردند «وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ»[۱۴] اینجا امتحان تمام میشود
و به ابراهیم میفرماید: فقط میخواستیم محبّت اسماعیل را از دلت بیرون کنیم چون
دل تو فقط جای محبّت من است و بس. اجازه نمیدهم هیچ کس شریک محبّت من بشود ولو
اگر اسماعیل هم باشد.
اسماعیل فقط به خاطر این که بندهی خداست
باید دوست داشته باشی نه به خاطر ذات اسماعیل.
مال را کز بهر دین باشی حمول
نِعمَ مالٌ صالحٌ خواندش رسول
اگر قرار باشد تحصیل علوم شرعی و غیرشرعی
سدّی بر سر راه دعوت باشند؛ آن را کنار بگذارید چون عزّت و کرامتت در دنیا و آخرت
ضایع خواهد شد.
۱۱- تأثیر التّفرق و الاختلاف بین الدعاه و
الجماعات الإسلامیه علی الداعیه فیؤدی به ذلک إلی إجتناب طریق الدعوه. «تأثیر
تفرقه و اختلاف میان دعوتگران و جماعتهای اسلامی بر شخصیت داعی؛ که باعث دوری وی
از مسیر دعوت میشود.» اختلاف میان داعیان و میان جماعتهای اسلامی که هر یک حقّ
را بسوی خود میکشند و باطل را بسوی دیگری هُل میدهند، آثار سوء روحی و ایمانی بر
جای میگذارد. ما باید هوشیارانه در این میان با برادران مسلمانمان برخورد کنیم و
حدّ مقدور از اختلافات مزمن حذر کنیم. زیرا مدعو شاهد مشاجرهی ماست. اما گاهی
اوقات اختلافات اجتنابناپذیرند و باید با مناظرهای شرعی سعی در حل آن کنیم.
به هنگام اختلاف یا حل اختلاف نباید منّتی
بر جماعت نمود؛ زیرا این جماعت بود که اسلام را به تو شناساند و منّتی هم بر تو
نمیگذارد. امّا اگر قرار باشد یکی بر دیگری منّت نهد؛ مطمئناً جماعت بایستی بر تو
منت بگذارد. به تعبیر دیگر اگر میان آب و ماهی تعیین کنیم که کدام یک به دیگری
نیاز دارد، این ماهی است که به آب محتاج است و آب هیچ نیازی به ماهی ندارد. آب
بدون ماهی هم همان آب است و با ماهی هم همان آب است. اما ماهی بدون آب هرگز نمیتواند
زندگی کند.
منتها آبی که مطابق فقه به قلّتین رسیده
باشد «لم یحمل الخبث»[۱۵] اما آبی که از قلّتین کمتر باشد هر گونه نجاستی به آن
روی میآورد. پس سعی کنیم به آبی متصل شویم که به تعبیر مولوی:
آب کوزه چون در آب جو شود
محو شود در وی و جو او شود
این پاسخ قاطع مولوی در ۷۰۰ سال پیش است به
آنان که این شبهه را میپراکنند که اگر آدم با جماعتی باشد محدود میشود و آزادیاش
را از دست میدهد. نمیتواند خود تصمیم بگیرد. مجبور است تسلیم شود و مجبور است هر
چه را میگویند به آن عمل کند. اما اصلاً اینطور نیست مگر در ابتدا نگفتیم هر کس
مشکلی داشت بفرماید جلو بیاید و مطرح کند. هر کس که میخواهد شخصیتش تقویت شود
باید از حالت کوزه بودن خود را رها کند و کوزهاش را به دریا خالی کند. و نتیجهاش
چیست؟ استعارهی شخصیت است؟ تضعیف شخصیت است؟ از بین رفتن شخصیت است؟ یا تعزیز و
تفهیم شخصیت است؟ با جو شو تا همه از تو استفاده کنند نه این که در کوزه بگندی و
غیر قابل مصرف شوی. پس چرا جدل و اختلاف دو نفر باید روی ما اثر بگذارد و مانع از
پیوستن ما به آب جاری شود.
۱۲- عدم فقه المصالح و المفاسد و ادراک ظروف
المرحله التی تعیشها الدعوه: «نداشتن درک درستی از مصالح، مفاسد، اوضاع و شرایط
زمانی که دعوت در آن به سر میبرد».
۱۳- عدم الصبر وقوع الإبتلاء و الأذی فی
سبیل الله. «نداشتن صبر و پایداری، هنگام فرا رسیدن امتحان و اذیت در راه خدا».
همین که مشکل و ناراحتیای برای جماعت پیش آید خود را کنار میزند و میگوید من
حال و حوصلهی این مشکلات را ندارم.
۱۴- عدم التدرُّج فی الدعوه فیبدأ بأعمال
غیر مؤهل لها. «نداشتن حرکت گام بهگام و تدریجی در مسیر دعوت، امری که باعث میشود
تا دعوتگر دست به انجام کارهایی بزند که آمادگی لازم برای آنها ندارد». مسؤولیت
بزرگی را میپذیرد و همین که فهمید از عهدهی آن بر نمیآید کم کم کنار میرود و
سرد میشود.
۱۵- عدم الإنضباط مع الصحبه الصالحه التی هی
الزاد للداعیه فی طریقه. «نداشتن نظم در همنشینی با افراد شایسته و نیکوکار، که
توشهی راه دعوتگر در مسیرش هستند». همنشینی و معاشرت با صالحان یکی از زادهای
طریق برای دعوتگران است.
۱۶- استعجال الثمره إعتقاد قربها. «شتابزدگی
در به نتیجه رسیدن و نزدیکی پنداشتن نتایج». این که چرا ما این همه کار میکنیم و
هیچ نتیجهای ندیدهایم؛ کمکم حوصلهاش به سر میآید و کنار میرود و سقوط میکند.
در حالی که تو موظفی کار کنی و البته که باید نتیجهی اعمالت را بگیری اما بعضی
ثمرات دیر به بار میآیند. این دعوت مانند درخت گردو است. در ابتدا یک دانه گردو
را در زیر خاک پنهان میکنیم. باید۱۵-۱۶ سال بگذرد تا جان بگیرد و ۱۵-۱۶سال دیگر
نیز منتظر بنشنیم تا ثمر بگیرد. شاید در ابتدا ثمرش چند دانه گردو باشد اما بعد
هزارها سال، هزارها هزار گردو و تقدیمت میکند.
۱۷- ضعف الیقین بنصر الله لعباده المؤمنین.
«یقین و باوری ضعیف به این امر که خدا بندگان مؤمنش را یاری میرساند». خداوند در
قرآن با تأکید میفرماید: «وَکَانَ حَقّاً عَلَینَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ.»[۱۶]
۱۸- عدم الإعتراف بالخطاء و عدم تقبل
النّصیحه. «اعتراف نکردن به اشتباهات و نپذیرفتن نصیحت». آدمی سعی کند، نصیحتپذیر
باشد بخصوص نصیحت ناصحین امین را قبول کند.
۱۹- ارتکاب المعاصی و الاستهانه بالصغائر من
الذنوب. «ارتکاب گناهان بزرگ (معاصی) و کوچک شمردن گناهان صغیره.
۲۰- قله الإهتمام بالجانب العبادی لدی
الداعیه کقیام اللّیل و الأذکار الیومیه. «کمتوجهی به جنبهی (شعایر) عبادی مانند
نماز شب و خواندن اوراد و اذکار شبانهروزی». نیز سبب سقوط میشود.
۲۱- ترک الدعاء الّذی هو سلاح المؤمن. «ترک
دعا که سلاح مؤمن به شمار میآید». داعی در واقع یعنی اهل دعا. همیشه دعا بخوانید
برای همه دعا کنید. بخصوص برای خودتان که خدایا مرا در این راه توفیق ده.
۲۲- ضعف الشخصیه الداعیه و عدم التنظیم.
«ضعف شخصیتی دعوتگر و نظمپذیر نبودن وی».
«و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین»
پاورقیها:
—————–
[۱] – الحجر/۴۴
[۲] – الانبیاء/۱۰۷
[۳] – النحل/۲۵
[۴] – النحل/۹۶
[۵] – آل عمران/۱۶۵
[۶] – البقره/۱۴۳
[۷] – المائده/۲۸
[۸] – یوسف/۱۰۸
[۹] – التوبه/۲۰
[۱۰] – القصص/۷۷
[۱۱] – البقره/۲۸۶
[۱۲]- الصافات/۱۰۲
[۱۳] – الصافات/۱۰۲
[۱۴] – الصافات/۱۰۳
[۱۵] – الصافات/۱۰۳
[۱۶] – الروم/۴۷
منبع : اصلاح وب