اندیشه

اسلام و دموکراسی

اسلام و دموکراسی

( با بررسی دیدگاه تندرو ومیانه رو  و اندیشمندانی چون غنوشی، مودودی ، شریعتی و
خاتمی )

نویسنده: جان – اسپوزیتو / جان – وال

مترجم: مهدی – حجت

رابطه بین اسلام و دموکراسی در جهان معاصر
پیچیده و بغرنج است. جهان اسلام از حیث ایدئولوژیکی یکپارچه نیست. چشم‌اندازهای
وسیعی در این جهان وجود دارد، از اندیشه‌های افراطی کسانی که وجود هرگونه ارتباط
بین اسلام و دموکراسی را نفی می‌کنند گرفته تا کسانی که معتقدند اسلام خود به نظام
دموکراتیک فرمان می‌دهد. در میان اندیشه‌های افراطی، در شماری از کشورهایی که اکثریت
جمعیت آنها مسلمان هستند، بسیاری از مسلمانان بر این باورند که اسلام حامی و
پشتیبان دموکراسی است، اگر چه نظام سیاسی خاص آنها مشخصا تحت عنوان نظام اسلامی
شناخته می‌شود.

در قرن بیستم در سرتاسر جهان اسلام،‌ بسیاری
از گروههایی که خود را مشخصا اسلام‌‌گرا معرفی کرده و سعی داشتند به عنوان
سازمانهایی سیاسی مستقیما در فرآیندهای دموکراتیک مشارکت داشته باشند، در اروپای
شرقی، آفریقا و نقاط دیگر جهان سرنگون شدند. در جاهایی، گروههای مشخصا اسلامی در
نظامهایی مشارکت داشتند که از حیث ساختاری بیشتر سکولار بودند. مشارکت گروههایی که
خود را دارای جهت‌گیریهایی اسلامی معرفی می‌کردند در انتخابات و به طور کلی در
فرآیندهای دموکراتیک، مناقشات قابل توجهی را برانگیخت. آنهایی که معتقدند
رویکردهای سکولار و جدایی مذهب از سیاست جوهره دموکراسی است، استدلال می‌کنند که
گروههای اسلامی از دموکراسی تنها به عنوان ابزاری برای کسب قدرت سیاسی حمایت می‌کنند.
آنها می‌گویند گروههای اسلامی از ایده «یک مرد، یک رای، یک بار» حمایت می‌کنند. در
الجزایر و ترکیه، به دنبال پیروزی انتخاباتی احزاب سیاسی اسلامی، که از حیث مذهبی
برای رژیمهای سیاسی موجود تهدید پنداشته می‌شدند این احزاب از نظر قانونی محدود و
یا سرکوب شدند.

بحث رابطه بین اسلام و دموکراسی قویا در
میان کسانی که خیزش اسلامی را در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست‌ویکم تداعی می‌کنند،
در جریان است. برخی از این اسلام‌گرایان بر این باورند که «دموکراسی» مفهومی بیگانه
است که توسط غرب‌گرایان و اصلاح‌طلبان سکولار به جوامع اسلامی تحمیل شده است. آنها
همواره استدلال می‌کنند که مفهوم حاکمیت مردم، تاکید بنیادی اسلام بر حاکمیت خدا
را انکار می‌کند و لذا نوعی بت‌پرستی است. آنهایی که چنین دیدگاهی دارند به احتمال
بسیار کمی در انتخابات شرکت می‌کنند. بسیاری از اینها از شرکت در مباحث و گفتگوهای
فکری و روشنگرانه در رسانه‌ها پرهیز می‌کنند. برخی دیگر نسبت به فعل و انفعالات
سیاسی جوامعشان بی‌اعتنا هستند و امید دارند که اجتماع مجرا و منزوی آنها به نحوی
الهام‌بخش جامعه اسلامی وسیع‌تری خواهد شد. اما بسیاری از گروههای فکری برجسته
اسلامی استدلال می‌کنند که اسلام و دموکراسی با یکدیگر سازگارند. برخی پیشتر می‌روند
و تاکید می‌کنند که در شرایط کنونی جهان معاصر، دموکراسی را می‌توان نیاز ضروری
اسلام تلقی کرد. در این مباحثات، متفکران مسلمان مفاهیم تاریخی پراهمیتی را از
درون سنت اسلامی بیرون کشیده و با مفاهیم پایه‌ای دموکراسی آن طور که در جهان مدرن
فهمیده می‌شود، تلفیق می‌دهند.

این فرآیند در جهان اسلام مشابه همان
فرآیندهایی است که در دیگر سنتهای مذهبی بزرگ رخ داده است. تمام سنتهای مذهبی بزرگ
جهان، دستگاههای کلانی از ایده‌ها، بینش‌ها و مفاهیمی که برای فهم حیات و فرجام
نوع بشر اساسی هستند، عرضه می‌دارند.

بسیاری از این مفاهیم با اهمیت به شیوه‌های
مختلف در دوران مختلف به کار برده شده‌اند. برای مثال سنت مسیحی در دوران پیش‌مدرن
شالوده‌ای نظری برای پادشاهی دارای مشروعیت الهی فراهم می‌کرد، در حالی که در
دوران معاصر این مفهوم را ترویج و تبلیغ می‌کند که مسیحیت و دموکراسی کاملا با
یکدیگر سازگارند. در تمامی سنت‌ها، منابع فکری و ایدئولوژیکی‌ای وجود دارند که می‌توانند
توجیه‌کننده پادشاهی مطلقه و یا دموکراسی باشند. مناقشه زمانی سر بر می‌آورد که
توجه داشته باشیم به اینکه این مفاهیم بنیادی چگونه باید به فهم درآمده و به کار
آیند.

یک نقطه نظر آغازینِ نسبتا بی‌طرفانه درباره
مسلمانان در سال ۱۹۹۲ توسط راشدالغنوشی، رهبر اسلام‌گرای تونسی و تبعیدی
سیاسی در مصاحبه با «لندن آبزرور» ارائه شده است: «اگر مقصود از دموکراسی عبارت
است از مدل لیبرالی حکومت که در غرب رایج است، یعنی نظامی که مردم آزادانه
نمایندگان و رهبران خود را بر می‌گزینند، و در آن جابجایی قدرت و همچنین تمام
آزادیها و حقوق بشر برای عموم مردم وجود دارد، در آن صورت مسلمانان مطلب یا سخنی
در مذهب خود نمی‌یابند که با دموکراسی مغایرت داشته باشد، و به نفعشان نیز نیست که
چنین کاری را بکنند».
بسیاری از مسلمانان از جمله خود غنوشی پیشتر رفته و
دموکراسی را شیوه‌ای مناسب برای تحقق الزامات خاص دین اسلام در جهان معاصر می‌دانند.

 

سنت اسلامی حاوی شماری از مفاهیم کلیدی است
که مسلمانان آنها را به عنوان رهگشای «دموکراسی اسلامی» مطرح می‌کنند. اکثرا موافق
این نکته خواهند بود که برای مسلمانان مهم است که صرفا و به سادگی دست به کپی آنچه
که غیر مسلمانان در باب ایجاد نظامهای دموکراتیک کرده‌اند، نزنند، با تاکید بر این
که قالبهای مختلفی برای تحقق یک دموکراسی مشروع قابل تصور است. محمد خاتمی
رئیس جمهوری ایران در مصاحبه‌ای تلویزیونی قبل از انتخابات ریاست جمهوری این کشور
خاطر نشان می‌کند که «دموکراسی‌های موجود ضرورتا از یک فرمول یا منظر خاص تبعیت
نمی‌کنند. اینکه یک دموکراسی به نظام لیبرال منجر شود امکان‌پذیر است. این هم
امکان دارد که دموکراسی احتمالا به نظامی سوسیالیستی منجر شود. همچنین می‌توان
دموکراسی‌ای برخوردار از هنجارهای مذهبی در باب حکومت داشت. ما این نوع سوم را
اختیار کرده‌ایم».
خاتمی دیدگاهی را عرضه می‌دارد که در میان هواداران
دموکراسی اسلامی مشترک است و آن اینکه «دموکراسیهای امروز جهان از خلاء بسیار
بزرگی رنج می‌برند که عبارت است از خلاء معنویت»، و اسلام می‌تواند آن چهارچوب
لازم را برای تلفیق دموکراسی و معنویت و فراهم نماید.

سنتز معنویت و حکومت از تصریح بنیادینی که
در روح اسلام است ناشی می‌شود: اینکه «هیچ معبودی جز خداوند نیست» و تاکید بر
اینکه او «یکتا»ست. این اندیشه، که توحید خوانده می‌شود، مبنای لازم را برای این
ایده که هیچ کس نمی‌تواند جنبه‌های مختلف حیات را به مقولاتی مجزا از یکدیگر منفک
کند، فراهم می‌آورد. علی شریعتی، در کتاب «جامعه‌شناسی اسلام» می‌نویسد که
توحید «به معنی یکانگی و یکتایی خداوند البته مورد پذیرش تمامی یکتاپرستان است.
اما توحید به عنوان یک جهان‌بینی … بدین معنی است که کل هستی را به جای تقسیم آن
به این جهان و جهان باقی… روح و بدن، به مثابه یک کل واحد بنگریم». در این جهان‌بینی،
جداسازی مذهب از سیاست، موجب خلاء معنوی در حوزه عمومی می‌شود و راه را برای
استقرار نظامهای سیاسی‌ای که هیچ درک و احساسی نسبت به ارزشهای اخلاقی ندارند، باز
می‌کند. از چنین منظری، یک دولت سکولار راه را برای سوء استفاده از قدرت باز می‌گذارد.

طرفداران دموکراسی اسلامی استدلال می‌کنند
که یکتایی و یگانگی خداوند مستلزم نظام دموکراتیک است. محافظه‌کاران به این نکته
معترضند که ایده حاکمیت مردم با ایده حاکمیت خداوند در تعارض است، در این صورت در
اغلب موارد آلترناتیو، نوعی نظام پادشاهی خواهد بود. پاسخ این مطلب با تاکید بر
توحید داده می‌شود، همان‌طور که متفکر سودانی عبدالوهاب الافندی اظهار می‌دارد:
«هیچ مسلمانی مساله حاکمیت خداوند یا حکومت بر مبنای شریعت را مورد تردید قرار
نمی‌دهد، با این وجود بیشتر مسلمانان نسبت به هرگونه ادعایی در باب حاکمیت یک فرد
سوءظن داشته و بدگمانند. حاکمیت یک فرد مغایر با حاکمیت خداوند است، چه اینکه همه
افراد نزد خداوند برابرند. … اطاعت کورکورانه از حکومت یک فرد بر خلاف اسلام است».
بدین ترتیب استدلال می‌شود که اصل توحید عملا مستلزم نظامی دموکراتیک است زیرا
انسانها برابر آفریده شده و هر نظامی که این برابری را منکر شود اسلامی نخواهد
بود.

 

مفاهیم مشخص زیادی وجود دارند که مسلمانان
هنگامی که به تبیین رابطه اسلام و دموکراسی می‌پردازند به آنها استناد می‌کنند. از
نظر قرآن، نیکوکار کسی است که امور خود را از طریق «مشاوره و همفکری با دیگران»
سامان می‌دهد.(
قرآن سوره ۴۲ آیه ۳۸) این مساله از طریق سنت‌های پیامبر و گفته‌ها،
رفتار و کردار نخستین رهبران جامعه اسلامی گسترش می‌یابد، و بدین معنی است که
مسلمانان ملزم هستند امور سیاسی خود را از طریق همفکری و مشاوره با یکدیگر مدیریت
کنند. متفکران مسلمان معاصر به رده‌بندی‌های مختلف تقسیم می‌شوند که در این رابطه
می‌توان به اسلام‌گرایان نسبتا محافظه‌کار، مدرنیستهای لیبرال‌تر …  اشاره داشت.

مفهوم پایه‌ای دیگر در تحولات مربوط به
دموکراسی اسلامی عبارت است از مفهوم «خلیفه». در گفتگوهای معاصر کاربرد سیاسی سنتی
واژه خلیفه مجددا تعریف شده است. این واژه از حیث تاریخی لقب پادشاهان امپراتوری
اسلامی دوره میانه بوده است. هر گاه فیلسوفان سیاسی مسلمان دوره میانه از نهادهای
خلافت صحبت می‌کردند مقصودشان تحلیل نهاد سیاسی جانشینان پیامبر اسلام به عنوان
رهبران جامعه اسلامی بود. به هر حال این تعبیر از واژه خلافت چیزی بود که بعد از
رحلت پیامبر اسلام(ص) به وجود آمد.

در قرآن کلمات عربی خلیفه و خلافت معنای
متفاوت و عام‌تری دارند. در قرآن آدم به عنوان نخستین انسان، خلیفه (جانشین)
خداوند بر روی زمین توصیف شده است.(قرآن سوره ۲ آیه ۳۰) به پیامبر اسلام دستور
داده شده که به انسانها متذکر شود که خداوند آنها را خلفای (جانشینان) خود بر روی
زمین قرار داده است.(قرآن سوره ۶ آیه ۱۶۵) بدین ترتیب در قرآن واژه خلافت به
مسئولیت سنگین و عظیم نوع بشر از اینکه جانشین خداوند بر روی زمین است، اشاره
دارد.

با این حال اندیشمندان مسلمان اواخر قرن
بیستم سالها بعد از اینکه خلافت سیاسی توسط آتاتورک در سال ۱۹۲۴ ملغی شد و آخرین
بقایای آن از بین رفت، به تدریج به اهمیت این مساله که همه انسانها «خلفای» خداوند
هستند، پی بردند. همان‌طور که ابعاد فکری بازخیزش اسلامی در اواخر قرن بیستم واضح
و روشنتر تعریف شده، اسمائیل الفاروقی اندیشمند فلسطینی‌الاصل، در کتابی
کوچک طرحی  تحت عنوان اسلامی کردن دانش
ترسیم می‌کند. مفهوم خلافت مستلزم مسئولیتهایی برای همه انسانها، در همه ابعاد
زندگی است، به خصوص در بعد سیاسی: «مسلمانان بدرستی خلافت را امری کاملا سیاسی می‌فهمند.
… اسلام به این امر فرمان می‌دهد که هر مسلمانی باید سیاسی باشد (یعنی بیدار،
سامان‌مند و متحرک)».

ابوالعلاء مودودی در
کتاب «روش زندگی اسلامی» دلالتهای این تاکید مجدد بر معنای نمایان‌تر قرآنیِ
جانشینیِ انسان برای دموکراسی اسلامی را با دقت توضیح می‌دهد: «صلاحیت جانشینی
به تمامی گروههای مردم اعطاء شده، به جامعه به مثابه یک کل. … چنین جامعه‌ای بار
مسئولیت جانشینی را به مثابه یک کل بر دوش می‌کشد، هر فرد از افراد این جامعه در
جانشینی الهی سهیم است. این آن نقطه‌ای است که دموکراسی اسلامی از آنجا آغاز می‌شود.
هر فرد در یک جامعه اسلامی از حقوق و اختیارات جانشینی الهی برخوردار است و بدین
لحاظ همه افراد با هم برابرند».

دموکراسی اسلامی از نظر تئوریکی و مفهومی در
آغاز قرن بیست و یکم به خوبی رشد یافته و قانع‌کننده است، اما در عمل نتایج کمتر
امیدوارکننده و رضایت‌بخش بوده است. حاکمان خودکامه و مستبدی چون جعفر نومیری در
سودان و ضیاءالحق در پاکستان در دهه ۱۹۸۰ برنامه‌های رسمی‌ای را برای اسلامی کردن
نظام حقوقی و سیاسی آغاز کردند که پیامدها و نتایج آن برای دموکراسی امیدوارکننده
نبود. در سال ۱۹۸۹ کودتای نظامی ترکیبی از اسلام‌گرایان نظامی و غیر نظامی را بر
سودان حاکم کرد و علی‌رغم هدف اعلام شده مبنی بر ایجاد یک دموکراسی اسلامی، گزارش
حقوق بشر در خصوص رفتار این رژیم با اقلیتهای غیرمسلمان و گروههای مسلمان مخالف،
اسف‌بار بوده است. گروههای بین‌المللی حقوق بشر در خصوص نحوه رفتار با اقلیتهای
غیرمسلمان در ایران، ، نیز انتقادآمیز بوده است.

صرف‌نظر از نظامهای سیاسی‌ای که رسما اسلامی
اعلام شده‌اند، یک اقدام رو به رشدی به نفع دموکراسی با رنگ و لعاب اسلامی نیز
صورت گرفته است. در بسیاری از کشورها، مسلمانانی که از جمله اسلام‌گرایان فعال به
حساب نمی‌آیند، در فرآیندهای انتخاباتی مشارکت داشته و احساس روزافزون نیاز به
اصول اخلاقی و آگاهی اسلامی را در حوزه‌های سیاسی وارد کرده‌اند. در عصری که سیاست
در بسیاری از کشورها در حال «غیرسکولار» شدن است، رهبران سازمانهای اسلامی در
نظامهای سیاسی انتخاباتی که رسما اسلامی نیستند، نقشهای مهمی ایفا می‌کنند. زمانی
که به رژیم نظامی سوهارتو در اندونزی خاتمه داده شده، شخصی که در نتیجه اولین
انتخابات آزاد در سال ۱۹۹۹ به ریاست جمهوری انتخاب شد، عبدالرحمان وحید،
رهبر نهضت‌العلما که احتمالا یکی از بزرگترین سازمانهای اسلامی در جهان است، بود.
با وجود اینکه او به عنوان یک رهبر کاملا شناخته شده اسلامی در نظامی دموکراتیک
شرکت کرد، اما در پی اسلامی‌کردن نظام سیاسی برنیامد و بر سر آن وارد مبارزه نشد.
هنگامی که از ریاست جمهوری بر کنار شد، این کار کاملا از طریق فرآیند جایگزینی به
طور منظم و قانونی صورت گرفت و هیچ یک از طرفداران و نیز مخالفانش درگیر نزاع
مذهبی نشدند.

به همین سیاق احزاب سیاسی انتخاباتی سکولار
ترکیه نیز به طور موفقیت‌آمیزی عمل کرده‌اند. نجم‌الدین اربکان از رهبران یکی از
این احزاب توانست برای مدت کوتاهی در سالهای ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۷ پست نخست‌وزیری ترکیه را
بر عهده بگیرد. اگر چه یکی پس از دیگری احزاب ترکیه‌ای دارای گرایشهای اسلامی
سرکوب و بسیاری از رهبران آنها زندانی شده‌اند، اما واکنش مردم در این خصوص خیلی
ساده تشکیل احزاب جدید و تلاش مجدد در درون نظام سیاسی و نه کناره‌گیری و روی‌آوردن
به مخالفت خشونت‌آمیز زیرزمینی بوده است. ( در این مورد می توان به پیروزی های
چشمگیر و موفقیت آمیز اسلامگرایان ترکیه و اخوان المسلمین مصر هم اشاره کرد )

تجربه ترکیه موید این واقعیت است که بسیاری
از مسلمانان، چه آنهایی که در دولتی رسما سکولار و یا اسلامی زندگی می‌کنند،
دموکراسی را امید اصلی خود و ابزار مشارکت سیاسی کارآمد تلقی می‌کنند. یکی از
ابعاد مهم این مشارکت این است که علی‌رغم اینکه مسلمانان محافظه‌کار مخالف حکمرانی
زنان هستند، در سه کشور از بزرگترین کشورهای اسلامی جهان ـ‌اندونزی، بنگلادش و
پاکستان‌ـ زنان برای در راس حکومت بوده و یا هم‌اکنون هستند. هیچ یک از این زنان
مشخصا اسلام‌گرا نبوده و حتی یکی از آنها کاملا مورد مخالفت یکی از احزاب اسلامی
قرار گرفت.

در این بستر پیچیده، واضح و روشن است که
اسلام ذاتا با دموکراسی ناسازگار نیست. «اسلام  میانه رو » در برخی مواقع اساسا نه برنامه‌ای
برای به راه انداختن جنگ مقدس یا ترورسیم بلکه برنامه‌ای در راستای دموکراسی بوده
است . ( و اکثر اوقات مورد ظلم و ستم و ترور 
به ظاهر دموکراسی خواهان شده است ) .

منبع : باشگاه اندیشه (با تغییر)

نمایش بیشتر

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا