سياسي اجتماعي

جامعه مقصر نیست

جامعه مقصر نیست

گفت‌وگو با پرویز ورجاوند

شایا شهوق

با توجه به پیشینه‌ی تاریخی تحزب در
ایران، چرا احزاب کارنامه‌ی قابل قبولی را در تاریخ معاصر ایران برجای نگذاشته‌اند؟

من فکر می‌کنم که پاسخ به این پرسش به
یک بررسی گسترده در زمینه‌ی مسایل تاریخی ایران، احتیاج دارد.

نکته‌ی دیگر این است که ما در تجربه‌ی
سازمان‌های صنفی و به‌نوعی “جامعه‌ی مدنی” سوابق بسیار دیرینه‌ای داشته‌ایم.
ما سند تاریخی داریم که ایران، دست‌کم از زمان اشکانیان، از سازمان‌های صنفی
برخوردار است. این سازمان‌های صنفی دارای سرودها، پرچم‌ها و علایم خاص خود بودند.
و بی‌بروبرگرد در مسایل سیاسی نیز موضع می‌گرفتند و حضور فعال و مؤثری داشتند. این
جریان‌ها در دوران بعد از اسلام نیز در ایران مطرح هستند حتی جریان‌هایی که خارج
از بعد صنفی به‌وجود می‌آیند و گروه‌های مختلف اجتماعی را در بر می‌گیرند؛ جریان‌هایی
که با تفکر‌های عرفانی و تصوف جوانمردان گرد هم می‌آمدند.

با چنین پیشینه‌ای، هنگامی که در حدود
۱۲۰ سال پیش در ایران، مسأله‌ی حزب مطرح می‌شود، می‌بایست از این فرصت بهره می‌گرفتیم
و سازمان‌های اثرگذاری را به‌وجود می‌آوردیم؛ اما با توجه به نفوذ و دخالت قدرت‌های
خارجی گوناگون از ۱۷۰ سال گذشته و وجود حکومت‌های خود‌کامه که در بیش‌تر موارد
مورد حمایت این قدرت‌ها بودند، خیلی دشوار می‌شد تصور‌کرد که گروه‌ها و احزاب
مستقلی بتوانند تشکیل شوند و در فضای سیاسی ایران اثر‌گذار باشند و جامعه را به‌سمت
افکار و برنامه‌های خودشان جلب کنند.

 

حضور قدرتمند دو استعمارگر سلطه‌گر
انگلستان و روسیه و ضربه‌های سنگینی که بر پیکر جامعه وارد ساخته بودند، افزون بر
تجزیه‌ی بخش‌های عمده‌ای از کشور باعث شد لطمه‌های روانی زیادی بر روحیه‌ی مردم
وارد شود. این استعمارگران تلاش‌هایشان را در جهت به‌خدمت‌گرفتن کارگزاران حکومتی
و ساماندهی جریان‌های سیاسی ویران‌گری چون فراماسونری، به‌کار بسته بودند و این از
جمله عوامل مؤثری بود که امکان شکل‌گیری سازمان‌های سیاسی- ملی را با مشکل فراوان
مواجه ساخته بود.

 

به‌جز این دو قدرت، عثمانی نیز در موارد
مختلف که فرصت پیدا می‌کرد، اِعمال قدرت می‌کرد؛ به‌عنوان مثال در جریان حزب
دموکرات در آذربایجان، زمانی که “خیابانی” و پیرامونیانش قادر می‌شوند
که در آن‌جا نقش مؤثری را بر‌عهده بگیرند، عثمانی‌ها به‌قصد تجاوز و سلطه بر
آذربایجان، وارد آن‌جا شده و بلافاصله اقدام به تشکیل یک سازمان سیاسی برای حمایت
از خود می‌کنند. دولت عثمانی از آن‌جا که حزب دموکرات را در مقابل خود می‌بیند، تا
آن‌جا پیش می‌رود که خیابانی و چند تن از نزدیکان او را تبعید می‌کند.

 

بنابراین، مجموعه عواملی که در دوران
معاصر ایران وجود داشته است، سبب شد تا سازمان‌های مستقل و ریشه‌داری که بتوانند
در طولانی‌مدت اثرگذار باشند، امکان شکل‌گیری و وجود نیابند؛ این امر ارتباطی با
استعداد جامعه و عدم شعور و شناخت جامعه ندارد.

 

یعنی از نظر شما جامعه‌ی ایران می‌توانست
پذیرای تحزب در جامعه باشد و به‌هیچ‌وجه در عدم موفقیت تحزب در ایران مقصر نبود؟

 

همان‌گونه که گفتم پرداختن به این موضوع
احتیاج به بررسی‌های گسترده دارد. بنابراین عواملی که در جامعه‌ی بیمار ایران آن
روز وجود داشت، نیز می‌توانست تأثیرگذار باشد؛ مانند فقر و بی‌سوادی گسترده‌ای که
بر جامعه‌ی ایران حاکم بود؛ چنان‌که روس‌ها با پولی که خرج می‌کردند، روزنامه‌نگاران
را می‌خریدند، کاغذ روزنامه می‌دادند.

 

بنابراین مشکلات فراوان جامعه‌ی آن‌زمان
را نیز نمی‌توان نادیده‌گرفت؛ جامعه‌ای که به‌دلایل متعدد، افرادی سرسپرده به
سیاست‌های خارجی را درون خود دارد و کسانی که شناخت و آگاهی‌هایی دارند را در جهت
تثبیت موقعیت خود و برای رسیدن به قدرت به‌کار می‌گرفتند؛ سازمان‌های سیاسی،
روزنامه و قلم‌های تند را به‌کار می‌گرفتند. بنابراین درگیری بین این افراد و
سودجویی‌های آن‌ها نیز مجموعه‌ای از عوامل و نارسایی‌هایی است که باید به دیگر
عوامل افزوده شود.

 

از مجموعه صحبت‌های شما، می‌توان عوامل
شکست تحزب در ایران را به سه دسته تقسیم‌بندی نمود: دخالت خارجی، استبداد داخلی و
بخش روشن‌فکر و تحصیل‌کرده‌ی جامعه؛ البته شما کل جامعه را نه‌تنها مقصر نمی‌دانید
بلکه مستعد رشد احزاب نیز می‌دانید…

 

ملاحظه‌کنید! درباره‌ی توده‌ی جامعه
باید یادآور شوم که در آن شرایط با توجه به مجموعه اوضاع و احوال و فشاری که بر
گُرده‌ی مردم در تمامی زمینه‌ها وارد می‌آمد و به‌ویژه پایین‌بودن میزان آگاهی و
سواد مردم، نمی‌توان انتظار داشت که شناخت لازم را درباره‌ی حزب و نقش واقعی آن در
تغییر سرنوشت بلازده‌ی خود داشته باشند. از یاد نبریم که در آن‌زمان روحانیت از
قدرت و نفوذی همه‌جانبه برخوردار بود، بخش وسیعی از آن در پیوند با ساختار حاکمیت
و صاحبان قدرت قرار داشت و در ناآگاه نگه‌داشتن توده‌ی مردم و تقویت جنبه‌های
فراقی در جامعه فراوان اثر‌گذار بود.

 

می‌خواستم در مورد حزب‌پذیری حکومت
مرکزی و این‌که تا چه میزان به پاگیری احزاب و سازمان‌های سیاسی اجازه داده می‌شد،
بیش‌تر توضیح دهید.

 

در دوران معاصر اصولاً با چنین پدیده‌ای
برخورد نمی‌کنیم، مگر در مواردی که خود حکومت در بنیان‌گذاری جریان‌های سیاسی در
ایران دخیل می‌شود؛ مانند حزب دموکرات قوام‌السلطنه یا حزب‌های گوناگونی مثل احزاب
مردم، ملّیون و رستاخیز که پس از کودتای ۲۸ مرداد توسط حکومت در ایران شکل‌گرفت.
این احزاب به‌طور کامل در اختیار حاکمیت بود.

 

در برخی موارد نیز، حزب‌هایی به‌وجود
آمدند که در بخشی از دوران حیات خود آن‌قدر قدرت داشتند که دولت نمی‌توانست هیچ‌گونه
مزاحمتی برای آن‌ها فراهم‌کند؛ زیرا که این سازمان‌های سیاسی، ساخته و پرداخته‌ی
قدرت خارجی بودند.

 

می‌توانید از این احزاب نام ببرید؟

 

مثلاً حزب توده؛ این حزب شعبه‌ای بود از
حزب کمونیست شوروی در ایران که زیر سرنیزه‌ی ارتش سرخ شکل‌‌گرفت، پایه‌گذاری شد و
با کمک شوروی در ایران صاحب نشریه شد. این حزب حضور خیلی مؤثری در ایران داشت، دست
به تظاهرات گسترده می‌زد، در سراسر کشور از کلوپ‌های مختلف برخوردار بود و برای
جذب و جلب مردم، فعالیت‌های مختلف فرهنگی و هنری مختلف را تدارک می‌دید؛ همه‌ی این‌ها
زیر سایه و حمایت مستقیم، آشکار و عریان دولت شوروی بود. واقعیت این است که تنها
حزبی که در ایران در بخش عمده‌ای از زمان فعالیتش از آزادی بی ‌چون ‌و چرا
برخوردار بود، حزب توده بود.

 

می‌گویند حزب توده از نظر تعاریفی که
برای احزاب وجود دارد، تنها حزب واقعی در تاریخ ایران است؛ نظر شما در این مورد
چیست؟

 

به اعتبار همان نکاتی که عرض‌کردم، بله!
حزب توده، حزبی بود که از نظر ایدئولوژی، شکل سازمانی، فعالیت‌های فرهنگی، هنری و
تبلیغاتی و ساماندهی‌کردن گردهم‌آیی‌های مختلف، براساس الگویی مشخص و
ساخته-پرداخته شده از طرف دستگاه “پولیت بورو”ی حزب کمونیست شوروی در
ایران عمل می‌کرد. حزب توده حتی در زمینه‌ی ادبیات یا در زمینه‌ی این‌که باید با
چه نگرشی به فرهنگ یا مساله‌ی هنر نگاه کرد، از ترجمه‌ی نوشتارهایی استفاده می‌کرد
که در یک مرکز واحد در چارچوب قالب‌های پیش‌ساخته به تولید آن پرداخته می‌شد.

 

حزب توده با این قد و قواره از حمایت‌های
اقتصادی و امکانات مختلفی بهره می‌برد؛ درحالی‌که هیچ سازمان سیاسی دیگری از این
امکانات بهره‌مند نبود. در برابر، سازمان‌های ملی نیز در این کشور پاگرفتند که از
درون جامعه جوشیدند و توانستند به‌گونه‌ای بستر حرکت سیاسی ملی را در ایران
سازماندهی‌کنند و در برابر همین حزب توده در سطح جامعه عرض اندام کنند؛ مانند حزب
ایران که در برهه‌ای از زمان، حزبی بود که از توانمندی‌های بالایی برخوردار بود و
توانست تفکر ملی را در جامعه‌ی ایران به‌وسیله‌ی جمعی از تحصیل‌کردگان صاحب اندیشه
مطرح‌کند. همچنین در زمانی که حزب توده در اوج قدرت بود و از کمک‌ها و حمایت‌های
بیگانگان برخوردار می‌گشت، جریانی در دل جامعه شکل‌گرفت که یک فرد بالای ۳۰ سال در
آن دیده نمی‌شد و همه‌ی آن‌ها جوان‌های دبیرستانی و معدودی دانشگاهی بودند؛ مانند
جریان پان ایرانیست که توانست با قدرتی مثل حزب توده رودرو بشود. این جریان توانست
قدرت و اتوریته‌ی حزب توده را زیر سوال برده و به جامعه نگرش دیگری بدهد و اجازه
ندهد که حزب توده با برخورداری از همه‌ی امکانات، جامعه را در قبضه‌ی خود درآورده
و ایران را نظیر کشورهای اروپای شرقی تبدیل به زایده‌‌ای از اتحاد شوروی بکند.

 

بنابراین وجود سازمان‌های سیاسی که از
درون جامعه به‌وجود آمدند و تا امروز حتی یک سند وجود ندارد که این سازمان‌ها
ساخته و پرداخته‌ی بیگانه باشد و حمایت بیگانه را پشت سر خود داشته باشد، نشان‌دهنده‌ی
این است که استعداد جامعه‌ی ایران برای سازماندهی سازمان‌های سیاسی ملی قابل
ملاحظه بود ولی امکان آن را به جامعه ندادند؛ به‌عنوان مثال نیروی سوم به رهبری
خلیل ملکی که در برهه‌ای از زمان توانست اقتدار طرز تحلیل کمونیست‌ها را در هم
بشکند و جوان‌های این مملکت را به باور دیگری برساند و بتواند در ابعاد گسترده‌ای
در جامعه اثر بگذارد که هنوز هم این اثر در جامعه‌ی ایران قابل مشاهده است.

 

من از صحبت‌های شما این‌گونه استنباط‌کردم
که وجود حزب توده، بستر‌ساز چنین حرکت‌هایی در جهت تحزب در ایران شد؛ این برداشت
من تا چه حد درست است؟

 

یکی از عوامل شکل‌گیری جریان‌های سیاسی
در یک کشور، می‌تواند جریانی باشد که جامعه در برابرش واکنش نشان می‌دهد و همین‌امر
سبب شود تا جریان‌های دیگری در مقابل آن شکل بگیرد. اگر از این زاویه نگاه کنیم،
بدن شک نقش حزب توده و نقش فرقه‌ی دموکرات در تلاش برای جدایی آذربایجان، توانست
نیروهای ملی ایران را وادار به واکنش کرده و جریان‌های سیاسی ملی برای رودررویی با
این مسایل شکل بگیرد.

 

به‌جز حزب توده، دیگر احزاب شکل‌گرفته
در ایران موفقیت چندانی کسب نکردند. علت این عدم موفقیت چه بود؟ چرا سایر احزاب
نتوانستند از منظر کار حزبی عملکرد موفقی داشته باشند؟

 

شما موقعیت دیگر احزاب را نباید فراموش‌کنید.
وقتی که حزب توده به‌قدرت می‌رسد، قدَرقدرتی مانند اتحاد شوروی آن را سازماندهی می‌کند
و در درون نیز حاکمیت در قالب دولت قوام‌السلطنه با آن ائتلاف می‌کند و سه وزیر از
آن حزب در کابینه حضور می‌یابند. ولی از همان زمان راه برای فعالیت تمام سازمان‌های
ملی بسته می‌شود. شما در کودتای ۲۸ مرداد شاهد این هستید که تمام سازمان‌های سیاسی
ملی مانند حزب ایران، حزب ملت ایران، سازمان پان‌ایرانیست، حزب مردم ایران و نیروی
سوم با چه برخورد خشونت‌باری از سوی حاکمیت مواجه می‌شوند. با این‌حال از فردای ۲۸
مرداد، تمام سازمان‌های سیاسی ملی، در چارچوب نهضت مقاومت ملی ایران شکل می‌گیرند
و نهضت مقاومت ملی می‌تواند قدرتی را به‌وجود آورد که برای چند سال به‌شدت حاکمیت
را به چالش می‌کشد و به‌این‌ترتیب سرانجام به‌شکل‌گیری جبهه‌ی ملی دوم می‌انجامد.
اگر در مورد جبهه‌ی ملی دوم بی‌انصافی نباشد، قدرتمند‌ترین جریان سیاسی بود که در
ایران به‌وجود آمد و توانست بر تمامی گروه‌ها و جریان‌های جامعه‌ی ایران به‌شدت
اثرگذار باشد.

 

من سؤالم را به این صورت تبیین می‌کنم:
حزب توده توانست حتی در کوچک‌ترین و دورافتاده‌ترین روستاهای ایران پایگاه داشته
باشد، به حمایت خارجی هم کاری ندارم، ولی جریان‌های ملی مانند حزب ایران، پان‌ایرانیست
و جریان خلیل ملکی تنها در یک بخش خاص و در آن‌زمان محدود جامعه مانند مدارس،
دانشگاه و بخش‌هایی از بازار پایگاه و نفوذ پیدا کردند. چرا نمی‌توانستند در
پیداکردن پایگاه در سایر توده‌های مردم و جامعه موفق باشند؟

 

تمام موفقیت‌های حزب توده مربوط می‌شود
به چند سال نخستین فعالیت و زمانی که قدرت اتحاد شوروی در ایران وجود دارد و برای
این حزب بسترسازی می‌کند. شهرهایی که حزب توده در آن‌ها پایگاه داشت، شهرهایی بود
که روس‌ها در آن‌جا حضور داشتند؛ مثلاً حزب توده در بوشهر از قدرت برخوردار نبود
ولی در قزوین، در پادگانی که روس‌ها در بخش شمالی شهر درست می‌کنند، گروه‌های
نمایش و دسته‌ی موزیک روس‌ها برای مردم برنامه اجرا می‌کردند و به حزب توده اجازه
می‌داد تا از این امکانات بهره بجوید.

 

کسانی که به این نکته تکیه می‌کنند که
حزب توده توانست از سازماندهی گسترده برخوردار باشد و بتواند در بسیاری جاها نفوذ
پیدا کند، این مسأله را از ذهن خود بیرون می‌برند که حزب توده به‌وجود آمد که
بتواند قدرت را در ایران به‌سود اتحاد جماهیر شوروی قبضه‌کند. اسنادی که امروز
منتشر شده است نشان می‌دهد که همین برنامه را در مورد فرقه‌ی دموکرات نیز به‌کار
گرفته‌اند.

شوروی می‌خواست توسط حزب توده و انجام
مانورهای مختلف در یک مدت زمانی مشخص ایران را از زیر چتر انگلیس بیرون‌کشیده و
حداقل تا مرکز ایران را به زیر چتر خود آورد. به‌همین دلیل می‌بینیم که حزب توده
تا اصفهان که یکی از مهم‌ترین کانون‌های صنعتی ایران است، پیش می‌رود. ضمن این‌که
بدون هیچ‌گونه مزاحمتی از سوی حاکمیت، می‌توانست شعارهایی را مطرح‌کند که بر روی
بخشی از جامعه اثر‌گذار بود و باعث می‌شد بتواند گروه‌هایی را که خود و جامعه را
در شرایط نامساعد اجتماعی، اقتصادی می‌دیدند، جلب و جذب کند.

 

از طرفی شما می‌فرمایید که شوروی از
طریق حزب توده توانست بخشی از فضای سیاسی ایران را به‌دست خود گیرد، درحالی‌که
نیروهای مستقل در داخل نتوانستند به آن صورت جوّ جامعه را با خود همراه‌کنند، از
طرفی هم در ابتدای سخنان خود فرمودید که جامعه‌ی ایران به‌دلیل پیشینه‌ی تاریخی که
در تشکیل سازمان‌های صنفی داشت، می‌تواند حزب‌پذیر باشد؛ ولی شاهدیم که تجربه‌ی
بسیار موفق حزبی در ایران مثل حزب توده، منتسب به جریان خارجی است. در حقیقت در
این فضای مساعد اجتماعی، هیچ حزب مستقل داخلی نداریم که بتواند به‌صورت فراگیر،
سطوح مختلف جامعه را با خود همراه‌کند. چنین اتفاقی نه در حکومت‌های قبلی افتاده
است، نه در حاکمیت حال حاضر ایران. حتی شرایط در حال‌حاضر بدتر هم شده است.

 

شما پرسش خود را به‌جایی کشاندید که می‌تواند
توجیه‌کننده‌ی بسیاری از مسایل باشد. در حال حاضر ساختار حاکمیت، باید در شرایط
خاص خودش مورد بررسی قرارگیرد. این ساختار می‌خواهد خود را دموکراتیک نشان بدهد
ولی برای دموکراسی تعاریف ویژه‌ی خودساخته‌ی خود را دارد که با هزار ترفند هم نمی‌شود
مفهوم دموکراسی را از آن به دست داد. این ساختار حزب را قبول دارد ولی حزبی را می‌پذیرد
که وابستگی مطلق، بی ‌چون و چرا و همه‌جانبه را به ایدئولوژی حاکم داشته باشد. به‌همین‌دلیل
می‌بینید که فردای کنار گذاشتن دولت موقت یا به‌عبارتی روشن‌تر از سال ۱۳۶۰، حرکتی
در جهت نابودکردن همه‌ی جریان‌های سیاسی به‌وجود می‌آید. در این زمینه متأسفانه
برخی جریان‌ها نیز وجود داشتند که با ظاهری دموکراتیک در عمل، در مسیر قبضه‌کردن
همه‌ی قدرت به‌نفع خود بودند. این جریان‌ها در عمل کمک‌کردند تا موجبات سرکوب
گسترده در اختیار حاکمیت قرارگیرد.

 

بنابراین موضوع، مسأله‌ی آمادگی یا
کوتاهی جامعه نیست؛ مسأله‌ی نوع برخورد صاحبان قدرت در جامعه است که چه‌گونه به
این باور برسند که وجود حزب نظیر آن‌چه که در غرب وجود دارد را باید بپذیرند. در
دنیا یکی از ویژگی‌های احزاب این است که با طرح برنامه‌های خود و نقدهای کوبنده‌
از سیاست‌های حاکم، بتوانند خود را به جامعه عرضه‌کرده و در مسیر دست‌یابی به قدرت
حرکت‌کنند اما در ایران اگر شما بخواهید به‌عنوان یک سازمان حزبی برای کسب قدرت در
آینده، در صحنه حضور پیدا کنید، با نام‌هایی چون “محارب” و برانداز با
شما برخورد می‌شود. در چنین فضایی امکان ندارد احزاب بتوانند به‌قدرت لازم برسند و
بتوانند به صورت فراگیر در تمامی زوایای جامعه اثر بگذارند.

 

در یک شرایط و فضای انتزاعی و فرضی؛ اگر
ساختار حاکمیت کنونی دموکراتیک باشد و فضای اجتماعی ما، همین باشد که در حال حاضر
با آن روبه‌رو هستیم، آیا تحزب می‌تواند رونق بگیرد؟

 

چرا که نه؟! اگر این فرصت به‌وجود آید،
شک نکنید که در فاصله‌ی یک یا دو سال دست‌آورد به‌شدت چشم‌گیری را خواهید داشت. با
این‌حال چون جامعه تا از زیر فشار بیرون آمده، بدون شک در بین جریان‌های سیاسی که
می‌خواهند در فضای باز عمل‌کنند، به‌طور طبیعی برخوردها و تنش‌هایی روی خواهد داد.
مگر احزابی با سابقه‌های دویست ساله در دنیا در همان ابتدای فعالیت، توانستند همه‌ی
مشکلات خود را حل‌کنند؟ این کشورها هم افت و خیزهای خاص خود را داشتند تا توانستند
ساختار دموکراسی حزبی را هضم‌کرده و براساس معیارهای شناخته‌شده‌ی آن عمل‌کنند.

 

در ایران هم اگر یک فضای معقول به‌وجود
آید، با یک فاصله‌ی زمانی منطقی شما می‌توانید شاهد شکل‌گیری چند حزب مقتدر باشید.
اگر شرایطی به‌وجود آید که احزاب پیشینه‌دار بتوانند وارد صحنه‌ی سیاسی ایران
بشوند، ملاحظه خواهیدکرد که با گذشت مدتی به‌نسبت‌کوتاه، این احزاب می‌توانند به‌صورت
سازمان‌هایی درآیند که بتوانند تحولات چشم‌گیری را در جامعه ‌پایه‌گذاری‌کنند؛
تحولاتی که نه‌تنها بتواند کشور را از بحران‌های فراگیر و ویران‌گر امروز رهایی
ببخشد، بلکه قادر باشد تا بنیان‌های قدرتمندی در مسیر دست‌یابی به ساختار یک جامعه‌ی
مدنی پیشرو و پویا برای آن پدید آورد. ساختاری که با تکیه بر اصل شهروندی برابر و
استقرار عدالت اجتماعی، شایسته‌سالاری و حاکمیت ملی، یک‌پارچگی کشور و وحدت ملی در
آن از هر گزندی برکنار بمانند و در پرتوی کوششی همگانی با بهره‌مندی از موقعیت
استراتژیک بسیار حساس کشور، ایرانی توانمند و ملتی آزاده و برخوردار از رفاه بالا
در منطقه پدیدار بگردد.

*دبیر کل جبهه‌ی‌ملی ایران

منبع :نشریه نامه شماره ۵۱

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا