نور خدا چگونه است و چطور می توان از نور خدا کسب کرد؟
نور خدا چگونه است و چطور می توان از نور خدا کسب کرد؟
نویسنده: سید قطب / مترجم : دکتر خرکدل
قرآن با همچون تعلیم و تربیتی، و با هـمچون پاک و پاکیزه داشتنی، و با همچون رهنمود و رهنمونی، به معالجه و چارهجوئی هستی بشری نشسته است، تا با نور درخشان گردیده است، و به افق رخشان و تابان چشم دوخته است، و به ورانداز کردن نـور عـظیمی پرداخته است که در آفاق آسمانها و زمین پرتو افکن است، در آن حال و احوالی که آمادگی دریافت فیض و لطف شامل و کاملی را پیداکـرده است که جـهانی را فرا گرفته است که همۀ آن رخشان و همۀ آن نور است:
(اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ).
خدا روشنگر آسمانها و زمین است (و او است که جهان را با نور فیزیکی ستارگان تابان، و با نور معنوی وحی و هدایت و معرفت درخشان، و با شواهد و آثار موجود مخلوقات فروزان کرده است(.
هنوز چنانکه باید نصّ شگرف جلوهگر نمیآید، نور آرام درخشانی بر می تابد و سراسر جهان را فرامیگرد، و از عواطف و احساساف و اعضاء و اندامها سـرریز میگردد، و به زوایا و پیچ و خمها مـیریزد و روان میگردد. تا آنجا که سراسر جهان در امواج نور خیره کننده شناور میشود، و چشمها و بینشها گلاویز آن میگردد و آن را میمکد، و پردهها کنده و برداشته میشود، و دلها شفّاف مـیگردد، و ارواح بال و پر میگیرد و به پرواز درمیآید، و همه چیز در امواج خروشان و بر سر و کول یکدیگر دوان به شنا درمیآید، و همه چیز در دریـای نور پاک و تمییز می شود، و همه چیز از انباشتگی و سنگینی خود بیرون میآید. ناگهان آنچه هست حرکت و پرواز است. ملاقات و آشنائی است. آمیختن و الفت یافتن است. شادی و سرور است … ناگهان جهان و هر چه و هر که در آن است نور میشود و از قید و قیود و مرز و حدود درمیگذرد و آزاد و رها میشود. آسمانها و زمین در این بزم و سرور به هـم متّصل میگردند. زندگان و جمادات یکسان میشوند. دور به نزدیک میپیوندد. درّهها و راهها، و درونها و بیرونها، و حواسّ و قلوب همدیگر را ملاقات میکنند.
(اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ).
خدا روشنگر آسمانها و زمین است.
خدا است که نور را پدیدار میگرداند، و خدا است که بدان نظم و نظام میبخشد … خدا است که آسمانها و زمین را هستی میبخشد. خدا است که در آسمانها و زمین قانون را پدیدار و برقرار میگرداند … انسانها در این اواخر با درک گوشهای از این حقیقت بزرگ در پرتو دانش خود، توانستهاند آنچه را که ماده نامیده میشود – پس از شکافتن اتم – به پرتوهای آزادی تبدیل کنند که اساسآ نور هستند و ماهیّتی جز نور ندارند. ذرّات «ماده» هم که از بارهای الکـتریکی و الکترونها تشکیل شدهاند، هنگام شکافتن، به شکـل تابشهائی از جنس نور آزاد میشوند … دل انسانها، قرنها و قرنها پیش از عـلم، این حقیقت بزرگ را میدانسته است. دل انسانها هر وقت شفاف و درخشان گردیده است و به آفاق نور بال و پرکشیده است، چنین چیزی را درک و فهم میکرده است. دل محمّد پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم این چیز را به تمام وکمال و همه جانبه درک و فهم فرموده است و لبریز و سرریز از آن گردیده است، در آن حال که از طائف برمیگشته است و دست از همۀ مردمان شسته است و به ذات یزدان جهان پناه برده است و گفته است:
(أعوذ بنور وجهک الذی أشرقت به الظلمات , وصلح علیه أمر الدنیا والآخره ).
پناه میبرم به نور ذات تو که تاریکیها بدان تابناک گشتهاند و کارهای دنیا و آخرت یدان سر و سـامان پذیرفتهاند.
دل مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آل و سلّم همچنین از این امــر لبریز و سرریز گردیده است، بدان هنگام که کوچ زمینی و آسمانی معراج پیش آمده است. هنگامی که عائشه از او میپرسد: آیا پروردگارت را دیدهای؟ فرموده است:
(نور . أنى أراه ).
او نور است، چگونه او را میبینم؟
ولیکن هـستی بشری همیشه نمیتواند آن نور درخشان و فراگیر را به وفور دریافت دارد، و بهگونۀ طولانی آن افق دور را ورانداز کند. بعد از آن که این نصّ قرآنی آن افق دور و فراخ را جلوهگر میسازد، برمیگردد و فاصلۀ آن را نزدیک میکند، و آن را به درک و فهم محدود بشری، با مثال نزدیک به ذهن و محسوس و ملموسی نزدیک میگرداند:
(مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لا شَرْقِیَّهٍ وَلا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ).
نور خدا، به چلچراغی میماند که در آن چراغی باشد و آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حباب درخشانی که انگار ستارۀ فروزان است، و این چراغ (با روغنی) افروخته شود (که) از درخت پربرکت زیتونی (به دست آید) که
نه شرقی و نه غـربی است (بلکه تک درختی است در سرزمین بار و بلندی که از هر سو آفتاب بدان میتابد. به گونهای روغنـش پالوده و خالص است) انگار روغن آن بدون تماس با آتش دارد شعلهور میشود. نوری است بر فراز نوری! (نور چلچراغ و نور حباب و نور روغن زیتون، همه جا را نورباران کردهاند. به همین منوال هم نور تشریعی وحی و نور تکوینی هـدایت و نور عقلانی معرفت پردههای شک و شبهه را از جلو دیدگان همگان به کنار زده، و جمال ایزد ذوالجلال را بر در و دیوار وجود به تجلّی انداختهاند. امّا این چشم بینا و دل آگاه است که میتواند ببیند و دریابد(.
این مثالی است که شکل غیر محدود را به درک و فهم محدود نزدیک میگرداند، و نمونۀ کوچکی را ترسیم میکند که احساس بشری بتواند آن را ورانداز کند و دربارهاش بیندیشد، آن زمان که نمیتواند اصل را ورانداز کند و دربارهاش بیندیشد. این مثالی است که سرشت نور را به درک و فهم نزدیک میگرداند، بدان هنگام که درک و فهم انسان از پیگری فاصله و آفاق دور و دراز نوری عاجز و درمانده میشود که در فراسوی درک و فهم تنگ و محدود بشری قرار دارد. پس از نشان دادن آسمانها و زمین، به چراغدان میپردازد. چراغدان طاقچۀ کوچکی در دیوار است و جدای از پنجره است. در آنجا چراغ گذاشته میشود. این طاقچه نور را جمع و جور میگرداند، و با تجمّع
پرتوها نور قوی و درخشان جلوه گر می آید:
(کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ).
نور خدا به چلچراغی می ماند که در آن چراغی باشد.
(الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ).
چراغ در حبابی قرار دارد.
این حباپ چراغ را از باد می پاید و نور آن را صاف و زلال می نماید ، و چراغ می درخشد و هر دم فروزانتر می شود:
(الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ ).
حباب درخشانی که انگار ستارۀ فروزانی است.
این حباب خودش شفّاف و ارزشمند و گرانبها و درخشان و رخشان است … در اینجا مثال و حقیت، و نمونه و اصل به همدیگر می پیوندند بدان هنگام که روند قرآنی از حباب کوچک به ستارۀ بزرگ میپردازد، تا تدبّر و تأمّل به نمونۀ کوچک و ماکت ناچیز، منحصر و محدود نگردد، نمونه و ماکتی که جز برای نزدیک گرداندن آن اصل بزرگ و سترگ به دهن، ترسیم و تهیّه نشده است…روند قرآنی پس از این نگرش به سوی نمونه و ماکت برمی گردد که چراغ است:
(یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ).
این چراغ (با روغنی ) افروخته شود (که) از درخت پر برکت زیتون است.
نور روغن زیتون ، درخشان ترین و رخشان ترین نوری بوده است که مخاطبان روزی با آن آشنا بوده اند.امّا گزینش این مثال تنها بدین خاطر نبوده است و بس. بلکه آن سایههای مقدّسی که درخت یر برکت میاندازد نیز دخیل است. سایههای وادی مقدّس در کوه طور نزدیک ترین سرزمین روئیدن درختان زیتون به جزیره العرب است. در قرآن اشاره به این سرزمین و به سایه های پیرامون آن گردیده است:
(وشجره تخرج من طور سیناء تنبت بالدهن وصبغ للآکلین).
همچنین درختی (با آن) پدیدار کردهایم که در کوه طور سینا میروید و (صدها سال عمر میکند و پیوسته سبز و خرّم است و بدون زحمت زیاد، برکات فراوانی بهرۀ شما میسازد) و تولید روغنی و نان خورشی مـیکند (که دارای املاح کلسیم و آهن و فسفر و ویتامینهای «آ» و «ب» بوده و سرشار از پروتئین است، و استفادههای صنعتی دارد و در طبّ نیز مورد اسـتقاده میباشد، و نیز مواد غذائی) برای خورندگان (است). (مؤمنون/ ۲۰).
درخت زیتون عمر درازی دارد. هر چه در آن است به سود مردمان است: روغن و چوب و برک و میوۀ آن … بار دیگری روند قرآنی از نـمونه و ماکت کوچک میپردازد تا نگاهی به اصل بزرگ و سترگ بـیندازد. این درخت، یک درخت معیّن نیست و در مکانی و جهتی نمیگنجد و محدود و محصور نمیشود. بلکه درختی است تنها برای مثال نزدیک گرداندن به ذهن:
(لا شَرْقِیَّهٍ وَلا غَرْبِیَّهٍ).
نه شرقی و نه غربی است.
روغن این درخت هم از جنس این روغنهای دیدنی و محدود نیست. بلکه این روغن، روغن شگفت دیگری است:
(یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ).
انگار روغن آن بدون تماس با آتش دارد شعلهور میشود.
این روغن آن اندازه درخشان و رخشان است، و آن اندازه روشن و تابان است نزدیک است بدون آتش گرفتن هم بدرخشد و پرتو افکن شود.
(وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ).
اگر هم آتش بدان نرسد.
(نُورٌ عَلَى نُور).
نوری است بر فراز نوری.
بدین وسیله در پایان گشت و گذار به سوی نور انباشتۀ آزادی برمیگردیم!
این نور، نور خدائی است که تاریکیهای آسمانها و زمین با پرتو آن درخشان و رخشان گردیده است و روشن و تابان شده است. نوری است که حقیقت و اصل و اندازۀ آن را نمیدانیم. بلکه این تنها کوششی است تا در سایۀ آن دلها بدان برسند، و دیدار آن را ورانـداز کنند:
(یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ).
خدا هر که را بخواهد به نـور خود رهنمود میکند (و شمعک نور خرد را به چلچراغ نور احد میرساند و سراپا فروزانش میگرداند(.
خداوند رهنمون میکند کسانی را که دلهایشان را رو به نور باز کنند و آن را ببینند. این نور در آسمانها و زمین پخش و پراکنده است. در آسمانها و زمین در تلألؤ و طلوع است. هرگز قطع نمیشود، و هرگز محبوس و محدود نمیگردد. خاموشی ندارد و فروکش نمیکند. دل به هر کجا بنگرد آن را میبیند. شخص سرگشته هرگاه آن را ورانداز کند هدایت مییابد. و رهنمون میشود. هرکجا و هر زمان با این نور تماس بگیرد و اتّصال ییدا کند، خدا را میابد.
مثالی که خدا برای نور خدا آورده است، وسیلهای برای نزدیک گرداندن نور خود به درک و فهم بشر است. خدا بس آگاه از توان انسان است:
(وَیَضْرِبُ اللَّهُ الأمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ) (۳۵)
خداوند برای مردمان مثلـها میرند (تا معقول را در قالب محسوس بنمایاند و دور از دائره دریافت خرد را -تا آنجا که ممکن است، با تلسکوب وحی و در پرتو دانش – به خرد نردیک نماید) و خداوند آگاه از هر چیزی است (و میداند چگونه مخلوق را با معپود آشنا کرداند). این نور روان و پخـش در آسمانها و زمین، و پر آسمانها و زمین، درخشان و تابان در خانههای خدا است، آنجاهائی که دلها با خدا پیوند پیدا میکنند و بدو چشم میدوزند و به یادش میآورند و به ذکرش مینشینند و از او میترسند و میهراسند، و خالصانه از آن او میگردند، و او را بر همۀ چیزهای جذاب و دلانگیز زندگی ترجیح میدهند:
(فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ (۳۶) رِجَالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاهِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالأبْصَارُ (۳۷) لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَیَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ) (۳۸)
)اگر در جستجوی این نور پرفروغ هستید، آن را بجوئید) در خانههائی که خداوند اجازه داده است برافراشته شوند و در آنها نام خدا برده شود (و با ذکر و یاد او، و با تلاوت آیات قـرآنی، و بررسی احکام آسمانی آباد شود. خانههای مسجد نامی کـه) در آنها سحرگاهان و شامگاهان به تقدیس و تنزیه یزدان میپردازند، مردانی که بازرگانی و معاملهای، آنان را از یاد خدا و خواندن نماز و دادن زکات غافل نمیسازد. از روزی میترسند که دلها و چشمها در آن دگرگون و پریشان میگردد. تا این که خداوند برابـر بهترین کارهایشان پاداششان را بدهد و از فضل خود بـر پاداششان بیفزاید، چرا که خداوند هـرکس را که خود بخواهد بیحساب از مواهب خویش بهرهمند میسازد. رابطۀ تصویری میان صحنۀ چراغدان در آیۀ پیشین، و میان صحنۀ خانهها در اینجا موجود است، بـه شیوۀ هماهنگی قرآنی در نشان دادن صحنههائی که دارای شکل همگون یا نزدیک به هم هستند. در آنجا نیز پیوند مشابهی میان چراغی بود که با نور در چراغدان میدرخـشید، و میان دلهائی بود که با نور در خانههای خدا درخشان و رخشان میشوند.
در این خانه: (أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ).
خداوند اجازه داده است برافراشته شوند.
اجازۀ خداوند، فرمان برای اجراء است. این خانهها برافراشته و والایند، و پاک و گرانبهایند. صحنۀ برافراشته و والا بودن این خانهها هماهنگ با نور درخشان و رخشان در آسمانها و زمین است. سرشت والای این خانهها با سرشت والای نور درخشان و تابان هماهنگی دارد. این خانهها با والائی و ارزشمندی خود آماده برای این میشوند که نام خدا در آنها برده شود و به ذکر و یاد خدا برداخته شود:
(وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ).
و در آنها نام خدا برده شود (و با ذکر و یاد او، و بـا تلاوت آیات قرآنی، و بررسی احکام آسمانی آباد شود).
با این خانههای والا دلهای پاک و روشن و تسبیحگو و یرهیزگار و نمازگزار و بخشایشگر نیز هماهنگ هستند، دلهای کسانی که:
(لا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاهِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ).
بازرگانی و معاملهای، آنان را از یاد خدا و خوانذن نماز و دادن زکات غافل نمیسازد
بازرگانی و معامله میکنند برای به دست آوردن اموال و دارائی. ولیکن آنان با وجود اشتغال به کسب و کار از ادای حقّ خدا در نماز، و از ادای حقّ بندگان در زکات غافل نمیگردند.
(یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالأبْصَارُ) (۳۷)
از روزی میترسند که دلها و چشمها در آن دگرگون و پریشان میگردد .
دلها و چشمها به حیرت و اضطراب میافتد، و از ترس و اندوه و پریشانی بر چیزی پایدار و برقرار نمیمانند. آنان از همچون روزی میترسند، و ایـن است که بازرگانی و تجارتی، و معامله و خرید و فروشی ایشان را از یاد خدا غافل نمیگرداند.
ایشان با وجود این خوف و هراسی که دارند، به اجر و پاداش خدا دل میبندند و چشم امید میدوزند:
(لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَیَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ).
تا این که خداوند برابر بهترین کارهایشان پاداششان را بدهد و از فضل خود بر پاداششان بیفزاید.
امید ایشان به فضل و کرم خدا بینتیجه نمیماند:
(وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ) (۳۸)
چرا که خداوند هرکس را که خود بخواهد بیحساب از مواهب خویش بهرهمند میسازد.
از دیدگاه احادیث نبوی در تفسیر انوار القرآن
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُّبَارَکَهٍ زَیْتُونِهٍ لَّا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۳۵)
«الله نور آسمانها و زمین است» نور: در لغت روشنی و پرتوی است که اشیاء را با انعکاس و بازتاب خود منور و نمایان میکند و آنها را بر چشمها میتاباند.آری! خداوند جلّ جلاله نوری است که قوام و نظام کائنات و هستی از اوست… هدایتگری است که رهبری کاینات به اوست و هموست که آسمانها و زمین را ـ با ساماندهی احوال اهالی آنها و کمال تدبیر و رهبری خویش ـ برای کسانی که درآنها بهسر میبرند، روشن و روشنگر گردانیده است. البته قلب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ایننور الهی را به طور کامل دریافته بود. در حدیث شریف آمده است که چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از طایف ـ در آن سفر پر مشقت خویش که به قصد دعوت اهالی آن عازم گردیده بودند ـ بر میگشتند، چنین دعا کردند: «… أعوذ بنور وجهک الذی أشرقت به الظلمات، وصلح علیه أمر الدنیا والآخره: به نور روی تو که بهوسیلهآن تاریکیها درخشان و کار دنیا و آخرت سامان یافته است، پناه میبرم…». «مثل نور او» یعنی: نوری که از حق تعالی باز میتابد و آن را در دل بنده مؤمن خویش قرار داده است «مانند مشکاتی است» مشکات: طاقچهای است که در آن چراغ را میگذارند و نور چراغ در آن پرتو و شعاعی بهتر و بازتابی فراگیرتر پیدا میکند «که در آن» مشکات «چراغی است و آن چراغ در قندیلی است» یعنی: آن چراغ در درون شیشه و آبگینهای است، بدین جهت، نور و روشنی آن بیشتر و قویتر است «آن قندیل گویی کوکبی دری است»
یعنی: گویی آن شیشه، اختری درخشان شبیه در وگوهر است. ضحاک میگوید: «کوکب دری، ستاره زهره است». «که افروخته میشود» آن شیشه «از» روغن «درخت بابرکت زیتونی» گفته اند: از برکت درخت زیتون این است که میوه آن هم نان خورش است، هم روغن، هم پیراینده پوست، هم آتشافروز و هیچ چیز از درخت زیتون نیست مگر اینکه در آن منفعتی وجود دارد «که» آن درخت خجسته زیتون «نه شرقی است و نه غربی» یعنی: آن درخت، درختی است که هیچچیز آن را از نورخورشید در حجاب قرار نمیدهد زیرا موقعیت آن در کوهی بلند یا در وسط تپهای زرع شدهای است که خورشید بر آن فقط در وقت طلوع یا غروب نمیدمد بلکه از اول تا آخر روز در معرض تابش نور خورشید قرار دارد «نزدیک است که روغنش روشنی بخشد ـ هرچند آتشی به آن نرسیده باشد» یعنی: گویی روغن آن ـ بهجهت زلالیت و درخشش خود ـ حتی قبل از آنکه آتشی بدان برسد، میدرخشد زیرا روغن اگر صاف و زلال باشد، از دور دارای شعاع و پرتو است.
ابنعباس رضی الله عنه در معنی آن میگوید: «چنانکه روغن صاف و زلال قبل از رسیدن آتش به آن میدرخشد و هنگامی که آتش به آن رسید، بر درخشش خود میافزاید و همچنین است قلب مؤمنی که قبل از رسیدن علم به آن، به هدایت عمل میکند ولی چون علم به آن رسید، بر هدایت خویش میافزاید و بر آن نوری بر نوری افزوده میشود».
از همین باب است حدیث شریف: «اتقوا فراسه المؤمن فإنه ینظر بنور الله: از فراست و تیزبینی مؤمن پروا کنید زیرا او با نور خدا مینگرد». «نوری بر روی نوری است» زیرا چراغ خود نوری است، شیشه نور دیگری است و انعکاس آن از چراغدان نوری دیگر «خدا هرکه را بخواهد با نور خویش هدایت میکند» و او را به حق میرساند ـ یا با الهامی از جانب خویش، یا به وسیله نگرش خود او در دلایل حق «و خداوند برای مردم مثلها میزند» یعنی: حقایق را ـ برای نزدیک ساختن آنها به فهمها ـ با اشباه و همانندهای آنها بیان میدارد «و خدا بههر چیزی داناست» پس او به کسانی که مستحق هدایتند و کسانی که مستحق گمراهی میباشند، داناتر است
این آیه عظیم الشأن، مثلی برای انوار قرآن در قلب مؤمن است. یعنی:
چنانکه چراغ موصوف، پرتو و درخششی مضاعف دارد، همچنان قرآن سرچشمه درخشش هدایتهاست. پس چراغ قرآن است، شیشه قلب مؤمن، چراغدان فهم و زبان وی و درخت بابرکت هم درخت وحی و شریعت است که نه شرقی و نه غربی است.
یا ـ به تعبیر علوم معاصر ـ میتوانیم بگوییم که: لامپ برق نورش را از مولد برق میگیرد و مولد برق مکانی دارد و به محرکی نیاز دارد پس لامپ نور، قلب مؤمن است، مولد نور شریعت است، کارگاه تولید مسجد است و محرک آن تسبیح و ذکر و نماز و نیایش… و نزدیک است که حجتهای قرآن بدرخشد هرچند که خوانده هم نشود چنانکه نزدیک است روغن زلال زیتون بدرخشد، هرچند بر آن آتشی افروخته نشود. نور مؤمن از دو منبع است، نور فطرت و نور شریعت پس هرگاه نور فطرت و نور شریعت در انسانی جمع شد، او در کمال تعالی انسانی خویش خواهد بود.
باید دانست که باریتعالی آفریننده نور حسی در آسمانها و زمین است اما او خود از انوار حسی نیست.
در حدیث شریف آمده است: «قلبها بر چهار نوع اند:
۱ ـ قلبی است صاف و بیغش که مانند چراغی میدرخشد.
۲ ـ قلبی است که در غلاف قرار داشته و به غلاف خود بسته شده است.
۳ ـ قلبی است که واژگون شده است.
۴ ـ قلبی است که منقلب شده است.
اما قلب صاف و بیغش، قلب مؤمن است و چراغ آن نور آن است. قلب در غلاف، قلب کافر است. قلب واژگون شده قلب منافق است که حق را شناخته سپس منکر آن گشته. اما قلب برگردانده شده قلبی است که در آن ایمان و نفاق هر دو وجود دارد، که صفت ایمان در آن، مانند صفت بذری است که آن را آب پاکیزه رشد و نمو میدهد و صفت نفاق در آن مانند صفت زخمی است که خون و زردآب آن را رشد میدهد…».
فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ (۳۶)
ابن کثیر میگوید: بعد از آنکه خدای متعال قلب مؤمن را به چراغی در شیشهای صاف بسان قندیل تشبیه کرد، اینک محل و جایگاه این قندیل را که مساجدند بیان میکند: «در خانههایی که خدا اجازه داده است که رفعت یابند» یعنی: در مساجدی که خدا جلّ جلاله فرمان داده تا مورد تعظیم و حرمت قرار گیرند و شأن وجایگاه آنها رفیع و قدر و منزلت آنها والا باشد و از پلیدیها و نجاستها پاک گردانیده شوند و نیز رخصت داده که آن خانهها برافراشته و بلندوبالا بنا شوند «و نامش در آنها یاد شود» با اذان و نماز و تسبیح و سایر ذکرها پس اینها بهترین خانههای روی زمیناند «در آنها برای او در صبح و شام» یعنی: در اوایل و اواخر روز «تسبیح گفته میشود» آصال: جمع الجمع است زیرا جمع أصل است و أصل خود جمع اصیل میباشد که به آخر روز اطلاق میشود. خدای متعال (غدو: بامداد) را به صیغه مفرد ذکر کرد زیرا در آن یک نماز بیشتر نیست اما (آصال) را به صیغه جمع یاد کرد زیرا از نیمه روز تا شامگاه، یعنی چهار نماز دیگر را در بر میگیرد.
در حدیث شریف به روایت انسبنمالک رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «هر که خدای عزوجل را دوست دارد، باید مرا دوست داشته باشد و هرکه مرا دوست دارد، باید اصحابم را دوست داشته باشد و هرکه اصحابم را دوست دارد، باید قرآن را دوست داشته باشد و هرکه قرآن را دوست دارد، باید مساجد را دوست داشته باشد زیرا مساجد خانههای خداوند جلّ جلاله و بناهای ویاند که او بهرفعت دادن آنها امر فرموده و در آنها برکت نهاده است، مساجد مبارک وخجستهاند و اهل آنها نیز مبارک و خجسته اند، مساجد محفوظند و اهل آنها نیز محفوظند، آنها در نماز خویش هستند و خدای عزوجل در برآوردن حوایج ونیازهایشان است، آنان در مساجد خویشند و خدای عزوجل از پشت سرشان (حامی و نگهبانشان)».
ابنعباس رضی الله عنه میگوید: «مساجد خانههای خداوند جلّ جلاله در زمین اند که بر اهالی آسمان روشنی میافگنند چنانکه ستارگان بر اهل زمین روشنی میافگنند». همچنین در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «کسی که مسجدی را برای خداوند بنا کند، خدای عزوجل برایش خانهای را در بهشت بنا میکند».
حکم زینتدادن و آراستن مساجد: امام ابوحنیفه رحمه الله میگوید: «باکی نیست که مساجد نقشونگار شده و به آب طلا اندوده شوند چنانکه عمر بن عبدالعزیز رضی الله عنهمسجدالنبی صلّی الله علیه و آله و سلّم را نقشونگار کرد و کسی هم بر وی ایرادی نگرفت». اما جمعی از علما این کار را مکروه دانسته و به این حدیث شریف استدلال کردهاند: «قیامت برپا نمیشود تا آنگاه که مردم در مساجد با همدیگر تفاخر نکنند».
شایان ذکر است که دعا در هنگام ورود به مساجد مسنون است. در حدیث شریف رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده است: «هرگاه یکی از شما به مسجد درآمد، باید بگوید: اللهم افتح لی أبواب رحمتک: بارخدایا! درهای رحمتت را بر رویم بگشای. و چون از مسجد خارج شد، باید بگوید: اللهم إنی أسألک من فضلک: بارخدایا! من از تو، از فضلت میطلبم». همچنین در حدیث شریف آمده است: «چون مردی را دیدید که به مسجد رفت و آمد دارد وبدان عادت کرده پس به مؤمن بودن وی گواهی دهید».
رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاء الزَّکَاهِ یَخَافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ (۳۷)
«مردانی» در بامداد و شامگاه برای خدای عزوجل در مساجد نماز میگزارند «که آنان را هیچ تجارت» و معاملهای در سفر «و خریدوفروشی» در حضر «از ذکر خدا» به اسمای حسنای وی با دل و زبان «و» از «برپاداشتن نماز» در اوقات آنها بدون تأخیر «و» از «پرداخت زکات» فرض «بازنمیدارد» و به خود مشغول نمیکند.
ابنعباس رضی الله عنه میگوید: در مدینه مردانی بودند که به طلب فضل و نعمت خدا جلّ جلاله خریدوفروش و معامله میکردند و چون صدای اذان را میشنیدند، آنچه را در دست داشتند، میافگندند و برای ادای نماز بهسوی مسجد میشتافتند. این معنی قویتر از قولی است که آیهکریمه را بر دست کشیدن کامل از معامله وتجارت برای فارغ شدن به ذکر خدا جلّ جلاله حمل میکند. «از روزی میترسند» مراد، روز قیامت است «که دلها و دیدهها در آن روز منقلب میشوند»
یعنی: در میان امید نجات و بیم هلاک، نگران و دگرگون و زیر و رو میشوند. تقلب و دگرگونی دیدهها، بر اثر نگریستن و پاییدن این امر است که از چه ناحیهای مورد مؤاخذه قرار میگیرند و بهسوی چه مکانی برده میشوند.
لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَیَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ (۳۸)
آری! آن مردان با ایمان، مساجد را با ذکر و نیایش و قرائت قرآن آبادان میکنند: «تا خدا به پاس بهترین آنچه که کردهاند، به آنان پاداش دهد» همانگونه که وعده دوچند ساختن این پاداش را از دهبرابر تا هفتصد برابر به ایشان داده است «و از فضل خویش افزون بر این هم به آنان ببخشد» یعنی: برتر از آن پاداشی که بهایشان وعده داده است. در حدیث شریف به روایت ابن مسعود رضی الله عنه از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده است که مراد از: (وَیَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ) دادن اجازه شفاعت به ایشان است. «وخدا هرکه را بخواهد بیحساب روزی میدهد» چندانکه آن روزی در حساب و شمار خلق نگنجد.
—————————–
منابع :
- تفسیر فی الظلال القرآن / سید قطب
- تفسیر الانوار القرآن / عبدالروف مخلص