اندیشهفقه معاصرمقالات

شبه هایی پیرامون آرای قرضاوی ، مسالمت با یهود و…

شبه هایی پیرامون آرای قرضاوی ، مسالمت با یهود و…
عصام تلیمه/مترجمان:ایوب پوزش و عمرقادری
دوستی و مسالمت با یهود ونصاریعدهایکه از شخصیت قرضاوی عیبجویی مینمایند، گمان می کنند که او مسالمت با یهود و نصاری و به طور عموم مسالمت با غیر مسلمانان و به ویژه غیر مسلمان صلح دوست و مسالمت آمیز را صحیح می داند، دین آسمانی تحریف شده ایشان را محترم پنداشته ،آنان را برادر خوانده و معتقد است که جنگ با یهود و نصاری به خاطر عقیده و دین آنان نیست.
بیایید تا تمام جوانب را نکته به نکته در معرض تحقیق و بررسی قرار دهیم و با هم ببینیم قرآن و سنت و آرای جمهور علما چه کسی را تأیید می کند؟ آیا قرضاوی با قرآن و سنت و آرای جمهور مخالفت ورزیده یا مخالفان او هستند که به تک تازی و صدور آرای استثنایی و بدون دلیل پرداخته اند؟
بیایید تا پرده را از رابطه ی مسلمانان با غیر مسلمانان آن گونه که قرآن بیان کرده و سنت نبوی آن را شرح داده برداریم.
شیخ الاسلام ابن تیمیه پیرامون این پدیده مشروعیت جنگ را مورد تحقیق و بررسی قرار داده و پرده از انگیزه ی آن برداشته است.او که موضوع خود را بر مبنای روش برخورد پیامبر برنامه ریزی کرده می گوید:” پیامبر با کافرانی که حقوق او و یارانش را مورد تجاوز قرار می دادند و آنان را از دیار خود آواره کرده بودند می جنگید. “اما علت و انگیزه ی واقعی این جنگ ها چه بوده است؟ آیا علت کافربودن است یا ویژگی تجاوزگری؟اگر محض کافر بودن سبب جنگ می شود باید با هر کافری جز در زمان صلح موقت ، جنگید. اگر علت تجاوز به حریم اسلام و مسلمانان است، پس تنها جنگ با کافر متجاوز صحیح است و صحیح نیست که گردن هر کافری را در معرض لبه های شمشیر قرار داد.اگر صفت کفر سبب جنگ می شود پس رابطه ی مسلمانان با کفار جز در مرحله ی عهد و پیمان تنها رابطه ی جنگ است و در صورت عدم پیمان هر جا کافری وجود داشته باشد دارالحرب محسوب می شود؛ اما اگر جنگ به خاطر تجاوزگری باشد، صلح و دوستی مبنا و اساس رابطه ی خود با کفار قرار دهیم، مگر این که توجیهی برای جنگ وجود داشته باشد و مادامی که رابطه رابطه ی صلح و دوستی باشد میتوان به صلح و دوستی دائمی دست یافت و اگر مبنا را جنگ و دشمنی قرار بدهیم تنها پیمان صلح موقت وجود دارد و خبری از پیمان دائمی نیست.
اینک با توجه با این توضیح با سه مورد مواجه هستیم:
۱ . علت جنگ یا کافر بودن است یا تجاوزگری.
۲ . رابطه ی مسلمانان با غیر مسلمانان یا جنگ است یا صلح.
۳ . صلح دائمی یا درست است یا نادرست.
ابن تیمیه در یکجمع بندی این سه نکته را مورد بررسی قرار داده ومبنای تفکرش را بر اساس مسأله ی اول قرار داده است . او در این مورد که آیا جنگ با کفار به خاطر کافر بودنشان است یا به خاطر تجاوزگری آن ها، دو رأی را مطرح میکند.
۱ – رأی جمهور علمایاسلام هم چون امام مالک، احمد، ابوحنیفه، و غیره بر این است که علت وتوجیه جنگ با کفار ویژگی تجاوزگری آن هاست، بنا بر این تنها زمانی می توان با آن ها جنگید که حریم اسلام و مسلمانان را مورد تجاوز قرار دهند، پس جنگ دفاعی است و در صورت بروز آن هم تنها کسی کشته می شود که با مسلمانان می جنگد و یا در جنگ نقشی ایفا می کند. به همین خاطذر زن، راهب ، هم پیمان، و میان سالان که در جنگ شرکت نمی کنند و در خلال جنگ نقشی ایفا نمی کنند کشته نمی شوند. خلاصه تنها کسی کشته میشود که یا می جنگد و یا تشویق به جنگ می کند و کسی که نقشی در جنگ ندارد خونش محترم شمرده میشود.
۲ – رأی امام شافعی بر این است که علت جنگ با کافران کافر بودنشان است نه خصوصیت تجاوزگری و بر مبنای این رأی هر کافر بالغ و عاقلی کشته می شود و نباید بین کسی که قادر به جنگ است و کسی که قادر نیست و بین کافر جنگنده یا کمک کننده و کافری که نمی جنگد و نه در جنگ نقش دارد تفاوت قایل بود.
ابن تیمیه رأی علمای جمهور را ترجیح میدهد و برای اثبات عقیده ی خود به آیاتی از قرآن و احادیث و سنت نبوی اشاره می نماید. و می گوید : “در این مورد قول جمهور است که مورد تأییدقرآن و سنت و نزد علما است.”زیرا خداوند متعال می فرماید:
« وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ….. وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(بقره۱۹۰/۱۹۴)
اول:خداوند متعال میفرماید:« َقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُم» (بقره/۱۹۰)
پس مشروعیت جنگ مسلمانان زمانی شروع میشود که طرفی با آنان بجنگد ودر مییابیم علت حنگ وتجاوزگری است نه کافر بودن.
دوم: خداوند متعال دراین آیه تذکر میدهد که «وَلاَ تَعْتَدُواْ=تجاوز و تعدّی نکنید»و ایندلیل بر آن است که جنگ با کسی که با ما نمی جنگد و سزاوار جنگ نیست ظلم و تجاوز است.
سوم: هدف نهایی از جنگ را دفع فتنه قلم داد کرده است ومی فرماید:
« وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّه»ِ(بقره/۱۹۳)
پس علت جنگ تجاوزگری وهدف نهایی آن دفع فتنه است. جنگ با تجاوز دشمن شروع و مسلمانان را با دفع فتنه پایان می بخشند.آیه های مذکور با نص صریح خود به علت قتال که دفاع در برابر متجاوز است و دفاع مقابله به مثل و عدم تجاوز مسلمانان اشاره مینماید و پایان جنگ را دفع فتنه است تعیین نموده اند.
مخالفین ابن تیمیه مدعی هستند که آیات مذکور منسوخند، زیرا هدف نهایی از جنگ تنها دفع تجاوز نیست. ابن تیمیه نیزسخن مخالفان خود را به حرف به حرف ذکرمی کند و به نتیجه می سد که ادعای منسوخ بودن ضعیف است و می گوید ک« ادعای نسخ نیازمند دلیل است . نه تنها آیاتی در قرآن با این آیه ها تناقض ندارند بلکه شاهد آیاتی هستیم که با آن ها موافقند پس نسخ کجاست؟»[۱]
شیخ الإسلام ازاین سخن شگفت زده شده ومی گوید :« نهی از تجاوز « وَلاَ تَعْتَدُواْ»چگونه نسخ می شود؟ تجاوزظلم است و خداوند هرگز ظلم را جایز نمیپندارد».اوبه شیوه های دیگراستدلال میکند که جنگ مسلمانان با کفار به حاطر تجاوزآن هاست نه کافر بودن زیرا خدای متعال میفرماید:« لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» (بقره/۲۵۶)
این یک نص صریح عام است . اگر جنگ با کفار به خاطر کافربودنشان بود میبایست دین به زور و اجبار بر آنان تحمیل می شد، حال آن که مادین اسلام را از روی اجبار وزور بر کسیتحمیل نمی کنیم و اگر کافر تازمانی که مسلمان نشود با جنگ مواجه باشد این بزرگترین زور و اجباراست.ابن تیمیه باز با کسانی مواجه میشود که آیه «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّین»را نیزمنسوخ میدانند او که ادعای آنان را بی اساس میداند، میگوید، «رأی جمهورسلفبر این است که این آیه نه منسوخ است و نه مخصوص .جمهور سلف میگویند ما دیناسلام را به اجبار بر کسی تحمیل نمی کنیم و تنها با کسی می جنگیم که با ما بجنگد و اگر مسلمان شود خون و مالش محفوظ می ماند و اگر اهل جنگ نباشد نه با او می جنگیم و نه اسلام را جبراً بر او تحمیل مینماییم.»[۲]
او (رض) به ایراد دلایلی از سنت می پردازد و می گوید: پیامبر (ص)در یکی از جنگ ها زنی را دید که کشته شده بود و فرمود:«این زن سزاوار نبود که کشته شود .» در می یابیم که علت تحریم قتل این زن کافر آن است که او اهل جنگ نبوده است . پیامبر همیشه سربازان اسلام را توصیه مینمود که جزاهل جنگ نکشند و می فرمود:« به نام خدا و هم راه خدا و هم گام با ملت رسول الله حرکت کنید . پیر و کودک و زن را نکشید، افراط نکنید، غنیمت ها ر ا گرد آورید، صلح کنید و نیکوکاری نمایید که خداوند نیکو کاران را دوست می دارد.»پیامبر (ص) که هم راه مؤمنان بود مردان و زنانی از مشرکان را به اسارت می گرفتند و اسلام را به زور و اجبار بر آنان تحمیل نمی کردند.
پیامبر(ص) ثمامه بن أثال را که مشرک بود اسیر کرد و بر او منت نهاد نه این که اسلام را بر او تحمیل کند، آزادش کرد تا درنهایت با میل و رضایت خود مسلمان شد. هم چنین بر برخی از اسرای بدرمنت نهاد و بدون این که اسلام را بر آنان تحمیل کند، آزادشان کرد.
ابن تیمیه (رض) میگوید:”سیره پیامبر(ص) حاکی از آن است که هر کس اعلان آتش بس میکرد با او نمی جنگید و کتاب های سیره ، احادیث، تفسیر، فقه، و جنگ ها از این حقیقت حکایت می کنند و این حقیقت در سیره پیامبر به حد تواتر رسیده و جنگ را با کسی آغاز نکرده است.”
رابطه ی مسلمانان با دگر اندیشان:
ابن تیمیه سخنان خود را با تأکید بر آرای جمهور مورد تأکید قرار می دهد و ثابت می کند که علت جنگ با کافران تجاوز آنان است نه مجرد اختلاف دینی.آن چه که بدون تردید بر این رأی بنا می گردد این است که اساس رابطه ی مسلمانان با دیگران صلح است نه جنگ، اما زمانی که جنگ و تجاوز را شروع کردند رابطه ی صلح تبدیل به رابطه ی جنگ می شود و اگر تجاوزی صورت نگیرد رابطه ی صلح به قوت خود باقی است. او فصل مستقلی را به این موضوع اختصاص نداده و در نهایت به این سخن بسنده میکند که « این همان موضوعی است که جمهور پیرامون آن اظهار نظر نموده اند که جنگ در مقابل ستیز وتجاوز است،هر کس نجنگد و رابطه ی مسالمت آمیز داشته باشد اعم از این کهمشرک باشد یا اهل کتاب با او جنگ نمی شود.»[۳]
سپس میافزاید پیامبر تنها برای دفاع ،با مشرکین جنگیده است؛زیرا او را هم راه یارانش در معرض جنگ و آوارگی قرار دادند و با نصاری بدین خاطر جنگید که فرستاده ی او را مورد تجاوز قرار دادند . ابن تیمیه در رساله القتال می گوید:«پیامبر با هیچ کس از نصاری نجنگید تا این که پس از صلح حدیبیه نمایندگانی پیش رؤسا و ملوک آنان فرستاد و ایشان را به دین اسلام فرا خواند.او کسانی پیش قیصر ، کسری، مقوقس ،نجاشی و پادشاهان عرب در شرق و شام   فرستاد. هر کس از نصاری که دوست اشت مسلمان شد تا این که نصاری به کشت و کشتار برخی از مسلمانان پرداختند و با ظلم و تجاوز،آنان را کشتند. پیامبر پس از  کشته شدن مسلمانان به دست نصاری نیرویی برای انتقام کشته شدگان به فرماندهی زید بن حارثه و سپس به ترتیب جعفر و عبد الله بن رواحه فرستاد. این اولین جنگی بود که مسلمانان با نصاری کرده اند و به جنگ مؤته در شام مشهور است که مردم زیادی از نصاری به جنگ با مسلمانان آمدند و هر سه امیر شهید شدند و پساز آنان خالد بن ولید پرچم جنگ را بر داشت.[۴]»
در نهایت تکرار می کنیم که ابن تیمیه در جمع بندی خود متعقد است که رابطه ی مسلمان با دیگران صلح و زندگی مسالمت آمیز است مگر این که کفار جنگ را آغاز کنند . اما هنگام ظهور اسلام سردمداران آن روز همگی آن را مورد هجوم قرار دادند؛ زیرا پی بردند که اسلام ملت ها را آزاد ، از آزادی ها حمایت ومساوات را تثبیت می نماید. مسلمانان هم در مقابل با آنان جنگیدند و منطقه تحت سلطه ی آن ها را دار الحرب نامیدند . این نیز بدان خاطر بود که اصل بر جنگ نیست بلکه بدان خاطر بود که تجاوز را آغاز نموده و حاضر به مسالمت نبودند . بنا براین در رساله ای که به پادشاه قرس فرستاده می گوید:« ما ملتی هستیم که برای احدی جز خیر چیزی نمی خواهیم و دوست اریم که خداوند خیر دنیا و آخرت را نصیب شما گرداند، همانا بزرگترین عبادت خدا نصیحت و دلسوزی برای مخلوقات اوست…»
تما مسیحیان می دانند کهمن جهت آزادی اسلام با تاتار گفت و گو کرده بودم و تاتار مسلمانان را آزاد کردند و ابراز داشتند که برخی از مسیحیان قدس هم در اسارت آنان قرار دارن که حاضر به آزاد کردنشان نیستند. به طرف گفت و گوی خود گفتم:” هر اسیری که از مملکت اسلامی به اسارت شما درآمده اعم از این که مسلمان ، یهودی یا مسیحی باشدباید آزاد گردد و نمی گذاریم اسیری از ملت و اهل ذمه در اسارت بماند. تا توانستیم مسیحیان را از اسارت نجات دادیم و این عمل نیکی می پنداریم که به خاطر نزدیکی به خدا انجام داده ایم.[۵]
———————————
منبع:کتاب: تحلیلی بر افکار و اندیشه های فقهی دکتر یوسف قرضاوی / نویسنده:عصام تلیمه/مترجمان:ایوب پوزش/عمرقادری / انتشارات :احسان/چاپ اول ۱۳۸۳
 رساله القتال،ص۱۱۸[۱]
 رساله القتال ص۱۲۳[۲]
 همان منبع،ص ۱۲۵[۳]
 همان منبع ،۱۳۶[۴]
 الرساله القبرصیه[۵]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا